با مغلطه گری و تناقض گویی و توجیه تراشی، نمی توان بر بی جُربُزگی سیاسی پرده کشید!(جوابی به نقد جمال بزرگپور)

با مغلطه گری و تناقض گویی و توجیه تراشی، نمی توان بر بی جُربُزگی سیاسی پرده کشید!

( جوابی به نقد جمال بزرگپور )

یکی از دوستان (کاک جمال بزرگپور ) نقدی بر نوشته اخیر من که در رابطه با ’‘اعتصابِ خاموش‘’ نوشته بودم، نوشته است که در آن عمده تاً روی یکی از نکات آمده در مطلب، تمرکز کرده است و (بهر دلیل) تمایل آنچنانی به پرداختن و ورود به دیگر نکات و موارد نشان نداده است.

نکته ای که ایشان روی آن تمرکز نموده است سوالی است که می پرسد: آیا این اعتصاب، نمی توانست با اعتراضات خیابانی توأم باشد؟

خلاصه پاسخِ کاک جمال باین سوال این است که: ”مردم آمادگی ندارند و شدنی نیست و توازن قوای موجود اجازه نمی دهد.” ایشان پشت بند این حکم، اضافه می کند که رژیم برای کشتار عریان در کردستان و مرعوب کردن کل ایران نقشه و برنامه دارد.

گیریم تبیین کاک جمال درست باشد و رژیم کاملاً آماده سرکوب باشد و چنین نقشه و برنامه ای را هم که ایشان به آن اشاره دارد و قرار است در کرستان کشتاری عریان راه بیفتد واقعی باشد.

حال سوال اینست که: پس قضیه از چه قرار است که در همین اوضاع و احوالی که مردم این اندازه ناآماده اند و رژیم هم آن اندازه آماده سرکوب است، اما از سوی همین ”مردم ناآماده” دو اعتراض علنی و وسیع در مریوان و سنندج روی می دهند؟!

البته کاک جمال درعین حال که برخوردی مثبت و جانبدارانه ای به دو رویداد مریوان و سنندج نشان می دهد و از آنها بعنوان اعتراضاتی باشکوه و بزرگ یاد می کند، اما کاملاً متناقض با ادعای قبلی اش توجیه می آورد که رژیم در رابطه با این دو رویداد ”ناآماده” بوده است. ایشان از این هم فراتر می رود و اضافه می کند که رژیم در برابر واکنش مردم این دو شهر ”غافلگیر” شده است.

راستش من از این تبینات و توضیحات کاک جمال سر درنیاوردم و درنیافتم که بالاخره از دو جبهه مردم و رژیم، کدام یک ناتوان و ناآماده است و توازن قوای موجود بنفع کیست و اساساً توازن قوا به تعبیر ایشان چه تعریفی دارد!

از فحوای چنین تبیینات و استدلال های آشفته ای، تنها باین نتیجه رسیدم که: چون ایشان نمی خواهد موقعیت برای پیوند اعتصاب و اعتراض خیابانی مساعد جلوه نماید، دچار اینگونه تناقض گویی ها شده است!

چنین اظهاراتی، در شرایطی از سوی کاک جمال مطرح می شوند که همه تحلیلگران اوضاع و احوال سیاسی ایران از جمله حزب خود کاک جمال، براین باورند که توازن قوای فعلی، بهیچوجه بسان گذشته نیست. باین معنا که از سویی رژیم در موضع ضعیفتری قرار دارد و از آنسوی دیگر روحیه و ظرفیت مبارزاتی مردم ارتقاء یافته و مردم در جای جای ایران با اعتماد بنفس و آمادگی بیشتری با رژیم رو برو می شوند و واکنش های رژیم هر اندازه هم توأم با خشونت باشد، مانع از ابراز خشم و اعتراض و مبارزه مردم نمی شود.

بنابراین، اگر در واکنش به رویداد مریوان و سنندج، ناکارآمدی رژیم بچشم می خورد؛ این بدان معنا نیست که غافلگیر شده است، بلکه ناشی از سمبه پرزور مردم خشمگین و معترض است.

