از دفاع طلبی ناسیونالیستی تا رادیکالیسم انقلابی

از دفاع طلبی ناسیونالیستی تا رادیکالیسم انقلابی:

ملاحظاتی در باره ی تاکتیک در قبال جنگ‌های امپریالیستی

[ ۱ ] رابطه­ی سیاست ” رژیم چنج ” آمریکا و ” دفاع طلبی ” چپ ناپیگیر:

اگر مقوله‌هایی مانند جنگ ، مداخله گری امپریالیستی ،رژیم چنج،تحریم و محاصره اقتصادی و غیره را در چارچوب و در بستر شرایطی که این رویدادها امکان وقوع می یابند ، در نظر نداشته باشیم و این امور را به طور مجرد و مستقل مورد نقد قرار دهیم ، در بهترین حالت به یک نقد اخلاقی سقوط می کنیم که ربطی به تحلیل عینی و مادی مسأله ندارد.از این رو فاقد کارکرد آگاهی بخشی طبقاتی و سوسیالیستی در میان کارگران و زحمتکشان و مردم به طور کلی است.چنین رویکردی به سرعت به یک موضع دفاع طلبی گیج سرانه و تاکتیک‌های مذبذب چرخیده و با شتاب در خدمت ناسیونالیسم عظمت طلبانه این یا آن دولت و قوم و تبار و منافع رژیم و هیأت‌های حاکمه با هر درجه از استبداد  و فساد سیاسی قرار می گیرد.

در موضوع جاری – که چندان هم جاری نیست و عمری به اندازه ی عمر رژیم اسلامی در ایران دارد- یعنی مداخله گری امپریالیسم آمریکا برای سرنگونی جمهوری اسلامی و یا حداقل برای تنبیه و ساکت کردن آن ، آن گونه که در لیبی دوره قذافی در سال۲۰۱۱ و عراق دوره صدام در سال ۱۹۹۱  موسوم به جنگ اول خلیج  و سرنگونی نهایی وی در سال ۲۰۰۳به حیطه­ی عمل درآمد،و اکنون به طرز مغشوشی با عبارت ” رژیم چنج ” نام­گذاری می شود،بایستی با ملاحظه­ی این رویکردها و تاکتیک‌های گمراه کننده و راست روانه موضع روشن و اصولی اتخاذ کنیم تا در شرایط احتمالی مشابه ، به گیج سری ها و تاکتیک‌های هستی بربادده و رسوا فرونیفتیم.

در موضوع جاری ،مجموعه­ی عواملی که دولت آمریکا را در چنگ و دندان نشان دادن به جمهوری اسلامی “محق ” می سازد و هم­دستان منطقه­ای­اش که مشتی دولت­های ارتجاعی و ضددموکراتیک-همانند رژیم اسلامی حاکم بر ایران- می­باشند را در همراهی با آمریکا ،مصر و تشجیع می­نماید،موارد مشخصی است:

  • ارتقاء برد و آزمایش موشک‌های بالیستیک با برد دوهزار کیلومتر و تهدید اسراییل و دیگران با همین زورآزمایی­ها و فتنه­انگیزی­ها.
  • بی ثبات کردن بیش از پیش منطقه از طریق مداخله گری مستقیم و غیرمستقیم در عراق،سوریه،یمن،عربستان،بحرین و پیش تر در لبنان،فلسطین،افغانستان،با پشتیبانی از دسته‌های مسلح از نوع طالبان و حوثی و حماس و حزب الله و طالبان و مانند آن.
  • حمایت از دیکتاتوری رژیم آدم­کش بشاراسد .
  • ایجاد و حمایت از نیروهای دست آموز و رسمی در عراق هم چون سپاه قدس و حشدالشعبی.
  • تهدید امنیت اروپا و آمریکا از طریق ارتش سایبری و همکاری امنیتی و اطلاعاتی با مزدوران داعش در بمب گذاری‌های جنایت کارانه در اروپا.
  • …..[۱]

پشت همه­ی این اقدامات،تلاش­های طولانی ،پرهزینه و پنهانی رژیم برای دستیابی به بمب اتمی بوده است.می توان حدس زد که ادامه پروژه نیروگاه هسته­ای بوشهر به منظور تأمین بخشی بسیار ناچیز از تولید برق در ایران و صرف میلیاردها دلار در این پروژه چیزی بیش از یک نمایش رسوا و پوشش برای ایجاد زنجیره­های به شدت مشکوک پروژه­های غنی سازی اورانیوم و آب سنگین و کیک زرد و غیره نمی­باشد.برجام در سایه­ی تحریم­های خردکننده شورای امنیت ،اتحادیه اروپا و آمریکا، این پروژه را از ” لحاظ فنی ” عقیم ساخت،اما “روح ” برجام عبارت بوده است از خودداری از بی­ثبات سازی منطقه و جهان(نقل به معنی از گفته‌های ترامپ و سایر دست اندرکاران سیاست آمریکا) توسط رژیم جمهوری اسلامی که تحقق نیافته است.خروج محموله‌ای معادل نیم تن اسناد و مدارک و عکس و فیلم از ایران توسط عوامل موساد اسراییل،در بهمن ماه ۱۳۹۶/ژانویه ۲۰۱۸ از یک انبار تحت حفاظت نیروهای امنیتی احتمالا علائم و قرائنی را به دست رئیس جمهور آمریکا داد که جری­تر و شتاب زده تر در تسویه حساب نهایی با کاربه­دستان رژیم اسلامی دست به کار شوند[۲].

در متن چنین حقایقی،آن چه که از سوی حزب انقلابی و کارگری شایسته است و انتظار می­رود،پرتوافکنی بر هر دو سوی جنگ می باشد.یکسو نگری و محکوم کردن”رژیم چنج” بی آن که کل صحنه­ی سیاست برای توده ها تشریح شود،عملی مغرضانه و کوته بینانه است.حاصل چنین رویکردی این است که از همه­ی اقدامات جنگ افروزانه ،فتنه انگیزی و مردم­ستیزی رژیم اسلامی چشم­پوشی و به نوعی دفاع شود و یا در درجه­ی دوم اهمیت نگریسته شود؛به طوری که اگر نوشیدن این “جام زهر” برای یک سازمان سیاسی مدعی “چپ “رسواخیز و آبروبربادده باشد،آن را در پوشش دفاع طلبی “ضدامپریالیستی”، “ایجاد صف مستقل در دفاع از آب وخاک میهن” و خزعبلاتی مشابه بسته بندی کند و با هیاهو و غوغا و شلوغ کاری ،بر چشم توده ها خاک بپاشد و به زعم خود این نسخه‌های قلابی را به خورد هواداران دهد.کار به دستان و طبیبان چنین نسخه ها و رویکردها و روش‌هایی را در آغاز جنگ ایران و عراق در سال ۱۳۵۹/۱۹۸۰ کاملا به یاد داریم:

الف) حزب توده ،حزب رنجبران،فداییان اکثریت وکثیری از لیبرال مذهبی ها و دیگر جان سپاران “اسلام انقلابی ” و “میهن اسلامی” که برای دفاع از “میهن انقلابی” خودرا به سختی لای سربازان اسلام و بسیجیان و دیگر سربازان گمنام امام زمان جا می زدند؛اما پاسداران به محض شناسایی آنان، بلافاصله دستگیر کرده ،به قتل رسانده و یا از جبهه ها اخراج می کردند.

ب) راه کارگر،اتحادیه کمونیست ها،سازمان مجاهدین و سازمان رزمندگان  نیز با شعارصف مستقل در صفحات نشریه هاشان که مخفیانه چاپ می شد و “میهن انقلابی” حتی اجازه چاپ این گونه جان نثاری ها را نمی داد به دفاع از “میهن انقلابی” پرداختند.آنان نیز به مجرد شناسایی توسط ارکان رژیم در جبهه ها،دستگیر ،زندانی و از صحنه اخراج شدند.دستگیری هواداران اتحادیه کمونیست ها در آبادان و اخراج دسته جمعی هواداران مجاهدین توسط پاسداران از این شهر عبرت آموز است:در حالی که  با پای پیاده مجبور به طی مسیر هفتاد کیلومتری میان آبادان و ماهشهر بودند جنگنده‌های عراقی بالای سرشان پرواز می کرد و دست برقضا جان سالم به در بردند.

