توطئه گری با ژست ِ دموکراتیسم

توطئه گری با ژست ِ دموکراتیسم

مطالعه ی این مقاله به ویژه برای ایرانیان ِ داخل ِ کشور ضروری است. ضمن آنکه می توان این مقاله را ادامه ی مقاله ی «دوست ِ دشمن ِ ما دشمن ِ ماست» تلقی نمود.

در ادبیات ِ ایرانی دیری است اصطلاح ِ چپ آوازه افکندن و از راست رفتن برگرفته از داستانی از شاهنامه وارد ِ ادبیات و گفتمان های مارکسیستی شده است. چراکه خود را چپ نامیدن اما راست روی دلالت برتضاد ِ حرف و عمل ِ برخی یا حتا بسیاری از کنشگران ِ موسوم به چپ ِ ایرانی هم دارد. این تضاد ِ حرف و عمل به ویژه آنجا که بیان ِ رابطه ی کنشگران ِ مدعی ِ چپ با حاکمیت است نمود و شباهت ِ بیش تری به داستان ِ شاهنامه دارد. در شاهنامه، بهمن فرزند ِ اسفندیار ِ رویین تن به تلافی ِ کشته شدن ِ پدرش به دست ِ رستم تصمیم می گیرد به زابل محل زندگی ِ رستم در زمان ِ «بازنشستگی از پهلوانی» برود و او را به قتل برساند و چون از رودررویی ِ مستقیم با رستم می ترسد به حیله متوسل می شود و مسیر و مقصد ِ خود را غلط و وارونه اعلام می کند تا بتواند بدون ِ مواجهه ی مستقیم با رستم یا نزدیکان ِ او از پشت به او حمله کند و کارش رابسازد. فردوسی می گوید:« چو بهمن به زابل ستان خواست شد/ چپ آوازه افکند و از راست شد». هدف ِ بهمن از چنین مواجهه ی نا مستقیمی این بود که اولن جرات ِ رودر رویی ِ مستقیم نداشت ثانیین اگر در رودررویی ِ مستقیم موفق می شد رستم را بکشد به دلیل ِ محبوبیت و آوازه ی خوشنامی ِ رستم نزد ایرانیان گرفتار ِ بدنامی و سرزنش ِ همیشگی می شد.

اگر زمان  ِ فردوسی چپ و راست مفهوم ِ صرفن جغرافیایی داشت، امروز مضمون ِ  سیاسی و ایدئولوژیک هم خصوصن در گفتمان های مارکسیستی پیدا کرده است.

امروز، جامعه ی ایرانی عرصه ی دو کنشگری ِ سیاسی ِ متفاوت است: یکی کنشگری ِ غالب ِ سرکوبگرانه ی رژیم و عوامل ِ پیدا و پنهان اش، و دیگری کنشگری ِ معطوف به رهایی از استبداد یا کسب ِ قدرت ِ سیاسی ِ مخالفان ِ رژیم. در واقع اگر کنشگری ِ حاکمیت غالبن و عمدتن یک سویه و سرکوبگرانه است اما مقاومت در برابر ِ آن دو سویه با دو هدف ِ متفاوت دارد که همانا کنشگری ِ بدیل ساز ِ درعین ِ حال بی توجه به دموکراسی اکنون، و کنشگری ِ تقدم قائل شونده برای دموکراسی به مثابه ِ بدیل ِ فوری ِ استبداد ِ نظامی پادگانی یا همان دموکراسی اکنون ِ دموکراسی خواهان است. جمهوری ِ اسلامی با این دو گرایش ِ ماهییتن و تاریخن متفاوت که هرکدام راهکار ِ خودویژه ای را در پراتیک ِ سیاسی راهبردی شان برای تحقق ِ هدف ِ خویش به کار می گیرند،دو سیاست ِ یا درواقع دو گونه سرکوبگری ِ متفاوت که متضمن ِ بقای اش باشد اعمال می کند. یک سیاست ِ مستقیمن و علنن سرکوبگرانه ی فیزیکی ِ بگیر و ببند و بکش، و یک سیاست ِ تا آنجا که مقدورش باشد و موجودیت اش را فورن به خطر نیاندازد ِ متقابل و درعین ِ حال تهدیدآمیز ِ ظاهرن از موضع ِ قدرت ِ پروپاگاندی تبلیغی در رسانه های نوشتاری و دیداری مانند ِ صدا وسیما و روزنامه ها و سایت ها وکانال های تلویزیونی ِ وابسته اش که با هدف ِ تخریب و ترور ِ شخصیت ِ مخالفان ، که همین هم در  صورت لزوم به سرکوب و ترور ِ فیزیکی و علنی تبدیل خواهدشد. نخستین شکل ِ مقابله چنان آشکار و علنی است که ج. ا. برای زهر چشم گرفتن از مخالفان و ایجاد ِ رعب و وحشت درجامعه نه می خواهد و نه می تواند آن را سرپوش بگذارد و یا انکار کند. اگر چه این نوع سرکوبگری را همیشه به اشکال ِ مختلف توجیه و بهانه هایی هم برای آن می تراشد.