بعبارت دیگر آن ”عدم آمادگی و غافلگیر شدن” رژیم اساساً ناشی از ابعاد تعرض مردم است والا همانگونه که بارها در تحلیل های سیاسی اشاره شده است واکنش رژیم به کردستان و مردمش همواره امنیتی بوده و همیشه هم حالتی و فضایی میلیتاریستی بر کردستان حاکم بوده و هر اعتراض و مبارزه ای هم که صورت گرفته است در همین فضای امنیتی و میلیتاریزه شده شکل گرفته و همواره هم با تنش پیش رفته است.

با این توضیحات، استدلال کاک جمال که می گوید رژیم در برابر رویداد مریوان و سنندج غافلگیر شده زیر سوال می رود و تبیین واقعی این است که در واقع مردم بی پرواتر از پیش و متعرض ترند و این دو نمونه گواهی می دهند که میزان خشم مردم در حدی بوده است که هیچ مانعی جلودارشان نبوده و علیرغم هر ریسکی که بر سر راه داشته اند، خطر کرده اند و بی اعتناء به هر واکنشی از سوی رژیم در صفوف هزاران نفری و با پلاکاردهای سرخ بخیابانها سرازیر شده اند و با شعارها و سرودهای انقلابی خودنمایی کرده اند و تازه این همه خشم و آن درجه از اعتراض زمانی ابراز شده اند که هنوز دو فاجعه بزرگتر که در راه بوده اند بوقوع نپیوسته بودند و هنوز نه آن سه جوان سرِ چوبه دار رفته بودند و نه موشک باران مقرهای حزب دمکرات ده ها انسان را در خونشان غلطانده بود.

کلِ این نشانه ها، بیانگر آمادگی مردم به اعتراض نشان دادن است و این نشانه ها حکایت از این دارند که مردم بی توجه به مانورهای نظامی، آنجایی که باید خشم و اعتراض شان را بروز دهند، به وجود و حضور نیروهای سرکوبگر وقعی چندان نمی نهند و دست از اعتراض و مبارزه شان برنمی دارند.

اما کاک جمال نمی تواند این درجه از آمادگی مردم را برای اعتراض ببیند و از آنجایی که حزب خود را ناآماده برای خطر کردن و سازماندهی اعتراضات خیابانی می بیند و سقف آمادگی حزبش را در حد همکاری با دیگر احزاب کُردی و فراخواندن مردم به خانه نشینی می بیند، ناآمادگی خودشان را به مردم نسبت می دهد و به اعتصابی خاموش رضایت می دهند و اگر کسی چون من توقع داشته باشد که برای کاراتر کردن اعتصاب می شد آنرا با اعتراض خیابانی توأم کرد، این توقع را ”رادیکال نمایی” توصیف می کند.

رویداد مریوان و سنندج گواهی می دهند که مردم قبل از اینکه من در رابطه با این رویدادها اظهار نظری کرده باشم و بقول کاک جمال رادیکال نمایی خودم را اعلام کنم، حتی قبل از روی دادن دو فاجعه بزرگتر و کشتار ۲۰ انسان دیگر و فراخوانِ ”اعتصاب خاموشِ” حزب کاک جمال، مردم خود و بدون رهنمود هیچ حزبی تنها در واکنش به فاجعه آتش سوزی مریوان بی هیچ وهم و هراسی بخیابان ها ریخته اند.

و این یعنی مردم این دو شهر زودتر از من دچار ”رادیکال نمایی” شده اند اما کاک جمال ”چپ روی” شان را می بخشد و چون حزب شان را مُبری از مسئولیت این چپ روی می داند، اشکالی نمی بیند که از اعتراضات شان هم بعنوان اعتراضاتی باشکوه و بزرگ یاد کند که انصافاً باشکوه و بزرگ هم بود.

