رژیم اسلامی آخرین سنگر مقاومت سازمانیافته واپسگرایی در ایران

رژیم اسلامی آخرین سنگر مقاومت سازمانیافته واپسگرایی در ایران

با نگاهی به تاریخ روند تحولات سیاسی ـ اجتماعی ایران در بیش از یک قرن گذشته بویژه از سرفصل جنبش مشروطیت در سال ۱۲۸۵ خورشیدی به این سو، مشهود است که نوک تیز پیکان مبارزات توده های فرودست و خلق های تحت ستم ایران عمدتا معطوف به نبرد با استبداد بوده، لیکن از دریچه ای دیگر در متن یک روند عام تاریخی و متاثر از حرکت عمومی جامعه بشری در مقیاس جهانی، همچنین مشاهده می گردد که دو جریان نوگرایی و واپسگرایی، نوخواهی و سنت گرایی، تجدد و ارتجاع نیز مدام با یکدیگر در کلیه عرصه های موجودیت جامعه ایران در حال برخورد و ستیز دائمی بوده و هستند.

در ادامه روند انکشاف و تکامل برخورد این دو نوع اندیشه و جریان تاریخی ـ اجتماعی، همانا رژیم جمهوری اسلامی آخرین سنگر مقاومت سازمانیافته و سیستماتیک جریان سنت گرایی و ارتجاع در برابر جریان تاریخا رو به گسترش و تعمیق یابنده نوگرایی در ایران است. روند نوگرایی و برخورد آن با جریان واپسگرایی با ظهور جنبش مشروطیت آشکارا آغاز گردید و طی عصر پهلوی به ویژه در دوره رضاشاه از رهگذر کاربست مدل بورژوایی نوسازی جامعه و متعاقبا خارج سازی نسبی برخی نهادهای اجتماعی نظیر حقوق و قضاء، آموزش و پرورش و نیز بخشا حوزه های فرهنگی از زیر نفوذ و کنترل جریان سنت گرایی و ارتجاع که تا قبل از این تحت تسلط مطلق نمایندگان آن یعنی صنف آخوندها قرار داشتند، شتاب گرفت.

لیکن روند نوگرایی در سال ۱۳۵۷ خورشیدی بعد از سرکوب خونین قیام توده های مردم علیه رژیم مستبد شاهنشاهی به دست ارتجاع و قبضه قدرت سیاسی از سوی جمهوری اسلامی، با سد و بن بست رژیم اسلامی به مثابه اوج واکنش تاریخی و مقاومت سازمانیافته جریان فکری و اجتماعی واپسگرایی مواجه گردید.

پیش از این نیز نمایندگان جریان سنت گرایی و ارتجاع و در راس آنها صنف آخوندها به مدت یکصد سال بویژه با آغاز تماس های جدی جامعه ایران با تمدن صنعتی و فرهنگ مدرن غرب تلاش ورزیدند تا مانع از گسترش روزافزون روند تجدد و نوگرایی اجتماعی ـ فرهنگی و ظهور مظاهر و موسسات تمدنی و مدرن در ایران گردند.

در حقیقت آنها با هر آنچه که نشانی از نوگرایی و تجدد بر خود داشت و طبعا عرصه را بر اقتدار بی چون و چرای سنت و ارتجاع و نفوذ نمایندگان معنوی آن در دو حوزه اندیشه و زندگی عملی در بستر جامعه تنگ می نمود از گشایش مدارس به سبک جدید، دستیابی زنان و دختران به آموزش های نوین، قوانین مربوط به آزادی و حقوق زنان، رواج سبک جدید زندگی اجتماعی و فرهنگی مطابق با مدل غربی، دستاوردهای علمی، تکنیکی و صنعتی از کتاب، میز و صندلی و مبلمان گرفته تا وسایل و خدمات بهداشت عمومی چون واکسیناسیون، برنامه تنظیم خانواده و کنترل جمعیت، جایگزینی حمام های بهداشتی بجای حمام های خزینه دار و آلوده و حتی ماشین لباسشویی و ظرفشویی و هر آنچه که بتوان تصور نمود به مخالفت برخاستند.

به عبارت دیگر آنها با توسل به هر شیوه و ترفندی، آنجا که لازم بود با بهره گیری از اتوریته مذهبی ـ معنوی تحمیق کننده خود با اتکاء بر باورهای مذهبی و خرافی رایج میان توده های مذهب زده و آنجا که لازم می آمد با صدور احکام ارتداد و تکفیر و توسل به ابزار خشونت و قتل و ترور نمایندگان جریان متجدد و نوگرا و روشنفکرانی نظیر احمد کسروی ها، تلاش ورزیدند تا مانع از بالندگی ایده های نوگرایانه و رواج سبک های متجدد در حوزه های زندگی فکری و عملی مردم و از خلال آن سد پیشرفت جامعه گردند.

