سوسیال دموکراسی، پادزهر ِ استبداد

سوسیال دموکراسی، پادزهر ِ استبداد

سوسیال دموکراسی چیست و چرا سوسیالیست های دروغین یا به گفته ی مارکس سوسیالیست های حقیقی سوسیال دموکراسی را گرایشی بورژوایی می دانند و آن را محکوم می کنند.

در این بررسی خواهیم دید سوسیال دموکراسی نه با برداشت ِ سراپا تحریف شده ی روسی بلشویکی ِ آن بلکه به مفهوم ِ مارکسیستی همین امروز هم در نظام ِ سرمایه داری و به ویژه در جامعه های عقب مانده و حاکمیت های استبدادی از جمله ایران کارکرد ِ تاریخی،تکامل گرا و دوران ساز دارد.

نخست ببینیم سوسیالیست های دروغین یا به گفته ی مارکس سوسیالیست های حقیقی چه کسانی هستند، چه ادعاهایی دارند و از چه جایگاهی به سوسیال دموکراسی و سوسیال دموکرات ها تهمت می زنند و انگ می چسبانند تا بعد به موضوع ِ این مقاله بپردازیم.

سوسیالیست های حقیقی( دروغین) چند مشخصه دارند:

یکم، در وجه فلسفی، حقیقت را مطلق، همیشه همان و دارای اصول ِ ثابت ِ در همه جا یکسان می پندارند. یعنی حقیقت در تمام ِ زمان ها و مکان ها و در تمام ِ کرد و کارهای طبیعت و به خصوص در همه ی جامعه های انسانی فارغ از اختلاف ِ تراز ِ اقتصادی اجتماعی و سیاسی یکی و اینهمان است، و نه نسبی، تشخص مند و این نه آنی.

سوسیالیست ِ حقیقی همچون دوربین ِ عکاسی ظاهربین، ثابت انگار و غیر دیالکتیک اندیش است. به همین دلیل برای اش فرقی نمی کند در دوران ِ بردگی زندگی می کند یا دوران ِ فئودالی یا سرمایه داری و یا سوسیالیسمی که در زندگی ِ عملی ِ هیچ انسانی به تجربه در نیامده. از نگاه او هیچ یک از دوران ها و کل ِ تاریخ از خود استقلال ِ مادی و عینی یعنی تشخص ِ تولیدی و مناسباتی ندارند بلکه بسته به ایده و اراده ی او هر دورانی می تواند آنچنان که او می اندیشد و به آن خصلت و خصوصیت می دهد باشد یا آنچنان که او اراده می کند بشود.

سوسیالیست ِ حقیقی ظاهرن تئوری دان است یا به عبارت ِ دقیق تر ادعا می کند تئوری ِ مارکسیستی را می داند وقبول دارد و بر طبق ِ آن عمل میکند. اما جدای از این ادعا او فقط شعار می دهد و هرجا و هر زمان منافع اش ایجاب و اقتضا نماید عامیت ِ تئوری را انکار و آن را فدای منافع ِ فردی و یا فرقه ای ِ خویش می کند.

دوم، در وجه سیاسی، با توجه به  مطلق پنداری واینهمان انگاری ِ حقیقت، سوسیالیست های حقیقی( دروغین) تمام ِ کشورها را صرفنظر از پیشرفته یا عقب مانده بودن، پیشرفته به شمار می آورند و همه را چه دارای دموکراسی ِ دورانی ِ بورژوایی باشند چه زیر ِ حاکمیت ِ استبداد ِ نظامی پادگانی،« دم پسا» دارای دموکراسی ِ بورژوایی می دانند تا با این جفت و جور سازی ِ ذهنی و خیالی خیز ِ خود برای کسب ِ قدرت ِ سیاسی را توجیه نمایند. از این رو و با این نگرش و برداشت ِ صرفن اراده گرایانه، سوسیالیست های دروغین هرنارضایی  ِ عمومی ِ معترض به استبداد ِ نظامی پادگانی را نارضایتی ِ صرفن اقتصادی با هدف ِ تغییر ِ کل ِ ساختار ِ تولیدی مناسباتی، و هر جنبش و خیزش ِ عمومی ِ شهروندان علیه همین استبداد را انقلاب ِ طبقه ی کارگر، و خود را نیز نماینده و قیم ِ این طبقه برای کسب ِ قدرت ِ سیاسی قلمداد می کنند.