در همان دوره گرایش مارکسیستی و انقلابی موسوم به خط سه ،با همه‌ی این تزلزل ها و انحرافات مرزبندی قاطع داشت و به صراحت نسبت به افشای ماهیت ارتجاعی جنگ از هردوسو عمل می کرد.

[ ۲ ] رشد گرایش‌های بورژوا- دموکراتیک وتحرک راه حل‌های لیبرال:

در بخش پیش مهم ترین مواردی که امپریالیسم آمریکا و رییس جمهوری کنونی آن ،مبنای دیپلماسی خود با رژیم جمهوری اسلامی قرار داده و به سرعت آن را به پیش می برند، و نیز یک تجربه تاریخی دیگر یعنی جنگ ایران و عراق در سال‌های ۱۳۵۹-۱۳۶۷/۱۹۸۰-۱۹۸۸ را که بسیاری از ما شاهد آن بودیم و نیز تاکیتک‌های گرایش‌های چپ و اپوزیسیون که دست کم در اوایل آن همه در ایران باقی مانده بودند را بسیار فشرده برشمردیم و امیدواریم که در نقل اسامی اشتباهی نکرده باشیم.هم اکنون هیأت دیپلماتیک آمریکا در تلاشند که بزرگترین تحریم ها را برعلیه ایران به عمل آورند و این که این تحریم ها در عمل تاچه میزان ارکان رژیم را به لرزه در می آورد و تا چه گستره‌ای بر زندگی توده‌های ستم دیده و فقیر ایران فشار می آورند و تا چه حجمی بر تیره روزی‌های طبقات کارگر و زحمتکش و نیز طبقه “متوسط” ،می افزاید تاحدودی – و فقط تا حدودی – آشکار است.طبیعی است که برای سرمایه داری جهانی اموری هم چون حقوق بشر،کارگران زندانی ،حجم عظیم حقوق و دستمزدهای پرداخت نشده،زندانیان سیاسی-عقیدتی،رکورد شکنی دستگاه قضایی فاسد در اعدام مجرمان و اجرای قصاص ونیز عمق فساد اداری ، مالی و سیاسی آن ،در درجه چندم اهمیت است : در چانه زنی‌های دیپلماتیک نهان و آشکار در سطح سران آمریکا،روسیه ، اتحادیه اروپا و رژیم جمهوری اسلامی می توان چنین استنباط کرد که زدوبندهای احتمالی صرفاً برمبنای بده بستان‌های اقتصادی و سیاسی و نظامی یعنی عوامل سازنده استراتژی قدرت‌های جهانی،دور می زند و نمی توان در این دیپلماسی منافع ملی این کشورها را به ‌یک سان و حتی نسبی ردیابی کرد.آشکار است که جنگ حتی در دموکراسی‌های غربی ،فقط کارخانه‌های اسلحه سازی و کشتار انسانی را پررونق می سازد و در مقابل فشارهای مضاعف مالیاتی را بر مزد و حقوق بگیران آن ها می افزاید و خون سربازان و مزدوران این کشورها را بر زمین می ریزد و لاغیر.برای رژیم‌های ارتجاعی و ضد دمکراتیک از نوع ایران و سوریه و افغانستان و عراق و امثالهم که جای خود دارد.

اگر اندکی عمیق تر به مسأله نگاه کنیم و از پیامدهای فوری و مستقیم جنگ به افق‌های ویران گرانه و مشقت بار این پدیده شوم طبقاتی بنگریم،آن گاه فهم پدیده‌هایی هم چون پیدایش و رشد گرایش‌های گریز از مرکز- مانند جنبش‌های ملی و قومی و هویت طلبی و خودمختاری –مهاجرت‌های دفعی و تدریجی،فرار مغزها و سرمایه‌های انسانی و پولی،گرایش ها و سنت‌های معین و جاافتاده سیاسی که چشم به مداخله دولت‌های غربی و سرمایه داری جهانی در حل معضلات داخلی دارند؛ و بر همین راستا وارد شدن در معادلات اقتصادی – ورود سرمایه خارجی و هم پایی با نئولیبرالیسم جناح ” اعتدال “حکومتی – و معادلات سیاسی – از هم پایی با اصلاح طلب ها و اعتدالیون و جنبش سبز بگیرید تا حقوق بشری ها و روشنفکران لیبرال و سکولار داخل و خارج و کنشگران برپایی جامعه مدنی تا سلطنت طلبها ،جریان وابسته به شاهزاده رضا پهلوی،مجاهدین،حزب دمکرات کردستان ایران،حزب کومله کردستان ایران و غیره و غیره،برای آگاهان سیاسی  نبایستی مشکل باشد.افزون بر این ،عرصه‌های اصلی مبارزه ،آگاه گری ،تبلیغ و ترویج و سازمان دهی ،با ملاحظه‌ی همین روندها و چگونگی برخورد با آن ها معین و مشروط می شود.در غیر این صورت سردادن شعار سرنگونی،مطالبه سوسیالیسم و رهایی طبقه کارگر بر روی صفحات کاغذ زحمتی ندارد و به حزب و تشکیلات عریض و طویل نیازی نیست !

پیش تر در نوشته ای تحت عنوان ” چشم اندازهای ایدئولوژیک و سوسیالیسم خلقی: نقد یک دیدگاه “[۳] به تاریخ۱۴ فوریه ۲۰۱۷/۲۶بهمن ۱۳۹۵،اهمیت تاکید بر چشم اندازهای تاریخی و ضرورت فهم تاریخی از پدیده ها را که آن رامصداق علمی ماتریالیسم تاریخی و ” تحلیل مشخص از شرایط مشخص ” می دانیم ،در پرتو تحولات سیاسی – تاریخی چهار دهه اخیر در افغانستان، سوریه ،عراق و ایران،به طور نسبی و به اجمال برشمرده ایم و در این جا فقط بر پیش زمینه‌هایی که هم اکنون در آن به سر می بریم و مجموعه‌ی اقدامات ضدخلقی رژیم جمهوری اسلامی در جهانی که امپریالیست ها جنگ را بخشی از سیاست و اقتصاد خود می دانند،می‌پردازیم. هم اکنون رژیم اسلامی حاکم بر ایران بسیار گسترده تر از زمان آغاز غلبه اش بر سازوکارها و ابزارهای فتنه انگیزی و سلطه طلبی اش تحت عنوان فوق ارتجاعی ” صدور انقلاب اسلامی ” عمل کرده است و با افزودن بر دسته جات مزدور و همدستانش در حوزه‌ی خلیج فارس و دریای عمان و تاحدودی در شرق آفریقا با حربه‌ی تروریسم و آدم ربایی و تحریک آشکار،آتش جنگ های نیابتی را پس از جنگ جنون آمیز هشت ساله بیش از هرزمان دیگری می افروزد.متصدیان ریز و درشت رژیم با گزافه گویی و دیوانه سری و همراهی مشتی باندهای ضد انقلابی و مفلوک که هستی مردم و توده‌های زحمتکش را به گروگان گرفته اند،با یکدیگر مسابقه گذاشته اند.ضرورت این تأکیدات از آنجاست که تاکتیک درست و واقع بینانه و روشنی را اتخاذ کرده و اعلام نماییم و برای ترویج و اعتبار بخشی به آن در میان توده‌های کارگر و زحمتکش و مردم تلاش نماییم.

