”اتحاد ملى“ یا در انتظار یک ناجى مجهول

”اتحاد ملی“ یا در انتظار یک ناجی مجهول

جمهوری اسلامی ایران رفتنی است. آینده ایران، سیر فروپاشی جمهوری اسلامی ایران، فرصت ها و مخاطرات آن و شرایطی که در آن مردم ایران بتوانند آزادانه و آگاهانه نظام حکومتی شان را انتخاب کنند، موضوع اطاق های فکری جنبش ها و احزاب سیاسی، راست و چپ، کارگری و بورژوایی، درون و برون حکومتی است.

در صف احزاب در خارج از کشور، فراخوانی توسط دو حزب سکولار دمکرات ایرانیان و حزب مشروطه ایران (لیبرال دمکرات)، داده شده است و سندی به امضا آقایان  اسماعیل نوری علا و خسرو بیت اللهی، دبیر کل های این دو حزب، منتشر شده است  که درآن همه احزاب و شخصیت های سیاسی را به پیشنهادی که این دو حزب در سند بر سر آن به توافق رسیده اند، فراخوانده اند.

هدف این پیشنهاد، آنطور که این سند میگوید: شکل دادن به ”ائتلاف نیروهای سیاسی در زیر سقف یک اتحاد ملی است“ که بتواند در فردای فروپاشی جمهوری اسلامی ایران خلاء ناشی از فقدان یک آلترناتیو کارآمد را با یک ”راه حل کوتاه و کارامد“  پر کنند و جامعه را ”از هرگونه هرج  و  مرج“ ناشی از خلا قدرت، حفظ کنند.

این هدف، به بیان آنها مقابله با “هرج و مرج” و به بیان ما “مقابله با مخاطرات سرنگونی جمهوری اسلامی ایران و به حداقل رساندن خطر سناریو سیاه  و جلوگیری از میدان داری نیروهای سناریو سیاه”، نمی تواند از جانب هیچ نیرو، سازمان و شخصیتی که اندک احساس مسولیتی در قبال جامعه ایران دارد، مورد استقبال قرار نگیرد.

باز کردن باب بحث و دیالوگ در این مورد میان احزاب و نیروهای مختلف از چپ و راست، پیش از سرنگونی جمهوری اسلامی ایران، یکی از تجربیات گرانبهای انقلاب ۵۷ و  فاصله گرفتن از “بحث بعد از مرگ شاه” است و “امروز همه با هم” ای که در آن انقلاب تجربه شد. از این رو باید از فراخوان این دو حزب از این زاویه، استقبال کرد و در این دیالوگ شرکت کرد.

موضوع این نوشته نه پرداختن به هدف، که رویکرد خوش بینانه و نیت خیر آن را، باید فرض گرفت، که بررسی ملزوماتی است که  این دو حزب برای تامین آن هدف، به آن امید بسته اند!  نیروهایی است که به آن امید می بندند، و روش ها و ابزار و امکاناتی است که برروی آن حساب میکنند.

در سناریو این سند، برای گذار کارا و سریع، رعایت مواد هفت گانه ای پیش بینی شده است که در سند دیگری بنام “یک میثاق ملی – برای جلوگیری از بازتولید استبداد” مصوب حزب سکولار دمکرات های ایران، منعکس است.

در این دو سند برای  جلوگیری از فروپاشی بنیادهای مدنیت در ایران در شرایط سرنگونی جمهوری اسلامی و “کارامد ترین و کوتاه ترین” راه کار، توافق بر سر مهمترین موارد زیر پیشنهاد شده است:

 یکم: قرار گرفتن دو مقام، یکی مسول و دیگری غیرمسول و سمبلیک، در راس ماشین دولتی حکومت بعدی است.

