واقعیت، توهم یا تحریف؟

واقعیت، توهم یا تحریف؟

این سوالی است که با نگاهی به واکنشها و جمعبندی های مختلفی که از سفر اخیر رضا شهابی- داوود رضوی و لقمان ویسی به دعوت کلکتیو سندیکاهای فرانسه « برای حضور در سازمان جهانی کار و دیدار با مسولان آن سازمان و دیدار با مسئولانی از کنفدراسیون بین المللی اتحادیه های کارگری ( ITUC ) و فدراسیون جهانی کارگران حمل و نقل ( ITF )، همچنین دیدارهایی با سندیکاهای کارگری کشورهای فرانسه، سوئد، نروژ و آلمان» (۱) باید مطرح کرد و بدان پاسخ گفت.
ضرورت برخورد با این مسئله مشخص در واقع بازتاب مبارزهء دو آلترناتیوی است که بخصوص در شرایط حساس و بحرانی جهان و ایران در برابر هم صف آرائی کرده و حدت می یابد . یعنی الترناتیو انقلاب یا رفرمیسم. ضرورت عاجلی که بستر عینی آن را جهان بحران زدهء سرمایه داری فرش کرده، در دستور کار قرار داده و پاسخ می طلبد. رفرمیسم اشکال بروز گوناگونی دارد که در تمامی گسل ها و تضادهای جامعه طبقاتی سرمایه داری و تبعأ  مبارزاتی که در آن جاری میشود با قوت و ضعف های مختلفی حضور پیدا کرده و اهرمی است که به واسطهء آن بسیاری از قیام های عاصیان محروم جان به لب رسیده جهان را به زیر آوار نظام سرمایه داری دفن کردند. ریشه یابی از اشکال مختلف بروز رفرمیسم تا جائیکه به نیروهای منتسب به چپ و کمونیست میشود نه هدف این نوشته است و نه در حوصلهء آن می گنجد، بلکه بیرون کشیدن و نشان دادن معضلی که در جنبش کارگری خانه دار شده و عمریست که با هرز بردن ظرفیت و توان انقلابی طبقهء کارگر او را به هر بیراهه به جز راه انقلاب میکشاند. خب مسلم است که در این راستا تبعأ پای نیروهای منتسب به چپ و کمونیست هم به وسط کشیده خواهد شد.

برخوردهای حمایتی و انتقادی مختلفی از چپ و راست حول چند و چون این سفر نشان داده شد که عمدتأ متن زیر برخورد نیروهائی از جنبش چپ و کمونیست را مورد نظر دارد که به حمایت بی قید و شرط از این اقدام پرداختند و طیف ناهمگونی را تشکیل میدهند که به تناسبات مختلف در برابر رفرمیسم پا پس کشیده و برخی این کرنش را تبدیل به یک خط سیاسی منسجم و برخی دیگر گرایش وسوسه انگیزی کرده اند که مدام در برهه های گرهگاهی بازتولید میشود. به همین خاطر یافتن پلاتفرم مشترکی برای پاسخ گوئی به این طیف ناهمگون تقریبأ امکان پذیر نیست، طوری که بشود برخورد مسئولانه ای بعنوان پاسخ مشترکی به کلیت این طیف نشان داد که هر یک از جایگاه مشخصی با این مسئله برخورد می کنند. به همین خاطر تصمیم گرفتم اول گزاره های برجستهء مشخصی را که تا کنون از درون این طیف ناهمگون ابراز شده اند، جداگانه و بطور مشخص به زیر ذره بین برده و بعد اگر شد تا حدودی نتیجهء کلی بگیرم. تا روشن شود که این واکنش ها نمودار کدام وجه از سه مورد ذکر شده در سوال بالا هستند؟ تا روشن شود که آیا این مواضع، بازتابی واقعی از چند و چون بقول رفیق عباس منصوریان « حضور نمایندگان کارگران در ترییون های جهانی….. سفری برای پیوند، تا کارگران نماینده ی کارگران باشند » بود یا توهم کهنه ای که دوباره سر باز کرد و بیرون زد، یا تحریف هدفمند واقعیت این امر در راستای توجیه یک خط و بینش سیاسی منسجم، و در ارتباط با برخی دیگر گرایش و رگهء راست خطرناک سیاسی در تار و پود یک جریان و دیدگاه کمونیستی؟
