چشم در چشم واقعیت

چشم در چشم واقعیت

خروج یکجانبه آمریکا از برجام، در نَمای ظاهری علائمی از تغییرات در رفتار غرب با رژیم اسلامی را تداعی کرد. چنین وانمود شد که گویا آمریکا دارد گزینه نظامی را روی میز میگذارد. برخی از مُهره های سپاه پاسداران و سپاه قدس، مشخصا جعفری، فرمانده سپاه و قاسم سلیمانی فرمانده سپاه “برون مرزی” قدس و مسئول یگانهائی چون “فاطمیون”، چه برای ساکت کردن جناح قدرتمند سازش با غرب در “دولت” و “وزارت خارجه” و یا مافیای اختاپوسی بازار ارز و سکه و پول، که اینها هم به انحاء مختلف به “دولت اعتدال” و طیف “اصلاح طلب” و “اصول گرایان معتدل” متصل اند، رَجَز خواندند. ما در دو سو، و در سطحی وسیع تر، بازتاب ادامه فشار اهرم به جناحهائی بر جمهوری اسلامی برای تعامل با غرب را می بینیم. اروپای واحد، تصمیم ترامپ را نپسندید و تظاهرات وسیع علیه دیدار غیر رسمی ترامپ در انگلستان نشان داد که زندگی در دوره سرکردگی سیاست و اقتصاد آمریکا بر جهان، توهم است.

با اینحال ترامپ، که “مشاوران”اش مدام او را از اسب خیالی پیاده میکنند، هارت و پورت های اولیه خود را روتوش کرد. ترامپ از آن پس تاکید کرده است که او موافق یک “توافق اصولی” با رژیم اسلامی است، بشرطی که رژیم “رفتارش” را چه در خارج قلمرو ایران و چه در برخورد با “ملت ایران” تغییر بدهد و در دومی “حقوق بشر” را رعایت کند.

خامنه ای اجازه داد که به منظور نافعال کردن جناح “دولتی” ها و کل طیفهائی که از دوره دو خرداد سال ۱۳۷۶ حول عناصری چون رفسنجانی، برای معضل”ولایت فقیه”، با مشاوره با خودِ “مقام معظم”، برای عبور از دوره “انقلاب” راهی جستجو کنند، در مصاف با ترامپ، میدان را به روحانی بسپارد و “کله شق” ها و                                             “نا حالیان” سپاه و ارتش قدس را به عنوان کاندید قوچ قربانی در تحولات بعدی، به نمایش در آورد. کسانی که هم آکنون در لیست تحریم اند و بعدا، چنانکه در ماجرای انتقال قدرت به “طرفداران دمکراسی” برای مثال در یوگوسلاوی سابق شاهد بودیم، قرار است در مناسک و جشن طفرنمون ریزش و فروپاشی اسلام سیاسی، به دادگاه های بین المللی و دیوان لاهه سپرده شوند.

هم خامنه ای و هم دولت آمریکا، میدانند که اعاده دوران “قبل از انقلاب” نا ممکن است. و خامنه ای، انگار دارد در حضور طُلاب موعظه میکند گفت که تصمیم یکجانبه ترامپ برای خروج از برجام، با هدف اعاده رژیم ساقط شده سلطنت در جریان “انقلاب اسلامی” است و اضافه کرد: “این شدنی نیست”!!  مخاطب آن نصایح و فرمایشات، از این نظر، غرب و آمریکا نبود. چه، بالاخره دولت آمریکا  بخاطر ساقط کردن دولت مصدق و حمایت از رژیم شاه، از مردم ایران، “معذرت” خواسته بود.

در اینجا فاکتوری وارد معادلات سیاسی شده بود، که دیگر کنترل آن از رابطه بین دولتها، شامل “مذاکره” و توافق بر سر برجام و یا نقش جمهوری اسلامی در تروریسم و دخالت در عراق و یمن و سوریه و فلسطین و … خارج شده بود: شروع دور جدیدی از اعتراضات و شورشهای شهری که در سال ۱۳۸۸ در ابعاد میلیونی چنان تهدید کننده بود که                 خامنه ای را ناچار ساخت در محضر “ولی عصر” وصیت نامه اش را بخواند. آغاز دور کاملا تازه این اعتراضات در دی ماه سال گذشته، بطور قطعی نشان داد که مبارزه مردم دیگر در پرده جنگ جناحها و در اعتراض به “نتیجه انتخابات” سیر نمیکند. از این نظر، کنترل، مهار و حتی “هدایت” این اعتراضات از سوی جناحهای رژیم اسلامی و یا “ناراضیان” بخش تا آن زمان “تمامیت خواه” دیگر ممکن نبود و ممکن نیست.

