پروسه شکل‏ گیری خانواده

پروسه شکل‏ گیری خانواده

۱- خانواده همخون

خانواده هم‎خون اولین مرحله شکل‎گیری خانواده است. در این مرحله ازدواج با محارم امری طبیعی و اخلاقی است.

۲-  خانواده پونالوایی

برای رسیدن به این مرحله بشر دو پیشرفت می‏ کند:

۱-ممنوعیت روابط جنسی بین والدین و فرزندان،

۲-ممنوعیت رابطه جنسی بین خواهران و برادران.

قبائلی که در آن‏ها مقاربت درونی محدود شد به شکل سریع‏ تری به تیره رسیدند. که این تیره ‏ها بنیاد نظام اجتماعی اکثر خلق ‏های بربر بود و در یونان و روم از تیره مستقیماً به تمدن رسیدند.

یک نکته

دانشمندان انسان ‏شناس، زندگی انسان را به سه دوران تقسیم می‏ کنند:

۱-دوران توحش: که وجه مشخصه آن استفاده از محصولات طبیعی و آماده است.

۲-دوران بربریت: که وجه مشخصه آن استفاده از محصولات زراعی و دامپروری است.

۳-دوران تمدن: که وجه مشخصه آن استفاده از صنعت و هنر است.

لوئیس مورگان در پژوهش معروفش «جامعه باستان» این شکل از خانواده را پونالوایی می‏نامد پونالوا همراه صمیمی و شریک معنا می ‏دهد. در گذشته دختران (عمه، عمو، خاله و دایی) همسرهای مشترکِ شوهرهای مشترکِ خود بودند. این شوهران همدیگر را برادر خطاب می‏ کردند؛ در دوران خانواده همخون.

اما بعد از منع ازدواج خواهر یا برادر این شوهران دیگر خود را پونالوا خطاب می‏ کردند. از سویی دیگر عده‏ ای از برادران عده ‏ای زن را که خواهر نبودند مشترکاً به همسری می‏ گرفتند. این زنان نیز همدیگر را پونالوا خطاب می‏کردند.

به مجرد آن‏که مفهوم ناشایست بودن مقاربت جنسی بین فرزندان یک مادر واحد به ‏وجود آمد این مفهوم روی تقسیمات جماعت‏ های خانوارهای قدیمی و ایجاد جماعت‏ های جدید تأثیر گذاشت. خواهران هسته یک خانواده و برادران هسته خانواده دیگر شدند. همین امر باعث تقسیم عمه، عمو، خاله، دایی و فرزندان آن‏ ها هم شد. که در مرحله قبل نبود. و همه همدیگر را برادر و خواهر یا پدر و مادر خطاب می‏ کردند.

خانواده پونالوایی مرحله تکامل یافته ‏تر زندگی انسان است که متضمن اقامت‏گاه ‏های نسبتاً پایدار ومجتمع‏ های کمونیستی نخستین است.

در تمامی اشکال خانواده گروهی، پدر طفل معلوم نیست. اما مادر معلوم است. و نسب از طریق مادر شناخته می‏ شود. به عبارت دیگر در آن دوران نمی‏ پرسیدند پدر این بچه کیست. می‏ گفتند: مادر این بچه کیست.

۳- خانواده یارگیر

با تکامل تیره ‏ها، با ازدیاد طبقات خواهران و برادران که ازدواج بین آن‏ها ممنوع شده بود ازدواج‏ های گروهی بیش از پیش دشوار شده بود. پس ازدواج باید به شکل دیگری درمی ‏آمد خانواده یارگیر در همین راستا شکل گرفت.

در این مرحله یک مرد با یک زن زندگی می‏ کرد. اما فرزندان همچنان مانند گذشته به مادر تعلق داشتند. این ازدواج درون تیره ‏ها صورت می ‏گیرد. تیره‏ ای که هم خون‎اند اما ازدواج با تیره‎های دیگر نیز انجام می‏ شود.

با به وجود آمدن یکتا همسری، برخلاف دوران قبل که زنان به میزان زیادی دراختیار مردان بودند زن کمیاب می‏ شود. خریدن و ربودن زنان از این مرحله به بعد به ‏وجود می ‏آید.

ازدواج گروهی به یکتاهمسری در اصل توسط زنان صورت گرفت.

با تکامل شرایط اقتصادی و ازدیاد جمعیت روابط جنسی کهن خصلت ساده و بدوی خود را از دست داد و زمانی رسید که این امر برای زنان خفت‏ بار و ستمگرانه جلوه کرد. پس خواستار حق عفت، ازدواج موقت یا دائم شدند.