سوم، در وجه ایدئولوژیک، میان ِ ایدئولوژی ِ بورژوایی و ایدئولوژی ِ فئودالی- پدرشاهی( دهقانی ) به دلیل ِ همذات پنداری ِتاریخی دورانی ِ خود با دهقانان – روستاییان و زحمت کشان –  و رابطه ی  پدر فرزندی ِ ناشی ازهمبستگی ِ تاریخی- ایدئولوژیک با آنان، گرایش متعصبانه در حد ِ فداکاری به این ایدئولوژی و حاملان و عاملان ِ آن ، وخصومت ِ آشتی ناپذیر در حد ِ «دشمن ِ قسم خورده» با جهان بینی و ایدئولوژی ِ بورژوایی دارند. به همین دلیل، بدون ِ توجه به واقعیت های مادی و هستی ِ اجتماعی ِ خود و جامعه ای که در آن زندگی می کنند، کارگران را نیز در زمره ی زحمت کشان یعنی روستاییان و نه شهروندان ِ صنعتی با مناسبات ِ پیشرفته ی این دوران به حساب آورده و خود را قیم و سرپرست ِ این افراد ِ نیازمند ِ رهبر و رهبری می دانند. به بیان ِ دیگر، سوسیالیست های دروغین یا فئودال – سوسیالیست های « حقیقی» به دلیل ِ تفکر ِ واپسگرای به جامانده از دوران ِ پیشاسرمایه داری، و فرقه گرایی و « اراده ی آهنین ِ» معطوف به قدرت شان، خود را سرپرست و منجی ِ فرزندخواندگان ِ خویش یعنی روستاییان و زحمت کشان ِ هنوز نابالغ در جامعه ای می دانند که از یک سو آن را پیشرفته و همتراز با پیشرفته ترین جامعه ها ارزیابی می کنند و از سوی دیگر با یک تناقض گویی ِ آشکار آن را نیازمند ِ پدر یا قیم ِ دلسوز و آگاه به مقتضیات فرزند ِ رشد نیافته به شمار می آورند.

سوسیالیست های حقیقی به دلیل ِ جزم گرایی ِ برآمده از ایده آلیسم ِ متافیزیکی شان، در به اصطلاح تحلیل های سیاسی ِ خود نه به پراتیک ِ تاریخی ِ انسان اهمیت می دهند و نه به تئوری ِ علمی ِ حاصل از این پراتیک که در فرآیند ِ تکامل ِ اجتماعی به نوبه ی خود تبدیل به راه نمای پراتیک می شود.آنها به جای تحلیل ِ مشخص در چارچوب ِ تئوری ِ عام ِ راه نما، مدام شعار می دهند و به جای عمل ِ آگاهانه ی متکی برتئوری ِ راهبردی ِ این دوران یعنی مارکسیسم و ماتریالیسم ِ دیالکتیک و تاریخی، امریه صادر می کنند و «مردم» و« زحمت کشان»را دعوت به عمل ِ کورکورانه ی هرچه باداباد و هرچه پیش آید خوش آید می نمایند. اینان از این جهت به سوسیالیست های حقیقی( دروغین) معروف اند که تحقق ِ سوسیالیسم را مشروط به اراده ی سوبژکت ِ عمل و نیروی گوش به فرمان ِ او می کنند و نه به وجود ِ پیش شرط های مادی و موجودی ِ حاضر و آماده ی تولیدی مناسباتی ِ جامعه.

سوسیال دموکراسی درست در نقطه ی مقابل ِ این جزم اندیشی ِ ایده آلیستی متافیزیکی ِ بی اعتنا به واقعیت های مادی و هستی ِ واقعن موجود ِ اجتماعی قرار دارد.