قبل از شروع بحث تذکری رو واجب میدانم. برای بستن هر بیراهه ای تاکید میکنم که بحث این نوشته هیچ ربطی به انگ سخیف «خودفروشی» به این فعالین سندیکائی ندارد و از جایگاه دیگر به مضمون و اصل این مسئله میپردازد. من فکر نمیکنم مخاطب اصلی کسانی که با پیراهن عثمان کردن این اتهام سخیف به این دوستان با گل آلود کردن آب به هر نقد و منتقدی حمله میکنند، در واقع مطرح کنندگان این اتهام و ” دروغ فروشان” باشند. هر چند اغلب این جار و جنجالها با این پوشش بسته بندی و مطرح شدند. این اتهام آنقدر بی اساس است که دامن زدن به آن فقط با بی اعتباری محض همراهست و همگی بخوبی بدان واقفیم. به همین خاطر مخاطبان اصلی را باید لابلای سطور این واکنشها جست که باید از وحشت قرار نگرفتن در کنار مزدوران «شریعمداری کیهان ولائی» خاموش شوند. پس پرداخت به نکات مشخص را با همین مسئله و در پاسخ به رفیق شهاب برهان آغاز می کنم که داد از بیداد «دروغ فرشان» بی حیا می زند.

۱- ببین رفیق جان بحث خود شما هم دقیق نیست وقتی اتهام «خودفروشی و رفرمیسم» رو کنار هم قرار میدهید. دقیق نیست وقتی بدینسان اعلان می دارید «امثال شماها یند که کارگران ایران را و مردم ایران را عموماً از چپ نومید و مأیوس و حتا وحشتزده می کنند.» (۲)
اتهام سخیف خود فروشی یک امر و ادعای رفرمیسم امر کاملأ دیگری و شایسته است این دو را در یک داربست قرار نداده و با حمله به یک ادعای ناحق همزمان در واقع به گزارهء دیگر، بدون پرداخت بدان حمله نکرده و آنرا نیز خفه و از میدان بدر نکنید. با این شیوه نادرست شما عملأ مهر سکوت بر دهان گروهی میزنید که مسئله شان نه «خود فروشی» بلکه نقد رفرمیسم است و از جایگاه دیگری به این مسئله برخورد میکنند. این مسئله هم پائین نشان میدهم که در حد ادعا و گزاره باقی نمی ماند و خود این فعالین صنفی بروشنی و صریحأ اهداف و سقف فعالیت های خود را در چارچوب قانون کار حتی قانون کار جمهوری اسلامی تعریف کرده و فشار بر حکومت برای رعایت مفاد مندرجه در همین قانون کار، می آورند. مانند خویشاوندان کهنه کار اروپائی میزبانشان که قدمت طولانی تری در رکاب مسخ طبقهء کارگر دارند. یعنی بقول رضوی و شهابی “چانه زنی” برای سطح دستمزدها، حق برگزاری مراسم روز کارگر، حق اعتصاب، امنیت شغلی، پرداخت به موقع حقوق وووو که قانون کار جمهوری اسلامی هم آنها را برسمیت شناخته است. این اتهام نیست و کسی بقول شما به اینها «منتسب» نکرده بلکه خودشان به صراحت بیان کردند و تاکید داشتند که در اهداف مبارزات صنفی ما بعنوان فعالین سندیکالیست نه کسب قدرت و نه سیاست و نه انقلاب اصلأ جائی ندارد و این از توهمات ” احزاب کاغذی و دو نفرهء بی خطر خارج نشینی است که روزی شعار ضدامپریالیستی میدادند و امروز در همین کشورها لانه کرده اند”. به روشنی گفتند که ما اینکاره نیستیم و نه دنبال قدرت هستیم و نه مبارزات ما خارج از مسائل صنفی است و در واقع این اتهام دروغین رژیم اسلامی به آنها در راستای “امنیتی کردن” فعالیتهای صنفی و اقتصادی آنهاست. منظورش از امنیتی کردن در واقع چیزی بیش از سیاسی کردن فعالیت سندیکائی انها نبود و به همین خاطر از طرف برادران بزرگتر برگزار کننده کلکتیو سندیکاهای المان بطور حتم در هماهنگی با آقایان چارچوب طرح سوالات شرکت کنندگان در جلسه فقط محدود به تجربیات فعالیتهای صنفی انها تعیین شد و از هر بحث و سوالی که حتی کمی بوئی از سیاست رادیکال میداد جلوگیری شد و در عوض مداحی در باب رضا شهابی “شیر کوه اهنین” طبقهء کارگر و کف زنی و شرح خاطرات زندان جای بحث و نقد را گرفت.