آنچه در این بحث ِ من اهمیت ِ محوری دارد مقابله ی پروپاگاندی تبلیغی و نوشتاری با نظروران ِ دموکراسی خواه است. در این شکل از مقابله است که رژیم شیوه های بسیار زیرکانه و کم تر شناخته شده ای به کار می گیرد که به قول ِ عوام« به عقل ِ جن هم نمی رسد»!و آن از جمله به خدمت گرفتن ِ نویسندگان و حتا سایت هایی است که چپ آوازه بیاندازند و به طور ِ غیر ِ مستقیم مخالفان ِ رژیم وخصوصن دموکراسی خواهان  را از لحاظ ِ نظری و سیاسی به چالش گرفته با تهمت ِ نفوذی ِ امپریالیسم و عوامل ِ لیبرالیسم خلع سلاح و در نهایت وادار به سکوت نمایند.

یک نمونه ی این روش ِ بسیار زیرکانه و کم تر دم به تله دهنده را ما در سایت ِ روشنگری مشاهده می کنیم.

نخست بر این نکته تاکید نمایم که فهم و پذیرش ِ دلایلی که می خواهم برای اثبات ِ نظرم در خصوص ِ روشنگری ارائه دهم برای ایرانیان داخل بسیار راحت تر و پذیرفتنی تر است که مستقیمن با مسائل ِ جاری و ترفندهای رایج ِ رژیم دست و پنجه می اندازند تا ایرانیان خارج که از دور دست بر آتش ِ رژیم دارند. چراکه ایرانیان ِ داخل از شدت آتش خان و مان شان می سوزد در حالی که خارج نشینان صدای فریادهایی ازدور می شنوند.

در هر حال شگرد ِ تاکنون معمول و لو رفته ی روشنگری که به خصوص در تقابل با نظرات ِ فلسفی و سیاسی ِ خود ِ من اعمال می گردد این است که: بحث های ماتریالیستی دیالکتیکی ِ مرا درج کرده اما بلافاصله فردی با نام ِ«ناشناس» که البته دیری ست که من متوجه شده ام نه یک نفر بلکه یک کادر ِ سازمان یافته یافته و آموزش دیده اند که با ادبیات و دیدگاه های مارکسی و مارکسیستی هم آشنایی دارد پایین ِ این نوشته هاکامنت می گذارد و با« استدلال» ها ویا درواقع آسمان و ریسمان به هم بافی های طولانی وغالبن غیر مرتبط با موضوع ِ مشخص ِ بحث ِ من نظرات ام رابه زعم ِ خود«نقد و رد می کند». یا بحث ها و تحلیل های سیاسی ِ مشخص من را که بنا بر ضرورت و نیاز ِ این جامعه صرفن به شرایط ِ موجود ِ ایران و استبداد ِ نظامی پادگانی ِ حاکم و خاستگاه ِ غیر دورانی و ضد ِ تاریخی ِ این حاکمیت می پردازد، با دفاع ِ غیر ِ مستقیم از رژیم و اتهام زنی و حتا پاپوش دوزی و پرونده سازی برای من به سمتی می کشاند که بتواند نیات ِ خود را برآورده و سرکوبگری ِ رژیم را توجیه نماید.

درواقع، روشنگری با دموکرات نمایی و تظاهر به چپ، «طعمه» یا مخالف ِ رژیم را با در ِ باغ ِ سبز نشان دادن، به خلوت گاه یا در واقع مسلخ ِ کامنت نویس(ان) اش می کشاند تا در آنجا با خیال ِ آسوده پوست از کله اش کنده شود. اگر غیر از این است، یعنی اگر جز این باشد که روشنگری و«ناشناس»اش می خواهند در خلوت به حساب ِ «سوژه»( طعمه ی) مورد ِ نظر برسند چرا ناشناسی که سال هاست در این سایت بر مقاله های من کامنت های طولانی، تکراری و نخ نماشده می نویسد و من بارها از اوخواسته ام هرنقدی برمن دارد به طور ِ علنی  و همه خوان به صورت ِ مقاله بنویسد تا همگان با دیدگاه های مخالف و منتقد ِ من هم آشنا شوند ومن نیز به طور ِ متقابل نظرات ِ یک مخالف ِ سیاسی ایدئولوژیک ام را به قضاوت همگان بگذارم هرگز حاضر به این رودررویی و پلمیک ِ دموکراتیک ِ علنی که در عین ِ حال جنبه ی یک سویه ی محاکمه و سین- جیم ِ یکطرفانه در خفا هم ندارد نشده و اصرار دارد به همین شکل ادامه دهد.

