واقعیت کمونیسم چیست؟
اقتصاد، شالوده و اساس جامعه است
در شماره پیش، علمی بودن کمونیسم و روششناختی علمی ماتریالیسم دیالکتیکی را بر پایه فصل اول از کتاب «کمونیسم نوین» اثر باب آواکیان بحث کردیم. در ادامه به یکی دیگر از اصول و پایههای علم کمونیسم یعنی اقتصاد سیاسی میپردازیم.
چهار دهه پیش، خمینی با جمله «اقتصاد، مال خر است»، به کارگران اعتصابی و مردم زحمتکشی که از رژیم تازه به قدرت رسیده، حق شکم سیر، سرپناه شایسته انسان، بهداشت و آموزشِ علم و آینده برای فرزندانشان مطالبه میکردند، جواب گفت. درواقع با این زبان عوامانه میخواست با حکم مارکسیستی که اقتصاد شالوده و اساس جامعه است، مقابله کند. این اسلامگرای عوامفریب، همزمان، به کمپانیهای نفتی و بانکداران امپریالیست اطمینان میداد که رژیم ملایان خدشهای به روابط اقتصادی آنان با ایران وارد نخواهد کرد.
اقتصاد، اساس و شالوده سازمانیابی هر شکل از نظام اجتماعی است. هر اتفاق مهمی که در جامعه رخ میدهد توسط سیستم اقتصادی یا شیوه تولیدی شکل میگیرد و نهایتا مشروط به آن است. منظور این نیست که، همه چیز در جامعه به شیوه تولیدی خلاصه میشود، ولی شیوه تولیدی چارچوب اساسی آنها را تعیین میکند.
مردم باید درک علمی (یعنی، مارکسیستی) از این مسئله کسب کنند که، چرا اقتصاد ایران هیولایی است که جان مردم را میگیرد. اعتصابهای کارگری برای دریافت دستمزدهای نگرفته، بهجایی نمیرسند و در عوض کارخانهها بسته و کارگران فلهای اخراج میشوند، حریق فقر دامن میگسترد. تنفروشی و فرزندفروشی و فروش اعضای بدن برای بقای اقتصادی رواج یافته. آب رودخانهها قبل از رسیدن به مقصد همیشگی از جایی دیگر سر درمیآورند و کشتزارهای گندم و برنج و باغات میوه خشک میشوند. چراگاهها تحت عنوان «حوزه حفاظتشده امنیتی» حصارکشی میشوند و زیستبومهای حفاظتشده یکشبه تبدیل به صحنه جولان ماشینهای غولپیکر معدنکاوی میشوند. ناوهای ماهیگیری عظیم چینی که کف دریاها را شخم میزنند، رقیب قایقهای کوچک ماهیگیران جنوب کشور میشوند و آنان را از میدان بهدرمیکنند. زمین زارعین کوچک توسط بانکها و «شهرکهای کشاورزی» بلعیده میشوند و «کاربری» آنها از کشاورزی به بورسبازی زمین در بازارهای مالی جهان تغییر میکند.
باید پرسید این اتفاقات در چارچوب کدام «شیوه تولیدی» میافتند. و در ادامه باید پرسید، این معضلات در چارچوب کدام «شیوه تولیدی» میتوانند حل شوند و دیگر بازتولید نشوند. جواب به این مسئله عاجل و مستقیما مرتبط است با این سوال که امروز، بدیل واقعی در مقابل نظام جمهوری اسلامی چیست و با هدف استقرار چه نوع نظام اقتصادی/اجتماعیای باید برای سرنگونی این نظام جنگید. جواب صریح و صحیح به این مسئله عنصری تعیینکننده در تدارک و پیشروی یک انقلاب واقعی است و هیچ جنبشی که جواب به این سوال را نداشته باشد نمیتواند جنبشی برای انقلاب باشد.