رژیم جمهوری اسلامی زمانی قطعنامه ۵۹۸ سازمان ملل مبنی بر آتش بس را با یک سال تأخیر پذیرفت و خمینی را واداشت که “جام زهر” را بنوشد که توان بسیج توده ای و لجستیک خودرا از دست داد و با فرار سربازان و عدم اشتیاق سربازان گمنام امام زمان – کودکان و نوجوانان بسیجی که سیاست را فقط با عمل شهادت فراگرفته بودند – به ادامه جنگ احمقانه و خیال‌‌پردازی‌های ارتجاعی رژیم خمینی و باندهای اطرافش مواجه شد[۴].جورج اورول نویسنده تلخ‌انگار انگلیسی طعنه به جنگ‌سالاران می‌زند آن جا که می‌گوید سریع ترین طریقه خاتمه‌ی جنگ،شکست یکی از طرف‌های جنگ است!

برای پرهیز از جنگ ارتجاعی احتمالی و دورکردن خطر آن از جغرافیای سیاسی کشور- که شامل حوزه‌های مداخله‌گری رژیم در سوریه،عراق،افغانستان،یمن،لبنان،…نیز می‌گردد – قطعاً و نهایتاً سرنگونی انقلابی رژیم توسط انقلاب و قیام همگانی توده‌های کارگر و زحمتکش در دستور کار قرار می‌گیرد.این امر با مقدماتی همراه است که مستقیما در جهت تحقق و هموارسازی و تسهیل این براندازی قرار دارد و می‌بایستی ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دست به نقد در میان توده‌ها ترویج گردد؛هرچند برخی از این موارد در شعارهای مردم جای خودرا به درستی باز کرده‌اند:

۱ – خروج فوری دسته‌جات مسلح رژیم در قالب‌های جهادی،قدس،مستشاری،محافظان حرم و غیره از سوریه ،عراق و جاهای دیگر.

۲ – عدم حمایت مالی ،اطلاعاتی و ایدئولوژیک از دسته‌جات مسلح و تروریست در این مناطق و جاهای دیگر هم چون یمن،فلسطین،لبنان و غیره.

۳ – خاتمه‌دادن به جنگ لفظی و دشمن‌‌‌تراشی‌های پرهزینه علیه کشورهای دیگر.

۴ – درخواست از ارگان‌های مال بین‌المللی جهت حفاظت از اموال و ذخیره‌های ارزی حاصل از صدور نفت ،در حساب ویژه،به منظور تأدیه مطالبات کارکنان مزدی،مال‌باخته‌گان ،یارانه‌های نقدی،مطالبات قطعی پیمانکاران از بخش دولتی و نیازهای وارداتی مردم،تحت نظر نهاد سازمان ملل،سندیکاهای کارگری،انجمن‌های مستقل آموزگاران،حقوق‌دانان،انجمن‌های دانش جویی و استادان دانشگاه و نهادهای مردمی دیگر که در هماهنگی با شوراها و نهادهای حرفه ای هریک از واحدهای زیان‌دیده و مقروض ،بر امر پرداخت دیون و حقوق و دستمزدها و مطالبات معوقه،توزیع شود.ایجاد شوراهای کارخانه‌ها ،ادارات،بانک‌ها ،نهادهای مالی و کلیه‌ی بنگاه‌های خدماتی و تجاری بایستی در دستور کار کارکنان این مراکز قرار گیرد و برای در اختیار‌گرفتن و تحت‌فشارگذاردن مدیران و متصدیان موجود،به منظور بازرسی و کنترل جریان‌های مالی و تولیدی،تلاش شود. تشکیل این شوراها بایستی مستقل و آزاد از مجوزها و ممیزی‌های دولت،نهادهای امنیتی و سیستم پلیسی،به صورت قهری ( فرس ماژور) انجام گیرد.

[ ۳ ] یک فراخوان عمومی:

 از قرائن و شواهد بر می آید که تا همین‌جا جریان ها و محافل شامل ” ده ها تن از فعالین سیاسی ،روشنفکران و نویسندگان چپ و سوسیالیست” کلید این دفاع طلبی و ناسیونالیسم بورژوایی را زده و با صدور فراخوانی مراتب این راست گرایی و در پوشش “ضدامپریالیستی” مألوف و نخ نما ،علم کرده اند[۵].در لیست امضاشده ،اشخاص مختلفی شامل فعالان کارگری،روزنامه نگار و تحلیل گر سیاسی،شاعر و نویسنده،استاد دانشگاه،پژوهشگر،فعال سیاسی ،بازیگر و کارگردان،زندانی سیاسی سابق و نیز تعدادی سایت ها،وبلاگ ها و رسانه ها که عمدتاً منعکس کننده مقالات و اطلاعیه رسانی‌های مجموع‌ه‌ی فعالین “چپ ” به طور کلی هستند،موافقت خودرا با این فراخوان با امضای خود اعلام کرده اند.

این فراخوان که به سبب حضور پررنگ عناصر و فعالین برخی از احزاب و سازمان‌های چپ و کمونیست در آن ها ،حساسیت و توجه برخی دیگر از همین طیف را برانگیخته و انتقادهای متفاوتی برله ‌یا علیه آن ها در سطح رسانه ها منتشر شده، به ما یاری می رساند که دست به نقد ،از ورژن به روز شده آن دفاع طلبی و ” به زیرپرچمی لیبرالیسم” در آغاز جنگ ایران و عراق،رونمایی کنیم؛ و تفاوت احتمالی و تحول اجتماعی”چپ ” را در فاصله ی زمانی بیش از سه دهه ، رصدیابی کنیم.

عناصر اصلی و مدعیات اساسی فراخوان این هاست :

الف)لغو برجام و تحریم اقتصادی نشانه‌ی منطق زورگویانه امپریالیسم آمریکا و ادامه ی مداخله ی دولت بوش در عراق می باشد.

ب) ” تاکنون تحریم اقتصادی هیچ کشوری به سرنگونی حکومت حاکم بر آن نیانجامیده ولی فلاکت و فساد و فروپاشی اقتصادی و اجتماعی عمیق و گسترده ای به بار آورده است.

ج) ” براندازی هر حکومتی، حتی زورگوترین و فاسد ترین حکومت ها ، اگر با خواست ،اراده و اقدام خود مردم یک کشور صورت نگیرد ، در بهترین حالت جز سوزاندن فرصت‌های تاریخی نتیجه ای نخواهد داشت.همان طور که تجربه‌های پی‌درپی دو دهه اخیر در عراق و افغانستان و لیبی و سوریه و یمن نشان می‌دهند می‌توانند پی‌آمدهای خونبار وحشتناکی به بار بیاورد و حتی به موجودیت کشور پایان دهد “.

د ) ائتلاف شکل گرفته توسط ترامپ،نتانیاهوو سلطان سعودی ( که در مقابل هرکدام از این عنوان ها  به منظور محکم‌کاری، با افزودن ” ترین” ،صفاتی دهشتناک و وحشت آور برای هرکدام را برشمرده و به این ترتیب به زعم خود با این آژیتاسیون و هراس‌افکنی ناموجه ،پایه‌های محکم تری را برای مدعیات خود ساخته است)قطعأ نمی تواند حامی آزادی ،برابری و دموکراسی [کذا ! ] در کشور ما باشد و بر فرض بعید پیروزی، خود به بزرگ ترین دشمن و مانع شکل‌گیری دموکراسی و حاکمیت مردم ایران تبدیل خواهد شد “.