باور اینکه این فعالین کهنه کار سندیکائی هنوز نمیدانند که ما اقتصاد و فعالیت اقتصادی ناب نداریم و در واقع اقتصاد سیاسی بیان حقیقی این مقوله است، حداقل برای من دشوار است.سخت است باور کنیم که این مثلأ “پیشروان” جنبش کارگری هنوز نمی دانند هر مبارزهء اقتصادی در عین حال یک مبارزه سیاسی هم هست و فقط صحبت این است که کدام سیاست؟ برخی از رفقا  این درک معیوب آقایان را ناشی از ناآگاهی آنان دانسته و توجیه می کردند. امثال من در پاسخ این بینش رو در چارچوب مبارزهء دو خطی که از بستر عینی جامعه و سطوح و لایه های مختلف مبارزهء طبقاتی برخاسته تحلیل داده و با این ساده سازی های توجیه ای که ناچارأ چنگ بر دلایل اخلاقی و احساسی زده، همسوئی نداشته و نداریم. صحبت بر سر با شرفی و نیت خیر یا شر این فعالین نیست بلکه خطی سیاسی که بعنوان رهبران سندیکاهای کارگری تلاش دارد مهر خود را بر جنبش عمومی نه تنها طبقهء کارگر که بخش بزرگی از آن خارج از محدودهء این تشکلات کارگری است، بلکه جنبش عمومی ستمدیگان جامعه بکوبد. خطی سیاسی که دنبالهء آن نیز در جنبش چپ و کمونیستی هم حضور پر رنگی دارد و بارها به عناوین مختلف در برخورد به مسائل و امور جامعه خود را نشان داده است.
یکی و فقط یکی از شرکت کننده در کنفرانس هامبورگ در میان آن همه جماعت کف زن که برای گرفتن عکس با سوپر استارهای جنبش کارگری صف کشیده و انکه فرصت نمی یافت دست بوسی مجازی و مداحی میکرد، بخود جرات داد و شفاهی بعد از یک عالم تعریف و تمجید از حضرات پرسید که چرا از نفوذ و تاثیری که ادعای داشت آن را نه تنها در جنبش کارگری بلکه جنبش دانشجوئی و جنبش زنان دارید، برای نشان دادن اصلاح ناپذیری رژیم استفاده نمی کنید، وقتی در هر صورت مورد سرکوب قرار میگیرید؟ فقط مانده بود بیچاره را با اردنگی از جلسه بیرون اندازند. بعد رضوی به تناقض گوئی افتاده و این بار با کوچک نمائی عنوان داشت که ما تنها نمایندگان یک سندیکا و یک صنف از کارگران تهرانیم و فراموش کرد که دقایقی قبل در حین سخنرانی رضا شهابی با تفکیک جنبش عمومی توده ها در ده سال اخیر و قبل از آن با بزرگ نمائئی مدعی شد که مبارزات سندیکای آنان در ده سال گذشته در واقع موتور جنبش عمومی توده ها بوده و جنبش هائی مانند جنبش دانشجوئی و جنبش زنان نیرو و انرژی محرکه خود را از آنان تغذیه کرده اند. هم ایشان هم کف زنان حاضر در جلسه ناراحت و عصبانی بودند که چرا سوال کننده از کلام  مثلأ تحقیر آمیز “چانه زنی” برای توصیف فعالیتهایشان استفاده کرده و دوباره فراموش کردند که خود رضوی دقیقأ از همین کلام برای توصیف فعالیت های صنفی خود استفاده کرد. مضاف بر اینکه در هر صورت مضمون این فعالیت های سندیکالیستی چیزی به جز چانه زنی بر سر شرایط کار نیست و نمیدانم چرا بیان آن از دهان نقد فیوز خیلی ها را پراند؟  این تنها تخطی و “ماجراجوئی” در جلسه بود که خوشبختانه با “همبستگی بین المللی کارگری”خفه اش ساختند و بعد هم وسلام و برای چندین بار تذکر داده شد از طرح چنین مقولاتی خودداری شود. شاید به خاطر اینکه حداقل کهنه کاران سندیکالیست اروپائی ناظر بر جلسه بخوبی آموخته اند که سیاست عرصه ایست که اشکال مختلف رفرمیسم در آن با هم تلاقی میکند و پرداختن به آن مشت خیلی ها را باز میکند.