به علاوه، من بارها گفته و بر آن تاکید کرده ام که از هر نقدی بر نوشته هایم استقبال می کنم به شرط ِ آنکه نقد ِ علمی، مستدل و مستند به گفتآورد از نظرات ِ مکتوب ام باشد، نه این که ردیه ای باشد در خفا، دور ازانظار ِ عمومیِ، فقط با هدف ِ تخریب و ترور شخصیت- ترور غالبن در خفا صورت می گیرد-، سراسر دروغ و اتهام و اهانت به شیوه ی بازجویان برای اعتراف گیری از«سوژه» و قلم را به زمین گذاشتن و توبه کردن و دست برداشتن اش از فعالیت ِ نظری. آنچنان که بازجویی های ناشناس در طول ِ چندین سال کامنت نویسی ها و تهمت ها و اهانت های تکراری ِ خسته کننده و ملال آور بوده است.

نقد ِ علمی و منطقی بر نظرات ِ هرکس و ازجمله من آن چنان نقدی ست که اولن در چار چوب ِ موضوع ِ مشخصی باشد که مورد بررسی وتحلیل ِ نویسنده است،و ثانیین نقد کننده موظف است هرایده و نظر معینی را که نقد یا رد می کند بی کم و کاست نقل کرده و نظر ِ جایگزینی را که گمان میکنداعتبار و برتری ِ علمی و منطقی بر نظرهای رد شده دارد به آگاهی ِ نویسنده و خوانندگان برساند. نه آنکه ایده ای خود ساخته را به نویسنده نسبت دهد و همان راهم بدون ِ آنکه جایگزین ِ پذیرفتنی و علمن معتبری برای اش ارائه داده باشد فقط با گفتن ِ« اصلن چنین نیست» ثابت شده و نظر نویسنده را رد و باطل شده بپندارد، آن هم نه یک بار بلکه ده ها بار در طول ِ سال ها مخالفت با نظر ِ نویسنده.

به عنوان ِ مثال، با نظر ِ من درخصوص ِ تکامل ِ طبیعت ِ نازیستمند(غیر ِ زنده) به طبیعت ِ زیستمند(زنده) که درنهایت به تکامل ِ میمون به انسان می انجامد مخالف است و استدلال های من در اثبات ِ این نظر را«جفنگیات» می نامد. بارها از او پرسیده ام پس نظر ِ خودت را در این باره و خصوصن پیدایش ِ انسان بر روی زمین بگو که درچه زمانی و چگونه بوده است. همیشه سکوت کرده و ایده ی جایگزین اش را دربرابر ِ« جفنگیات ِ» من بیان نکرده است. که البته من دلیل اش را میدانم: او به خلق الساعه و خلقت ِ انسان توسط ِخدا اعتقاد دارد اما روی اش نمی شود آن را علنن اعلام کند و فقط به گفتن ِ« اصلن چنین نیست که فولادی می گوید. فولادی جفنگیات می بافد» بسنده می کند. با این حال روشنگری هم هربار همین «استدلال» و یا در واقع اهانت های مکرر را درج می کند.

یک واکنش ِ همیشگی اش دربرابر ِ بحث های فلسفی و ماتریالیستی دیالکتیکی ِ من این است که این فلسفه را به استمناء (خود ارضایی ازطریق ِ تصور و توهم) تشبیه می کند و هربار هم روشنگری این اهانت ِ او به فلسفه ی علمی را درج می کند.(پاسخ ِ من به او در این باره که کدام فلسفه و جهان نگری است که خود ارضایی از طریق ِ تصور و توهم است: ماتریالیسم دیالکتیکی یا ایده آلیسم ِ مذهبی، رادر زیر نویس های مقاله ی بدیل های حاکمیت …  من در روشنگری بخوانید). سوآل این است: آیا روشنگری نمی داند آنچه این شخص جفنگیات ِ فولادی واستمنا می نامد فلسفه ی علمی ِ مارکس و انگلس است؟ یا میداند و با نظر ِ ناشناس ِ پنهان شده در پشت ِ نام مستعار موافق است؟ آیا روشنگری نمیداند فلسفه ی علمی استمنا و جفنگیات نیست بلکه برعکس، جفنگیات و استمنا توهمات ِ کسی است که با تکامل ِ طبیعت ِ غیر زنده به طبیعت ِ زنده و میمون به انسان مخالف است ؟ اگر نمی داند وای به حال ِ گردانندگان ِ این سایت و اگر میداند وعالمانه و عامدانه اهانت های ناشناس به مارکس و انگلس و فلسفه ی علمی را درج می کند بدا به حال ِ نویسندگان و خوانندگان ِ این سایت.