فراخوان سپس به ویژه گی‌های اعتراضات توده ای دی ماه به این سوی اشاره می کند که در آن مردم به روشنی مشروعیت رژیم را با همه ی جناح‌هایش به چالش کشیده و خواهان سرنگونی کلیت رژیم گردیده اند.فراخوان مدعی است تحریم‌هایی که در باره ایران به اجرا در می آید ،جز تضعیف قدرت سازمان یابی مستقل مردم در برابر جمهوری اسلامی چیزی در بر نخواهد داشت .در پایان امضاکنندگان اقدامات دولت ترامپ را بیش از هرچیز دیگر،ضربه ای آشکار و مختل کننده بر مبارزات درحال‌گسترش مردم دانسته و از همه ی نیروها و جریان‌های مدافع آزادی و برابری و به ویژه هواداران سوسیالیسم تقاضا شده با تمام قوا هدف‌های شوم دولت ترامپ را افشا کنند و با جریان‌هایی مانند فرقه ی رجوی و چلبی‌های وطنی رنگارنگ به مقابله برخیزند (تمام نسبت ها و عبارت ها از فراخوان نقل گردیده است).

ما سعی می کنیم اشکالات پایه ای این دست فراخوان ها را که احتمالا در آینده نیز تکرار و افزوده خواهند شد به طور اصولی و روش شناسانه روشن نماییم و نشان دهیم که این فراخوان و نمونه‌های مشابه ی آن ها، با حذف و چشم پوشی از شرایط مشخصی که چالش گری و مخاصمه میان امپریالیسم و سرمایه داری جهانی ، دولت‌های منطقه،رژیم اسلامی و اعتراضات توده ای را در این موقعیت و سطح  از تعارض و درگیری قرار داده،عملاً به یک بیانیه بی رمق صلح طلبانه و اخلاقی سقوط می کند؛ رژیم جمهوری اسلامی – و البته سایر رژیم‌های ارتجاعی در دیگر کشورهای منطقه – را در حاشیه امن قرار می دهد؛ و جنبش انقلابی مردم را در مقابل رویدادهای آتی دست و پابسته و بی تحرک و بی تکلیف رها می سازد.فراخوان های با این زاویه دید و این مایه حقیر از برخورد اصولی و روش‌مند به یک موقعیت و برش تاریخی و فقدان چشم انداز استراتژیک و تحلیلی،در عمل نیز نمی تواند مجموع تاکتیک های پیش‌رونده و رهایی بخش ،واقع بینانه،هم‌چند و منسجم را جلوی پای فعالین جنبش کارگری و جنبش انقلابی مردم قرار دهد و لذا به این گونه فراخوان‌ها – مانند بسیاری از فراخوان های چپ حاشیه‌ای- امیدی به تاثیر و توجه عمومی و توده گیرشدن برآن مترتب نیست: خود در حاشیه‌ی حاشیه می‌ماند ؛هرچند مدتی گردوخاک خواهد کرد و پیکار مردم را در صورت پیشرفت رویدادها ،قادر به همراهی و راهنمایی- چه رسد به رهبری – نیست.تا زمانی که شعارهای “چپ روانه” و بی ربط و کلیشه ای صادر می کند و یا مردم را در حاشیه رها می‌سازد و در لاک دفاع‌طلبی و ناسیونالیسم بورژوایی خود فرو می‌رود،بازهم راه اضمحلال ،تفرقه و انشعاب بیشتر را در پیش خواهد گرفت.

نکته جالب توجه در بادی امر این است که برخی آدم های احزاب و سازمان های “آن سال‌ها” را نیز می توانید در میان لیست امضاکننده گان مشاهده کنید.طبعا تا زمانی که احزاب و سازمان های موجود ربط خودرا به این لیست اعلام نکرده‌اند،انتقادها صرفا به محتوای فراخوان خواهد بود و از برخورد فردی به امضاء کننده‌گان هم طبعاً بایستی خودداری کرد.همه ی این اشخاص با امضای خود در یک سطح برابر قرار دارند و نمی توان در عرصه‌ی عمومی به این یا آن امضاء به عنوان تعلق سازمانی ارجاع کرد.از این رو مقاله‌ی رفقای سازمان فداییان(اقلیت) در برخورد به راه کارگر به استناد امضای فعالین سازمان نامبرده از فراخوان مزبور،اصولی به نظر نمی‌رسد و تا حدی زودهنگام است؛ هرچند محتوای مقاله‌ی این رفقا روشنگر،اصولی و به قاعده تنظیم گردیده و حق مطلب را به جا آورده اند.بایسته است که آن مقاله را در نقد و نفی رفرمیسم بورژوایی فراخوان ارزیابی کنیم که در همین حد نیز ارزنده است.[۶]

از لحاظ مضمون سیاسی و ایدئولوژیک ،فراخوان مذکور با مجموعه‌ی مواضع و سمت‌گیری های ناسیونالیستی از جانب برخی از این تشکل ها در مقطع جنگ ایران و عراق تفاوتی ندارد.در هر دو مقطع این گونه مواضع و سمت گیری‌ها در جهت ” دفاع شرم گینانه ” از “بورژوازی خودی ” قرار دارد و دستگاه ایدئولوژیک و سرکوب‌گرانه آن را رنگ و نما می‌بخشد و آن را موقتاً و به سهم خود از زیر ضربه‌ی جنبش دموکراتیک ،انقلابی و کارگری خارج می‌سازد.خردک تفاوتی که میان این فراخوان و مواضع ” آن سال‌ها” است،به تفاوت دو دوره و بازیگران اصلی و موقعیت تاریخی مربوط می گردد:اکنون صف بندی های نسبتاً متفاوتی در سطح جهان و منطقه ایجاد شده‌اند و به جای این که پشت سر رژیم هار صدام حسین جمع شوند ؛ ” مهار دوجانبه ” را دنبال کنند و در فضای جنگ سرد بر آتش جنگ گرم بیفزایند،امپریالیسم آمریکا اینک خود رهبری ائتلاف ضد رژیم اسلامی ایران را به عهده گرفته است و عربستان ، اسرائیل و بسیاری از کارتل های اقتصادی که سابقه طولانی در بازار ایران داشته اند هم‌اکنون در سیاست های تحریمی آن ،ناخواسته و با اکراه آغاز به همکاری کرده اند.بنابراین کار ” فراخوان نویسان ” ظاهراً ‌ساده تر و به همان نسبت حق به جانب‌تر است : اکنون می‌توانند به راحتی شعارهای آتشین و مبسوط علیه این سه “شیطان ” سر دهند و چه کسی است که بتواند جرئت کند در صحت و حقانیت این شعارها شک و تردید روا دارد.در این جا فقط از جنبه‌ی عمل سیاسی و راست‌آزمایی این دست پرخاش گری های ” چپ ” این پرسش را به پیش می‌کشیم که اگر چیزی به نام سیاست خارجی – مقوله‌ای که می‌توان به اجمال دیپلوماسی نامید – بر کار این گرایش حاکم باشد، در فردای پیروزی انقلاب مردم، با این سه شیطان که شیطانی ترین صفات را از سوی فراخوان نویسان دریافت کرده‌اند ،چگونه رابطه‌ای برقرار خواهد کرد؟اگر نویسندگان وامضاءکنندگان فراخوان در کار خود جدی و پیگیر باشند طبعاً در آن موقعیت نه تنها درست همانند رژیم دیکتاتوری جمهوری اسلامی ،می بایستی راه تنش و جنگ و تروریسم و مداخله‌گری را در پیش گیرند بلکه به مراتب بر این چرخه‌ی بی حاصل و بیهوده با آخرین توش و توان مردم شتاب بیشتری دهند و روزگار مردم را از این که هست تیره تر ،سخت‌تر و جهنمی‌تر سازند.به درستی که باید آرزو کنیم آن روز مباد که سلسله توحش و بربریت را با این گونه گزافه گویی های عوام فریبانه از سوی شارلاتانیسم سیاسی در پوششی تازه بازهم تجربه کنیم.

