حرکت و تعقل سیاسی بر مبناء جغرافیا

حرکت و تعقل سیاسی بر مبناء جغرافیا

در مجموعه ای تحت عنوان “تاریخ شفاهی چپ در کردستان”، یک سوال در برابر همه کسانی که سابقه ای در فعالیت با “کومه له” داشته اند، قرار میگیرد: آیا انشعاب کمونیسم کارگری از کومه له، اشتباه و در خوش بینانه ترین حالت، “زود رس” و به ضرر “کومه له”، و “چپ” در “جنبش کردستان” نبود؟  من سعی میکنم به این سوال، پاسخی از نظر خود، درست و اصولی و مبتنی بر زمینه های عینی آن جدائی  بدهم.

۱. در این رابطه، مقدمتا لازم میدانم به مصافهائی که قبل از رویدادهای جنگ خلیج و صف بندیهائی که تحت عنوان “چپ و راست” در کل تشکیلات حزب کمونیست ایران و سازمان کردستان آن حزب، کومه له، در جریان بود، اشاره کنم. مصافهای آن دوره و شکاف و “تفاوت”هائی که بر سر سیاست، تشکیلات داری و “منفعت کومه له”، داغ و جدی و قطبی و پرحرارت در جریان بود، مطلقا بر سر این نبود که آیا حزب کمونیست و کومه له میبایست حال و آینده  و سرنوشت خود را به مُقّدرات ناسیونالیسم کرد، گره بزنند یا نه. اکنون که تاریخ آن ایام جریانات ناسیونالیسم کرد در  کردستان عراق در قالب کتابهای قطور و چند جلدی و سلسله خاطرات شخصیتهای کلیدی مکتوب و مستند شده اند، بروشنی آثار یاس، نا امیدی، و قرار گرفتن در آستانه یک ریزش و فروپاشی را در همه سطوح مشاهده میکنیم. از این نظر در دنیای واقعی، “ناسیونالیسم کرد” آن افق و تخته پاره ای نبود که گویا عناصری در تشکیلات کومه له، در برابر خطر “کمونیسم کارگری”، به آن چنگ زنند. مباحث و جدل ها و گروه بندیها، چه در تشکیلات کومه له و چه در سراسر حزب کمونیست ایران بر سر این بود که آیا حزب موجود با سازمان کردستان خود، پاسخگوی مسائل و معضلات و مصافهای سرنوشت ساز که در برابر جنبش کمونیستی قرار گرفته بود، هست یا نه؟ تقابل ها بین “خط سانتر” و رگه و خط کمونیسم کارگری بود که به فاصله کوتاهی پس از تشکیل حزب کمونیست ایران و بطور شاخص در کنگره دوم همان حزب مطرح شده بود.

در دوره ای که هنوز جنگ خلیج آغاز نشده و سیاست “نظم نوین”، ناسیونالیسم کرد را، بویژه در عراق، به صحنه پرتاب نکرده بود، ناسیونالیسم کرد، بازهم بویژه در عراق، در آستانه “یک آش بتال” دیگر قرار داشت. پایان جنگ ایران و عراق، و بمباران حلبجه نقطه امیدهائی برای پیوستن کامل جریانات ناسیونالیست کرد در عراق، اتحادیه میهنی و پارتی بارزانی به سوی طرفداری کامل  از جمهوری اسلامی و دنبالچه آن رژیم، فراهم ساخته بود.  فکت های این روند را هم حالا دیگر میتوان، در همان کتاب خاطرات مورد اشاره، بروشنی دید. اما با همه اینها، ختم جنگ ایران و عراق، حضور و ادامه فعالیت “پیشمرگایه تی”، این مهمترین عرصه زندگی فعال ناسیونالیسم کرد را کور ساخته بود. “سانتر” مورد اشاره در حزب کمونیست ایران و کومه له نیز، در آن دوره برای “حزب داری”، از قدرت تحرک نیروهای پیشمرگ “کومه له” به درجه زیادی محروم شد. بحث تعریف کومه له به عنوان تشکیلات شهرها و سازمان کارگران در کردستان، و نه اردوگاهِ در منگنه دولتها و اجاره نشین و مستمری بگیر ناسیونالیسم کرد، همان وقتها و بطور مشخص در کنگره ششم کومه له بسیار جدی و با اقبال تقریبا کل تشکیلات کومه له مواجه شد. مباحث و  قطعنامه های کنگره شش کومه له، تقریبا به اتفاق آراء مورد توافق همه کادرهای رهبری کومه له بود. اینکه بعدها، امثال عبداله مهتدی گفتند که او در “دل” خود با کمونیسم کارگری و مباحثات کنگره شش کومه له مساله داشته است، بیشتر  برای خود شیرینی و  تملّق در محضر “جنبش کرد” است. اگر نه، من میتوانم شهادت بدهم که او از پذیرفته نشدن در “کانون کمونیسم کارگری”، در آستانه یک دیپرسیون سیاسی و روحی قرار داشت و شب ها دچار کابوس میشد.