شاید گفته شود: چه لزومی دارد برای این سایت مطلب بفرستی. ظاهرن این دلیل ِ قانع کننده ای برای پیشگیری از پیامدهای اعتماد به چپ نمایی و تظاهر به دموکراتیسم ِ یک سایت است. اما اولن مگر در ایران باشی و هیچ نشریه یا رسانه ی کاغذی و اینترنتی  نباشد که مطالب ات را نشر و پخش نماید تا هم مانند ِ من ناچار باشی به هر وسیله ی ممکنی برای رساندن ِ نظر و پیامت به مخاطبانت متوسل شوی، و هم بفهمی چرا من به هر رسانه ی برونمرزی اعتماد می کنم و هم از این رو چرا اینهمه بر دموکراسی و آزادی های فوری و بی قید وشرط ِ سیاسی تاکید نموده و از همه مهم تر مدافع ِ آزادی ِ بیان در ایران هستم. ثانیین، من هم مانند ِ بسیار کسان که بدون شناخت ِ قبلی از این سایت برای آن مطلب فرستاده و می فرستند اقدام به چنین کاری کرده ام. هم روشنگری و هم کامنت نویس ِ بی نام و بی هویت اش موقعیت ِ زیست مکانی و زیست سیاسی ِ مرا می دانند و این موقعیت است که به زعم ِ آنها نقطه ی ضعف و پاشنه ی آسیب پذیر ِ من است. به خصوص که بحث های من غالبن تئوریک و آموزشی،هم فلسفی(ماتریالیستی) وهم سیاسی و علیه استبداد ِ حاکم اند. یعنی هردو گونه نظروری یی که در تقابل با عملکردهای ایدئولوژیک وسیاسی ِ رژیم اند.

روشنگری هم این واقعیت ها وهم سوء استفاده ی ناشناس از موقعیت مرا به خوبی میداند وبا آنکه من بارها و به کرات دروغ ها و تهمت ها و اهانت ها و پاپوش دوزی و پرنده سازی های «ناشناس» را تذکر داده ام اما روشنگری باز هم به درج ِ کامنت هایی که گاه به بیش از۱۰۰ و حتا۱۵۰سطر می رسد که تکرار همان تهمت ها و اهانت ها و پرونده سازی هاست ادامه می دهد.

من برای آنکه آنچه رادر این شکواییه به ناشناس و روشنگری نسبت داده ام مستند نمایم نمونه هایی از کامنت های ناشناس را نقل می کنم:

پرونده سازی علیه من در زیرنویس اش بر مقاله ی« پوتین پرورش یافته ی بلشویسم است »: « امیدوار بودی اسد سرنگون شود. بعد حزب الله لبنان توسط ِ اسراییل نابود شود. بعد دموکراسی ِ جهانی به ایران حمله کنند تاایران را دموکراتیک کنند. البته هنوز دیر نشده است».

زیرنویس برمقاله ی «بدیل های حاکمیت و بوی کباب قدرت» که درعین ِ حال نظرم در این مقاله شامل ِ مجاهدین هم می شود: « برنامه ی ده ماده ای ِ مریم رجوی همان برنامه ی فولادی است» این اتهام را زمانی به من نسبت داد که مجاهدین درپاریس گردهمایی داشتند و رژیم هم به این نوع اتهام ها نیاز داشت.زیر نویس طولانی اش رابرای «اثبات ِ» نظرش مبنی بر اشتراک ِ نظر ِ من و مجاهدین وپاسخ ِ کوتاه من به او را همانجا بخوانید.

دفاع از جمهوری اسلامی:

درپاسخ ِ من که نوشتم« در اروپا و آمریکا حقوق هیچ کارگری حتا یک روزبه تعویق نمی افتد که به خاطر ِ مطالبه ی آن شلاق بخورد و و به زندان بیفتد، یا کسی را به دلیل ِ مطالبه ی دموکراسی و آزادی های سیاسی که دارند به «خودکشی» وادار نمی کنند» نوشت: « این هم شد استدلال؟ جنگ ِ دموکراسی و استبداد- درایران- جنگ ِزرگری است»!