به لحاظ ِ تئوریک، سوسیال دموکراسی بینشی دیالکتیکی ماتریالیستی بر آمده از پراتیک ِ تاریخی ِ انسان و کرد و کارهای نظام ِ سرمایه داری، و به ویژه فعالیتی است نظر ورانه و آگاهگرانه در جامعه های عقب مانده با حاکمیت ِ استبدادی.

سوسیال دموکراسی حقیقت را عینی، نسبی، مشخص، تاریخ مند و قابل ِ شناخت برای انسان کارورز ِ اندیشه ورز می داند. خود ِ فلسفه ی ماتریالیستی دیالکتیکی با هر پیشرفت ِ علم و تکنولوژی یک شناخت ِ تازه و نسبی از بی نهایت حقیقت ِ به شناخت در نیامده- اما به شناخت در آمدنی- به دست می آورد و به مجموعه حقیقت های تاریخی ِ تاکنون به شناخت ِ بشریت در آمده می افزاید.

سوسیال دموکراسی از این رو، مقوله ای به نام ِ حقیقت ِ مطلق ِ به شناخت در نیامدنی ِ همیشه همان و ازهمه جهت یکسان را غیر ِ علمی و غیر ِ ماتریالیستی و ایده آلیستی می داند.

از منظر ِ سیاسی، سوسیال دموکراسی عبارت است از پیوند زدن ِ دموکراسی ِ بورژوایی با سوسیالیسم ِ علمی از طریق ِ تئوری و آگاهگری ِ مارکسیستی و ماتریالیستی.

سوسیال دموکرات ها بر خلاف ِ سوسیالیست های دروغین و کمونیست های مردسالار و پدرسالار، انسان ها را با شمردن ِ دندان ها و نیروی بدنی شان ارزش گذاری و قضاوت نمی کنند که با اراده و مهمیز ِ سوارکار به حرکت در آیند تا سوارکار و دار و دسته ی خیز بر داشته برای کسب ِ قدرت سیاسی را به مسند ِ قدرت برسانند،بلکه انسان ها را شهروندانی تاریخی، دارای عقلانیت ِ کم و بیش پیشرفته متناسب با تراز ِ اجتماعی اقتصادی و دست آوردهای علمی- تکنیکی و وضعیت سیاسی ِ هر جامعه ی مشخص، بالفعل یا بالقوه تاثیر گذار بر تکامل ِ اجتماعی و تاثیر پذیر از آن، می دانند.

سوسیال دموکراسی اگر چه بنا بر ذات ِ تاریخی دورانیِ مارکسیستی- پرولتاریایی و خصلت ِ انترناسیونالیستی اش ملیت ندارد و نمی شناسد،اما به دلیل ِ اختلاف ِ تراز ِ پیشرفت در جامعه های انسانی و عملکردهای متفاوت ِ شهروندان ِ هر جامعه متناسب با شرایط ِ تولیدی و مناسباتی ِ ناشی از آن اختلاف ِ تراز، سوسیال دموکرات های ایرانی وظایفی متفاوت با وظایف ِ سوسیال دموکرات ها در کشورهای پیشرفته دارند.

در واقعیت ِ امر،سوسیال دموکرات ِ ایرانی که هستی ِ اجتماعی و سیاسی اش موضوع ِ اصلی ِ این بحث است، انسانی است دو تابعیتی، هم ایرانی و هم زمینی،یعنی انسانی است بالفعل و بالقوه دوزیست. چرا که به طور ِ بالفعل در محدوده ی جغرافیایی ِ موسوم به ایران شهروندی است ایرانی، و در همان حال به طور ِ بالقوه در آنسوی این مرز و محدوده شهروندی است زمینی.