بنابراین می توان نتیجه گرفت که اِشکال از رادیکال نمایی من و هر کس دیگری نیست، اِشکال در بزرگنمایی خطراتی است که امثال کاک جمال احتمال آن را می دهند. اِشکال از امثال کاک جمال است که قادر به تشخیص سقف رادیکالیسم این مردم نیستند و هنوز و بعداز این رویدادهای رادیکال در کردستان و آن همه اعتراض و مبارزه در سرتاسر ایران، نتوانسته اند دریابند که نگاه و نگرش و گام برداشتن هایشان بسیار عقب مانده تر از پیشروی های مردم است.

اِشکال از رادیکال نمایی من و امثال من نیست، به بزرگنمایی کاک جمال ها بر می گردد که می خواهند با قدر قدرت تصویر کردن نیروهای سرکوبگر رژیم عجز و ناتوانی حزب شان را در سازماندهی اعتراضات رادیکالتر مردم نشان دهند.

کسی شکی در این ندارد که این رژیم همیشه آنقدر توان سرکوب داشته است تا بجان مردم بیفتد. سرکوب، ظرفیت همیشگی این رژیم بوده و اتفاقاً مردم هم اعتراضات شان را در همین فضای سرکوب و با توجه به این ظرفیت همیشگی رژیم به پیش برده اند.

بنابراین این برجسته کردن ها، بجز ناشی از بی افقی و نوعی محافظه کاری و ناتوانی در سازماندهی اعتراضات رادیکال، چیز دیگری نمی تواند باشد و چون خود را ناتوان می بیند بسراغ شکلی از اعتراض می رود که جای هیچ گونه حسابرسی کردن و پاسخگویی نداشته باشد.

البته وهم و محافظه کاری حزب کاک جمال واقعی است، بالاخره جریانی که سی سال است اردوگاه داری می کند و در پناه یه کیه تی که خود گردانی از گردان های قدس جمهوری اسلامی بحساب می آید، بسر می برد و نان و آب شان را آنها تأمین می کنند، حق دارد دست به عصا باشد. اما حق ندارد با مغلطه گری و توجیه تراشی جلودار مبارزه مردم باشد.

من مطئنم اگر احزاب کُردی دخالتی در چگونگی واکنش مردم نمی داشتند و با فرمول من درآوردی ”اعتصابِ خاموش” به میدان نمی امدند، این مردم همان تجربه بسیار درخشان مریوان را بگونه ای در دیگر شهرهای کردستان تکرار می کردند.

ممکن است در اذهان این سوال مطرح شود که: آیا احتمال این نبود که با راه افتادن اعتراض خیابانی اتفاقاتی روی دهد. بی گمان روی می داد. همانطوریکه در دیگر شهرهای ایران روی داده اند، همانگونه که با هر اعتراضی که در کردستان انجام گرفته روی داده است.

بالاخره مادام که مردم تن به مبارزه می دهند باید انتظار هر اتفاقی را هم داشته باشند. تظاهرات خیابانی، قدم زنی در پارک شهر یا در یک کارناوال شادی و فستیوال هنری و گرامیداشت روز مادر نیست، مصاف مردمی است با دستانی خالی و رژیمی تا بُنِ دندان مسلح و مردم همواره به این مصاف ها وارد شده اند. مبارزه هم یعنی همین!

من نمی فهمم چرا مردم مریوان که ظرف یک هفته شش عزیزشان را از دست داده اند، آمادگی همان عکس العملی را نداشتند که چند روز پیشترش با سرافرازی امتحانش را پس داده بودند؟!

چرا مردم سنندج که بخاطر فاجعه آتش سوزی مریوان تجربه برپایی نمایش گویزه کویره را داشتند، نمی توانستند با شنیدن خبر دو فاجعه عظیم تر و کشتار ۲۰ انسان دیگر، در سطح شهر دوباره اش کنند؟!

چرا مردم شهرهای نوار مرزی کردستان که روزانه شاهد برگرداندن جنازه جوانانِ کولبرِ نان آورشان هستند و بارها شهرهای محل زیست شان را در اعتراض به این جنایات روزمره روی سرشان گذاشته اند، آمادگی تظاهرات نداشتند؟!