جالب است که در فراخوان هیچ اشاره‌ای به سایر عوامل جنگی و ناامنی در منطقه هم‌چون روسیه،بشاراسد،سپاه قدس و مانند آن نمی شود.مداخله و سلطه گری رژیم در طول چهار دهه عمر نکبت‌بارخود در کشورهای لبنان،سوریه،عراق،افغانستان،یمن،بحرین،عربستان و بسیاری اعمال تروریستی به طور مستقیم علیه مخالفان و منتقدان رژیم و یا در همکاری امنیتی و اطلاعاتی با داعش و سایر دسته جات ارتجاعی در سطح اروپا ، یک سر به دست فراموشی می‌سپارد و به یک بیانیه سطحی به اصطلاح ” ضدجنگ ” تنزل می کند.در معنای اخیر نیز پیگیر و روشنگر نیست و این تکلیف را نه در فهم اصولی و ریشه ای از ماهیت و کارکرد جنگ‌های امپریالیستی و ارتجاعی و غارت‌گر بلکه در حد یک “ماجراجویی” از سوی  رژیم اسلامی تقلیل می‌دهد.

در این جا لازم است از نزدیک بر برخی از این ارجاعات ایدئولوژیک که پایه های فراخوان را ساخته اند توجه و دقت نماییم تا نشان داده شود در پس پشت یک فراخوان روشن و بسیار خوش ظاهر و وجیه الصورت چه اندازه از خرافه و بدفهمی و کذب حقایق انباشت گردیده است.

فراخوان بر تعدادی پیش فرض و انگاره و یا پایه قرار گرفته که ظاهرا نیازی به اثبات آن ها نیست و به اصطلاح اصل گرفته شده است.این ” اصل ” ها در مجموع ،مضمون و جوهره‌ی نوشته را می‌سازند.این اصل‌ها که گواهان صدور چنین فراخوان راست‌روانه ، دفاع‌طلبانه و بورژواناسیونالیستی را می‌سازند به زعم ما نادرست،سطحی و عوامانه هستند.به برخی از این گواهی‌ها و ارجاعات می‌پردازیم.لازم به تأکید نیست که هیچ نیروی انقلابی کمونیست و مدافع مردم ایران خواهان حمله نظامی بیگانگان به کشور،تحریم اقتصادی مردم ،جنگ داخلی و تجزیه کشور نیست.ما خواهان سرنگونی انقلابی رژیم،یعنی به دست مردم و در راستای پایه‌گذاری حکومت انقلابی و دموکراتیک بر پایه اصل خودحکومتی ،دموکراسی مستقیم و از طریق شوراها هستیم.اما ببینیم ارجاعاتی که فراخوان مدعی آن هست تا کجا به این هدف‌ها یاری می رساند و تا چه اندازه برعکس،به یاری رژیم اسلامی خدمت می‌کند.ادعاهارا بررسی کنیم:

پس از یک مقدمه ،بند اول فراخوان چنین است:

تاکنون تحریم اقتصادی هیچ کشوری به سرنگونی حکومت حاکم بر آن نینجامیده ولی فلاکت و فساد و فروپاشی اقتصادی و اجتماعی عمیق و گسترده‌ای به بار آورده که قربانیان آن در غالب موارد،کارگران و زحمتکشان والخ…

در مورد ادعای اول ،بایستی دانسته شود که هدف از تحریم‌های اقتصادی در عرصه‌ی بین‌المللی، چه آن ها که به طور یکجانبه و از سوی کشوری معین مثلاً آمریکا علیه کشور یا کشورهای دیگری اعمال شده و چه آن هایی که به طور اجماع از سوی شورای امنیت سازمان ملل علیه کشور معینی اتخاذ گردیده،صرفا به منظور تنبیه کشور خاطی و تحت‌فشارگذاردن آن برای بازگشت به هنجارهای پذیرفته شده در چارچوب سازمان ملل بوده است؛و هیچ‌گاه هدف تحریم های اقتصادی،سرنگونی دولت قانونی – یا غیرقانونی – آن نبوده است.این که تحریم های اقتصادی ممکن است در ترکیب با عوامل داخلی و خارجی دیگری ،به فروپاشی و سرنگونی رژیم حاکم برکشور تحریم شده بیانجامد ،امری خارج از هدف های تحریم است.سابقه تحریم ها در بعد از جنگ دوم جهانی از سوی آمریکا علیه بلوک شرق،روسیه و اروپای شرقی،کره شمالی ،عراق،ایران و غیره در چارچوب شورای امنیت و یا به طور یکجانبه،هدف سرنگونی را دنبال نکرده و هدف های معین سیاسی از جمله توقف فعالیت‌های هسته ای ،تولید سلاح‌های کشتار جمعی،حمایت از تروریسم،آزادی گروگان‌های اسیر و حتی موضوعاتی مانند عدم رعایت حقوق بشر موردنظر بوده است.بنابراین نسبت دادن چنین هدفی برای تحریم در صدر فراخوان کاملاً بی وجه وبلاموضوع می باشد.از همین رو  است که ترامپ و وزیر امور خارجه  مذاکره با رژیم اسلامی را همواره مطرح کرده اند و سرنگونی رژیم به هیچ وجه در حال حاضرحداقل به طور رسمی در دستور کار آمریکا نیست.ادعای دوم با توجه به عمق و گستره فساد سیاسی و اقتصادی و اداری رژیم اسلامی ،فقر روبه افزایش عمومی و تورم لگام‌گسیخته و نابودی محیط زیست و قربانی شدن هرروزه آحاد ملیونی مردم ایران،نسبت دادن آن به تحریم نیز بی معنا و آدرس غلط دادن به مخاطبان است.

بند دوم میگوید که براندازی هر حکومتی حتی زورگوترین و فاسدترین حکومت‌ها [ کذا و هکذا ] اگر با خواست و اراده و اقدام خود مردم صورت نگیرد جز سوزاندن فرصت های تاریخی نتیجه ای نخواهد داشت.آن گاه مثال عراق و افغانستان و لیبی و سوریه و یمن را شاهد می‌آورد، بی آن که بفهمد سیر و منطق رویدادها در هر یک از کشورهای نامبرده اصلا جایی را برای این گونه کلی بافی ها و کلیشه پردازی ها نمی دهد.برای نویسندگان فراخوان و بسیاری دیگر، تاریخ جهان از سال ۵۷ و به ویژه از مقطع ۲۰۰۰ به این سو آغاز می‌شود.از انقلاب های اجتماعی ،جنبش کارگری و احزاب سیاسی هم فقط به انقلاب اکتبر روسیه و کمون پاریس رجوع می‌کند.این دسته اشخاص اگر به همین تاریخ صدساله کشورمان با دقت بیشتری نظری اندازند،آن گاه احتمالاً در خواهند یافت که روی کار آمدن رضاخان و برکناری وی هردو اتفاق های تاریخی مهمی در مدرنیزاسیون اقتدارطلبانه در ابتدا و نیز گشایش تحولات دموکراتیک در مرحله سقوط در شهریور۱۳۲۰/۱۹۴۱ و اشغال کشور توسط قوای متفقین بود.هر دو دوره متعاقب این مداخله،تاثیری مهم در عرصه سیاسی و اجتماعی آن دوران کشور بود.در واقع طولانی ترین تحول دموکراتیک و جنبش کارگری و جنبش ضداستعماری ملی کردن صنعت نفت،در پس اشغال کشور روی داد.هردوی این مقاطع با دخالت خارجی همراه و همزمان بود. در شهریور ۱۳۲۰/۱۹۴۱ که کشور به اشغال چندساله بریتانیا و روسیه شوروی در آمد و بعداً نیروهای لجستیکی آمریکا نیز برای نقل و انتقال محموله های نظامی وارد کشور شدند،”ارتش شاهنشاهی ” چند روز بیشتر نپایید. ظرف ۷۲ ساعت به سرعت پادگان ها و سربازخانه‌ها خالی شد.شهرهای بی دفاع و مراکز نظامی از سوی نیروهای اشغال‌گر مورد بمباردمان قرار گرفتند و صدها نفر مردم نظامی و غیر نظامی کشته شدند.اعلام بی طرفی دولت وقت سودی نبخشید و فروپاشی ارتش که فاقد هرگونه ظرفیت دفاعی در مقابل حمله های زمینی ، هوایی و دریایی دو کشور مهاجم از شمال و جنوب و غرب کشوربود،جامعه را وارد دوره پسادیکتاتوری رضاخانی ساخت؛دورانی که رژیم سلطنتی و دربار و دستگاه پلیسی بازمانده به طور موقت از کار افتاده بود.استعفاوسرنگونی و فرار دیکتاتور وقت،فروپاشی کامل ارتش و دیوان سالاری و نهادهای پلیسی و امنیتی و آزادی زندانیان سیاسی و محاکمه برخی از عاملان قضایی و پلیس سیاسی، تشدید فقر و فلاکت مردم و قحطی عمومی،آغاز جانشینی محمدرضا پهلوی با میانجی گری نخست وزیر وقت فروغی و موافقت بریتانیا،خیزش جنبش های قومی و قبیله ای و قدرت گیری مجدد سران ایلات و عشایر،بروز درگیری های فرقه ای و مذهبی و گرایشات ارتجاعی شیعه گری و حمله به زرتشتیان ،بهاییان،یهودیان و غیره و هم زمان با آن اعتلای جنبش دموکراتیک و ترقی خواهانه و کارگری و ضد استعماری و تشکل یابی وسیع در میان طبقه کارگر و طبقه متوسط جامعه و تشکیل احزاب سیاسی مختلف ، و بسیاری پدیده ها و روانه های ناسازمند دیگر ، همه مواردی هستند که متن و موقعیت تاریخی معین و مشخصی را تشکیل می دهند که مستلزم شناخت و آشنایی نزدیک با آن هاست.برای شناخت خصلت و مضمون طبقاتی و سیاسی احزاب و دسته جات آن دوره از جمله تشکیلات حزب توده،جبهه ملی،فرقه های مذهبی و غیره بدون شناخت همه جانبه از این دوران نمی توان بررسی و تحلیل نزدیک به حقیقتی ارائه داد.