اما توجه به دو نکته اساسی، مهم است:

۱. رژیم اسلامی، از نظر سیاسی در انتهای یک پروسه تاریخی است. رژیمی که گرچه از نظر روبنائی، اسلامی است و هویت اش را از “انقلاب اسلامی” گرفته؛ و بقای خود را در میراث داری و تداوم “انقلاب” تصور میکند، اما آن پروسه در دوره سرکوبهای خونین خرداد سال ۱۳۶۰ و بویژه با پایان جنگ ایران و عراق، به پایان رسید. تلاشها برای “متعارف” سازی و عبور از “دوره انقلاب” و انطباق با فضای پس از جنگ ایران و عراق، ناکام ماندند. اشاره خامنه ای بر اینکه “اعاده اوضاع قبل از انقلاب”، ممکن نیست، گرچه رو به غرب و آمریکا  است، اما در حقیقت آه و اسفی است که در ناتوانی جناحهائی از رژیم به منظور تطبیق رژیم اسلامی با اوضاع قبل از انقلاب و بدون نیاز به رژیم “دست نشانده و فاسد”، از نهاد مقام معظم بر آمده است. روبنای اسلامی رژیم که تسمه نقّاله بیعت بنیادهای رژیم سلطنت با اسلامیون بود همراه با کل تاثیرات مُخرّبی که حاکمیت اسلام سیاسی در منطقه مهمی از قلمرو سیاسی و اقتصادی غرب به بار آورده است، روی دست شان مانده است. “عبور” از پروسه ای که فلسفه وجودی و نفس بقاء رژیم اسلامی بر آن استوار است؛ و وارد شدن به پروسه “تغییر رفتار”، آنهم رفتاری که نزدیک به چهل سال با جنایت و تصفیه های خونین تداعی شده است، با توجه به غلیانی که در نتیجه اعتراضات شهری، حتی امام جمعه ها و نمایندگان ولی فقیه را به صرافت تملق واداشته است، خطر عبور یکباره از کل رژیم را بالای سر همه دوایر و جناحهای رژیم و در بیت مقام معظم نیز آویزان کرده است. رژیم اسلامی، هیچ روزنه و سوپاپ اطمینان برای نجات از سقوط را باقی نگذاشته است. اگر نیروهائی در طیف اپوزیسیون پرو رژیم، به این توهم دچار بودند که “راه مسالمت آمیز” عبور از رژیم اسلامی، شاید با جریان دو خرداد بروی آنها باز بود و “انتخابات آزاد”، بالاخره دمکراسی و حقوق بشر را هم در ایران اسلامی به ارمغان می آورد، همان نقطه توهم، دیگر قطعا پس از خیزش سل ۸۸ و بویژه پس از جنبش اعتراض شهری از دیماه سال گذشته، کور شده است. اکنون دیگر همان مدافعان ممکن بودن متعارف شدن رژیم اسلامی، همگی، با نیروهای جدیدی که گاه از کمونیسم نیز کَنده و به خود ملحق ساخته اند، از “سرنگونی” سخن میگویند. همین پیشینه توهم و خرافه به اصلاح پذیری و متعارف شدن رژیم اسلامی است که بین این طیف از نیروها و احزاب سیاسی از یک طرف با مردم معترض از طرف دیگر، شکافی پر نشدنی ایجاد کرده است. این شکاف اجتماعی، با انتقاد از خودهای آبکی که مثلا به این یا آن جناح رژیم کم و پا پر بها داده بودند، قابل رفع و رجوع نیست. معضل “کم بها دادن” به عقل سلیم سیاسی و  “پر بها دادن” به  جایگاه و سیاست گروه فشار طبقات دیگر، و جناحهای “معتدل” و “تند رو” حکومت آنها،  با این     شیوه ها و توریه و تقّیه های شبه اسلامی، قابل علاج نیست.