اقتصاد یعنی تولید نیازهای جامعه و شیوه تولید آنها. «شیوه تولید» یعنی اینکه مردم برای تولید نیازهای مشترک جامعه بشری و توزیع و انتقال آنها، وارد روابط معینی با یکدیگر میشوند. این روابط در جامعه طبقاتی که چند هزار سال پیش شکل گرفت، روابط استثمارگرانه (بهرهکشی عدهای از عدهای دیگر) است. بهعبارت دیگر، در جامعه طبقاتی، سازمان تولید اجتماعی مبتنی بر سلسله مراتب و تمایزات طبقاتی میان آدمها است. قشرهای مختلف مردم درگیر در تولید جمعی هستند. با این وصف، در جایگاههای متفاوت و تبعیضآمیز در اقتصاد و در جامعه قرار دارند و بر مبنای این جایگاههای متمایز به طبقات و قشرهای مختلف تقسیمبندی میشوند. در قلب این روابط تولیدی استثمارگرانه، مالکیت خصوصی بر ابزار تولید قرار دارد. برای درک بهتر «روابط تولیدی» رفیق آواکیان ما را به لنین رجوع میدهد:
«طبق تحلیل لنین، روابط تولیدی سه بخش اساسی دارد. یکم مالکیت. یعنی شما یا صاحب ابزار تولید هستید یا نیستید. ابزار تولید میتواند کارخانه، زمین، ماشینآلات و فنآوری و غیره باشد. این، بخشِ بنیادین روابط تولیدی است. …اگر صاحب ابزار تولید نباشید باید بروید برای کسی کار کنید که صاحب ابزار تولید است. …در نتیجه مالکیت یا عدم مالکیت فنآوری، زمین و بقیه ابزار تولیدی پایهایترین بخش در روابط اقتصادی، در روابط تولیدی است. بخش دوم، نقشی است که در تقسیم کار کلی جامعه دارید. …یک فرایند کلی جریان دارد و جامعه دارد از طریق آن کار میکند. از طریق این فرایند، محصولات اساسی که مردم برای زندگی کردن و بازتولید، محتاجش هستند تولید میشود. شما در این فرایند چه نقشی بازی میکنید؟ اگر صاحب ابزار تولید باشید به همه کسانی که برایتان کار میکنند دستور میدهید. اگر در سطح پایینتری باشید یعنی مثلا در بخش مدیریت باشید، وسط ایستادهاید: ازیکطرف دارید برای کسانی که صاحب ابزار تولیدند کار میکنید و ازطرف دیگر به یکسری آدمهای دیگر که زیردستتان هستند دستور میدهید. بنابراین اگر بهعنوان روشنفکر یا آکادمیسین یا کسانی که در موقعیتی مشابه اینها کار میکنید یکجورهایی در موقعیت میانی در تقسیم کار کلی جامعه قرار دارید. یا ممکن است شما در اعماق جامعه باشید، یا شغلی نداشته باشید و برای پیدا کردن شغل دست و پا بزنید. یا کاری پیدا کنید و کسی استثمارتان کند. …میروید در مصاحبه شرکت میکنید. … کسی که با شما مصاحبه میکند در موقعیت میانی جامعه قرار دارد و برای کسانی کار میکند که صاحب ابزار تولیدند و شما مالک هیچچیز نیستید. بنابراین هیچ زوری ندارید. اگر نتوانید راضیشان کنید استخدامتان نمیکنند. … صاحب ابزار تولید نیستید و مهارتهای روشنفکری زیادی هم ندارید. یعنی نگذاشتهاند آنجور مهارتهای روشنفکری که میتوانستید با آن در موقعیت ممتازتر شغلی قرار بگیرید پیدا کنید. …حالا میرسم به بخش سوم روابط تولیدی: چقدر از تولید درآمد کلی جامعه سهم میبرید؟ فکرش را کنید اگر شما آن بالا نشسته باشید یعنی مالک ابزار تولید باشید، یعنی صاحب میلیاردها دلار یا صدها میلیون دلار ارزش کارخانه و ماشینآلات و غیره نه فقط در یک کشور بلکه در گوشه و کنار دنیا باشید، سهم بزرگی از ثروت جامعه به شما میرسد. حتی اگر بخش بزرگی از این ثروت را سرمایهگذاری کنید تا بتوانید پروسه تولید را ادامه بدهید و با بقیه رقابت کنید باز هم سهم بزرگی از ثروت به شما میرسد. اگر آن وسط باشید، یعنی در بخش میانی جامعه باشید با مقدار معینی از مهارتهای فکری یا مقدار معینی از ابزار تولید (مثلا صاحب یک فروشگاه کوچک باشید که به هر حال یک نوع ابزار تولید یا توزیع محسوب میشود اگر چه اندازهاش بزرگ نیست) نتیجتا سهم کمتری به شما تعلق میگیرد. ولی اگر در اعماق باشید و هیچچیز جز توانایی کار کردن نداشته باشید و مهارت زیادی نداشته باشید و آموزشهای فکری ندیده باشید و مدرک نداشته باشید سهمتان خیلی خیلی کم است. خب حالا اگر این ۳ عامل روابط تولیدی را کنار هم بگذاریم میتوانیم خیلی راحت ساختار طبقاتی جامعه را شناسایی کنیم: یکم، صاحب ابزار تولید کلان هستید و یا فقط مقدار کمی از ابزار تولید در مالکیتتان است یا اصلا صاحب هیچچیز نیستید. دوم، چه نقشی در تقسیم کار کلی جامعه دارید. سوم، به تبع آن چقدر از توزیع ثروت کلی جامعه سهم میبرید. ساده و خلاصهاش این است که شما آدمهایی را دارید که آن بالا نشستهاند: یعنی بورژوازی (که یک کلمه فرانسوی است به معنی سرمایهدارها یا طبقه سرمایهدار). بعد خرده بورژوازی را دارید یعنی سرمایهدارهای کوچک را که به «طبقه میانی» معروف هستند. اینها آدمهایی هستند که مهارتهای فکریشان توسعه پیدا کرده و مدرک دارند. مثلا کسانی که در حوزههای مدیریت و پزشکی و امثالهم هستند. و بالاخره افراد اعماق جامعه را دارید یعنی پرولتاریا. همان افرادی که صاحب هیچچیز نیستند مگر توانایی کار کردنشان. پس در جامعه با طبقات مختلف روبهرو هستیم. بهعبارت دیگر، کل اینها ربط دارد به اینکه چه سیستم اقتصادیای برقرار است و نقش افراد در این سیستم اقتصادی کلی چیست. خب وقتیکه به فکر پشت سر گذاشتن تمایزات طبقاتی هستیم باید به تغییر همه اینها فکر کنیم. همینطور باید به تغییر روابط اجتماعی موجود فکر کنیم. مثلا به ستم مرد بر زن. یا ستمی که به این «نژاد» یا آن ملیت میشود. یا امتیازاتی که بعضیها بهخاطر مدرک تحصیلی یا مهارتهای فکری بالاتر نسبت به دیگران دارند. یعنی میتوانند عمدتا با ذهنشان کار کنند؛ درحالیکه بقیه که هم مغز دارند و هم فکر میکنند مجبورند کارهای یدی را انجام دهند. اگر میخواهیم از شر استثمار و ستم خلاص شویم باید همه این چیزها را پشت سر بگذاریم. فهم این مطلب به ما امکان میدهد اهمیت حرف لنین را عمیقتر درک کنیم وقتیکه میگفت مردم قربانی فریب و خودفریبی باقی میمانند تاوقتیکه یاد بگیرند پشت آنچه در جامعه و دنیا جریان دارد منافع طبقات را تشخیص دهند. باید به طبقات جامعه نگاه کنیم و ببینیم چه روابط اجتماعیای بینشان برقرار است؟ کدام سیستم قدرت سیاسی برقرار است که این روابط را اعمال میکند؟ کدام ایدهها هستند که به این روابط خدمت میکنند؟ ایدههای موجود واقعا بیان منافع کدام طبقات هستند؟ آیا به جهانبینی و منافع بورژوازی بزرگ خدمت میکنند؟ یا به خرده بورژوازی؟ یا به تودههای تحتانی مردم، پرولتاریا و فقرا؟»۱
روابط تولید اجتماعی همیشه اینگونهکه امروز هست نبوده است بلکه در طول تاریخ، تغییر کرده است و بازهم تغییر خواهد کرد. صد سال پیش از این در ایران، شیوه تولیدی فئودالی بر اساس رابطه استثمارگرانه ارباب و رعیتی غلبه داشت. امروز، شیوه تولید سرمایهداری بر مبنای استثمار کارمزدی غلبه کرده است و تولید بر بستر رقابت پر هرج و مرج میان سرمایهداران و وابستگی به نظام سرمایهداری جهانی پیش میرود.
