از جسد سوخته ی مریم فرجی تا رقص مائده هژبری ! جنبش اعتراضی زنان و جنبش خلاصی فرهنگی!

از جسد سوخته ی مریم فرجی تا رقص مائده هژبری !

جنبش اعتراضی زنان و جنبش خلاصی فرهنگی!

این روزها بار دیگر زنان و جنبش آزادی برای انسان به جنگ مذهب، عقب ماندگی و زن ستیزی رفت.بساط فرهنگی و اخلاقیات اسلامی مورد تهاجم قرار گرفت. بارومترهای اخلاقیات متحجر  نشان دادند که رقص،  بی حجابی و فریاد برای آزادی، نان و رفاه، اسلام را به خطر انداخته است. زنی آزادیخواه را ابتدا دزدیدند،  کشتند و سپس جسد سوخته اش را “پیدا کردند”. مریم فرجی را جمهوری اسلامی کشت.

مائده مانند میلیون ها جوانی که دوست دارند برقصند به جرم پخش فیلمهای خود در انستاگرام، ابتدا وادار به  اعتراف شد و بعد ازمحکوم شدن به زندان ، ناچارا برای اینکه به سرنوشت  دیگرانی که فقط برای نشر عقاید و آزادی هر “طور که دلم میخواد زندگی کنم” در زندانها  ” خودکشی ” شدند، دچار نشود، به خارج از ایران گریخت.

انسان نوین از زمانیکه در غار ها آتش را کشف کرد و شکمش سیر شد با نشاط و رضایت خاطر به رقص و پایکوبی پرداخت. رقصیدن و نغمه سرایی جزو اولین سمبل های انسان بودن است. انسان می رقصد تا به زندگیش معنی ببخشد و حتی ادای احترام کند. رقصیدن مقدس است. هرجا انسان به سد و مانعی غلبه میکند می رقصد و شادی میکند. وقتی بهار در حال آمدن است می رقصد. رقص روانشناسی شادی است. کسی که میرقصد شادیش را برای زنده بودن نشان میدهد.

مشکل مائده رقص وی نیست که خیلی هم خوب میرقصد. مائده در ایران تحت حاکمیت جمهوری اسلامی بدنیا آمده و بزرگ شده که قرار بود زنان را به آشپزخانه ها برگردانند.با کیسه ی سیاهی که بر سر و اندامشان کشیدند، زنانگیشان را کنترل کنند. پدر و شوهر و برادر و پسر همسایه و هرچه نرینه اطراف را سازمان دهند، که مواظب این موجود خطرناکی باشد، که با تشعشع موهایش و بوی بدنش ظاهرا مردان را به یاد مردانگیشان می انداخت و تولید نسل بعدی  مسلمانان جانباز را گارانتی میکرد. با وجود همه ی این کاسه کوزه هایی که جمهوری اسلامی چید و خواهران زینب سازمان داد. ۱۲۰ هزار امامزاده سیار راه انداخت. لشکری از آخوندهای گریان برای شستشوی مغزها را در طویله های قم  به دانش اسلام ناب محمدی مسلح کرد، اما از همان روز اول زنان ایران گفتند نه ، ما اسلام نمیخواهیم، ما انقلاب نکردیم تا به عقب برگردیم.

موزیک و رقص با نیت به انقیاد در آوردن مردم ممنوع شدند. خنده و شادی و رنگهای زیبا،  غیر اسلامی اعلام شدند.  مردم تن ندادند و راه دیگری انتخاب کردند. جنبش ضد اسلام، روی گردانی از مذهب،علیرغم کشتار و دستگیری و زندان همگانی شد. سالهاست که جوک گفتن در مورد پیغمبران و آیات عظام و تفسیر کتاب امامان یک سرگرمی و خنده ی  مردم در ایران  شده است.

این تنها مائده ، شاپرک ، ویدا و مریم  نیستند که نقشه های جمهوری اسلامی را  برباد دادند. در مقابل اسلام ایستادند. حجاب ها را به آتش کشیدند و طبل رسوایی اسلام را در سراسر دنیا به صدا در آوردند،  بلکه جنبش برابری طلب زنان ،جنبش ضد اسلام و خلاصی فرهنگی، به یک بستر اصلی مبارزه  در ایران تبدیل شده است. در کمتر دوره ای مثل امروز مردم به موسیقی و رقصیدن روی آورده اند. هیچ دوره ای به اندازه ۴۰ سال اخیر مردم به فرا گرفتن سازهای موسیقی علاقه نشان نداده اند. جوانانی که قرار بود با “انقلاب فرهنگی” ، اسلامی شوند ضد اسلامی ترین  گروه را در ایران تشکیل میدهند. نسلی که در انقلاب اسلامی بدنیا آمد و شکل گرفت ضد اسلام شد. ضدیت با مذهب را آموخت و به موزیک و رقص و فرهنگ ” غربی ” روی آورد.

