دلائل و سازه های برنتابیدن « انتقاد »( نگاهی اجمالی )

دلائل و سازه های برنتابیدن « انتقاد »

( نگاهی اجمالی )

فرشید شکری

در دنیای وارونه ی امروز، با تمام سختی ها و مرارت هایش برای توده های کارگر و تحت ستم جهان، می توان به سرعت برق و باد در مورد مسائل و موضوعات پیش آمده اطلاع رسانی کرد. پیشرفت های علمی و تکنولوژیک در عرصه های گوناگون اگر چه به خدمت طبقات حاکم و تأمین خواست های مادی آنان درآمده اند، با این وجود بخشی از همین پیشرفت ها بویژه در حوزه ی انفورماتیک ( داده ورزی یا دانش دریافت و انتقال اطلاعات ) ، گوشی های همراه، سایت ها و شبکه های مجازی راهی را هموار کرده اند تا « حرف زد » ، « شنید » ، « آگاه کرد و آگاهی یافت » ، « نقد کرد و نقد شد » ، و غیره. در ایندوره دیگر نمی شود کسی را به شیوه های متعدد سانسور کرد و یا دهانش را بست. هارترین و درنده ترین حکومت های بورژوایی همچون رژیم سرمایه داری جمهوری اسلامی ایران، برغم دارا بودن امکانات مادی، فنی و تکنولوژیک فراوان قادر نیستند مانع رسیدن صدای اعتراض و نارضایتی کارگران و مردم ستمدیده ی جامعه به گوش جهانیان شوند.

سازمان ها و احزاب سیاسی اعم از چپ و راست نیز از این قاعده مستثنا نیستند. آنها هم نمی توانند در برابرِ بیانِ نظر و انتقادِ هواداران و اعضاء خود سد و مانعی بتراشند. با این وصف در مواردی، برخی از کسانی که در یک تشکیلات اتوریته و موقعیتی دست و پا کرده اند، نه فقط تحمل شنیدن نقد و نظرِ سیاسی مخالفِ ایده های خود را ندارند، بلکه به طُرق مختلف همچون انکار و کتمان وجود اختلافِ نظر سیاسی، و گاهاً با سود جُستن از سامانه های قدرت تشکیلاتی ( ارگان های رهبری و اجرایی ) مُنتقدین را لای منگنه می گذارند تا شاید آنان را به خیال خود ” سر جایشان ” بنشانند و به خاموشی و تمکین وادارند. وای به آن روزی که این تیپ آدم ها در جامعه به جایی برسند و صاحب قدرتی و جایگاهی شوند. بی شک، آنان که تحمل نظرِ سیاسی مخالف را ندارند و اندک نقدی را هم برنمی تابند، ظرفیت رهبری جامعه را به هیچوجه نخواهند داشت.

با این مقدمه موضوع را پی می گیرم. قطع نظر از بودن راههای فراوان جهتِ رساندن صدای خویش به همگان، پرسش هایی که در نتیجه ی این ” سبک کار ” تجربه شده در پاره ایی از سازمان ها و احزاب به ذهن جستجوگر هر انسانی خطور می کند، این است که، چرا چُنین سبک و سیاقِ مذمومی در پیش گرفته می شود و بعضاً به نُرم هم تبدیل می گردد؟! علت چیست؟ آیا برای پی بردن به ریشه ی واقعی این شیوه از برخورد به انتقاد مثلاً لازم است تا سراغ علم روانشناسی رفت و روان و ذهن را کاوید یا دنبال دلائل و عواملِ دیگری گشت؟ آیا خود بزرگ بینی و خود محور بینی ( نارسیسیسم ) باعث پدید آمدنِ این وضعیت در میانِ تعدادی از سازمان ها و احزاب گشته است؟ آیا برافروخته شدن بخاطر نقدِ یک تحلیل و موضع رسمی پیرامونِ رخدادی سیاسی که مُنتقد فکر می کند یک جای آن اشکال دارد و بهتر است تدقیق شود، بانی بروز این حالت شده، و یا ناخوشنودی از تقابل و به چالش کشیده شدنِ نظر و دیدگاهی تازه (متفاوت) که صاحبانش می کوشند آنرا سامان دهند و به خطِ رسمی تشکیلات های متبوع خود تبدیل کنند؟

از نقد و خرده گیری حول و حوش مواضع رسمی که در هر جریانی اجتناب ناپذیر است بگذریم، «نارسیسیسم» مسأله ی درخور تأملی است و به درکِ این قسم رفتار و کُنش یاری می رساند. طبقِ تعریف، نارسیسیسم مُبین عشق ورزیدن به خود، تکیه بر خودانگاشت های درونی و مرکز دانستن خود است. این نگرگاه به ” من ” و بی توجهی و بی اعتبار دانستنِ ” به جُز من “ در سیاست، به خواست و تمایل فرمان راندن و تسلط بر همه چیز حتا نفس کشیدن انسانها مُنجر می شود. قدرِ به یقین نارسیسیسم برای هر سازمان و حزبی، و بالطبع جامعه مشکل آفرین و زیانبار است.

