برنامه ورابطه اش باعمل

رفیق روزبه در یکی از آخرین نوشته های خود ” اعمال رهبری” یا ” خود رهبری” به موضوعی اشاره می کند ، که برای جنبش کارگری – کمونیستی چیز تازه ای نیست *. این موضوع بارها چه از درون  و چه از بیرون جنبش طرح گردیده است . گاهی از سوی گرایش راست و گاهی نیز از سوی گرایش به اصطلاح چپ . که هر دوی آنها در یک چیزبا هم مشترک بودند  و آن اهمیت ندادن به برنامه و نقش عنصرآگاه درجنبش کارگری –کمونیستی بود .  بطور نمونه در اواخر قرن نوزدهم از سوی یکی از سوسیال دمکراتها ی برجسته  جنبش بنام ” برنشتاین” این موضوع طرح گردید و در دهه شست و هفتاد نیزاز سوی جنبش چریکی جدا از توده در مقیاسی وسیع در سطح دنیا  . یکی با تاکتیکهای رفرمیستی و مسالمت آمیز و دیگری با تاکتیک های مسلحا نه .  اماچنانکه گفتم نباید از یاد برد که هر دوی آنها به نقش و جایگاه برنامه در مبارزه طبقاتی اهمیت نمی دادند . و در مقابل جنبش عملی سر فرود می آوردند .
 از آنجائیکه چنین گرایشهای فکری  نمی توانند  رابطه بین برنامه و عمل را در یابند ، پس قبل از هر چیز توضیح واضحات ضرورت مبرم دارد .
واقعیت این است که برنامه سیاسی یک حزب از واقعیت های سر سبز زندگی زاده می شود ، اما در حین حال ازعمل ساده عکسبرداری آن فراتر می رود و به راهنما گر آن تبد یل می گردد . و دور نمای عمل را روشن می گرداند . اگر قضیه بد ین مفهوم در نظر گرفته نشود ، ما از یک سو به نقش برنامه و عمل پی نخواهیم برد و از سوی دیگر به ورطه عمل گرائی صرف سقوط خواهیم کرد . و این چیزی جز تن دادن و سر فرود آوردن به عمل ناآگاهانه نمی باشد . در همین رابطه  است که جمله لنین ” بدون تئوری انقلابی ، جنبش انقلابی نمی تواند وجود داشته باشد ” مفهوم پیدا می کند . که اگر اندکی دقت در این جمله مشهور لنین صورت گیرد ، پی خواهیم برد که از منظر او برجسته بودن نقش و جایگاه تئوری برای جنبش توده ای دارای چه اهمیت والای است  که بدون آن جنبش توده ای می تواند وجو داشته باشد( و این از حوزه اختیار ما خارج است ) ولی اینکه تمامی جنبش های تو ده ای را انقلابی بدانیم نادرست می باشد . و حداقل ما کمونیستها چنین درکی نداریم  و جنبش توده ای را انقلابی می دانیم  که به تئوری  انقلابی مجهز باشد . بنابراین اگر به این امر اعتقاد داشته باشیم ، به این نتیجه طبیعی خواهیم رسید که سپردن تدوین برنامه به جنبش خود بخودی توده ها ، معنای جز دنباله روی از جنبش توده ای نمی تواند داشته باشد . و ما بجای مرزبندی کردن با گرایشات سیاسی که از لابلای کتا ب ها و اطاق های در بسته به برنامه نویسی مشغولند ، عملأ به آن طرف قضیه سقوط خواهیم کرد و طبقه کارگر را تشویق می کنیم که به دنبا له روان جنبش تبد یل گردند . و نیز واضح است که برنامه متکی به خود اگر به عالی ترین شکلش نیز از سوی نخبه گان طرح گردد ، نمی تواند باعث و بانی تحول و تغیر جامعه گردد . زیرا که هر بر نامه اگر با عمل ارتباطی نداشته باشد ، در عالم ذهنیات باقی خواهد ماند و نمی تواند در عمل  درستی و نادرستی اش را دریابد و  متکاملتر گردد .