خلاء بزرگی که وجود دارد، نیرو و حزب سیاسی انقلابی و سرنگونی طلب است که طی یک دوره طولانی و در نقطه عطفهای سخت، توانسته باشد انسجام خود را حفظ و از زیگزاگ ها و تذبذب های سیاسی دوری جسته باشد. در اوضاع پیش رو و بطور بالفعل، چنین حزب سیاسی، به جز در دنیای مجازی و سر گرم شدن و بخود مشغولی در دنیای پروپاگاند و تبلیغات “اثباتی”، در زمین سفت سیاست و در بطن مبارزات و اعتراضات مردم، وجود خارجی ندارد. تصور اینکه مردم به فراخوان خرده محافل دست در گردنی، آنهم در دنیای مجازی گوش بدهند که در راستای تکرار انقلاب ۵۷، “شورا” ها را چه در مراکز کار و یا محلات تشکیل بدهند، ممکن است برای صفوف “خودشان” و “مرزبندیها” با رفقای قدیم چند صباحی ارزش مصرف داشته باشد، اما رو به جامعه ای که جسم و فیزیک یک کمونیسم انقلابی و فعالان آن را در هیات انسانهای واقعی در صفوف خود، حس نمیکند و نمی شناسد، خوش خیالی و خود فریبی است. فیلم های “ساینس فیکشن”، هیجان آور و جذاب اند. اما “کمونیسم فیکشن”، که به نظر میرسد تناسخ و تجدید حیات سوسیالیسم اتوپیک قرن نوزدهم در عصر انقلاب انفرماتیک است، کلا از طبقات واقعی و زمینی به فضای مجازی انتقال یافته است. بازیگران و فعالان و کمپینرها اتم و مولوکول های آزاد؛ و کارگردانی و رهبری و لیدرشیپ و  حتی نشستهای رهبری خوداش، غیر حضوری است. این نوع کمونیسم دنیای مجازی و دنیای صرفا و منحصرا رسانه ای، گیرائی تخیلی ساینس فیکشن را فاقد است تا چه رسد به قدرت جذب انسانهائی که در میدان زندگی و رزم معاش و نفس بقاء، به ابزار سیاسی و قابل اتکاء و در دسترس، نیاز عاجل دارند.

دولت آمریکا، اروپای واحد و جناحهای خودِ رژیم اسلامی، به حقیقت فقدان یک رهبری سیاسی انقلابی و بالفعل و “تهدید کننده” واقف اند. از همین روست که درب “مذاکره” بروی همه آنها باز است و هر دو طرف چنان فرصتهائی را یکباره نسوزانده اند. پروسه ای که تا شکل گیری یک آلترناتیو برای اسلام سیاسی در ایران به روال پراگماتیسم تاکنونی، و حتی در صورت فروپاشی و سقوط رژیم اسلامی، چه پنهان و در اشکال جلسات و مذاکرات و دیپلوماسی سرّی و یا علنی، ادامه خواهد داشت.

۲.  تکرار تحولات سال ۵۷، و این توقع که در ادامه اعتراضات شهری، قیام بوقوع خواهد پیوست و نیروهای مسلح به مردم انقلابی مُلحق خواهند شد، توهم است. زندگی سیاسی در نوستالژیهای انقلاب ۵۷ با این انتظار که این بار گویا  قیام علیه رژیم اسلام سیاسی، نقطه ضعفهای انقلاب علیه رژیم سلطنت را  اصلاح خواهد کرد، زندگی در رویاهای ایام سپری شده است.

اگر “انقلاب” رژیم اسلامی را بزیر بکشد، گرچه حتی نیروی خیابان ممکن است نقش تعیین کننده داشته باشند، اما انقلابی از “بالا” و شبیه به پروسه ای خواهد بود که در اقمار شوروی سابق اتفاق افتادند. بورژوازی نوکیسه ایران که معلوم شد در جریان بحران ارز و سقوط ارزش پول ایران نیز، چشم به بازار جهانی دارد، و طی این سالها از دست و پاگیری قوانین و مقررات اسلامی و “رانت خواری” ها در مسیر حرکت آزادانه پول و سرمایه و وارادت تکنولوژی مورد نیاز زیر بنای اقتصاد، نق زده و نالیده اند، به اتکاء حامیان سیاسی در درون جناحهای رژیم و در “بیت مقام معظم” و نیز عناصر “سابقا” رژیمی و خود تبعید و یا به تبعید انتقال یافته، با حمایت همه طیفهای مدافع “عبور حقوق بشری” از رژیم اسلامی، اروپای واحد و آمریکا، و همه دوایر “واقع بین” در میان جناحهای رژیم اسلامی، میدان دار خواهند بود. دست بدست شدن قدرت در ایران، در شرایط فروپاشی اردوگاه سابق و پایان جهان دوقطبی، از طریق سناریوهای شبیه به کنفرانس گوادلوپ و دستور و ابلاغ بیعت ارتش و ساواک و در این مورد سپاه و وزارت اطلاعات و بسیج با کاندیدهای کسب قدرت، نخواهد بود. کل نیروهائی که در ماجرای سقوط و فروپاشی اردوگاه “سوسیالیسم واقعا موجود”، وارد یک پروسه ابراز ندامت سیاسی از تعلقات “کمونیستی” ایام جوانی و “خشونت گرائی” تحمیل شده از “استالینیسم” و تاثیرات دوره سرکردگی “حزب – دولت” و “سوسیالیسم غیر دموکراتیک” شدند و با “دمکراسی” و جمهوری خواهی لائیک و گذار دموکراتیک از رژیم اسلامی غسل تعمید یافتند، سیاهی لشکر و پیاده نظام بورژوازی نوکیسه ایران برای نمایندگی کردن واقعی استقرار دموکراسی به جای نظام “تاریک اندیش” و “تمامیت خواه” رژیم اسلامی خواهند بود. ندای “سرنگونی توسط مردم” که در اوضاع فعلی، قرار است مواضع امکان پذیری اصلاح و متعارف سازی رژیم اسلامی و بویژه توهم به قدرت دو خرداد را طی این همه سال یواشکی به زیر فرش جارو کند، انتقال همان رویه اصلاح پذیری رژیم، اما این بار از پائین و در میان “توده ها” با اهرم دست بدست شدن قدرت سیاسی و “اعاده دمکراسی” توسط قدرت طبقه نیازمند همان دمکراسی، یعنی بورژوازی نوکیسه ایران و متحدان طبقاتی آن در بازار منطقه و جهانی، از “بالا”ست.