مگر در چند سال گذشته و بویژه ماه های اخیر ندیده و نشنیده ایم که در سردشت و بانه و اشنویه و پیرانشهر و… چه اعتراضاتی خیابانی علیه کشتار کولبران صورت گرفته اند؟

یکی از استدلال های کاک جمال و حزبش این است که این اعتصاب، یک اعتصاب عمومی و سراسری بود و میلیونها نفر در آن سهیم بودند. این یک ادعای واقعی است، اما باید به مابه ازاء آن هم اشاره کرد. مابازایش چه بود؟

بمن نمی گوئید که دستاورد این ”اعتصابِ خاموش”، برای مادر رامین و زانیار و لقمان چه بود؟ اعتصاب خاموش شما حتی توانست جنازه این جوانها را به مادران دل سوخته شان برگرداند؟

بباور من مابازاء این اعتصاب هر چه باشد، نمی تواند مؤثرتر از حضور مردم در خیابان ولو در ابعادی کوچکتر هم باشد. اعتصاب خاموش تهدیدی علیه جمهوری اسلامی نیست، طبعاً اگر با اعتراض خیابانی توأم می شد معنایی دیگر و دستاوردهای دیگری می داشت.

بباور من نه در سراسر کردستان بلکه تنها در چند شهر حتی اگر ۵۰۰ نفر هم بخیابان می آمدند و شعار سر می دادند، بسیار تآثیرگذارتر از بست نشینی و خانه نشینی می بود.

اعتراض خیابانی می توانست خاطرات غرور آفرین و روحیه بخش خیزش دیماه درشهرهای پرجوش و خروش آن روزها و تداومش در همین روزها را برای کل مردم ایران زنده نماید و عملاً مبارزات مردم کردستان را به دیگر مبارزات در سطح ایران وصل و آن شکافی که بین مبارزه مردم کردستان و بقیه نقاط ایران ایجاد شده است ترمیم کند.

همه می دانیم که در کردستان بدلیل سابقه مبارزه رادیکالِ این مردم، کمترین نشانی از شائبه های تفکر لیبرالی و جانبداری های سلطنت طلبانه و… نیست. بنابراین با اعتراض خیابانی در سطح شهرها، بیشترین شعارهای چپ و رادیکال بگوش مردم ایران می رسید و همین خود، موجب ارتقاء الگوهای مبارزاتی در سطح سراسری می شد.

در تظاهرات خیابانی ناسیونالیسم کرد که حامل هیچ سنت رادیکالی نیست، نمی توانست خودنمایی چندانی داشته باشد و میداندار مبارزه فعالان کارگری و سیاسی و مدنی که ذاتاً چپ اند می بودند.

کاک جمال و حزبش و دیگر احزاب کُردی با بزرگنمایی کردن قدرت سرکوب رژیم جلودار بخیابان آمدن مردم شدند. آنها عافیت جویانه ترین شکل اعتراض را برگزیدند.

برگردم به نوشته کاک جمال:

متأسفانه نوشته کاک جمال پر از مغلطه گری است. در مواردی هم از گفته های من استنتاجاتی دلبخواهی و من درآوردی کرده است و فراتر از اینها ضمن وارونه کردن حرف و نظرم چنان وانمود کرده است که گویا من به تناقض افتاده ام و بقول ایشان چگونه می شود با اعتصابی شکوهمند فتیله مبارزات چهل ساله مردم پایین کشیده شود؟

اولاً من در هیچ کجای نوشته ام، این ”اعتصابِ خاموش” را اعتصابی شکوهمند توصیف نکرده ام. من این اعتصاب را نه تنها شکوهمند ندانسته ام بلکه همیشه با صفت خاموش که توسط رهبر خود کاک جمال نامگذاری شده، بکارش برده ام.

در ثانی منظور من از پائین کشیده شدن فتیله مبارزات مردم کردستان، همانگونه که بوضوح بیان شده است، مبارزات چهل ساله این مردم بوده است.