خانواده پونالوایی در مرز بین توحش و بربریت و عمدتاً در مرحله بالایی توحش و یا در مرحله پایین بربریت به وجود آمد.

در دوران توحش ازدواج گروهی بود در دوران بربریت یارگیر و در دوران تمدن خانواده شکل یکتاهمسری یافت.

گذار خانواده مادرسالار به پدرسالار

ما اکنون در مرحله فروپاشی جوامع کمونیستی باستانی هستیم. بشر از مرحله شکار و استفاده از مواد آماده به مرحله دامپروری و اهلی کردن حیوانات رسیده است و این دو کار منبع ثروت غیرمنتظره ‏ای را برای انسان به وجود آورد.

تا مرحله پایین بربریت ثروت شامل خانه، پوشاک، تزئینات بدوی و ابزار تهیه غذا و سلاح بود. اما دامپروری و زراعت، گله‎های بزرگ گاو و گوسفند و اسب را برای انسان به ارمغان آورد. این ثروت ابتدا متعلق به تیره بود. اما کم کم منتقل شد به رؤسای قبایل و خانواده‏ ها. برده‎داری نیز کم کم در حال گسترش بود. در گذشته، در مرحله توحش، اسرا یا کشته می‎شدند و یا به صورت برادر و یا زن جذب قبیله می‏ شدند. اما گله ‏های بزرگ و مزارع در این مرحله نیاز به مراقبت داشت. و کار برده ‏ها ضرورت پیدا کرد.

طبق تقسیم کار انجام شده تهیه غذا و ابزاری که برای آن ضروری بود و مالکیت آن‏ها به مرد تعلق می‏ گرفت مرد هنگام جدایی مایملک خود را و زن اسباب خانه را می ‏برد.

پس احشام و ابزار کار و بردگان به مرد تعلق داشت. اما فرزندان او از او ارث نمی‏ بردند. بلکه به تیره تعلق می ‏گرفت. و طبق اصول تیره ‏ای ورثه فرد متوفی در درجه اول وابستگان تیره ‏ای او بودند. ولی فرزندان از آنجا که به مادر تعلق داشتند. پس به تیره پدر متعلق نبودند و از ارث محروم بودند. پس گله ‏ها و برده ‏ها به برادران و خواهران و فرزندان آن‏ها تعلق می ‏گرفت مشکل کار در نسب بر مبنای حق مادری بود. این امر باید منسوخ می‏ شد و به نسب بر مبنای حق پدری تغییر می‏ کرد.

ازدیاد ثروت به مرد موضعی برتر داده بود و انگیزه انتقال ارث به فرزندان، به مرد این فرصت را داد که در این تغییر کوشا باشد. انگلس از این تغییر به عنوان «یکی از تعیین‏ کننده ‏ترین انقلاب‏ های بشر» یاد می‏ کند. این انقلاب در عصر ماقبل تاریخ صورت گرفت و تاریخ دقیق آن در میان خلق‏ های مختلف روشن نیست.

برافتادن حق مادری، شکست جهانی ـ تاریخی جنس مؤنث بود.

زن تنزل مقام یافت. برده شد. بنده شهوت مرد و ابزاری صرف برای تولید فرزندان مرد شد.

اولین اثر حکومت مطلق مرد، چند همسری بود.

فامیلیا

فامیلیا در ابتدا به عنوان خانواده نبود. در میان رومی‏ ها فامیلیا به برده اطلاق می‏ شد. فامولوس به‎معنای برده خانگی است. و فامیلیا به معنای تمامی بردگانی است که متعلق به یک فرد بود.

این اصطلاح توسط رومی‏ ها اختراع شد تا یک ارگانیسم اجتماعی نوین که که رئیس آن، زن و فرزندان و تعدادی غلام، تحت قانون پدرسلارانه رومی با قدرت مرگ و زندگی بر تمام آن‏ها را در اختیار داشت تشریح کند.

۴- خانواده یکتاهمسری

این شکل از خانواده مصادف است با گذار از مرحله میانی بربریت به مرحله بالایی بربریت از خانواده یارگیر منشأ گرفت. و پیروزی نهایی آن یکی از نشانه ‏های آغاز عصر تمدن است. در واقع شروع آن از مرحله بالایی بربریت است اما تا تبدیل شدن به شیوه غالب تا آنجا از عصر تمدن طول می‏ کشد.