با این تبصره که در حال حاضر کاندیدی برای مقام سمبلیک، یعنی آقای رضا پهلوی، که در این سند از ایشان بنام “شاهزاده” نام برده میشود، از پیش معرفی شده است. کسی که  در هر سناریویی،  برای “منافع ملی” حاضر است یا ریس جمهور یا پادشاه شوند. هر شقی که مردم ایران انتخاب کنند! در هر حال، در این سند آقای پهلوی، شخصیتی است که یک رکن این سند است و کسی است  که به خاطر موقعیت “مورثی” می پذیرد که “بی مسولیت”  نماد “وحدت ملی” باشند. حال یا در شکل شاه یا در شکل ریس جمهور! این یکی از پاشنه های آشیل این طرح است که در ادامه به آن خواهم پرداخت.

 دوم:  “با عزم بازگشت به روح انقلاب مشروطه کشورمان و درس آموزی از ناکامی های آن انقلاب (که به لحاظ افزودن مطالبی همچون مذهب رسمی، و نیز امکان برقراری زندان سیاسی، بر قانون برخاسته از آن انفلاب پیش آمد)، و نیز با الهام از مفاد اعلامیه جهانی گستر حقوق بشر،”.

این بخش کلی تر از آن است که بتوان با ان موافقت یا مخالفت کرد. دور از ذهن است که امروز حتی بالاترین مقامات حکومتی جمهوری اسلامی ایران هم با آن مخالف باشند.

 سوم:  تقدم ”رفراندوم قانون اساسی“ بر هر نوع ”رفراندوم تعیین نوع حکومت.“

در این بند مهمترین مفاد قانون اساسی پیشنهادی، عبارت است از:  تفکیک قوا و داشتن یک مقام سمبلیک یا “نمادین” در کنار یک مقام اجرایی. قانونی که هنوز هیچ تصویری از نظام سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی جامعه ای که در آن قرار است آن دو مقام بر مسند بنشینند، داده نمی شود. بنظر میاید که آن تصویر و آن مولفه ها، امر امروز نیست و مربوط به فردای دست بدست شدن قدرت و جایگزینی این دو فونکسیون، با جمهوری اسلامی ایران است.

این طرح در مورد مقامات حکومت بعدی و رابطه آنها با هم، تا حدی روشن است. مستقل از تاریخ سایر جوامع، ما نمونه ای از آن را پس از انقلاب ۵۷،  تجربه کرده ایم. سند در عین حال به هیچ میزان به روشنی چیزی در مورد مفاد قوانین و حق و حقوق شهروندان نمی گوید. متکی بودن به “اعلامیه جهانی حقوق بشر”  و “روح انقلاب مشروطه”، بیش از آن کلی گویی است که کسی بتواند موقعیت خود در سناریو دو حزب را ترسیم کند.  به این معنی حق و حقوق انسان، میزان رفاه و امنیت و آزادی اش، حق اعتصاب و تحزب و .. و رابطه اش با قدرت حاکم و میزان آزادی های سیاسی اش، فعلا موضوع این سند نیست.

کلی گویی در هر مورد مجاز باشد در مورد حق و حقوق شهروند آزاد شده از بختک جمهوری اسلامی ایران، در مورد آزادی و امنیت و رفاه اش، بخصوص که امروز فقر و محرومیت و گرانی میلیونها نفر را به میدان کشانده است، به بعد و به پشت صحنه کشاندن این توقعات، آنهم از جانب احزابی که صفات سکولار و دمکرات را حمل می کنند، نمی تواند ناشی از فراموش کاری باشد. در مرام این سند، این مطالبات مهم نیستند. مربوط به امروز نیستند، مربوط به فردای پس از دست بدست شدن قدرت، آنهم از بالای سر مردم است.

در عین حال و مهمتر از همه در این سند، انحلال جمهوری اسلامی ایران غایب است! نهادها و ارگانها و ابزار های حاکمیت اش، اقتصادی، نظامی، سیاسی و فرهنگی، معلوم نیست به چه شکلی و طی چه پروسه ای محو شده یا می شوند! امنیت شهروندان از تعرضات حکومت سرنگون شده یا تضعیف شده یا متلاشی شده، را چه کسی و به چه طریقی تامین میکند! با فقر و محرومیت ای که امروز فورا و بلافاصله باید پاسخ بگیرد، چگونه مقابله میشود؟ جایگاه مردم، در محل های کار و زندگی در پروسه دست بدست شدن قدرت، کجا است؟