قوه محرکه تغییر از یک شیوه تولیدی به شیوه تولید در رابطه متضاد میان نیروهای تولیدی (یا نیروهای مولده) و روابط تولیدی نهفته است. باب آواکیان میگوید: «رابطه بنیادین هر جامعهای رابطه بین نیروهای تولیدی جامعه با روابط تولیدی است … مارکس از طریق سالیان سال تحقیق و مطالعه در کتابخانهها و غربال کردن حجم زیادی از کتابها بالاخره پایه و اساس این روابط را کشف و آشکار کرد. این پایه و اساس وجود داشت ولی آشکار نبود.»۲
همانطورکه در بالا گفتیم، نیروهای تولیدی همان عناصری هستند که برای تولید، نوآوری و تکامل تولید لازمند. و روابط تولیدی، روابطی اقتصادی هستند که مردم وارد آن میشوند تا تولید را بر مبنای آنچه خصوصیت نیروهای تولیدی است جلو ببرند. زمانیکه نیروهای تولیدی، در سطح شخم زمین توسط حیوان بود، روابط تولیدی متناسب با آن نیز روابط فئودالی بود. طبقه فئودال صاحب قدرت سیاسی یا قدرت دولتی بود و قانون را نیز بر حسب منافع این طبقه تعیین میکرد. وقتی صنعت و فنآوری رشد کرد، شیوههای تولیدی قبلی نیز منسوخ شدند. ماشین، جایگزین آدم در صنعت و کشاورزی شد. تغییر در نیروهای تولیدی، روابط تولیدی را هم تغییر داد. نحوه سازماندهی آدمها در فرآیند تولید هم تغییر کرد. در اقتصاد سرمایهداری، کمتر کسی برای مصرف خودش تولید میکند؛ بیشتر تولیدات برای «مبادله» انجام میشود. در اقتصاد سیاسی مارکسیستی، به این وضعیت، تولید و مبادله کالایی گسترده و به فرآوردهایی که برای مبادله یعنی برای فروش در بازار (و نه برای معیشت و مصرف خود) تولید میشود کالا گفته میشود. در شیوه تولید سرمایهداری، نهتنها بیشتر فرآوردها برای بازار (یعنی برای مبادله) تولید میشوند بلکه خود نیروی کار انسان (یعنی، ظرفیت کار بدنی و دماغی انسان) هم تبدیل به کالا شده است. در سرمایهداری، تولید هرچه اجتماعیتر شده بهطوریکه یک اقتصاد جهانی درهم تنیده شکل گرفته است و از طرف دیگر، تصاحب و کنترل تولید هرچه خصوصیتر شده است بهطوریکه چند مرکز مالی مستقر در نیویورک، لندن، فرانکفورت، توکیو، پکن و مسکو اقتصاد جهان را کنترل میکنند. در شیوه تولید سرمایهداری، سرمایههای مختلف با هم رقابت میکنند. این رقابت، باعث هرج و مرج بزرگ در اقتصاد میشود.
هدفِ تولید در اقتصاد سرمایهداری تولید نیازهای مردم نیست بلکه تولید و انباشت سود است. این شیوه تولید، کارخانه تولید مرگ و میر و تباهی انسان ها، بحرانهای اقتصادی و جنگ و بالاخره نابودی محیط زیست است. حرص و ولع بیپایان در تولید وانباشت سود، به حرص و ولع بیپایان در اعمالِ مالکیت انحصاری بر منابع انسانی، مالی، زیرزمینی، طبیعی دامن میزند و محیط زیست نیز همراه با انسانها زیر سم ستوران سرمایه لگدمال و نابود میشود. انقلاب واقعی، ابزار تولید را از دست طبقه سرمایهدار گرفته و یک اقتصاد متفاوت را بنیان خواهد گذاشت که نیازهای مردم را تامین کند و متکی بر استثمار نباشد، قوه محرکه آن انباشت سود نباشد. و برای اینکه بتوانیم چنین انقلابی را انجام دهیم اول باید قدرت سیاسی را کسب کنیم: تحت رهبری کمونیستی و توسط یک نیروی واقعا انقلابی که میلیونها نفر را از میان پرولتاریا و دیگر قشرهای جامعه برای چنین انقلابی آگاه و سازماندهی کرده است.
در شماره بعد مبحث اقتصاد سیاسی را بر مبنای فصل اول کتاب «کمونیسم نوین» پی خواهیم گرفت.
پینوشت:
- آواکیان، کمونیسم نوین، فصل اول
.۲همانجا
به نفل از آتش ۸۲ شهریور ۹۷
atashHYPERLINK “mailto:atash1917@gmail.com”1917HYPERLINK “mailto:atash1917@gmail.com”@gmail.com
n-atash.blogspot.com
تلگرام : @haghighatcpimlm