متأسفانه ایشان نخواسته اند که این منظور روشن و ساده را دریابند که رادیکالیسمی که من از آن صحبت می کنم محصول چهل سال مقاومت و مبارزه ای است که کاک جمال و من و هزاران کس دیگر و توده وسیعی از مردم در آن دخیل بوده اند و نقش ایفا کرده اند.

من اگر این اعتصاب را موفق ارزیابی کرده ام، آنرا در قالبِ درخود و انتزاعیش و بعنوان یک عمل مشخص موفق دانسته ام اما هر عمل موفقی عملی ایده ال نیست.

من موفقیت واقعی چنین اعتصاباتی را منوط به توام شدنش با اعتراضات خیابانی دانسته ام، اما ایشان دلبخواهانه نتیجه دیگری گرفته اند و می پرسند: چگونه اعتصابی موفق فتیله رادیکالیسم جاری در کردستان را پائین کشیده است؟ انگار رادیکالیسم جاری در کردستان محصول همین اعتصاب خاموش است.

بنابراین وقتی صحبت از پایین کشیدن فتیله سطح مبارزات قدرتمند چهل ساله مردم کردستان بمیان می آید، منظور این ”اعتصابِ خاموش” نیست، منظور ماحصل پراتیک مبارزاتی آن روزگارانی است که بخشی از تاریخ مبارزات مشترک من و کاک جمال و دیگرانی هم در آن تبلور یافته است.

کاک جمال در نوشته اش بجا و بیجا با کُد و فرمول ”توجه به توازن قوا و سَبُعیت دشمن و ناآمادگی مردم و… چی و چی” مانور می دهد. من مجبورم که به کاک جمال بگویم که با آوردن و بردن این فرمول، نمی توان هیچ درجه ای از بی جُربُزگی سیاسی این احزاب فراخوان دهنده این حبس خانگی را توجیه کرد و بر آن سرپوش گذاشت.

بالاخره همین مردم ناآماده در همین توازن قوا و در مصاف با همین نیروهای سرکوبگر چند روز پیش رویداد مریوان و سنندج و روزها و ماه های قبل تر، تظاهرات خیابانی در دیگر شهرهای همین کردستان را تجربه کرده اند.

کاک جمال در ادامه بحثش برای سرپوش نهادن بر این بی جُربُزگی سیاسی می گوید: کنترل کردن اعتراضات خیابانی ممکن نبود. این حرف در شرایطی زده می شود که چند روز قبلش برای مردمی که هنوز بی بهره از رهنمود بست نشینی حزب ایشان بودند، نه تنها ممکن شده، بلکه بشکلی موفقیت آمیز عملی هم گردیده است.

البته یک واقعیت را نمی شود از نظر دور داشت و آن اینکه بالاخره احزاب کُردی و شاید بیشتراز دیگر احزاب حزب کاک جمال از این که بالاخره توانسته اند امری را آغاز و بسرانجام برسانند، ”آسودگی وجدان” پیدا کرده اند.

اما این واقعیت، واقعیت تلخ همزادی هم داشت و آن اینکه با این بست نشینی و حبس خانگی، رژیم قِسِر در رفت و البته ناسیونالیست های سنتی تر بیشتر از هر دورانی چه در کردستان و چه در ایران و فراتر هم، مطرح شدند و دیدیم که چگونه میدیای بورژوایی به استقبال شان رفت و آنها هم چگونه همه چیز را بنام خود و بنام ”کوردایه تی”، رقم زدند.

بی گمان الان عربستان سعودی و پنتاگون و مجاهدین بسیار خشنودند از اینکه جریانات دست بوسشان بیشتر از گذشته برسر زبانها افتاده اند.

در واقع در این ماجرای راه اندازی ”اعتصابِ خاموش” با همکاری احزابی ناسیونالیست و مرتجع و وابسته، اگر برنده ای در میان باشد؛ نه مردمند و نه هیچ جریان مدعی چپی و نه هیچ فعال کارگری و سیاسی و مدنی، بلکه تنها و تنها جریانات ناسیونالیست بودند و بقیه سرشان بی کلاه ماند.