در ادامه سیر تکاملی این جدال تاریخی، در پی سرکوب قیام ۱۳۵۷ خورشیدی و قتل و کشتار متعاقب آن به دست ارتجاع اسلامی و همزمان به دلیل اشتباهات فاحش و ناپختگی سیاسی ما فعالین و سازمان های سیاسی رادیکال و پیشرو و نیروهای نوگرا از یکسو و نیز از سوی دیگر در پی جان سختی “سنت” این “نیروی رخوت تاریخ” بویژه در پیوند با تحمیق شدگی عمیق توده های مردم از خلال دستگاه مذهبی و تسلط دیرینه نمایندگان آن بر افکار و باورهای توده های سنتی و مذهب زده، جامعه ایران در مسیر توسعه و تکامل اجتماعی خود بار دیگر با سد و مانع کهنه و جدی جریان واپسگرایی و ارتجاع برخورد نمود.

اما اینبار جریان سنت گرایی مقاومت خود را بطور سیستماتیک و در شکل و شمایل حکومتی یعنی جمهوری اسلامی سازمان داده بود و قدرت سیاسی را به دنبال سرکوب خونین قیام برای نخستین بار بطور مستقیم به دست گرفت تا از طرفی مانع از رشد شتابان جریان نوگرایی و تجددخواهی شامل ترویج ایده های مدرن، دمکراتیک، آزادیخواهانه و برابری طلبانه گردد و از طرف دیگر متقابلا از تضعیف روزافزون جریان واپسگرایی و ارتجاع مذهبی در ایران که حوزه های نفوذ و اقتدار خود را یکی پس از دیگری از دست می داد، ممانعت به عمل آورد.

بدینسان از رهگذر این فروکش و گسل تاریخی نه تنها روند پیشرفت جامعه به سبب برخورد با مانع و سد ارتجاع مذهبی متوقف گردید بلکه ملایان و واپسگرایان و جریان حامی سنت و دین، جامعه ایران را به معنای دقیق و کامل کلمه به قهقرا بردند و از این رهگذر تجربه دهشتناک تاریک اندیشی مذهبی قرون وسطی را چنانچه اروپا، قرنها پیش تجربه کرده بود، اینبار و در اواخر قرن بیستم به نوعی دیگر برای جامعه ایران به شکلی فاجعه آمیز و به ضرب قتل و کشتار و ترویج جهل و خرافه باز آفریدند.

احمد کسروی پیشتر گفته بود که آخوندها مانع “پیشرفت” جامعه هستند. لیکن اکنون بعد از تجربه چهل ساله حاکمیت مطلق یک رژیم تئوکراتیک و واپسگرا و در راس آن آخوندها بر جان و هستی مردم و کلیه ارکان حیات جامعه، روشن است که حتی کسروی نیز کارکرد تاریخی ویرانگر مذهب و صنف آخوندها را در قبال سرنوشت جامعه که وی در مسیر مبارزه با آنان جانش را گذاشت، عمیقا نفهمیده بود. شاید به این دلیل که به رغم دانش و بینش وسیع تاریخی اش لیکن رژیم مذهبی، تجربه مستقیم زیسته اش نبود.

بهرروی اکنون ما به بهایی بس سنگین و شاید در ابعادی چنان خسارت بار و جبران ناپذیر، همانا فراتر از درک و شناخت کسروی ها به روشنی می دانیم که جریان سنت گرایی، مذهب و صنف آخوندها نه تنها مانع پیشرفت و انکشاف جامعه ایران گردیدند بلکه آن را به معنای دقیق کلمه برای دهه ها، به پس یعنی به “قهقرا” کشاندند. اینک بسیاری از لایه های مردم و گروههای اجتماعی به همراه روشنفکران پیشرو و فعالین سیاسی چپ و رادیکال ایران بیش از پیش ماهیت قهقرایی و کارکرد عقب برنده و واپسگرایانه ارتجاع اسلامی و صنف آخوندها را با تار و پود هستی و تجربه زیسته خود لمس می کنند و عمیقا می فهمند.

روشن است که همانا جریان سنت و دین، واپسگرایی و ارتجاع از رهگذر کسب قدرت سیاسی در هیات رژیم جمهوری اسلامی جهت خلاصی خود از اضمحلال و احتضار تاریخی، اینبار مستقیما به استبداد سیاسی به شدت هار و سرکوبگر متوسل گردید تا خود را از مخمصه زوال گسترش یابنده تاریخی و عقب نشینی ناگزیر مداوم در برابر جریان نوگرایی اجتماعی به ویژه در پیوند با ایده های پیشرو و چپ از طریق سرکوب بیرحمانه آن نجات دهد.