باز در پاسخ به سوآل مکرر ِ من که نوشتم : « آیا درایران هم آزادی ِبیان و دیگر آزادی های سیاسی ِ واقعن موجود در اروپا و آمریکا وجود دارد؟ آیا در اروپا و آمریکا هم کارگران را به خاطر ِ مطالبه ی حقوق ِ ماه ها به تعویق افتاده شان شلاق می زنند و به زندان می اندازند؟ آیا دراروپا و آمریکا زنان را به خاطر ِ نپوشیدن ِ روسری توسری می زنند و به زندان می اندازند؟» ببینید چگونه  تمام ِ این عملکردهای ج.ا. را با یک اگر توجیه می کند : «اگر اوضاع کشورهای غربی و آمریکا هم مثل ِ ایران شود که کشورهای خارجی دنبال ِ تحریم ِ آن هستند و می خواهند سرنگون اش کنند{ کشورهای خارجی می خواهند نه مردم ِ ایران!}،حتمن استبدادی خواهند شد{ و کارگران و زنان را به خاطر ِ مطالبه ی ابتدایی ترین حقوق ِ انسانی شان شلاق خواهند زد و به زندان خواهند انداخت}. » در کامنت ِ ۱۳/۴/۹۷ بر بدیل های حاکمیت… می نویسد:« چرا همه ی این جریانات ِ سرنگونی طلب و دموکرات وسکولارمارکسیستی و ملیگرا و قوم گرا و فمینیست با هم در شورای ملی ِ مقاومت متحد نمی شوند؟ اینها که نمی توانند بردگی ِ مزدی را به فوریت از بین ببرند جای شان در خلای مستراح است».

یک ترفند ِ حساب شده ی ناشناس که بدون ِ شک روشنگری هم در آن سهیم است نوشتن ِ کامنت های اهانت آمیز و تهمت زننده علیه من زیر ِ مقالات ِ دیگر نویسندگان است با هدف تخریب ِ شخصیت ِ من . مثلن، درکامنتی که بر مقاله ای از محمدرضا شالگونی درباره ی فیدل کاسترو در تاریخ ۱۵/۹//۹۵ نوشته چنین اتهامی به من زده است:« فولادی از پلخانف رونویسی میکند و من مچ ِ او راگرفتم». تاکنون بارها ازاو خواسته و یادآوری کرده ام که یا رونویسی ِ من از پلخانف را با نقل قول از من و پلخانف رو کند یا ازمن به خاطر ِ تهمتی که زده پوزش بخواهد. که تاکنون نه تنها این کار را نکرده بلکه همچنان به تهمت زنی های اش ادامه داده است، که تازه ترین اش نسبت دادن ِ  من ِ ماتریالیست و مارکسیست و دموکراسی خواه به مجاهدین ِ ایده آلیست ِ مسلمان و تروریست است. غیر ممکن است گردانندگان روشنگری ندانند نباید کامنتی را درج کنند که بوی اتهام و اهانت و توطئه و ترور شخصیت از آن بلند است ، یا مطلبی را که علیه من و اهانت آشکار به من است زیر مقاله ی دیگری درج کنند مگر آنکه خودشان با محتوای آن کامنت و نیت ِ کامنت نویس موافق باشند.

دروغ ها، تهمت ها و اهانت ها بسیار بیش از این است که اگر همه را نقل کنم به قول ِ معروف مثنوی ِ هفتاد من کاغذ خواهدشد و به همین نمونه وارها بسنده می کنم.

از آنجا که نظرات و دیدگاه های فلسفی و سیاسی ِ من علیه ایده آلیسم ِ عوامفریب و استبداد ِ نظامی پادگانی ِ حاکم و مدافعان اش دعوای خصوصی و شخصی با «ناشناس»ها نیست که در«اتاق فکر» های در بسته و محدود ِ یک یاچند کامنت حل و فصل شود بلکه راه حل هایی نظری برای برون رفت از وضعیت ِ موجودند، از ناشناس و روشنگری دعوت می کنم به این نظرات ِ مستند به کامنت های موجود در روشنگری پاسخ ِ علنی و مستند بدهند تا شائبه ی یک تنه به قاضی رفتن ِ من برای کسی پیش نیاید. من از هرپاسخگویی و نقدی براین نوشته استقبال می کنم. به قول ِ مارکس در نقد ِ لاسالی های شریک ِ بیسمارک و رفیق ِ چپ( نقد ِ برنامه ی گوتا) حرفم را زدم و خود را راحت کردم!