  در سال ۱۳۵۷/۱۹۷۹ ، اعلام بی طرفی ارتش یعنی پذیرش وضع پیش‌آمده نیز هم چون شهریور ۱۳۲۰ اما در شرایط داخلی و جهانی کاملا متفاوتی تکرار شد و نتایج کاملأ متفاوتی به بار آورد.اگر ارتش در مقطع جنگ ایران و عراق موضع بی طرفی اتخاذ میکرد و یا توان مداخله در تصمیم گیری های سیاسی را برای خود محفوظ می داشت و یا انگیزه و توانایی کودتا علیه رژیم را داشت،بر سر رژیم خونخوار اسلامی چه می‌آمد و سیر تحولات سیاسی و اجتماعی بعدی چگونه صورت تحقق به خود می‌گرفت؟

انقلاب ۷-۱۹۰۵ روسیه در پس شکست لشکرهای بزرگ حکومت تزاری از ناوگان دریایی یک دولت آسیایی یعنی امپریالیسم ژاپن در جنگ ۵-۱۹۰۴ رخ داد.تأثیرات این شکست ننگین و باورنکردنی در مقیاس آن دوران ،در بی‌اعتبار کردن رژیم استبدادی تزاریسم مشهور به زندان ملل و خیزش توده ای متعاقب آن در نوشته های لنین انعکاس یافته است.

شکست دولت های محور ( آلمان نازی،دولت فاشیستی موسولینی در ایتالیا،وامپریالیسم ژاپن)در جنگ جهانی دوم به فروپاشی و حاکمیت فاشیست ها در مهم ترین پایگاه های آن شد و حتی تبعات آن به هواخواهان دور و نزدیک – از جمله رژیم رضاخان در ایران – نیز سرایت کرد.

مداخله نظامی آمریکا به سرنگونی رژیم طالبان در افغانستان ، رژیم صدام در عراق  و ناکام ماندن قذافی در سرکوب شورشیان در لیبی گردید.در جنگ اول خلیج در ۱۹۹۱ که به اشغال کویت توسط صدام خاتمه داد، شورش عمومی در جنوب و شمال عراق ،رژیم صدام را در لبه ی پرتگاه سقوط قرار داد.در طی ماه مارس و اوریل ۱۴ استان از ۱۸ استان عراق در دست شورشیان قرار گرفت اما با تمرکز قوای رژیم در بغداد و عدم حمایت قوای آمریکایی که در عراق حضور داشتند از این جنبش، صدام توانست بر شورش غلبه و آن را به طرز جنایت کارانه ای سرکوب نماید.همین رژیم پس از شروع تحریم های غرب،  هنگامی که تصمیم آمریکا بر نابودی آن گرفته شده بود ، در ۲۰۰۳ بی آن که این بار مردم عراق اشتیاقی به حمایت “معنوی” بوش نشان دهند و اقدام جدی برای سرنگونی رژیم به عمل آورند،ظرف دو هفته توسط قوای آمریکایی از صحنه ی روزگار ناپدید شد.این امر شرایط دیگری را ایجاد کرد که به ظهور داعش و سقوط فضاحت بار موصل و رویدادهای دیگر انجامید و صحنه ی سیاسی اکنون به صف آرایی ها و یارگیری های تازه ای انجامید که هنوز و پس از نابودی داعش در سوریه و عراق هم چنان ادامه دارد. در تحولی دیگر ، در سوریه ادامه ی دیکتاتوری رژیم بشار اسد و حزب بعث،با کمک روسیه و همدستی قوای برون مرزی رژیم اسلامی ، دسته ای مزدور مسلح تحت عنوان ” سپاه قدس ” و “حزب الله لبنان” تأمین شد. به این ترتیب ادامه جنگ داخلی و از زاویه دیگر ” سناریوی سیاه ” به طور مطلق نمی تواند به سرنگونی رژیم قبل – مانند نمونه افغانستان و عراق و لیبی – و یا تداوم حاکمیت آن – مانند رژیم سوریه – متکی باشد.معنای این تحول این است که رویداد جنگ داخلی ، سناریوی سیاه،مداخله امپریالیستی ، جنگ نیابتی ، مزدوران مسلح ، جنبش های حق طلبانه توده های تحت ستم و موضوعات مربوط به این جغرافیای سیاسی را بایستی جداگانه و در تحت شرایط مشخص و تاریخی آن کشور بررسی کرد .نمی توان به طور مطلق حکم صادر کرد و مفروضاتی را به صورت همه زمانی و همه مکانی مبنای تحلیل و استدلال قرار داد.[۷] جلوتر به تناسب موضوعً اندکی به مقوله “سناریوی سیاه” پرداخته خواهد شد.