ایشان در نوشته خودش خیلی اصرار بخرج میدهد تا با مثال های فرضی و من درآوردی خودش، توقع من را نادرست نشان بدهد و می گوید: اگر این اعتصاب با اعتراضات خیابانی توأم میشد و عواقبی می داشت دوباره کاک عطا بر ما خُرده می گرفت و می گفت که چرا حساب کار دستتان نبوده.

خوب، این عین عافیت جویی است! شما امروز فرصتی را بسوزانی و جرأت وارد شدن به کارزار تأثیرگذاری را نداشته باشی و همزمان هم مردم را از عواقب کاری که جرأت ورود به آنرا نداری بترسانی و هر کسی هم که بی عملی تان را نقد کرد، در جوابش همینی را تحویل دهی که کاک جمال تحویل من میدهد؛ براین کردار سیاسی، چه نامی می توان نهاد؟!

آیا چنین کرداری، جز عافیت جویی تعبیر دیگری می تواند داشته باشد؟!

جالب است که کاک جمال ادعا می کند که اگر اعتصاب با اعتراض خیابانی توأم میشد، با سرکوب رژیم، مبارزات سراسری دچار سکته طولانی میشد.

من به کاک جمال اعلام می کنم که الان که اعتراضی روی نداده و بابتکار حزب شما و همکاری دیگر احزاب کُردی فراخوانِ ”اعتصابِی خاموش” داده شد و رژیم هم قِسِر در رفت، (بقیه نقاط ایران را نمی گویم چون آنها راه خودشان را پیدا کرده اند ) اما در کردستان تا زمانیکه ابتکار سازماندهی اعتراضِ مردم دست شماها باشد، نه تنها دچار سکته طولانی می شود، بلکه به کوما هم می رود!

من نمیدانم چرا کاک جمال و حزبش نمی توانند آمادگی مردم را ببینند و مرتب از ناآمادگی شان می گویند؟

مردم بارها و بمناسبت های مختلف آمادگی خود را نشان داده اند. این شمائید که ناآماده اید و این شمائید که با اندرز و نصایحی بزرگ منشانه آنها را وادار به سکوت و خاموشی می کنید و سرجایشان می نشانید.

مردم آماده اند و این آمادگی را از فشار مصائب روز مره زندگی محنت بارشان گرفته اند. مردم جانشان به لب شان رسیده، مردم چشم براه یک جرقه اند، این شمائید که از بیم اینکه مبادا مقر و بارگاه هایتان درهم بریزد و بساط ضیافت دادن و ضیافت رفتن هایتان تعطیل شود و اسباب ناخشنودی یه کیه تی حزب پشت و پناهتان را فراهم کرده باشید، دست به عصائید!

این نشانه ناآمادگی شماست که دلتان باین خوش است که دکاندارها و حاجی بازاریهای گردنه بگیر شهرها کرکره مغازه هایشان را پائین کشیده اند. شما خیلی دلخوش باین هستید که توانسته اید بورژوا و خرده بورژوهای بازار را در اعتصاب ببینید.

من نمیدانم برای شما که دائماً بسر طبقه کارگر قسم می خورید همراه شدن و نشدن فلان حاجی بازاری با فراخوانِ خانه نشینی تان چه نانی سر سفره کارگر و زحمتکش کُرد می آورد؟!

باور کنید همین حاج آقاها در همان لحظه های آغاز این ”اعتصابِ خاموش” تان، چرتکه انداخته اند که چگونه از جیب مردم درآمد آن روزشان را که کار و کسب شان را تعطیل کرده اند، جبران کنند.

باور کنید جمهوری اسلامی آن اندازه از مشت گره شده یک نوجوان و مرگ بر خامنه ای گفتنش می ترسد، از ده تای این اعتصاباتِ خاموش شما نمی ترسد. دلتان باین خوش است که انعکاس وسیع جهانی داشته است؟!