در چنان شرایط مشخص، با یک رادیو چند کیلو واتی در لب مرز و با آن محدود شدن میدان تحرک مبارزه مسلحانه، و در منطقه به مراتب محدود شده و در محاصره نیروهای دولتهای ایران و عراق و متحدان آنها در میان جریانات ناسیونالیسم کرد عراق، سانتر، آچمز شده بود. با اینحال، سانتر، علیرغم هشدار ها و این واقعیت تلخ که برای حفظ موجودیت اردوگاهی سازمان کردستان حزب کمونیست ایران، اصرار داشت که برای تشکیلات داری آخرین علقه های استقلال سیاسی اش را بگسلد و حاضر شود که “رهبری” و ارگانهای تشکیلاتی و اردوگاه ها را به مناطق عمقی و تحت سلطه کامل حکومت عراق منتقل کند، نقطه واقعی یک گسست را کلید زد. مباحث “پلنوم ۱۶”  حزب کمونیست ایران، یکی از مهمترین چالنج ها و نقطه آغاز تحرک ناسیونالیسم کرد در صفوف کومه له بود. بخش اقلیت کمیته رهبری وقت کومه له، که دیگر نه سیاست که جغرافیا را مبدا حرکت برای کمونیسم نیز تعریف کرده بودند، با مباحثات و راه حلهای گرایش کمونیسم کارگری، بقول معروف “کک شان هم نگزید”. “عاقل”ترها، جواد مشکی “غیرکرد” را جلو انداختند که علیه کمونیسم کارگری کمپین راه اندازی کند. او در اردوگاه های انتقال یافته به نزدیکی سلیمانیه و رانیه، گفته بود منصور حکمت و کمونیسم کارگری فکر کرده اند برای یک عده حاضر در “خط مقدم”، “کلاس اکابر” گذاشته اند. پلنوم شانزده حزب کمونیست ایران، آن دندان طمع  برای انجام یک کودتای تشکیلاتی به اتکاء اردوگاه داری در منطقه تحت منگنه را از ریشه در آورد و بانیان آن سیاست خنجر از پشت زدن ها را از مسئولیت و عضویت در رهبری “کومه له” برکنار کرد. خط سانتر، اما، در حزب کمونیست ایران هنوز “دست بالا”  داشت و آن پاتَک را بخود نگرفت و در مقابل ندای “تصفیه” ناسیونالیست” ها را سر داد و برخیها بسرعت حساب خود را از راست در پوشش مرزبندی با “ناسیونالیسم کرد”، جدا کردند. اما، همان منصور حکمت، به راس سانتر هشدار داد که تقلید ناشیانه از “انقلاب فرهنگی مائوئی” و تصفیه سازیها، در حزبی با سابقه مباحثات و جدلها از دوره مارکسیسم انقلابی و طرح مباحث مبانی کمونیسم کارگری، شدنی نیست و آن نوع “آویزان شدن” به کمونیسم کارگری و مباحثاتش، رویا و خیالات است.