این شکل از خانواده متکی بر تفوق مرد است هدف آشکار آن تولید فرزندان با نسب پدری است. برای آن‏که ارث به فرزندان برسد.

یکتاهمسری از آن‏جایی که مصادف است با دوران برده ‏داری، با چند همسری از سوی مرد نیز شانه به شانه است. چند همسری درواقع محصول دوران برده ‏داری است.

اما از یاد نبریم که یکتاهمسری به هیچ وجه ثمره عشق جنسی فردی نبود. و به آن مطلقاً کاری نداشت زیرا ازدواج مانند همیشه مصلحتی بود.

این اولین شکل خانواده است که نه بر شرایط طبیعی بلکه بر شرایط اقتصادی مبتنی بود. یعنی غلبه مالکیت خصوصی بر مالکیت اشتراکی.

بدین طریق یکتاهمسری به مثابه آشتی مرد و زن و به طریق اولی، به صورت عالی‏ ترین شکل چنین سازش پدیدار نمی‏ شود بلکه برعکس به صورت انقیاد یک جنس توسط جنس دیگر، به مثابه اعلام تضاد بین جنس‏ ها به شدتی که تا کنون در اعصار ماقبل تاریخ سابقه نداشته است ظاهر می ‏شود.

این اولین تقسیم کار بین زن و مرد به خاطر تولید مثل است و می‏توان اضافه کرد «اولین تناقض طبقاتی که در تایخ به وجود آمد مقارن است با تکامل تناقض بین مرد و زن در ازدواج یکتاهمسری و اولین ستم طبقاتی مقارن است با ستم جنس مذکر بر جنس مؤنث».

به هر روی یکتاهمسری یک پیشرفت عظیم تاریخی بود ولی در عین حال همراه برده‏ داری و ثروت خصوصی، عصری را آغاز کرد که تا، امروز ادامه دارد که در آن رفاه و تکامل یک گروه به قیمت بدبختی و سرکوب گروهی دیگر به وجود آمد.

ریشه تاریخی فحشا

تسلیم به خاطر پول در ابتدا یک عمل مذهبی بود. و در معبد خدای عشق انجام می‏ گرفت و پول آن در ابتدا به خزانه معبد ریخته می‏ شد. زنان برده خدمتکار معبد آنیتس در ارمنستان و معبد آفرودیت در کرینت و نیز دخترکان رقاص مذهبی معابد هندوستان اولین فاحشه‎گان بودند.

این تسلیم ابتدا در معابد جهت خرید عفت بود، نوعی مجوز برای ازدواج. بعدها این کار توسط خدمتکاران معابد به نیابت از تمامی زنان صورت می‏ گرفت.

اما به عنوان کار در مرحله بالایی بربریت در زمانی که کار مزدوری در کنار بردگی پیدا شد به عنوان همزاد ضروری کار مزدوری به فحشاء حرفه ‏ای زنان آزاد در کنار تسلیم اجباری زنان برده پدیدار شد.

ورود عشق در دوران یکتاهمسری

بزرگ‏ترین پیشرفت در تکامل یکتاهمسری به طور قطعی با ورود ژرمن‏ ها به تاریخ صورت گرفت. زیرا در میان آن‏ ها و شاید به سبب فقرشان، ازدواج یارگیری هنوز به یکتاهمسری منجر نشده بود. ازدواج در نزد آنان مقدس بود. چند همسری برای رؤسای قبایل وجود داشت. گذار حق مادری به حق پدری مدت کمی از آن گذشته بود و زنان در میان آنان محترم و در امور عمومی متنفذ بودند. مجموعه این عوامل در تضاد بود با وضعیت مرد در یکتاهمسری. پس به زن اجازه می ‏داد آزادتر و محترم‏ تر وارد فاز یکتاهمسری شود. در این دوران و تحت این شرایط عشق جنسی فردی، چیزی که تا کنون در جهان ناشناخته بود وارد رابطه زن و مرد شود و این بزرگ‏ترین پیشرفت معنوی بشر بود.

ازدواج بورژوازی

ازدواج در کشورهای کاتولیک که والدین برای پسران خود زن مناسبی پیدا می‏ کنند. نتیجه این کار برروز تضادهای ذاتی یکتاهمسری است. هتاریسم رشدیابنده از جانب مرد و زنای رشدیابنده از جانب زن.