مائده تنها نیست. بخش بزرگی از جوانان جامعه ایران هر کدام یک مائده هستند. از همه که نمیشود اعتراف کرد ولی عده ای را میشود گیر آورد و کشت. اگر کشتن روح و روان مائده و مائده ها یک شرط بقای اسلام است، کشتن کسی که  فریاد نان و آزادی برمی آورد و به خیابان می آید هم یک اصل حکومت ترور و وحشت برای بقای رژیم از همان روز اول سر کار آمدنش بوده است. مریم فرجی را کشتند و آتش زدند که مردم خسته از فقر و گرسنگی و شکنجه را به خانه ها برگردانند. ستار بهشتی را کشتند که ننویسد، شاهرخ زمانی را در زندان دق مرگ کردند تا سخن گفتن از قدرت یابی طبقه کارگر را فراموش کند و هزاران را در زندانها در طول دوهفته به فرمان مستقیم خمینی به چوبه ی دار کشیدند. ولی چه شد؟ بقول آن که گفت ” با ریشه ها چه میکنید”؟

قبای حکومت اسلام و فرهنگ اسلامی قبایی نیست که به تن مردم این دوره  بخورد. هیچ جای دنیا این نسخه را نمیشود پیچید. این نسخه ، نسخه کهنه ای است که فقط برای کشتن روح و روان انسان میشود پیچید. انسان به امید و شادی زنده است. انسان مدرن رفاه و بهداشت و نان و آزادی را جزو اولین خواسته هایش میداند و برایش می جنگند.

برای تغییر این اوضاع در ایران تنها یک راه وجود دارد. باید حکومت اسلامی و همه ی سنت های دوران بربریت انسان را با انقلابی برای نان و آزادی و شادی و رفاه مردم سرنگون کرد.

جنبش برابری زنان بدون سازمانیابی و رهبری کمونیستها نمیتواند بطور جدی برای زدودن تبعیض و نا برابری قدم بردارد. نفس ضد اسلامی بودن این جنبش تضمین کننده رهایی زن نیست. جریانات راستی که امروز با خیزش مردم بار دیگر خود را سازمان داده اند میتوانند این جنبش را از آن خود کنند. این وظیفه عاجل ما کمونیستهاست که با دخالت جدی در جنبش خلاصی فرهنگی و ضد اسلامی ،  این جنبش را هدایت کنیم و اجازه ندهیم جریانات اولترا راست و دوم خردادی های خجول بیرون حکومت برای آن کیسه درست کنند. این کار در گرو سازماندهی این امر است که نشان دهیم برابری زن و مرد، خلاصی فرهنگی، کوتاه کردن دست مذهب از زندگی مردم، رفع تبعیض جنسی فقط از طریق برهم زدن نظم فاسد و وارونه کنونی و  سرنگونی انقلابی  جمهوری اسلامی و سیاست کمونیستها امکانپذیر است. تجربه تاریخ نشان داده است که راه دیگری وجود ندارد.

دخالت فعال در هدایت و سازماندهی حرکتهای اجتماعی را نمیشود به هیچ بهانه ای به  فردا انداخت.

جمهوری اسلامی رفتنی است. فردا دیر خواهد بود. هر جا که مبارزه حق طلبانه ای وجود دارد باید کمونیستها  فعالانه با بیان حقیقت و نظرات خود و نقش تاثیرگذار خود حضور جدی داشته باشند و راه سازمانیابی را برای مقابله با جریاناتی که میخواهند از این اوضاع استفاده کنند را ببندند. چپی که با لاقیدی و یا توجیهات بیمورد به حرکت اعتراضی و خلاف جریانی امثال ویدا و شاپرک و مائده و مریم نگاه میکند چپ دخالتگر نیست. چپی است که میخواهد کنار گود بماند. اعتراضات جسورانه و خلاف جریانی علیه سنت و اخلاقیات مذهبی و سنتی و مردسالارانه و برای خلاصی فرهنگی از فضای عقب مانده حاکم شده، بخش مهمی از جنبش آزادیخواهانه است. نباید اجازه داد که اخلاقیات کهنه و عقب مانده برای پشتیبانی و سازماندهی آن در حقانیت ما برای دستیبابی به این جنبش تزلزل وارد کنند.

در روز سقوط انقلابی جمهوری اسلامی باید تمام خیابانها را با گل تزئین کرد و سراسر ایران  را به صحنه رقص و شادی تبدیل نمود. آن روز دور نیست.

***