 هرج و مرج ناشی از خلاء قدرت، نه توسط مردم که توسط باندهای مافیای قدرت و مسلح،  که یک سر آن در درون جمهوری اسلامی ایران است و سر دیگر آن در کریدورهای هیت های اروپا و روسیه و چین و ”گروه اقدام ایران“ در وزارت خارجه آمریکا، است بوجود می آید. این سند در مورد سرمنشاء هرج و مرج و سناریو سیاه، ساکت است و در مقابل آن نه تنها سدی نمی بندد،  بعلاوه پشت پرده این سکوت به نوعی مردم شورش کرده، انقلاب کرده، بپاخاسته، و حکومت را به زیر کشیده، متهم به هرج و مرج و .. میشوند.

ریشه از هم پاشاندن شیرازه جامعه، در محافل و کانون های قدرت های اقتصادی و نظامی و … است. در درون حاکمیت و در بیرون از حاکمیت. و تنها راه مقابله با آن، هر چه قدرتنمد تر کردن مردم در نهادهای مردمی، شوراهای محل کار و زیست و بدست گرفتن قدرت از پایین است. این طرح برای دست بدست شدن قدرت از بالا و در شرایطی بسیار گنگ و مبهم، است.

 
پاشنه آشیل این طرح؛

 تبلیغات رسانه های دولت های غربی در مورد مقام آقای پهلوی و شانس احیا گذشته و بازگشت سلطنت، چیز زیادی در مورد روانشناسی سیاسی و اجتماعی ایران چهل سال پس از سقوط سلطنت نمی گوید. حساب باز کردن بر روی ”تشکیل گروه اقدام ایران“ در وزارت خارجه آمریکا، هرچند باب رسانه ها را رو به  آلترناتیوهایی که دخالت پایین و حکومت کنندگان را به حداقل برساند، افزایش میدهد، اما این “گروه” برای دخالت جدی در شرایطی که مردم از صحنه اعتراضی، در محل های کار و زندگی خارج شده باشند، کاندید های بهتری از آقای پهلوی دارد که با همه داعیه هایشان، خودشان نمی دانند خواهان چه نظام و حکومتی هستند. تا مجاهد و فرقه های قومی و ملی و مذهبی، جریاناتی که ریشه در جامعه ندارند، هستند که حاضر اند شانس شان را امتحان کنند، آقای پهلوی و پروژه احیا سلطنت برای محافل قدرت در واشنگتن، پروژه جدی نیست. ایشان کاتالیزور سناریو های دیگری هستند. آنها روانشاسی جامعه ایران را خوب میدانند!

الیت جوان، روشنفکر و فعال و کنشگر اجتماعی، رهبر اعتصاب و اعتراض کارگری، دختران و زنان فعال جنبش حق زن، دانشجویان و معلمان و همه کسانی که در جدال با جمهوری اسلامی ایران، سازمان میدهند و رهبری میکنند، هرچند که تصاویر گذشته  سقوط کرده در مقابل چشمان شان باشکوه جلوه داده شود، سلطنت طلب و گذشته پرست نیستند. سرمایه گذاری بر شعار در حسرت گذشته، از طرف رسانه های دولت ها غربی که دیروز خاتمی و گفتگوی های تمدن هایش را روی جلد مجلات شان چاپ میکردند و زمان زیادی از تبلیغات شان برای روحانی نمی گذرذ،  کاملا قابل فهم است. بستن شاهرگ حیات سیاسی خود به این خودفریبی رسانه ای، اما آنهم از طرف حزب سکولار دمکرات ایرانیان، قماری است که باخت باخت نتیجه از پیشی آن است. رفتن حزب سکولار دمکرات های ایران به زیر پرچم “شاهزاده” و تکیه بر امکان احیا سلطنت، پاشنه آشیل این سند است.

برای آشنایی با نظرات متقابل به اسناد زیر رجوع کنید:

 منشور سرنگونی جمهوری اسلامی ایران

 حقوق جهانشمول انسان

۲۱ اوت ۲۰۱۸

http://www.hekmatist.com/2018/Hekmatist-222-Soraya.html