از اینرو می توان چنین خلاصه کرد . بدون تئوری نمی توان به عمل آگاهانه دست زد . هر عملی که آگاهانه نباشد ، حتی اگر عناصری از آگاهی در آن باشد ، باز هم ره بجای نخواهد برد و در بهترین حالت به کجراه کشیده خواهد شد . از این رو ست که برنامه برای کارگران اهمیت حیاتی پیدا می کند . وما کمونیستها بر این اعتقادیم ، که قبل از هر چیزباید بر اساس ساخت سیاسی و اقتصادی- اجتماعی  و مبارزه طبقاتی  و صف بندی که بر اساس آن بوجود می آید ، باید برنامه معینی تدوین نمود و بر اساس آن  ، آگاهانه پیش رفت و برای رسیدن به آن مبارزه کارگران و توده های زحمتکش را سازمان داد  .
با توجه به این توضیح حال ببنیم که رفیق روزبه چه می گوید . رفیق در مقاله مورد نظر  اولأ به ظاهر اهمیت برنامه را می پذیرد . ثانیأ می پرسد برنامه چگونه بوجود می آید و ما چه درکی ازآن داریم .
خوا ننده  وقتی که این را می خواند ، چنین می اندیشد ، پس رفیق به اهمیت و جایگا ه بر نامه اعتقاد دارد . اما وقتی که در متن نوشته او به جستجوی این قضیه می پردازد  ، تا درک رفیق را از برنامه و اهمیت آن دریابد ، می بیند  که پاسخ اوخلاف این گفته اوست . و چیزی جز آشفتگی فکری  و بازی با کلمات وآوردن جملات خسته کننده طو لانی  که عکس این قضیه رامی خواهد  ثابت  کند دستگیر آدمی نخواهد شد . خودتان گوش کنید.  او می گوید : ” برنامه تغیر جهان را تنها می توان در جریان تغیر جهان واز درون پراکسیس معطوف به آن بدست آورد و نه از بیرون .” ” آیا براستی باور داریم که گویا چشمه گوارائی وجود دارد که اگر دستمان به آن بند بشود سیراب ابدی خواهیم شد ؟ آیا تئوری و برنامه نابی وجود دارد که گویا می توان آن را کشف کرد و بکار گرفت ؟ به گمان من این سر گشتگی بیشتر بخاطر پیش فرض ها و بعضأ کلیشه هائی است که عمومأ در ما وجود دارند و با خود حمل می کنیم ” ” اگر نخواهیم از ورای این منشور ما به جامعه و معنای رویدادها بنگریم . آنگاه خواهیم دید که نفس وجود یک جنبش – پیش از یک دوجین “برنامه” از پیش تدوین شده ارزش مدافه و بر رسی داشته و خود حاوی عناصری از برنامه و جهت گیری های واقعی و مهمتر از آن حاوی چگونگی دست یابی به آن است .”  رفیق در ادامه همین موضوع بعد از به اینجا و آنجا رفتن سر آخردر نتیجه پایانی اش ، بطور واضح ترنظرش را بیان می دارد و آن اینکه :”یک بار دیگر باید تأکید کنم که اگر وجود ظرفیت خود رهانی مردم و اکثریت بزرگ کار و زحمت را می پذیریم به ناچار این را نیز می پذیریم که مردم خود قادر و توانا به خلق برنامه و اهداف حرکت خویش هستند . و اگر بر نامه چیزی است که باید توسط مردم اجراشود و اگر مردم خود تصمیم گیرندگان برسرنوشت خود هستند ، بنابراین سازندگان تدوین کنندگان واقعی برنامه هم ،هم چنان که اجراکنندگان آن ، خود آنها هستنند .”
در این نقل و قول های که از رفیق آوردم ، می توان به روشنی به نظرات رفیق پی برد وآن اینکه اولأ رفیق  چنین اعتقادی دارد، که عناصر پیشرو  آگاه جنبش کارگری نمی توانند  دست به تدوین برنامه بزنند ، بلکه برنامه و تدوین آن از طریق جنبش خود بخودی و از طریق خرد جمعی صورت می گیرد . ثانیأ تنها ما از این طریق خواهیم توانست به اصل خو د رهائی وفادار باشیم و قادر به تغیر جهان گردیم .  ثالثأ تنها با چنین تفکری ما قادر خواهیم بود با گرایشاتی که از طریق برنامه نویسی در اطاقهای در بسته می خواهند رهبری جنبش را بدست آورند مرزبندی کنیم .
اینها دلایلی هستند که ر فیق در نوشته خود می آورد .
