نامه­ ی سرگشاده به مسئولان و دست ­اندرکاران رسانه­ های گروهی به ویژه کارکنان رادیو و تلویزیون ­در ایران

واقعیت کنونی مبارزات مردم ایران که با پیش لرزه­هایی تمامی تارهای پوسیده­ی این نظام فسیل شده را تکان داد، خبر از طغیان و توفان دارد.

در جایی که مسئولان این نظام، مردم ایران را دشمن خوانده و در تدارک سرکوب هر چه گسترده­تر، خود را سازماندهی می­کنند تا رژیم برآمده از تقلب خود را در چشم جهانیان قانونی جلوه دهند، جایی برای تفکرکردن نیست؛ بدیهی است که برای مصلحت­اندیشی در مقابل آنان سکوت جایز نیست. در راستای اهداف نظام جمهوری اسلامی ایران، نباید فریب خورد و به تقلب­ها چهره­ی قانونی بخشید و سرانجام اینکه نباید با کنش­های نادرست در این شرایط حساس به جنایت­های این نظام دامن زد!

آیا چشمان ” ندا ” را به یاد دارید؟ که در لحظه­های پایانی زندگی ­ خویش، با نگاه بی­گناهش خطاب به ما گفت: « …. شرم برشما باد اگر از خون من برای حفظ این نظام بهره­برداری کنید. شرم بر شما باد اگر در مقابل این همه دروغ و جنایت سکوت کنید. شرم برشما باد اگر برای قانونی جلوه دادن این حکومت و در جهت استحکام “مختار”های زمان در رسانه­ها و به ویژه رادیو و تلویزیون­ها قلمی وقدمی بردارید.»

یک رژیم غیر قانونی که خود را قانونی می­داند و رئیس جمهورش در چشمان مردم نگاه می­کند و به دروغ می­گوید که من ۲۰ میلیون رأی دارم، شما به عنوان روزنامه نگار نباید به سادگی از کنار آن بگذرید. زمانی که بخشی از همکاران شما در زندان­های مختارگونه­ی زمان شکنجه­ می­شوند، این وظیفه­ی مردمی شماست که به این دستگیری­ها و سرکوب­ها اعتراض کنید و در جهت افشا و رسوا کردن آنها همراه مردم باشید. در چنین شرایطی که مردم ایران شجاعانه به کوچه­ها و خیابان­ها آمده­اند تا فریاد اعتراض خود را به حکومت استبدادی اعلام کنند، نباید با رژیم متقلب همراه شد و در راستای جنایت­های این حکومت، همصدایی کرد. برای نمونه قضیه آقای افشین قطبی است که مردم با چسباندن عکس­های ندا به در و دیوار خانه­اش او را بی آبرو کردند و به او لقبی دادند که اگر تا دیروز شایسته رژیم بود ولی امروز او نیز به این لقب مفتخر شده است و شما چه کردید؟!

خانم­ها و آقایان،

در حال حاضر مبنای قضاوت مردم، دوری و نزدیکی به سیاست­های رژیم و شخص خامنه­ای است. برای نمونه باز هم می­توان آنچه بر علی دایی گذشت را مد نظر داشت که زمانی قهرمان دوست داشتنی مردم ایران بود ولی بر ملا شدن نزدیکی وی به رژیم و اینکه مورد تأیید و مهر رژیم است، کافی بود که مورد نفرت عام و خاص شود. شگفت آنکه وقتی آقای قطبی در شرایطی خاص در ذهن مردم در مقابل دایی قرار گرفت کفایت می­کرد تا همه­ی نفرت از دایی تبدیل به همه مهر و محبت به قطبی در قلب مردم ایران شود.

عبرت آموز آنکه در یک لحظه حضور قطبی در آن مجلس کذایی ـ سوای اینکه نمی­دانیم تحت چه شرایطی قرار گرفته بود ـ باعث شد که منفور مردم شود. روشن است که این شیوه قضاوت ناشی از قضاوت آنی و احساسی و زودگذر نیست، بلکه مردم طی سی سال با صبوری، متانت وتجربه به این گونه قدرت قضاوت جمعی دست یافته­اند، از این گونه داوری­های مردمی طی سی سال گذشته در عرصه­ها­ی سیاسی، اجتماعی، هنری و ورزشی فراوان داریم.

دست­اندرکاران و مسئولان رسانه­های گروهی به ویژه کارکنان رادیو و تلویزیون­ ایران؛ بدانید که اگر با سیاست­های جمهوری اسلامی ایران همسویی کنید و در همسنگری با حسین شریعتمداری­ها حرکت کنید، به سرنوشت دایی­ها و قطبی­ها دچار می­شوید و زمانی به خود خواهید آمد که دیگر جایگاهی در میان مردم ندارید! در یک کلام به وظیفه ی خبررسانی خود در خدمت مردم و نه در خدمت قدرت بیندیشید.

در پایان یادآور میشوم که به نظر میرسد با فرارسیدن دهه فجر و برگزاری جشنواره فجر که عملا به بلندگوی سیاستهای رسمی دولت تبدیل شده، تحریم این جشنواره بهترین کار برای یک مبارزه منفی مدنی است و بیشترین امکان همراهی و همیاری با جنبش اعتراضی بپا خواسته ی مردم را به ما میدهد.

ی. صفایی

۲۰ ژانویه ۲۰۱۰