اما در کشورهای پروتستان مرد اجازه دارد که زنی از طبقه خود را کم و بیش انتخاب کند. پس این ازدواج ممکن است تا اندازه‏ای مبتنی بر عشق باشد. در این مورد هتاریسم از جانب مرد کمتر و زنا در نزد زنان نیز یک وجه غالب نیست. اما در هر دو مورد تعیین ‏کننده ازدواج موضع طبقاتی طرفین است و تا حدود ازدواج مصلحتی باقی می‏ ماند.

ازدواج پرولتری

اگر عشق در ازدواج پرولتری یک قاعده نیست، اما در میان پرولتاریا عشق می‏ تواند یک قاعده باشد. چرا که پایه‏ های یکتاهمسری در آن از بین رفته است. مالکیتی وجود ندارد. که زیربنای یکتاهمسری در تسلط مرد و زن و تضمین توارث آن است.

بنابراین در این‎جا ابداً انگیزه ‏ای برای اعمال تسلط مرد وجود ندارد. بعلاوه اسباب این کار نیز موجود نیست.

قانون بورژوایی که از این تسلط حراست می‏ کند فقط برای طبقات دارا و نحوه برخورد آن‎ها با پرولتاریا وجود دارد. این قانون خرج برمی ‏دارد و بنابراین به علت فقر کارگر هیچ اعتباری از نظر نحوه رفتار او با زنش را ندارد. در این‏جا عوامل تعیین‏ کننده، مناسبات مشخص و اجتماعی کاملاً متفاوتی هستند. بعلاوه از آن‎جا که زن خود نیز اغلب در بازار کار، کار می‏ کند. آخرین بقایای تسلط مرد در خانه پرولتری پایه ‏های خود را از دست داده است. شاید تنها مقداری خشونت به زن باقی مانده باشد. خشونتی که پس از برقرای یکتاهمسری بسیار ریشه‎دار شده است.

بنابراین همزادان جاودان یکتاهمسری، هتاریسم و زنا، تقریباً نقشی ندارد. در حقیقت زن حق جدایی را دوباره به دست آورد. هنگامی که مرد و زن نتوانند با هم بسازند ترجیح می‏دهند از هم جدا شوند.

خلاصه ازدواج پرولتری تنها از نقطه نظر معنوی یکتاهمسرانه است. ولی از نقطه نظر تاریخی به هیچ وجه چنین نیست.

حقوق‏دانان بورژوایی بر دواطلبانه بودن ازدواج و داشتن حقوق مساوی در اثنای ازدواج تأکید می‏ کنند. اما در زندگی حقیقی این دواطلب بودن و آن حق مساوی محلی از اِعراب ندارد.

در خانواده کمونیستی نخستین اراده عمومی خانه با زن بود. و این کار یک صنعت عمومی و اجتماعاً ضروری تلقی می‏ شد. مثل تهیه غذا به وسیله مرد. اما در خانواده یکتاهمسری، کار زن خصلت عمومی و اجتماعی خود را از دست داد و تبدیل به یک خدمت خصوصی شد. زن اولین خدمتکار خانگی شد در خانواده یکتاهمسری. و از شرکت در تولید اجتماعی بیرون رانده شد.

امروز خانواده فردی مبتنی بر بردگی خانگی آشکار و یا پوشیده زن است. مرد نان‎آور خانه است و این امر به او یک موضع مسلط می‏ دهد. و احتیاجی به هیچ امتیاز قانونی خاصی ندارد. مرد در خانه بورژوا و زن پرولتاریا است.

نخست شرط رهایی زن ورود مجدد تمامی زنان به صنعت عمومی است. و این امر مستلزم این است که خصوصیت خانواده فردی به مثابه واحد اقتصادی جامعه از میان برود.

وضعیت زن در خانواده کمونیستی

بنیادهای اقتصادی یکتاهمسری چه بود؟ تراکم ثروت در دست مرد و میل به باقی گذاشتن برای فرزندان.

با تبدیل قسمت عمده ثروت قابل ارث به مالکیت اجتماعی مسئله تراکم ثروت وارث تا حدود زیادی حل می‏شود و بنیان اقتصادی یکتاهمسری فرو می ‏ریزد. اما این بدان معنا نیست که خانواده بر مبنای یکتاهمسری نابود می‏شود. بلکه تحقق واقعی آن عملی می‏شود. زیرا با انتقال وسایل تولید به مالکیت اجتماعی، کار مزدوری و قرینه آن فحشاء به خاطر پول از بین می ‏رود و یکتاهمسری به جای زوال سرانجام به یک واقعیت هم برای مردان و هم برای زنان تبدیل می‏ شود.