اینکه این رضایت خاطر شما را جلب می سازد و امیدوار و خوشحال، حقیقت اش وقتی به یاد می آورم که زمانی در وصف جرمی کربین در حزب کارگرکش انگلستان نظر داشتی که وی « چون یک نسیم کوچک در فضای نفتالینی ، خود اش نوعی انقلاب است!» و نتیجه میگرفتید و خوشحال بودید که برای «بازگشت به عقب» یعنی « برای آن که جوانه ی جرمی کربین به درختی تبدیل شود و به بار بنشیند، اگر نگویم به بسیج نیروئی نیاز هست تا روند تاچر – بلر را در بریتانیا معکوس کند، لا اقل بتواند مقاومتی مؤثر و ملموس را در برابر آن سازمان دهد.  باشد تا چنین شود!» (۳) حال که می ببینم، چندان هم تعجب آور نیست و نباید شوکه شد.

۲-  خوب است همینجا تفاوت رفرم و رفرمیسم را روشن سازیم تا در ادامه بدانیم راجع به چه مقولاتی صحبت میکنیم و بدین ترتیب کمونیستها از چه حمایت کرده و از چه نمی کنند؟ در بحث مشخص ما رفرم تمام آن خواسته های صنفی است که طبقهء کارگر در مبارزات روزمره آنها را طلب میکند. مبارزه برای شرایط بهتر کار در چارچوب نظام سرمایه داری. مبارزه ای عادلانه و بر حق برای بقا. رفرمیسم اما تبدیل این سطح از مبارزات اولیهء روزمره به یک خط سیاسی و هدف غائی بعنوان سقف نهائی مبارزات طبقهء کارگر است. چه در غالب تشکلات “مستقل” طبقه و چه در غالب احزاب سیاسی رنگارنگ چپ و راست.
کمونیستها از مبارزات عادلانهء طبقه کارگر برای بقا حتی در چارچوب همین نظام حمایت میکنند ولی نه از رفرمیسم به مثابهء یک خط سیاسی که هدف و غایت خود را اصلاح یا در واقع حفظ و پاسداری نظام سرمایه داری تعریف داده و بدینسان در برابر الترناتیو انقلاب و تغییر بنیادی وضع موجود قرار میگیرد. انقلاب و نیروهای انقلاب مرزبندی روشنی با رفرمیسم دارند و در شرایط بحرانی و اعتلای مبارزه طبقاتی که رفرمیسم به عامل و فاکتوری بازدارنده در برابر رادیکالیسم تبدیل شده و از همسو بخصوص خود بورژوازی که حاکمیت طبقاتی خود را در خطر میببیند، جار زده شده و از هر تربیون داخلی و خارجی تبلیغ می شود، این مرزبندی ضروری تر از هر زمانی است. خلط این دو مقوله از دیر باز یکی از شگردهای رفرمیست های کهنه کار بوده و هنوز هست. مخدوش کردن مرز این دو مقوله که متاسفانه گاهی برخی از نیروهای کمونیستی هم برای توجیه زیگزاکهای به راست زدن خود به عاریه می گیرند.