دلایل من در رد نظرات رفیق به قرار زیراست :
۱-اگر این موضوع پذیرفته شود که تا کنون چنین بوده ، که در بین هر طبقه  عناصری پرورش می یابند که بهتر می توانند ، از دیگران( هم طبقه خود) بیندیشندو مسائل مشخص طبقه را درک کنند .  بنابراین باید بپذیریم که از طریق این عناصر  خواسته های طبقه مذکور فورموله می شود و به صورت برنامه ای طرح میگردد ، تا بر اساس آن خود وجامعه را سازمان دهد وبه آن دست یابد . واین چیزی است که در دنیای واقعی و با توجه به تجارب جنبش ها بطور کلی ماتاکنون شاهد ش بوده ایم و هستیم . حال رفیقی پیدا می شود و می گوید ، آنچه که تاکنون بوده چیزی جز خطا نبوده است  . و چنین  بیان می دارد  که برنامه از طریق جنبش عملی مردم و توسط خرد جمعی تد وین و نگارش می شود . این موضوع چیزی جز  فرار از برنامه و تن دادن به جنبش خود بخودی ،  مفهوم دیگری نمی تواند داشته باشد .زیرا خیلی ساده چنین کاری شدنی نیست . آخر دوست عزیز! در کجای دنیا چنین چیزی عملی شد که ما دومین آن باشیم . مگر می شود  از طریق توده های مردم به  تدوین برنامه پرداخت . مگر تمام توده های مردم از آگاهی یکسانی برخوردارند ؟  اصلأ با چنین درکی چگونه می توان به چیزی به نام عناصر آگاه و پیشرو که در احزاب سیاسی متشکل می شوند باور داشت  ؟ آیا چنین درکی تمام عناصر یک طبقه را از نظری فکری یکسان نمی بیند ؟ به هر حال حتی اگر رفیق چنین نیندیشد ، ازمقاله مورد بحث چنین نتایجی بدست می آید . و رفیق خود باید به نقد آن بنشیند .
۲- دومین نکته ای که رفیق از بحث خود نتیجه می گیرد ، مسئله خود رهائی طبقه کارگر است (البته رفیق در نوشته اش از خود رهائی مردم صحبت می کند و نمی دانم که منظور او از مردم چیست ؟ آیا رفیق بر اساس چنین درکی به این نتیجه رسیده است که دیگر تمایز طبقاتی بین نیروهای شرکت کننده در انقلاب وجود ندارد ؟ ). او بر این اعتقاد است که زمانی ما می توانیم  به این اصل وفادار باشیم که بخواهیم برنامه مان را از طریق خرد جمعی تدوین کنیم . حال آنکه اصل خود رهائی طبقه کارگر هیچ ربطی به این موضوع ندارد . اگر خود رهائی بدین مفهومی که رفیق در این نوشته بیان می کند درک شود، چیزی جز محروم کردن طبقه از بخش آگاه و پیشرو او نمی تواند معنی دیگری داشته باشد .  در واقع ما با این کار طبقه کارگر را خلع سلاح خواهیم کرد و به جای کمک به سازمان دادن خود رهائی طیقه کارگر، سرگردانی دائمی او را سازمان می دهیم . رفیق عزیز ! طیقه کارگرتنها از طریق عمل آگاهانه است که قادر خواهد بود سوسیالیسم را سازمان دهد . واگر عملش  آگاهانه  نباشد، هیچگاه نخواهد توانست برای از بین بردن جامعه طبقاتی حتی گامی به جلو بر دارد . وهمیشه به دنباله روان طبقات دیگر تبدیل خواهد شد .
۳- به بهانه مرزبندی با گرایشات فکری که از پراتیک مبارزاتی به دورند ، نباید  به عمل گرائی صرف سقوط کرد و نقش تئوری و اهمیت آن را در مبارزات کارگری و توده ای  به حداقل کاهش داد  . چنین چیزی را جنبش چپ در سالهای قبل از انقلاب ۵۷ و بعد از آن تجربه کرد . در آن شرایط همگی مان از نداشتن برنامه رنج می بردیم و بدنبال خرده بورژوازی و دیگر طبقات   روان بودیم . حداقل ما آدمهای همان نسل که تمام نارسائی های آن دوران را شاهد بودیم  ، نباید به سادگی آن دوران را به فراموشی بسپایم و باید از تجربه آن دوران استفاده کنیم  ، تا بار دیگر همان مسائل تکرار نگردد .
۲۱/ژانویه / ۲۰۱۰
*البته تزی که رفیق پیش کشیده است ، حتی از آنها نیز عقب تر است . چرا که متاسفانه رفیق اصلأ به چیزی بنام عنصر آگاه اعتقادی ندارد .