ممکن است این پرسش مطرح شود:

پس اعتراض و خیزش علیه جمهوری اسلامی، بیهوده است؟

خیلی ساده، خیر!

هر اندازه مردم علی العموم، جنبش کارگری و جنبش برابری طلبانه زنان، دفاع از حق کودک، مبارزه برای رهائی فرهنگی و تحمیل حقوق مدنی شهروندان بویژه، در مبارزه علیه رژیم اسلامی و حتی در جریان ساقط کردن آن نقش موثر داشته باشند، میدان مانور برای کاندیدهای موعود انتقال قدرت را، سخت و سخت تر میکنند. ایران یک جامعه سرمایه داری در منطقه سوق الجیشی مُهمّی است. و رژیم آتی و بدیل مورد نظر غرب و آمریکا این حقیقت را میدانند که ایران در اقتصاد منطقه و اروپا، جایگاه ویژه ای داشته و خواهد داشت. هر اندازه نفوذ و قدرت مردم و طبقه کارگر در سیر انداختن رژیم اسلامی بیشتر باشد، قدرت “چانه زنی” در سیر از سر گیری پروسه انباشت سرمایه، که با به قدرت رساندن جریان اسلامی در دوران جهان دوقطبی، بنا به منافع “سیاسی” و شرایط لازمه تولید سرمایه داری در دروه بحران انقلابی، اقتصاد را به حاشیه راند، بیشتر و از موضع قوی تری خواهد بود. ترجیح این است که ای کاش یک حزب سیاسی انقلابی و سوسیالیستی، مُهره ای تعیین کننده در اذهان مردم بپاخاسته بود. اما، جامعه  و مردم را با آرزو نمیتوان سازمان داد. تحولات این چند ساله، بویژه پس از خیزش سال ۸۸ و واقعیت تلخ ریزش و فروپاشی حزب کمونیست کارگری ایران، کمونیسم را به عنوان یک انتخاب مطرح و قابل پیوستن، از ذهن مردم دور کرد. مردمی که نه در دنیای مجازی که در رویاروئی با  ارتجاعی ترین حاکمیت اسلام سیاسی، جسم و فیزیک و شخصیت های واقعی و با رگ و پوست و قیافه رهبران آشنای خود در محله شان، در کارخانه هایشان، در دانشگاه هایشان و در کوچه و خیابانشان؛ و در روشن ترین و بی تزلزل ترین سیاستها و تاکتیکها و نقطه حرکت تئوریک و آرمانی احساس نمیکنند و احساس نکردند. این مردم برعکس، طی این سالها شاهد عقب نشینی مدعیان به پشت مونیتور کامپیوترها و فضای خرافی “چت روم” ها و کانالهای ماهواره ای بودند که آنها هم از حد وفور، حتی موجب پر کردن اوقات بیکاری مشتاقانِ غالبا “علّاف” این دنیای غیر واقعی نشد. از قبول “زحمت” و “عَرَق ریختن” و “خطر کردن” برای سازماندهی و راه اندازی یک چاپخانه که اعلامیه ها را بر کاغذ و بموقع به خانه های مردم و روی میز کانتین های کارگاه ها و کارخانه ها و معابر بگذارد، میگذرم. کمونیسم فراتر از روشنگری و وعظ و خطابه در باره اهدافی انتزاعی و یک سری فرمولهای عام و حتی علمی برای ایجاد رفاقت و دوستی های دست گردنی و مجالس خودی، یک جنبش انقلابی و سیاسی و متکی به انسانهای مبارز و رزمنده و متشکل و مُتحزب است. مردم به دنبال عافیت طلبان و غیر انقلابیون، به کسانی که حاضر نیستند بخاطر عواقب دفاع از کمونیسم قطره ای عَرَق بریزند، به صرف تکرار ملال آور عبارات رنگین و جملات فرموله شده، نمیروند. از قدیم گفته اند با حلوا حلوا کردن دهان شیرین نمیشود. این سیر رو به قهقراء و اطراق در کمونیسم بی تاثیر و “کم خطر” به حال و منافع زندگی شخصی، برای من که شخصا نیز شاهد بوده ام که مبانی کمونیسم کارگری در انتقاد انقلابی به بی تاثیری کمونیسم های موجود، فرموله؛ و در جدالها و مصافهای سخت و پیچیده، در هیات حزبی انقلابی و تاثیر گذار قد برافراشت، یک فاجعه، چه شخصی و یا سیاسی است.