۳- رفیق عباس منصوریان در جهان امروز شماره ۳۹۴ ارگان سیاسی حزب کمونیست ایران در مقاله ای تحت عنوان ” آزمون و دستاوردهای حضور نمایندگان کارگران در ترییون های جهانی ” نوشته خود را اینگونه آغاز میکند:
« سرانجام سه کارگر آگاه، سه نماینده مستقل از ارگانهای سرمایه داری پس از بارها در آستـانه ورود به هواپیما از سفر بازداشته شده با تحمیل اراده کارگران سفر کردند. سفری برای پیوند، تا کارگران نماینده ی کارگران باشند. و سخنگویی باشند برای بیان وضعیت و خواست طبقه و فرودستان جامعه. این نمایندگان مجال یافته بودند تا با نیمه های دیگر طبقه کارگر جهانی را در پیوند و همبستگی بیابند.» تاکیدات از من

در ارتباط با طبقهء کارگر بهتر است اول مقولهء آگاهی را تعریف درستی داده تا بعنوان سنگ محک ببینیم تازه بعد «کارگر آگاه» و پیشرو که مقاله با آن آغاز کرده و به اینان نسبت میدهد،چیست و کیست؟ بهترین تعریفی که در این ارتباط سراغ دارم تعریفی است که لنین در چه باید کرد ارائه میدهد:
« هر گاه کارگران در وقایع و حوادث مشخص سیاسی و حتی روزمره (یعنی دارای جنبهء فعلی) یاد نگیرند هر یک از طبقات دیگر جامعه را در تمام مظاهر حیات فکری، اخلاقی، سیاسی شان مورد مشاهده قرار دهند، هرگاه آنها یاد نگیرند تجربه و تجلی ماتریالیستی و ارزیابی ماتریالیستی را عملأ در تمام جوانب فعالیت و حیات تمام طبقات و قشرهای و دستجات اهالی به کار برند- در این صورت معرفت توده های کارگر نمیتواند معرفت حقیقتأ طبقاتی باشد. کسی که توجه و حس مشاهدهء و ذهن طبقهء کارگر را فقط و فقط و حتی در اکثر موارد به خود وی معطوف میدارد سوسیال دمکرات نیست، زیرا طبقهء کارگر برای این که خود را بشناسد باید به مناسبات متقابل کلیهء طبقات جامعه معاصر وقوف کامل و از آن تصور روشنی داشته باشد.»
پس بطور خلاصه آگاهی طبقاتی و تبعأ کارگر آگاه یعنی این و بنابراین از رفیق منصوریان  باید پرسید بر چه اساسی و با تکیه بر چه فاکت هائی از این فعالین کارگری بعنوان کارگر آگاه یاد میکند؟ در کجای ذهن و عمل اینان ردی از مشخصات بالا یافت کرده که از دید ما پنهان مانده و آگاهی مورد نظر را بازتاب میدهند؟ با حلوا حلوا کردن دهان شیرین نمیشود و این واقعیت ساده را حتی کارگر ناآگاه هم میداند. اما آنچه که کارگر ناآگاه نمیداند و کارگر آگاه و یک جریان چپ کمونیست باید بداند، آگاهی به مرز و تفاوت رفرم و رفرمیسم است. تا بدانیم کمونیستها از چه حمایت کرده و از چه نمیکنند.
واقف بودن به حقوقی مانند برخورداری از بیمه های اجتماعی، داشتن حق اعتصاب و تجمع ، راهپیمایی ، تحصن و حق ایجاد تشکل‌های آزاد و مستقل کارگری؛ تعطیلی و برسمیت شناختن اول ماه مه ، روز جهانی کارگر و حق برگزاری مراسم بزرگداشت آگاهی سوسیالیستی و طبقاتی نیست و حتی عقب افتاده ترین بخش طبقهء کارگر هم در روند مبارزات خودجوش خود بدان نائل میشود. این آگاهی حسی است که هنوز در مدار چانه زنی برای فروش بهتر نیروی کار و بالا و پائین آوردن نرخ استثمار و ارزش اضافی صورت میگیرد. وی برای این مرحله از درک خویش و مبارزاتش که در واقع از سفره های خالی و نیمه خالی و چهر های پژمردهء خانواده و ستمهای بی امان روزمرهء سرمایه برای سود بیشتر نشأت میگیرد، نه به سوسیالیسم علمی نیازی دارد و نه عنصر آگاه که مثلأ کمونیستها باید تبلور آن باشند. اینجا هم باز مرز آگاهی طبقاتی و سوسیالیستی با “آگاهی” خودانگیخته و حسی مخدوش میشود. اینجا هم مرز خواست و منافع آنی کارگران و منافع تاریخی و بلند مدت آنها یعنی انقلاب و مقولهء رهائی مخدوش میشود.