هنوز ناسیونالیسم کرد، بوی باروت و زیر و رو کردن شیرازه مدنی جامعه عراق را، برای سرازیر شدن به شهرها در مقام حکومت “اقلیم”، نشنیده بود و ناسیونالیسم درون کومه له و جا خوش کرده در زندگی اردوگاهی پشت گرم نبود. جنگ خلیج، آن مصافهای بین کمونیسم کارگری و خط سانتر را قاچ کرد. فعالان اکتیو خط سانتر در کردستان، از اصرار برای پیوستن به فراکسیون کمونیسم کارگری و پذیرفته شدن به عنوان عضو کانون کمونیسم کارگری، دست کشیدند. عبداله مهتدی، که از پذیرفته نشدن در کانون بشدت افسرده بود به نوعی با عناصر “غیر کومه له”ای خط سانتر، که در کمونیسم کارگری به حاشیه رفتند، احساس همدردی داشت. اما جنگ خلیج و به قدرت رسیدن نیروهای پارتی و اتحادیه میهنی، عرصه را بر سانتر تنگ و تنگ تر کرد. موجی از پروسه تجدید حیات ناسیونالیسم کرد و کیش پیشمرگا یه تی آغاز شد. “کومه له جنبش کردستان”، طلبکار در آمد و سوالی که رو به آنها بود، را به منصور حکمت برگرداندند: “منصور حکمت و کمونیسم کارگری”، اشتباه کردند که با “کومه له” نرفتند!

۲. جدائی کمونیسم کارگری از کومه له یا برعکس؟ ضرر به کمونیسم یا به “جنبش کردستان”؟

در آستانه تشکیل کنگره موسس حزب کمونیست ایران، تعدادی معدود از پیشمرگه های “دور اول” جنبش موسوم به “جنبش مقاومت”، در ناحیه مهاباد، داد و هوار راه انداختند که آنان پیشمرگ ساده حزب دمکرات را به فارس ها و غیر کردها، ترجیح میدهند و با حزب کمونیست در حال تشکیل نخواهند آمد. دقیقا یادم هست که عبدالله مهتدی، ابراهیم علیزاده و محسن رحیمی فورا حکم اخراج آن عده را از “کومه له” صادر و به کمیته ناحیه مهاباد ابلاغ کردند. اکثریت تشکیلات کومه له در یک همه پرسی به پیوستن به حزب کمونیست ایران رای مثبت دادند و از ناراضیان رسما ناسیونالیست هیچ کاری بر نیامد. این مساله، اما، وقتی با جنگ خلیج بار دیگر و در سطحی دیگر در برابر تعدادی از عناصر شاخص و کلیدی رهبری وقت کومه له قرار گرفت، با پاسخ متفاوت مواجه شد. یک شخصیت با دو سیمای سیاسی متفاوت در برابر یکدیگر قرار گرفتند. عبدالله مهتدی دوره تدارک تشکیل حزب کمونیست ایران، این بار خود او را به خاطر هواداری از پیشمرکان “آنسوی مرز”، از صفوف کمونیسم اخراج کرد. تغییر مکان سیاسی، و تغییر عقیده، امری عادی است. اما ابراز ندامت از نقش و جایگاه خویشتن خویش، شخصیتی جز عنصری بی ثبات و مذبذب و غیر قابل اعتماد برای سور و سات دوستی های حال و آینده باقی نمی گذارد. فاصله گرفتن نزذیکترین کمپینرهای پروژه “بازسازی” کذائی از مهتدی، خیلی گویاست.

۳. سوال رو به کمونیسم کارگری و منصور حکمت و یا خطاب به ناسیونالیسم کرد و هوداران جلال طالبانی؟