با انتقال وسایل تولید به مالکیت اشتراکی خانواده فردی دیگر واحد اقتصادی جامعه نخواهد بود. پس خانه ‏داری خصوصی تبدیل به یک صنعت اجتماعی می‏ گردد. تعلیم و تربیت فرزندان یک امر عمومی می‏ شود و جامعه با رعایت تساوی از همه اطفال مراقبت می‏ کند. پس تمامی موانعی که از تسلیم آزادانه زن به مرد مورد علاقه‏ اش جلوگیری می‏ کرد برداشته می‏ شود. در آن روز نگاه جامعه به حرمت بکارت و حیای زنانه تغییر می‏ کند.

آنچه در این دوران عمده می‏ شود عشق جنسی- فردی است. قبل از قرون وسطی این عشق وجود نداشت این‏که دو جنس، زن و مرد، نسبت به زیبایی و معاشرت نزدیک و تمایلات مشابه، بی‏ تفاوت نبوده‏ اند امری بدیهی است. اما در سراسر عهد کهن ازدواج به ‏وسیله والدین ترتیب داده می‏ شد و ازدواج نه یک تمایل ذهنی که یک وظیفه عینی بود.

در قرون وسطی عشق جنسی بیشتر به شکل زنا خودش را نشان می ‏داد.

به هر روی ازدواج مبتنی بر عشق یک حق انسانی است. زن و مرد هر دو به تساوی در این حق شریک ‏اند. اما این حق انسانی محدود به طبقه حاکم می شد.

طبقه تحت ستم به طور مستقیم یا غیرمستقیم از آن محروم بودند.

اما ریشخند تاریخ بار دیگر خود را نشان داد طبقه حاکم تنها در موارد استثنایی ازدواج‎های داوطلبانه داشت. اما این امر در میان طبقه مغلوب یک قاعده بود.

آزادی کامل در ازدواج فقط هنگامی می‏ تواند به طور عام عملی شود که الغاء تولید سرمایه‏ داری و مناسبات مالکیتی که به وسیله آن ایجاد شده است. تمام آن ملاحظات اقتصادی فرعی که هنوز یک چنین تأثیر قدرتمندی در انتخاب شریک بازی می‏ کند از میان برده شود. در آن هنگام هیچ انگیزه دیگری به جز عاطفه متقابل باقی نخواهد ماند.

از آن‎جا که عشق جنسی بنابر نفس ماهیتش انحصاری است. بنابراین ازدواجی که مبتنی بر عشق جنسی است نیز بنابر نفس ماهیتش یکتاهمسرانه است.

تاریخ نشان می‏دهد که پیشرفت از ازدواج گروهی به ازدواج فردی عمدتاً کار زنان بود. و گذار از ازدواج یارگیری به یکتاهمسری کار مردان و زن تدریجاً در موضع بدی رانده شد. اما با از بین رفتن ملاحظات اقتصادی و رفع نگرانی از معاش و آتیه فرزندان که همگی باعث تساوی زن و مرد می‎شود. مردان واقعاً یکتاهمسرانه می‏ شوند.

به هر رو تمام خصوصیاتی که یکتاهمسری از بنیادهای اقتصادی‏ اش گرفته است. مثل تفوق مرد و غیرقابل نسخ بودن ازدواج و آنچه را که سنت و مذهب بر این امر افزوده است از بین می رود.

و ما می ‏رسیم به جایی که تنها ازدواج‏ های مبتنی بر عشق اخلاقی می ‏شود. و باز هم جلوتر می ‏رویم و می ‏رسیم به جایی که آن زندگی اخلاقی تلقی می‏ شود که عشق در آن ادامه داشته باشد.

اما آنچه به ضُرس قاطع می‏ توان گفت آن چیزهایی است که بعد از نابودی تولید سرمایه ‏داری اتفاق می‏ افتد. اما چه چیزی به آن اضافه خواهد شد. لازم است یک نسل نوین پرورش یابد. نسلی از مردان که از خرید و تصاحب خبری ندارند و نسلی از زنان که با هیچ ما بازایی جز عشق تسلیم مردان نشده ‏اند. آن وقت آن‏ها قاضیان و داوران خود خواهند بود.

با این همه یک اصل مسلم است خانواده مخلوق سیستم اجتماعی است و فرهنگ آن را منعکس می ‏کند. پس باید ضروریات جامعه را در هر دوره‎ای برآورده کند.

اگر خانواده یکتاهمسر نتواند به آن ضروریات پاسخ دهد. چه خواهد شد مشکل بتوان ماهیت جانشینی آن را پیش ‏بینی کرد.