در همین جا شایسته است به یکی دیگر از اصل های پذیرفته شده در میان جنبش انقلابی اشاره کرد که در همین فراخوان نیز آمده و صددرصد مورد باور ما نیز هست؛ و آن ضرورت سرنگونی انقلابی رژیم توسط مردم می باشد.شاید این حقیقت مورد قبول همه‌ ما باشد که سقوط نظام سلطنتی در سال ۱۳۵۷ به همین صورت یعنی یک سرنگونی انقلابی بود که در آن قیام شهری ظرف دو روز با حمله به مراکز نظامی و انتظامی و امنیتی،در شرایطی که حکومت نظامی در اکثر شهرهای بزرگ کشور برقرار بود،شیرازه‌ی رژیم را از هم درید و رژیم اسلامی را جایگزین آن کرد.آیا رژیم جانشین، واجد چه ظرفیت و خصلت انقلابی در همان آغاز خود بود؛ و به طور قانونی و حقیقی چه اصول و فرمان و بیانیه ای را صادر کرد که بتوان با مقیاس انقلابی آن را مشروع و مترقیانه و دموکراتیک ارزیابی کرد؟ موضع گیری چپ انقلابی از همان آغاز در ارتجاعی خواندن این رژیم نشانه‌ی روشنی بر تشخیص زودهنگام و صحیح آنان بود؛ و رویدادهای بعدی به سرعت نشان داد که این موضع‌گیری دارای حقانیت انقلابی و پیش‌آگاهی طبقاتی بود.امری که تا هم اکنون نیز به قوت خود باقی است و در روزهای باقی‌مانده از عمر نکبت بار رژیم این موضع مورد اقبال عمومی نیز قرار گرفته است.بنابراین برای یک نیروی انقلابی تکرار شعارهای اصولی و انقلابی به تنهایی و در خلأ و مستقل از شرایط و اوضاعی که جریان دارد کفایت نمی‌کند : این اوضاع و احوال مشخص و متغیر است که تاکتیک ها و شعارها را مشروط و معین می‌سازد.استراتژی انقلابی اگر بر اساس این شرایط متغیر خودرا بازسازی نکند و تاکتیک های واقعی و عملی را برای نزدیک شدن به هدف های استراتژیک در هر موقعیت زمانی و با توجه به تناسب قوای طبقاتی، شناسایی و تبلیغ و ترویج ننماید، اسیر آرمان‌گرایی های ایدئولوژیک،بی ربطی و گزاف می‌شود.نتیجه‌ی چنین فرایند و وضعیتی حاشیه نشینی و بی تأثیری و بی اعتباری در سطح جنبش کارگری و عمومی می‌گردد.

لازم به یادآوری است که رجوع به این تاریخ ها،الگوبرداری و کلیشه‌پردازی نیست؛ بلکه دقیقأ شکستن الگوهای دلبخواهی و بی‌ربط و کلی بافی‌های غیرتاریخی،همه‌زمانی،انتزاعی و مطلق انگاری‌های متافیزیکی و غیره می‌باشد.روش دیالکتیکی ، به زعم ما، پی گرفتن و مشخص کردن و دریافتن سویه ها ، عامل ها،راستاها و جهت گیری و ویژگی های ناپایدار ،متحرک و متغیر یک وضعیت تاریخی و مشخص است؛ که آن وضعیت هم به سبب همین جنبنده گی و پویش ساختاری – که دیگر ساختار هم نیست و شاید بتوان امر بازسازی و شونده گی را به آن وضعیت نسبت داد – دستخوش تحول و تغییر می باشد.از این طریق می توان تا اندازه ای به منطق و سرشت رویدادها نزدیک شد و پرتو نوری بر آن تاباند و دریافتی نو و روشنگرانه برای عمل رهایی ،به دست آورد.

در بند سوم ، دامنه ی توهمات و مواضع بی ربط و گزاف بازهم افزوده می شود .می گوید: “ائتلافی که ترامپ به کمک نتانیاهو و سلطان سعودی –  و همه با شریرانه ترین صفات – علیه جمهوری اسلامی به وجود آورده، قطعا نمی تواند حامی آزادی ، برابری و دموکراسی در کشور ما باشد بر فرض بعید پیروزی [ کذا ! ] خود به بزرگ ترین دشمن و مانع شکل گیری دموکراسی و حاکمیت مردم تبدیل خواهد شد”.پیام چنین صف بندی و تقابلی از جنبه ی سیاسی کاملاً روشن است.گویا جنبش اعتراضی مردم جان به لب رسیده هم اکنون برای طلب آزادی ، برابری و دموکراسی گوش به فرمان “سه مفسدین ” گذارده اند و دخیل به آن ها بسته اند ؛ در حالی که نباید چنین باشد – فراخوان تلویحاً این گونه ذهن خواهی می کند – و باید علیه آن سه ایستاد؛ هم چنان که فراخوان نویسان به تصور خود علیه آن ها ایستاده اند .سخن گویان رژیم هم ادعایی بیش از این ندارند: شبانه روز ” دشمنان خارجی” را تهدید می کنندو آن ها را عامل این “اغتشاشات” معرفی می کنند و با وقیحانه ترین شکل اعتراض های حق طلبانه و ضد دیکتاتوری مردم را محکوم و آنان را مورد سرکوب،بازداشت و آزار قرار می دهند.ظاهراً نویسندگان فراخوان هنوز نتوانسته اند تحلیل روشنی از مبارزات مردم در موقعیت کنونی به دست دهندو بنابراین به منظور از تک وتا نیفتادن مقتضی دیده اند علی الحساب از دم دست ترین و آسان ترین وسیله استفاده کرده و توپ را به زمین ترامپ و شرکاء بیندازند.

در بند آخر و نتیجه گیری نهایی،نویسندگان فراخوان ،حرف دلشان را زده اند و با چنگ زدن به یک گزاره دست ساز دیگر،تقاضا شده که با هدف های شوم ترامپ و جریان هایی مانند فرقه رجوی وچلبی های وطنی به مقابله برخیزیم.این نکته ی مهمی است و در پرتو رویدادهای خونین و دهشتناک سه چهار دهه اخیر ، همواره به عنوان سرراست ترین تحلیل از سوی تشکیلات ها و فعالین سیاسی چپ ،تکرار گردیده است.این گزاره که در اغلب تحلیل ها از پیامدهای فروپاشی رژیم های دیکتاتوری از قماش طالبان،صدام ،قذافی ،بشار اسد،رژیم اسلامی،یوگسلاوی سابق و خیلی جاهای دیگر ،استنتاج گردیده ، به باور ما به نحو مقتضی توسط زنده یاد منصور حکمت تحت عنوان “سناریوی سیاه” در نیمه ی دهه ی نود میلادی ارائه و بسط داده شده است[۸].در این مقوله  با در نظر گرفتن شواهد و رویدادهای آن دوره به درستی مکانیسم عروج احتمالی و امکانات و ظرفیت های طبقاتی ،ایدئولوژیک ،نظامی و سیاسی آن را برشمرده و تحلیل کرده است.این سناریو عمدتا تحت تأثیر عروج ” اسلام سیاسی ” و حاکمیت رژیم اسلامی در ایران و پیدایش جنگ های فرقه ای،قبیله ای و قومی،نیابتی و مداخله گری قدرت های منطقه ای و امپریالیستی و در جریان فروپاشی دیکتاتوری های مسلط به عنوان رخدادی شوم و ارتجاعی و ویرانگر معرفی گردیده است.این تحلیل و ” گفتمان ” به طور زودرس و قبل از جریان اصلاح طلبی دوم خردادی ها به عمل آمده و لذا ” وصله پینه ” مورد نظر را در روند نظامی شدن رژیم اسلامی ،روی کار آمدن نظامیان و احتمال بعدی در خصوص استحاله قطعی رژیم اسلامی به یک رژیم نظامی پروغرب  کم بها داده است :رویدادها و تحولات دو دهه اخیر به ویژه “وصله پینه” هایی که هربار در مقطع انتخابات های مهندسی شده ریاست جمهوری و تاحد کمتری انتخابات های ایذاً مهندسی شده ی مجلس شورای اسلامی، نشان داد که کار به دست های رژیم قادر شدند به کمک دستگاه های  ایدئولوژیک خود،نمایش های انتخاباتی تلویزیونی،اوضاع رو به وخامت و بی ثبات منطقه و لاف و گزاف های رژیم در زمینه ” امنیت ” کشور، بارها و بارها مردم را به پای صندق های رأی بکشانند و با ایجاد ذهنیت متوهم در انتخاب میان “بد و بدتر ” ،هم چنان با گرم نگهداشتن تنور انتخابات،مردم و تهی دستان شهری و روستایی را در بیم و امید نگه دارند.این نیز درس دیگری شاید برای راست گراهای جنبش چپ باشد که رأی مردم به مدعیان اصلاح طلبی و اعتدال و سازندگی هرگز به معنای ” نه بزرگ ” به رژیم نبوده است :آن ها فقط انتخاب بین بد و بدتر و انتظار بهبود امور در چرخه ی همین انتخابات بوده است.راز بزرگ ناکارآمد بودن تحریم انتخابات ها از سوی کمونیست ها در همه این سال ها ، همین حقیقت بوده است. باری دریافت ” نه بزرگ ” مردم به رژیم سرکوبگر اکنون مدت هاست که باید آن را در کف خیابان ها مشاهده کنیم و نه در انتخابات های نمایشی :دور انتخابات احتمالا به پایان راه رسیده است .