۴- همصدا با رهبران سندیکای شرکت واحد اعلان میکنند ” ما توهمی به سازمان جهانی کار نداریم”! ببینیم این ادعاست یا حقیقت؟ رفیق شهاب برهان در پاسخ به بنگاه « دروغ فروشان» می نویسد:
«کلکتیو سندیکاهای کارگری سراسری فرانسه چند سالی است که حامل همین اعتراض به داخل نشست سازمان جهانی کار است، چرا که سازمان جهانی کار، نمایندگان حقیقی کارگران ایران را به اجلاس خود راه نمی دهد. امسال نیز نمایندگان کلکتیو سندیکاهای فرانسه کارگرانی را که از ایران دعوت کرده اند با خود به ژنو برده اند، ولی نه برای شرکت در اجلاس آن سازمان ( که اصلا راه شان نمی دهند) بلکه برای ترتیب دادن ملاقات های آنان با نمایندگان برخی از سندیکاهای کشورهای دیگر و گفتگو در باره وضعیت طبقه کارگر و بی حقوقی شان و جلب همبستگی طبقاتی شان. این ملاقات ها و گفتگوها که بخشی ضرور و مفید از ارتباطات انترناسیونالیستی کارگران اند، در خارج از اجلاس سازمان جهانی کار و حاشیه آن صورت می گیرند.» تاکید از من
بعد خوب شد که خود سندیکای شرکت واحد به مناسبت بازگشت آقایان از سفر سنگ در بیانیه ای به صراحت بیان داشتند:
« آقایان رضا شهابی و داود رضوی بعنوان نمایندگان سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران با دعوت کلکتیو سندیکاهای کارگری فرانسه برای حضور در سازمان جهانی کار و دیدار با مسولان آن سازمان و دیدار با مسئولانی از کنفدراسیون بین المللی اتحادیه های کارگری ( ITUC ) و فدراسیون جهانی کارگران حمل و نقل ( ITF )، همچنین دیدارهایی با سندیکاهای کارگری کشورهای فرانسه، سوئد، نروژ و آلمان در روز پنجم خرداد از کشور خارج و در روز سیزدهم تیر به کشور بازگشتند.» تاکید از من
تفهیم شد؟  « برای حضور در سازمان جهانی کار و دیدار با مسولان آن سازمان …»!  آیا این دروغ را به آنها «منتسب» میکنند؟ صحبت من نه حمایت و نه نقد ادعاهای درست و نادرست بنگاه «دروغ فروشان» بی حیا است، نه منبع دعوت نامهء آقایان، بلکه شیوه و مضمون و برخورد شما که داد از بیدا دروغ سر داده اید. نمیشود پاسخ دروغ را در دوره ای که جوگیر شدن مد روز شده با دروغ دیگری یا تحریف و جعل حقیقت داد تا از قافلهء جوگیران مثلأ حامی طبقهء کارگر عقب نماند. نمیشود در پس این هیاهو سازی های گمراه کننده اصل صحبت را به زیر فرش کرد.

رفیق عباس منصوریان روش دیگری برای زیر فرش کردن این حقیقت اتخاذ میکند. ایشان در سراسر جمعبندی از این سفر بعد از شرح و بازگوئی مفصل و بلند بالائی در وصف مبارزه و فداکاری «مقاومت و وفاداری به طبقه کارگر برای دفاع از حقوق کارگران و فرودستان» آقایان که در واقع کمرهء سخنرانی خود شهابی را در تمامی کنفرانس و نشست هایشان تشکیل میداد فقط در دو سطر در مقالهء مذکور مینویسد:
«در حالی که اجلاس سالیانه سازمان جهانی کار در گشت درهای بسته، با هیئت های سه جانبه بورژوایی برگزار می شد، رضا شهابی، لقمان ویسی و داود رضوی پس از دیدارهای فرانسه، با مسئولین سازمان جهانی کار دیدارهایی ارزنده ای داشته اند.» وسلام. دیدار ارزنده با مسئولین کدام نهاد و سازمان؟ همان سازمانی که بعد پائینتر خود ایشان اینگونه شرحش میدهد:
« سازمان جهانی کار یک ابزار میانجی کار و سرمایه و در خدمت ماندگاری مناسبات سرمایه‌داری وظیفه دارد.»