با اینحال جامعه خودکشی نمیکند و  من شخصا نیز هنوز امیدوارم که کمونیسمی که من به آن تعلق دارم، در برابر قیل و قال کمونیسم انزوا، زینتی، متخصص در متفرق کردن و مایوس و پاسیو کردن حتی صفوف مستمعین ساکت دوایر خودی، کمر راست کند. روزنه هائی از امید به روی ما مدافعان و مبارزان کمونیسم کارگری، به اتکاء نیروی بالنده ای که هیچ خاطره ای از علل “درونی” دسته بندیها و باند بازیها و خرده حسابها و مقام پرستی ها و لم دادن بر پُست و صندلی های مُفت چَنگ که بر ویرانه های تحزب کمونیسم کارگری شکل گرفتند و ممکن شدند، باز است. انتظاری غیر واقعی نیست که گرچه بسیار سخت است، اما شدنی و ممکن است که در جریان بزیر کشیدن رژیم اسلامی، مدافعان راستین کمونیسم، راسا و مستقیما بدون توکّل به هیچ امداد غیبی آستین ها را بالا بزنند و  دست اندر کار سازماندهی و راه اندازی هسته ها و حوزه های واقعی یک حزب سیاسی کمونیستی بشوند. ادبیات غنی این کمونیسم موجود و در دسترس است. نتیجه چنین حرکتی، حتی اگر در سطح سیاسی و در معادلات تغییر قدرت سیاسی، چشمگیر نباشد، اما بطور واقعی طبقه کارگر و مردم ایران را در مواجهه با هر حکومت جانشین و بدیل اسلام سیاسی، و در سیر از سرگیری پروسه انباشت سرمایه در ایران، به مراتب در مقایسه با آنچه انقلابات از بالا، مخملی و رنگی و زرد و سیاه در اروپای شرقی به شهروندان تحمیل کرد و آنان را به تمکین واداشت، در موقعیت مساعدتری قرار خواهد داد.

تجربه عروج جنبش نظری مارکسیسم انقلابی علیه سوسیالیسم خلقی و گذاشتن کمونیسم به روایت مارکس و کاپیتال او بر صفحه سیاست ایران، بسیار قابل اتکاء است. آن روایت از سنتهای مارکسیسم در اروپا، آنهم توسط گروهی که از جانب میراث داران سوسیالیسم خلقی و سوسیالیسم اردوگاهی و پیروان مکتب سنت دار توده ایستی “بایکوت” شدند، و موجب جذب نخبگان سیاسی جامعه ایران، شامل بقایای رهبری و بدنه همان سازمانهای پوپولیستی، شد، خیلی گویا است. مارکسیسم انقلابی و مدافعان آن، با تلاش و کوشش شبانه روزی و تقبل زحمت و خطر و ریسک و ریختن عرق، و استقبال از مهمترین و سخت ترین مصافهای نظری و سیاسی، درست در بحبوحه آغاز سرکوبهای خونین سال ۱۳۶۰، گروهی کوچک را به بنیانگذاران بزرگترین حزب کمونیست خاورمیانه متحول ساختند.

iraj.farzad@gmail.com

نیمه اول اوت ۲۰۱۸