با این وصف، کلیه شواهد و قرائن حاکی از آن است که تصرف قدرت سیاسی و تبدیل آن به ابزار سرکوب و کشتار از طریق اعمال حاکمیت رژیم استبدادی جمهوری اسلامی، برای موجودیت خود جریان سنت گرایی نیز همچون شمشیری دو لبه نقش ایفا نموده است. به عبارت دیگر هرگاه یک نیروی اجتماعی که فاقد پتانسیل و توان نظری و عملی مدیریت دمکراتیک جامعه و مسائل متعدد آن و نیز همانا بی بهره از ظرفیت پیشبرد نیازهای مادی و معنوی توده های مردم و گروهها و طبقات اجتماعی باشد در جایگاه حاکمیت سیاسی قرار بگیرد، به موازات راندن موجودیت جامعه در همه حوزه ها به سوی بحران، خود نیز به همراه آن به ورطه بحران و بی اعتباری همه جانبه سیاسی ـ ایدئولوژیک و اجتماعی فرو می غلتد. یعنی درست همان اتفاقی که هم اکنون در پیوند با جریان سنت و دین و ارتجاع و نماینده سیاسی آن جمهوری اسلامی در ایران رخ داده است.

در حقیقت جریان واپسگرایی با تبدیل جمهوری اسلامی به سنگر مقاومت سازمانیافته خود در برابر نوگرایی، آخرین برگ تاریخی خویش را در راستای ممانعت از پیشروی گریزناپذیر جریان تجدد و نوگرایی و متقابلا جلوگیری از تعمیق پروسه ضعف و میرایی تاریخی خود بکار گرفت. این آخرین سنگر چنانچه از شمار کثیری از نشانه ها بر می آید در حال فروپاشی است و بدینسان آخرین کارت جریان واپسگرایی و ارتجاع اسلامی برای بقاء، دیرپایی طول نخواهد کشید که خواهد سوخت و موجودیت محتضر و ضدتکاملی آن را با خود به خاکستر خواهد نشاند.

اکنون شرایط و وضعیت جامعه ایران به دنبال چهار دهه حاکمیت استبدادی، استثماری، سرکوبگر، فاسد و چپاولگر جمهوری اسلامی در جهتی متحول شده که دیگر هیچ قدرت استبدای، هیچ نیروی ارتجاعی و واپسگرا، هیچ ایده رفرمیستی و توهم آفرین توان جلوگیری از شعله ور شدن آتش خشم نیروی عظیم بنیان افکن توده های بجان آمده را ندارد. حتی استبداد دیگر بیهوده بر طبل ترس و سرکوب می کوبد. جامعه ایران با ورود به مرحله ای جدید از حیات جنبش انقلابی خود، مهر مرگ و نابودی قطعی را بر تابوت رژیم مستبد سرمایه داری جمهوری اسلامی و جریان سنت گرایی و ارتجاع کوبیده است.

اکنون بر همگان به ویژه طرفین این نبرد سرنوشت ساز روشن است که جریان نوگرایی در قالب جنبش توده های فرودست، آزادیخواه و برابری طلب به همراه دشمن خود یعنی جریان سنت گرایی و ارتجاع در قالب آخرین سنگر مقاومت خود رژیم اسلامی، وارد مرحله تازه ای از رویارویی شده اند. اینک دیگر عیان است که توده های گرسنه و سرکوب شده و رژیم استبداد مذهبی به نمایندگی از سوی دو جریان تاریخی متعارض، کاملا و به صورت آشکارا در برابر یکدیگر صف بسته اند.

در این میان تنها ابزار باقی مانده برای نجات جریان سنت گرایی و ارتجاع، رژیم مستبد آن و دستگاه سرکوب و تولید ترس و وحشت است. لیکن با تشدید سرکوب، مقاومت در نزد طرف مقابل به تهاجم به دشمن بدل می گردد. دشمن خود می داند که بر کوهی از آتشفشان خشم توده های فرودست، تحت سرکوب سیستماتیک و نادیده انگاشته نشسته است، لذا تلاش می ورزد تا با تشدید فضای وحشت و ارعاب دائمی، با نگهداشتن توده های فرودست و تحت سلطه در فضای بیم و وحشت بر مردم استبدادزده کماکان فرمان براند، لیکن در مقطع کنونی دیوار ترس شکاف برداشته و سیل خشم متراکم پشت آن در حال فوران است و می رود تا آخرین سنگر مقاومت سازمانیافته جریان واپسگرایی و ارتجاع اسلامی را در ایران درهم بشکند.

با امید فراوان می توان انتظار داشت که پس از سرنگونی جمهوری اسلامی و درهم شکستن آخرین دژ مقاومت سیستماتیک جریان واپسگرایی و خلاصی پیکره جامعه از زنجیر و یوغ تاریخی ارتجاع اسلامی، نیروهای مادی و معنوی جامعه در پرتو رهایی جریان نوگرایی و تحت فضای نوظهور آزادی بویژه در پیوند با ایده ها و طرح های مدرن، انساندوستانه، دمکراتیک، آزادیخواهانه و برابری طلبانه سوسیالیستی، چنان شکوفا و انکشاف یابد که شاهد پیشرفت و جهش عظیمی در کلیه عرصه های زندگی باشیم.

اوت ۲۰۱۸