روندی را که منصور حکمت در گفتمان ” سناریوی سیاه،سناریوی سفید ” مطمع نظر قرار داده بود از جنبه روش شناسی درست و مارکسیستی بود : وی وضعیت اجتماعی و در هم پاشی داخلی و پازل در هم جوش قومی و مذهبی و فرقه ای را مبنای تحلیلش قرار داده بود و عامل خارجی به عنوان متغیر مستقل را در بیرون این پازل می دید که می توانند بر این وضعیت اثرگذاری کنند.قدرت های منطقه ای و امپریالیست ها از جمله این عوامل بودند؛ اما به عنوان عوامل ثانوی و درجه دوم نگریسته شده بودند.

پس از دو دهه ، هم اکنون حدس و گمانه زنی در خصوص پیگیری این سناریو بیش از هر زمان دیگری به چشم می خورد.تحلیل گسترده و شفاف منصور حکمت ،علیرغم برخی پیش بینی ها و روندهای متصورشده ،که تحقق نیافته، مسأله ی مهم و اساسی ای را جلوی پای جنبش قرار می دهد که عبارت است از چگونگی برخورد و روش مارکسیستی در تحلیل و تبیین وقایع و توجه جدی روی این مسأله که جامعه چگونه از حاکمیت بورژوا- ارتجاعی کنونی  به یک حاکمیت دموکراتیک و انقلابی که شرایط را برای در دسترس قرار دادن  سوسیالیسم تسهیل و فراهم آورد،تحول می‌یابد.به سهم خود کوشیده ایم همین متدولوژی را طی نوشته های  چندی،با تمرکز بر رویدادهای خاورمیانه طی چهار دهه اخیر و مسایل حاد کنونی در سوریه و ایران نشان دهیم که فروپاشی جامعه مدنی ،جنگ داخلی و سناریوی سیاه- دو مقوله ی متفاوت که بعدا به آن می پردازیم – محصول بلافصل شرایط و اوضاع و احوال کشورهای منطقه و در بستر فروپاشی جهان دوقطبی ،سیل درآمدهای نفتی دهه هفتاد میلادی به بعد و از این طریق تقویت و اقتدار و شکل گیری هژمونیسم های منطقه ای در زیر سایه برادر بزرگ تر-  آمریکا،اتحادیه اروپا،روسیه و چین – می باشد.

این زاویه دید و فهم و چشم انداز در پیش فراخوان نویسان متأسفانه وجود ندارد و تکلیف خودرا خیلی ساده برگزار کرده اند : شیپور را از سوی گشادش به صدا درآورده اند.

[ ۴ ]جایگاه طبقاتی و ایدئولوژیک فراخوان :

جای این فراخوان ، در کنار اپوزیسیون داخل رژیم ،اصلاح‌طلب‌ها و اصول گراها – که ” دیگه تمومه ماجرا” ! – روشنفکران ضدجنگ در اروپا که اطلاعات چندانی از ماهیت و عملکرد رژیم اسلامی ندارند و انگیزه‌ی آن ها در اطراف تضاد میان اتحادیه اروپا و آمریکا می‌چرخد،رویزیونیست‌های سابق و توده ای ها و اکثریتی‌های لاحق قرار می گیرد.بنابراین جدا از انگیزه‌های انسانی و اخلاقی امضاکنندگان – که در جای خود محترم است – از لحاظ سیاسی و تاکتیک انقلابی اگر سودی و نتیجه‌ای بر آن مترتب باشد،فقط در خدمت هیأت حاکمه بورژوایی ایران و خیل عظیم غارت‌گران و استثمارگران،انحصارات مافیایی سپاه و مزدوران مسلح و دستگاه فاسد دیکتاتوری باند خامنه‌ای و سایر هم دستان‌شان عمل می‌کند.

از جنبه‌ی ایدئولوژیک نیز این‌گونه مواضع در ساختار دستگاه ایدئولوژیک رژیم بورژوایی قرار می گیرد،در خدمت وضع موجود است؛ و به مجموعه‌کارزار دروغین تبلیغاتی رسانه‌ها و سخن‌وران رژیم خدمت می‌کند و لاغیر.

از نقطه‌نظر سیاسی و امر مبارزه‌ی اعتراضی توده‌ها علیه رژیم که هم‌اکنون در سطح کارخانه‌ها،خیابان ها و جاده‌ها(شروع اعتراض دوباره‌ی کامیون‌داران) جریان دارد،این دست مواضع و فراخوان ها بر ماهیت و سمت‌گیری رادیکال و انقلابی این مبارزات خاک می‌پاشد و خدشه وارد می‌کند.

جای امیدواری است که به دلیل حاشیه‌ای بودن و بی‌ربطی و بی‌اعتباری و فقدان نفوذ “چپ حاشیه‌ای” همه‌ی این تأثیرات منفی و ویرانگر و بازدارنده،در حوزه‌ی بسیار کوچک و حاشیه ای عمل می‌کند و چندان تأثیر نگران کننده‌ای بر موج عظیم و روبه‌رشد جنبش دموکراتیک،  رادیکال و ضددیکتاتوری مردم نمی‌گذارد.در عین حال بر فعالین صادق و انقلابی همین حوزه نیز هست که با این تأثیرات گمراه‌کننده و زیان‌بار ،به هر شکل ممکن اعتراض کرده و از تکلیف انقلابی ، طبقاتی و انسانی خود در امر رهایی توده‌ها از چنگال دیکتاتوری ،لحظه‌ای غفلت ننمایند.هم‌چنین این جدال نظری و ترویجی و آگاه‌گرانه از سوی کمونیست‌های انقلابی و فعالین جنبش کارگری بر علیه چنین گمراهی‌ها و راست‌روی‌های مزمن و ریشه‌دار در سطح ” چپ ” ، به پالایش نظری ، تاکتیکی و سیاسی این طیف یاری رسانده و در جهت افزایش پتانسیل سیاسی و انقلابی آن و مرتبط شدن با جنبش دموکراتیک و آزادی‌بخش توده های معترض وزحمت‌کشان جان به لب رسیده یاری می‌رساند.

کاوه دادگری

۱۰/۰۸/۲۰۱۸ برابر ۱۹ مرداد ۱۳۹۷

kavedadgari@gmail.com

پانوشت ها :

[۱] – https://ir.voanews.com/a/us-pompeo-iran-strategy-demands/4403881.html

[۲]https://www.khabaronline.ir/detail/791626/World/nuclear

– [۳] http://www.azadi-b.com/arshiw/?p=62318

۴ – https://www.tasnimnews.com/fa/news/1396/04/28/1468099/ماجرای-پذیرش-قطعنامه-۵۹۸-به-روایت-اسناد-تاریخی.در این زمینه منابع و اسناد زیادی علنی شده و بازهم می شود. چکیده این مدارک این است که رژیم اسلامی دیگر نمی توانست جنگ را ادامه دهد و ذخایر مالی،نظامی،ایدئولوژیک و مشروعیت ادامه‌ی جنگ را کلا از دست داده بود.

۵- https://www.tribunezamaneh.com/archives/159130

[۶]– ر.ک به نقد سازمان فداییان اقلیت به فراخوان

[۷] – استنتاج نظری از مقوله های سناریوی سیاه ،جنگ داخلی و مبارزه طبقاتی را به نوشته ای دیگر موکول می کنیم.

 [۸]-  http://hekmat.public-archive.net/fa/0810fa.html

منصور حکمت : سناریوی سیاه ،سناریوی سفید.بحثی پیرامون روند اوضاع سیاسی در ایران