ولی خب سریعأ برای توجیه تناقضی که گریبان گیرش میشود، تبصره ای به آن اضافه کرده و ادامه میدهد سازمانی :
« که باید و می توان از آن به عنوان اهرم فشاری تنها و تنها در مسایل صنفی و روتین کار و سرمایه از آن استفاده کرد، که کنفدراسیون‌ها جهانی مانند WFTU و IFTU حتا با افزون بر ۱۵۰ میلیون عضو در سراسر جهان، تشکلات رفرمیستی و در خدمت سازش کار و سرمایه عمل می‌کنند. این اتحادیه‌های سنتی به رهبری احزاب رویزیونیست و سنتی برادر و سوسیال دمکرات، تا کنون جز خیانت به طبقه و خدمت به ماندگاری سرمایه و میانجی گری برای کشانیدن کارگران به وادی رفرمیسم،‌ رویکرد دیگری نداشته‌اند.»
به زبان ساده یعنی برای خالی نگذاشتن عرصهء سازمان جهانی کار در دست « تشکلات رفرمیستی و در خدمت سازش کار و سرمایه» « باید و می توان از آن به عنوان اهرم فشاری تنها و تنها در مسایل صنفی و روتین کار و سرمایه از آن استفاده کرد»!
خب حالا منظور رفیق عباس منصوریان را هم از « مبارزه روتین و روزانه ی کارگری» و « مسایل صنفی و روتین کار و سرمایه» فهمیدیم و میدانیم که می توان و اصلأ باید برای پیشبرد آن خیلی خوب هم به سازمان جهانی کار توهم داشت و «دیدارهای ارزنده» با آنان کرد و اگر با فداکاری و مقاومت و اهرم همبستگی جهانی طبقاتی به این نهاد امپریالیستی راهت دادند، در آنجا بعنوان نمایندگان حقیقی طبقهء کارگر دست در دست کلکتیو سندیکاهای برادر غیر رفرمیست و انقلابی « اجازه ندهند تا دیدارهای نمایندگان سرمایه با ِمماشات سازمان جهانی کار به سود کارگزاران سرمایه در ایران پایان یابد. »

رفیق منصوریان بهتر است بجای این آسمان ریسمان بافی های متناقض به اصل مطلب پرداخته و به مخاطبین خود توضیح دهد که علاوه بر این برخورد دوگانه با سازمان جهانی کار و دیدار های ارزندهء حضرات که ارزشگذاری کرده اند، توضیح دهد که چه تفاوت کیفی میان « تشکلات رفرمیستی» مانند «کنفدراسیون‌ها جهانی مانند WFTU و  IFTU….. اتحادیه‌های سنتی به رهبری احزاب رویزیونیست و سنتی برادر و سوسیال دمکرات» که بقول ایشان « تا کنون جز خیانت به طبقه و خدمت به ماندگاری سرمایه و میانجی گری برای کشانیدن کارگران به وادی رفرمیسم،‌ رویکرد دیگری نداشته‌اند» و کلکتیو سندیکاهای برادر که میزبان آقایان بوده و تمام ترتیبات سفر آنها را مهیا کردند، وجود دارد؟  چه تفاوتی مثلأ میان DGB که جلسهء هامبورگ در خانهء آنها و با مدیریت آنها برگزار شد و همانجا علنأ قول و قرارها با آقایان گذاشتند و در سازمان جهانی کار از اعضای گردن کلفت آن است با « تشکلات رفرمیستی» دیگر خائن به طبقهء کارگر وجود دارد؟ تعریف رفرمیسم بالاتر در شروع کار داده شد. اگر ایشان موافق این تعریف نیست پس اول تعریف خود را از رفرمیسم ارائه بدهد که بدانیم چرا این سندیکا در فرانسه و المان و سوئد و نروژ و بعد در ایران و کشورهای مشابه اش رفرمیسم نیستند و آن دیگری هست؟ کلکتیو هائ کارگری برادری که رضوی وظیفهء آنان را باز کردن چشم بسته دولت های امپریالیستی برای دیدن اوضاع و احوال طبقهء کارگر ایران تعریف و درخواست داد.

۵-  گفتند و به اجماع میگویند « که « ما توهمی به سازمان جهانی کار نداریم.» و این نهاد اصلأ « نمایندگان حقیقی کارگران ایران را به اجلاس خود راه نمی دهد.»