چرا برخی از رهبران “کومه له”، چه در جریان مباحث “چپ و راست” و چه آنگاه که یافتن “بیشترین دوستان حال و آینده کومه له” در صفوف اتحادیه میهنی جلال طالبانی، خواب راحت را از برخی ربوده بود، “مصلحت کرد” را بر جنبش و مصالح کمونیسم ترجیح دادند؟ چرا امثال مهتدی در کنگره سوم کومه له، در حضور جلال طالبانی، شیخ عزالدین، ملا بختیار و فریدون عبدالقادر و خالد از آلای رزگاری کردستان ترکیه، و علیرغم تمامی هشدار ها و اخطارها و “امان صد آمان و دستمان به دامنتان” گفتن ها که مبادا “صداقت کردی” کومه له توسط “عده ای” روشنفکر فارس قربانی و یا مورد “سوء استفاده” قرار گیرد، اما با قاطعیت از تصویب برنامه مشترک با اتحاد مبارزان کمونیست حمایت کردند؟ مگر نتیجه آن قاطعیت و پافشاری را ندیدیم که همان ملا بختیار، برای دفاع از خط “مارکسیسم انقلابی” در درون اتحادیه میهنی فراکسیون تشکیل داد که منجر به دستگیری و زندانی کردن او شد؟ خبر نداشتیم که در صفوف “کومه له ره نجدران”، هواداران مارکسیسم انقلابی، حرکات مشابهی انجام داده بودند که بخشهائی از آن مقطع و مصافهای آن، از جمله شکنجه و رکیک ترین اهانت و دشنام توسط موجود مسبووق به سابقه و بد نام و “پدوفیل”،”جبار فرمان” به عنوان “بازجو” و مامور اجراء اوامر و دستورات “مام جلال” و “نوشیروان مصطفی” اکنون در کتاب خاطرات “پشکو نجم الدین” مکتوب شده اند؟ آیا بعینه ندیدیم که این فعالان صفوف جلال طالبانی بودند که در صدد یافتن “دوستان و حال و آینده” نزد کومه له مدافع مارکسیسم انقلابی و از ستون های مهم تشکیل حزب کمونیست ایران بر آمدند؟

به نظر من، اگر فقط سه نفر: ابراهیم علیزاده، عبدالله مهتدی و شعیب زکریائی، از کمونیسم کارگری انشعاب نمیکردند، “چپ در کردستان” و کمونیسم در کردستان، بسیار قوی تر میشد و تلاش برای انشعاب از موضع هواداری از پیشمرگ کرد و موجوداتی چون “فرمانده” جبار فرمان در صفوف جلال طالبانی را به حداقل ممکن میرساند. آنوقت به احتمال قریب به یقین منصور حکمت هم همان وقتها، در ادامه تقابل ها با سانتر، حزب کمونیست کارگری را تشکیل میداد و آب سردی بر سر و روی ناسیونالیستهای کرد که خیز برداشته بودند تا در دل آن اوضاع کومه له را دو دستی در محضر انور کردایه تی سر ببُرّند و قربانی کنند، می ریخت؛ و بر داستان و سریال و شیون و اویلای همه قشقرق بازیها: “منصور حکمت و کمونیسم کارگری  به جنبش کردستان خیانت کردند و …” نقطه پایانی گذاشته میشد.

این را بگذارید از زبان خود منصور حکمت بشنویم و بخوانیم:

“یکى از لحظات دردناک حیات این حزب، جدائى ما از حزب کمونیست ایران است. اگر حزب کمونیست ایران در آن موقع حزبى بود که میتوانست دنیاى بهتر را تصویب کند، به جنگ ناسیونالیسم برود، براى دمکراسى غربى ارزشى قائل نشود و به ناسیونالیسم آوانس ندهد، اگر این حزب میتوانست همینطور که من و شما به سادگى میگوئیم باید تن فروشى غیرجنائى شود و تن فروش باید تحت پوشش جامعه و دولت قرار بگیرد، حرف بزند، ما الآن خیلى قویتر بودیم. ولى آن حزب نمیتوانست اینرا بگوید براى اینکه بخشى از آن طرفدار جلال طالبانى بودند و الآن داریم میبینیم که طرفداران جلال طالبانى هستند. یک بخشى از آن حزب دنبال یک دولت خودمختار کُرد بودند، ولى چون مارکسیسم دست بالا داشت با ما آمده بود، بالاخره هر کسى نبرد آخرش را همان موقع که به فکرش میرسد را نمیکند، صبر میکند و نیرویش را جمع میکند. این بخش گاهى فکر میکرد واقعا دارد مُجاب میشود بعد میرفت میدید نه مُجاب نشده است. آمریکا به عراق حمله کرد، قرار شد جلال طالبانى و مسعود بارزانى در کردستان حکومت برقرار کنند، فیل یک عده‌ای یاد هندوستان کرد. متوجه شدیم تیغ مارکسیسم دیگر در این حزب نمیبرد. باید خرجت را از کسانیکه مسأله‌شان خودمختارى کُرد و دولت کُرد در سنندج بود جدا کنى و ما اینکار را کردیم. ولى نگاه گنید چه اتفاقى افتاد. ببینید چقدر این پروسه عمیق بود که سازمانى که مرکز این حزب کمونیست کارگرى است، آن سازمانى که در کردستان به اسم کومه‌له تشکیل شد، بیشترین مارکسیستهاى این حزب کمونیست کارگرى را آن سازمان بیرون داد. ببینید این پروسه، که به نظر من بخاطر شرایط انقلابى بود، چقدر عمیق پیش رفته بود. بیشترین کادرهاى این حزب کسانى هستند که قبلا در سازمان کومه‌له کار میکردند. سازمانى که تا مدتى هژمونى عمیق ناسیونالیستى در آن بود، هژمونى مائوئیستى در آن بود، خلق‌گرائى درآن بود و امروز میبینید که صدها کادر درجه یک کمونیست که کمونیست آلمانى وقتى پیش آنها میآید میگوید اینها خیلى از ما رادیکالتر هستند، صدها نفر از این کمونیستها را بیرون داده است.”

(منصور حکمت، سخنرانی در کنفرانس تشکیلات آلمان حزب کمونیست کارگری ایران نوامبر ۱۹۹۹)

در آن صورت، جریان کمونیسم کارگری در عراق از پشتوانه اجتماعی و حمایت  و “پشت جبهه” محکمتری برخوردار میشد. حتی چنانچه در توطئه ای مشترک یورش به منظور پاکسازی “کمونیستها” با همیاری و پیشقراولی جریانات ناسیونالیست کرد در عراق سازمان داده میشد، با یک مصاف اجتماعی از جانب مردمی که علیه رژیم صدام “قیام” کرده و شوراها را برپا بودند، روبرو میشد. روی آن سوال را باید به طرف برخی از سران کلیدی کومه له برگرداند که چه عواملی موجب شدند که آنها “کومه له” را “تضعیف” کرده و از آن بخاطر یافتن دوستان حال و آینده در میان صفوف اتحادیه میهنی، “دست بکشند”؟ کومه له ای که آنان از کنگره دوم از مجموعه ای محافل درگوشی، سردرگم از نظر بینش سیاسی، در آستانه اضمحلال و فروپاشی، متوهم به ناسیونالیسم کرد و هوادار سربزیر و هنوز و کماکان بدهکار حرکت مسلحانه حزب دمکرات در سالهای ۱۳۴۶ و ۴۷، غرق در موهومات سوسیالیسم دهقانی، را با اهرم فشار و به پشتوانه نیروهای شهری و کارگران و زحمتکشان سوسیالیست، به یک سازمان معتبر و سیاسی و سرتاسری متحول کرده بودند؟