با اکتفاء به همین مختصر درباره ی مُعضلِ نارسیسیسم، به مورد آخر یعنی ناخشنودی و تاب نیاوردن از بابت به نقد کشیده شدنِ « گفتمان یا بینش سیاسی متفاوت » در یک سازمان یا حزب، و واکنش های صاحبان و پیروان آن گفتمان می رسیم. البته چیستی و ماهیت بینشِ شکل یافته در ضمیر خودآگاه طراحان آن، خود موضوع بحثِ دیگری است.

آشکار است، تحمل نکردن انتقاد، و احتمالاً خط زدنِ مُنتقد، سوای برآشفتگی به خاطرِ نقدِ گفتمان و سمتگیری سیاسی تازه، به نوعی نشانه ی بیم و دلهره به خاطر از کف رفتن تلاش و زحمتی است که برای سامان دادنش صورت پذیرفته است. از این روی، حاملانِ آن گفتمان ممکن است به ابزارهای دیگری در راستای جلوگیری از وقوع چُنین حالتی، متوسل شوند.

به هر روی، با تعمق بیشتر پیرامون این سوژه یا مطلب در می یابیم، دشواری مسأله زمانی بیشتر احساس می شود که اولاً بخواهند با استحصال یا استفاده کردن از نفوذ و مرتبه ی تشکیلاتی، و دوماً اهرم فشار که در مقدمه بدان اشاره شد، آن تفکر و اندیشه ی جدید که با برنامه و استراتژی سیاسی یک تشکیلات، و منافع جنبشی که آن تشکیلات خود را مُتعلق بدان می داند همخوانی نداشته و در مُغایرت باشد، جا بیندازند و تثبیت کنند.

چنانچه در برابرِ فشار تسلیم شد، و همچنین آن خطِ مشی فرضاً ناهمگون با برنامه و استراژی را _ که غیر بودن و نادرستی اش به وضوح پیداست _ به چالش نکشید، تشکل ( سازمان و حزب ) به کج راهه می رود، و ازخودگذشتگی، فداکاری، و پراتیک و رنج سالیانِ سال « جمع » برباد. گفتم به چالش کشید تا مانع از رسیدنِ ضرر و خسارت شد. ولی آیا طبقِ تجربیاتِ کسب شده در شماری از سازمان ها و احزاب این امر شدنی است؟

آیا شدنی است وقتی ظرف مبارزه ( حزب ) مقدس می شود؟ وقتی شخص یا اشخاصی از عقاید و باور، برنامه و استراتژی، و اهداف عالیه مهمتر و والاتر ( شخصیت پرستی ) می گردند؟ وقتی منافعِ شخصی و تشکیلاتی بر منافع جنبش ( جنبشِ کارگری – کمونیستی ) ارجحیت می یابد؟ وقتی به همفکری با این و آن جریان متهم می شوید؟ وقتی به “لولو” تبدیلت می کنند تا همه از ” تو ” فاصله بگیرند؟ وقتی در محافل طرح بایکوت کردن و یا آزار دادنِ منتقدین می ریزند؟ وقتی دیالوگ و بحث و جدل به منظورِ پیشبرد اختلافاتِ نظری و بدین نحو حل مشکلاتِ تشکیلاتی محلی از اعراب ندارد و عدم شفافیت، عدم صمیمیت، و کینه توزی چهره ی زمخت خود را می نمایاند؟ وقتی به عذر و بهانه ی حفظ « انسجام تشکیلاتی » آدم ها را بر سر دو راهی ماندن و سکوت و دم برنیاوردن، و یا رفتن قرار می دهند؛ و آیا شدنی است وقتی…؟

متآسفانه بنا به مشاهده ی این واقعیات بزعم بعضی ها مقدور نیست زیرا مبارزه ی نظری درون تشکیلاتی به مثابه جزء جدایی ناپذیر و غیر قابل تفکیکِ مبارزه ی طبقاتی بی فایده می نمایاند و بدین سان میدان را خالی کرده و « عطایش را به لقایش می بخشند »!

با این احوال، نگارنده مُعتقد است که « هیچ غیر ممکنی وجود ندارد » و بایستی این ” بعضی ها ” را متوجه این حقیقت کرد. یک چالشگر و مبارزِ کمونیست، انقلابی و ثابت قدم هیچگاه دلسرد و مستأصل نمی شود و در سخت ترین شرایط همانندِ کوهی استوار خواهد ایستاد و از سویی به پیکارش علیه نظم سیاسی – اقتصادی موجود، و از جانب دیگر در هر شرایطی به انتقاداتِ خود تداوم خواهد بخشید.

نکته ی آخر اینکه، « انسجام درونی » در هر سازمان و حزبی که کم و بیش دُچارِ مسائلِ داخلی هستند، هنگامی امکان دارد که اختلافاتِ سیاسی را به رسمیت شناخت و بطور متمدنانه و در فضایی کاملاً رفیقانه و به دور از تشنج آنها را از کانال درست خود به جلو هدایت نمود.

در غیر این صورت سرپوش گذاشتن روی اختلافِ نظر سیاسی، تحمیلِ سکوت از طریقِ اعمالِ قدرت، اتهام زدن و برانگیختن احساساتِ پاک انسان ها، ووو، به انسجام درونی که اصلی مهم و دارای اهمیتِ بسزایی برای سازمان ها و احزاب سیاسی است، و نیز به « وحدت عمل » در یک تشکل نخواهند انجامید.

ژوئیه ی ۲۰۱۸ میلادی

زرگویز