سوسیال دموکرات های ایرانی و ساکن ِ ایران از آنجا که مستقیمن و بی واسطه ی مرز و محدوده رو در روی استبداد ِ ولایتی- خلافتی ِ ناهمساز با این دوران( ولایتی خلافتی اصلی ترین مشخصه و محصول ِ اصلی ِ استبداد ِ پدرشاهی ِ این رژیم است که آن را از دیکتاتور ی ِ تاریخی دورانی ِ بورژوایی متفاوت می سازد) قرار دارند، از هر فرصتی برای آگاهی رسانی و تبلیغ و ترویج ِ دو منظوره ی دموکراسی خواهی و سوسیالیسم هم به جامعه و هم به طبقه ی کارگراستفاده می کنند. تبلیغ و ترویجی که به دلیل ِ شرایط خاص ِ حاکم بر این جامعه هم عمومی( دموکراتیک) است و هم طبقاتی( سوسیالیستی). این فعالیت ِ عمدتن و در شرایط ِ استبدادی ِ کنونی غالبن دموکراتیک، می تواند و باید تمام ِ عرصه های سیاسی و ایدئولوژیکی را که حاکمیت در انحصار ِ تاخت و تاز خود در آورده و ابزاری برای پیش برد ِ هدف های واپسگرایانه و سرکوبگرانه اش نموده شامل شود و یکه تازی های آموزشی ِ تحمیلی ِ رژیم را که تضمین کننده ی بقای آن است خنثا و بی اثر سازد.

دموکراتیسم ِمورد ِ نظر ِ سوسیال دموکرات ها نه برای حفظ و بقای نظام ِ سرمایه داری- آن چنان که سوسیالیست های دروغین( حقیقی) و کمونیست های فئودالی( خلقی- دهقانی) تبلیغ می کنند، بلکه با هدف ِ ایجاد ِشرایط ِ مادی ِ لازم برای به گور سپردن ِ مالکیت ِ خصوصی ِ این نظام است.زیرا طبقه ی کارگر و مدافع اش مارکسیسم تنها به شرط ِ وجود ِ دموکراسی و نبود ِ استبداد، و رو در رویی ِ بی واسطه و مستقیم ِ عملی و نظری با بورژوازی است که قادر می شود هم این نظام و هم دموکراسی اش را به مرحله ی عالی تری از تکامل ِ اجتماعیِ و تولیدی مناسباتی فراببرد.

واقعیت این است که سوسیال دموکرات ها با خصوصیاتی که بر شمردم هیچگاه در ایران فرصت   مناسب برای اظهار ِ وجود و تبلیغ و ترویج ِ نظرات ِ منطبق بر شرایط ِ موجود پیدا نکرده اند چرا که این سوسیالیست های دروغین با آگاهی های وارونه و دروغین بوده اند که ایده های ایده آلیستی متافیزیکی ِ ضد ِ تکاملی ِ خود را که محصول ِ واپس گرایی ِ ایدئولوژیک ِ آنان است و نتیجه ای جز بقا و تداوم ِ استبداد ِ پدرشاهی در اشکال ِ «راست» یا «چپ» ِ  غیر ِ تاریخی ِ آنهاست ندارد به جای تئوری های تکامل گرای مارکس و انگلس به خورد ِ دوستداران ِ این تئوری داده و مسیر ِ تکامل را وارونه یعنی« جهش به عقب»  ترسیم کرده اند.

با این حال، خیزش ِ عمومی یی که هم اکنون با شدت و ضعف و افت و خیز اما رو به اعتلا و در حال ِ اوجگیری در شهرهای مختلف ِ ایران با شعار ِ محوری ِ مرگ بر دیکتاتور( فرمانفرمای نامنتخب ِ همه کاره) در جریان است، نشان از درستی ِ درک ِ سوسیال دموکراتیک ِ مارکسیست ها از موقعیت ِ تاریخی و سیاسی ِ این جامعه دارد. درکی که دو وظیفه ی مهم ِ تاریخی- موقعیتی ِ مشخص بر عهده ی هم مارکسیست های سوسیال دموکرات، و هم شهروندان ِ ایرانی می گذارد: از یک سو ترویج ِ ایده های دموکراسی خواهانه و در عین ِ حال سوسیالیستی، و از سوی دیگر تلاش ِ بی وقفه ی عملی برای جایگزین نمودن ِ یک حکومت و دولت ِ دموکراتیک ِ برآمده از خواست و اراده ی شهروندان به جای حاکمیت سرکوبگر ِ کنونی بدون ِ توجه به شعارهای گمراه کننده ی دار و دسته های قدرت طلب .