تکه دوم این تَردستی در طرح وارونه یک سوال واقعی نه در جغرافیا که در سیاست، بر اذهان بسیاری که با چشم و نه با مغز فکر میکنند، اثرات تخدیری داشت و کماکان دارد. من نمیدانم در صورتی که امثال عبدالله مهتدی، به روالی که در اوان کنگره دوم کومه له و در برخورد به مخالفان تشکیل حزب کمونیست ایران از جانب برخی از “پیشمرگان”؛ با همان رویکرد و روش سیاسی، رویدادهای جنگ خلیج و مباحث “چپ و راست” را هم پاسخ میداد، چه “ضرر”های جبران ناپذیری به ناسیونالیسم کُرد و “جنبش کردستان” وارد میکرد؟ اما مطمئنم که موقعیت کمونیسم در “منطقه”، شامل همه “کردستان های چهار پارچه”، بسیار محکم تر میبود. امثال مهتدی به آن ترتیب حتی حیثیت و حرمت سیاسی خود را حفظ میکردند و به درد “تذبذب” دیرین سیاسی اش مرهمی میگذاشت. معادله همراه با آکتورهای میدان دیپلوماسی، و اینکه کدام طرف مُترصّد تضمین و بیمه “حال و آینده” خود باشد، به احتمال زیاد معکوس میشد: جلال طالبانی ناچار میشد که در برابر مدافعان خط و سیاست کمونیسم کارگری که در شهرهای کردستان عراق در راس قیام علیه رژیم صدام و برپا کنندگان شوراها بودند، تملق بگوید. اینکه آن جدائی “چپ” را تضعیف کرد، یک واقعیت است، اما بانیان آن “ضربه به چپ” کسانی بودند که حالا دیگر به صراحت میگویند، حزب کمونیست ایران نه توسط خط مارکسیسم انقلابی و مدافعان اش در صفوف “سازمان انقلابی زحمتکشان کردستان ایران” که توسط خط سه ها و “کنفرانس وحدت” تشکیل شد، که کومه له از گهواره در دامن جنبش کردستان پرورش یافت و “کرد” و “جنبش کرد”، واقعی است و کمونیسم و جنبش کمونیستی، حرف و “بحث چند من یک غاز”

اما برای طرّاح سوال و تمامی دوایری که “جغرافیا” و “سرزمین” و هویت های موهوم و وارونه ملی و دینی و “فرهنگی” مبدا و نقطه حرکت “سیاست”شان است، فرض و بدیهی است که مدعیان خود خوانده “جنبش کردستان” در هر جا که از “کُرد”، “پیشمرگ کُرد”، “خاک و سرزمین کردها” سخنی درمیان است، حق آب و گِل دارند. اینجا دیگر باید “کومه له” را از محتوای سیاسی آن و سیر تکامل تاریخی اش تهی کرد و منحصرا در جغرافیا و با جغرافیا توضیح، معرفی و “باز تعریف” و “بازسازی” کرد. تا به عنوان یک سازمان “کرد”، و البته “چپ” اما در هر حال چپ و یا “سوسیالیست کردی” در “شرق کردستان” یاد بگیرد که در محضر “بزرگان” چهار زانو بنشیند. انگشت گذاشتن بر این قوانین “ادب” است که یادآوری خاطره “همسنگری”ها در ایام سخت سرکوبهای خرداد ۱۳۶۰ برای تشکیل حزب کمونیست ایران و دوران پر افتخار در هم شکستن جنگ سراسری حزب دمکرات علیه کومه له کمونیست، با نشان دادن کارت زرد و قرمز که روی “کومه له صادق” خطا شده است، پاسخ میگیرد.

تعریف سیاست با نقطه حرکت از جغرافیا، به اکثر “کمونیست سابقی” ها هم حال و هوائی داده است.

کارگر پناهانی که آنوقتها با عضویت در کانون کمونیسم کارگری فخر میفروختند، با چاپلوسی های کنونی در برابر ناسیونالیسم کرد و اینکه از موضع “کارگری” و “نه آمریکائی” با کردها هستند، داستان زندگی گذشته خود را نیز به “نرخ روز” و منطبق با استعفا از کمونیسم کارگری و اسباب کشی سیاسی به اردوی “دوخرداد و با تقدیس حرکت از سرزمین و جفرافیا بازنویسی و باز تعریف کرده اند. دوایر کمونیسم انزوا، با تملق در برابر کومه له “خلقی” و “اجتماعی” فعلی، به کل تاریخ مارکسیسم انقلابی و کمونیسم کارگری و ادبیات و سیاستها و تئوری های آن ها، به عنوان “دهه از دست رفته”. پشت کرده و آنها را “عاق” کرده اند.

این همه قدرت ارعاب ناسیونالیسم کرد و جنبش “کردها”، و قدرت افسون کننده حرکت و تفکر و تعقل سیاسی بر مبناء “جغرافیا”، واقعا حیرت آور است.

۲۰ ژوئیه ۲۰۱۸