– عبدالرضا رحمانی فضلی، وزیر کشور اخیراً اعلام کرد که “دشمن فکر میکند ۵۰ تا ۲۰۰ نفر یک جا جمع شوند اوضاع کشور به هم میخورد؛ این خبرها نیست.”
برای نقد این سخن، بهتر است تلاش کنیم الگوهای ثابت روش بازنمایی ژورنالیسم، تلویزیون و کل آپاراتوس دولتِ حاکم را پیدا کنیم. اساساً تا چه میزان از طریق فرمانبرداری از نهادهای دولتی، خانواده و رسانهها ما همواره #سوژه میشویم و طی این پروسه به انقیاد اتوریته دولتی در میآییم؟
– بازیابی هویت ایدئولوژیک در ساحت خیالی
در چه فرمولی سخنِ دولت، سخنِ مردم تداعی میشود؟ چطور این تلقین در یک پروسهی طبیعیسازی صورت میگیرد که حرف وزیر کشور، برابر با حرف مردم باشد. ابتدا باید هویتِ مشترک ساخت. مردم در انقلاب ۵۷ با شعار «مرگ بر آمریکا» به استقبال جمهوری اسلامی رفتند، تا با شیطانی به نامِ امپریالیسم هم مبارزه کرده باشند! اساساً اگر دقت کنیم استفاده از واژهی دشمن با احیای یک نوستالژی در پسِ ناخودآگاه اجتماعی مردم تداعی میشود و بیرون آوردن احساساتِ مدفون را در پس مواجهه با کُل جمله داشته است. به یک معنی با بازنمایی دشمن در چنین عبارتی و از دهان چنین فردی، سعی میشود تا سوژه(مخاطب) را در نقش دوست خطاب کند تا دشمن مشترک تداعی شود. ترکیب «امنیت ملی» هم چنین وضعیتی دارد. یعنی کارگری که در خیابان برای حق و حقوقش اعتراض کند، به جرم اقدام علیه امنیت ملی دستگیر میشود! اما اگر همان کارگر در محل کارش به دلیل نبودِ ایمنی کافی کشته شود، مدیر و کارفرما را به جرم اقدام علیه امنیت ملی احضار نمیکنند! با این حال مشخص است امنیت ملی اسم رمز امنیتِ دولت و سرمایه است. بعد از خیزش محرومان و فرودستان در دیماه، با شعار «دشمن ما همینجاست، دروغ میگن آمریکاست» و از این دست شعارها، اکثریتِ جامعه از روی گذشتهی تحمیلی بر دوش خود گذر میکند. گویی روزنههای آگاهی در یک تجربهی چهل ساله پیدا شده است. دشمن واقعی شناسایی شده است و در نتیجه اگر درون را داخل مختصات کشور در نظر بگیریم، دشمن، بیرونی نیست بلکه درونی است. اما این روش ساده مثل همیشه خطر این را دارد که جامعه دشمن دیگری را به عنوان نیروی رهاییبخش شناسایی کند. در وضعیت حاضر با خطرناکتر شدن بحرانها، همزمان این تمایز دوست و دشمن واضحتر میشود. حال اگر به مناسبات اقتصادی و طبقات اجتماعی بازگردیم میبینیم که دوستی و آشتی بین کارگر و سرمایهدار اساساً در جامعه طبقاتی، به دلیل تضاد منافع ناممکن میشود. اما با این حال در ادامه منطق بد و بدتر میشنویم که میگویند «من کارفرمای خوب هم دیدم!» گویا مسئله اجتماعی و مناسباتی، ذهنی و اخلاقی است! یا میگویند مشکل نظامهای فاسد این است که فساد اخلاقی و رفتاری اشخاص دولتی در جامعه نمود پیدا میکند. پس باید دنبال آدمهای خوب باشیم. در نتیجه برای فهم بهترین روش، درکِ مناسبات اجتماعی و شیوه تولید و مبادله حاکم بر جامعه است. اگر از ایدئولوژی، اخلاقیات و ایدهآلیسم شروع کنیم به ناکجا میرویم. اکثر جریانهای چپ، از انقلاب ۵۷ تا به امروز در مقاطع مهم تاریخی، در شناسایی دوست و دشمن بسیار خطا کردهاند.
نهایتاً فکر میکنم با چنین روش نقدی بشود سراغ مابقی واژگان این جمله هم رفت که به مراتب مضحک تر از استفاده ابدی از واژه دشمن است. ما امروز نیاز داریم تا از دوگانه های کاذبی که رسانهها به خورد جامعه میدهند فراروی کنیم. چارهای جز نقد بیرحمانهی وضع موجود نداریم