مگر کمپین برای نجات این جوانها انعکاس وسیع جهانی نداشت؟ مگر اکثر سازمان های بین المللی صدایشان درنیامد؟ مگر برخی از دولت ها و نمایندگان برخی از پارلمان ها کیس بی گناهی و مظلومیت این سه جوان را به نشست های دولت ها و پارلمان هایشان نبردند؟ چرا جمهوری اسلامی ککش هم نگزید؟

جالب این است که وقتی کاک جمال با این سوال جدی روبرو می شود که: چرا این احزاب تا کنون نتوانسته اند از ’‘نفوذ حزبی‘’ شان استفاده کنند و این مردم بستوه آمده از این همه مصائب را به اعتراضی یکپارچه و سراسری فرا بخوانند؟ چرا یکبار هم خیابان را بحرکت در نیاورده اند؟ و من جواب داده ام که : جواب ساده است، نمی توانند!

ایشان شوخ طبعی شان گل می کند و می گوید که: ”این شبیه کرامت شیخ است که پنجه بگشاد” که البته من یکی عقلم قد نداد که منظورشان را بفهمم. اما دستگیرم شد که سوالم را کاریکاتور کرده و بقولی دستم انداخته است.

ایشان در گوشه دیگری از نوشته اش اضافه می کند که انجام کاری را نتوانسن و از پیش بردن عیب و عار نیست، رادیکال نمایی و جارو جنجال را جای کار مؤثر نشاندن عیب و ایراد است. منهم با این یادآوری موافقم، اما اگر با این یادآوری ها یکبار دیگر بمن یادآور می شود که توقع من از جنس رادیکال نمایی و جار و جنجال است، دوباره مجبورم آدرس مریوان و سنندج را به وی بدهم.

انصافاً ایشان در بخشی از گفته هایش به روشنی اظهار می دارد که چرا نتوانسته اند و نکرده اند. بگذارید از زبان خودشان بشنویم:

”از نظر من چنین حرکتی یعنی کشاندن مردم بستوە آمدە در یک کشور یا یک منطقە بە خیابانها تنها زمانی ممکن است کە این یا آن حزب در پیچ و خم های مبارزە سیاسی و طبقاتی اعتماد بخش عمدە و یا بخش مؤثر آن مردم بستوە آمدە ڕا بدست آوردە باشد.”

خوب دوست عزیز بخشی از بحث منهم همین است که احزابی چون حزب شما حزب این کارها نیستید برای اینکه افقش را ندارید برای اینکه این راه را نرفته اید و سی سال است اردوگاه داری می کنید. برای اینکه نه تنها از این پیچ و خم های مبارزه سیاسی و طبقاتی گذر نکردی بلکه اساساً آنرا هم نشناخته اید و به آن هم نزدیک نشده اید تا بتوانید اعتماد بخش عمده یا مؤثری از آن مردم بستوه آمده را بدست آورده باشید!

جالب این است که دوستانی همچون کاک جمال در جدال نظری با مخالفان شان، هر وقت در آوردن استدلال کم می آورند و خودشان هم متوجه ناکارایی مغلطه گویی هایشان می شوند، یواشکی نقبی می زنند و سر از صحرای کربلا در می آورند و بعداز کلی بد و بیراه گفتن به احزاب رقیب و بویژه احزاب موسوم به کمونیسم کارگری، از اصل موضوع دور می شوند و رد گم می کنند. این، شگرد همگی شان است.

ای کاش کاک جمال بجای این همه بالا و پائین کردن ها، به آن ده ها نکته دیگر آمده در نوشته من توجه بیشتری می کرد و جوهر حرفها را هم می گرفت و بخودش تلنگری می زد و درمی یافت که حزب شان کجا ایستاده است؟

ای کاش کاک جمال و دوستانش می توانستند بپذیرند که با مغلطه گری و تناقض گویی و توجیه تراشی، نمی توان بر بی جُربُزگی سیاسی حزب متبوع شان پرده کشید!