پس بنابراین این توهم میزبانان گرامی یعنی کلکتیو سندیکاهای برادر فرانسوی و المانی و سوئدی ووو است که خود از دیر باز بخشی از ارکان این نهاد امپریالیستی هستند. میزبانان سازماندهء «جلب همبستگی طبقاتی» حضرات در این سفر و صدا و پیام کارگران ایران برای اعتراض به حضور “نمایندگان قلابی” خانه کارگر و شوراهای اسلامی به درون سازمان جهانی کار. نهادی که رژیم اسلامی سه دوره در هیت مدیرهء آن به توهمات «کارگر آگاه» ایران و شامورتی بازیهای “همبستگی طبقاتی” کلکتیو سندیکاهای برادر اروپائی در بیرون و درون این نهاد بدنام ریشخند زده- میزند و خیلی خوب با دشمنان واقعی خود آشناست.

مضافأ این سوال مطرح میشود که آیا این خطی عمومی این نهاد است یا این پدر کشتگی فقط به کارگران ایران اعمال میشود و شامل بقیهء کارگران جهان نیست؟ اگر این دشمنی به هر دلیلی مثلأ اهرمهای فشار رژیم اسلامی، فقط خصومت این نهاد با کارگران ایران است پس معلوم میشود این توهم یا دقیقتر توقع را ناگفته خیلی خوب و قوی دارید و خجولانه تلاش میشود با  دیدارهای ارزنده با مسئولین این سازمان و نهاد جهانی کارگرکش و بوق و کرنا از بیرون و درون “نمایندگان حقیقی کارگران ایران” یعنی حضرات نامبرده و نمایندگان سندیکای نیشکر هفت تپه و امثالهم را هم جایگزین نمایندگان قلابی خانهء کارگر در این نهاد کرده و در کنار بقیهء “نمایندگان حقیقی” یعنی کلکتیوهای کارگری فرانسه و المان و سوئد در این نهاد بنشانید.
اگر خیر و این راهکرد عمومی این نهاد است پس در نتیجه این کلکتیوهای برادر « حامل همین اعتراض به داخل نشست سازمان جهانی کار» هم خود قلابی اند و تلاش برای «جلب همبستگی طبقاتی» با نمایندگان قلابی کارگران جهان شده و بقول معروف سوراخ دعا را هم شما و هم رضا شهابی و رضوی و لقمان گم کرده و از ناچاری چنگ به ته بند پوسیده ای زده اید که سرش را به قلاب نظام در این نهادهای سرکاری محکم کرده اند. این امام زاده ها که شما گردن طبقهء کارگر ایران را به زریه آنها می بندید نه تنها شفا بخش نیستند بلکه عمریست که طبقهء کارگر اورپا را هم کور و کر و فلج کرده و مخش را در فرقان بورژوازی ریخته است. ماهیت این کلکتیو سندیکاها را آن بدنهء مسخ شدهء کارگر در خانه نشسته تعیین نمیکند بلکه رهبران فربه شده و سیاست گزاران این کلکتیو سندیکاها که خود بخش اعظم پیکرهء مادی و سیاسی نهاد کارگرکش امپریالیستی “سازمان جهانی کار” را تشکیل داده و یکی از عوامل موثر بورژوازی امپریالیستی این کشورها در راستای مسخ و سکوت و کنترل طبقهء کارگر اروپاست و عمریست که این مجامع کارگری را به حیاط خلوت طبقهء حاکم و ابزار قدرت گیری احزاب سیاسی رنگارنگ در کشورهای امپریالیستی تبدیل کردند که بنا به ضرورت های هر دوره و برههء انباشت سرمایه در پایگاه و مراکزش، بطوره دوره ای بدنهء دولت بورژوائی را پر کرده و خادم سیاسی طبقه حاکم اند. این واقعیت کلتیو سندیکاهای مورد نظر شماست و با این تفکیک های کاذب و تحریفات خطرناکی که فقط با بیان گوشه ای از حقیقت آنرا به ناکجا آباد دیدگاه خود میکشاند، فقط خاک در چشم طبقهء کارگر پاشیده و مقولهء انقلاب را که از نان شب هم برایش واجب و ضروری تر است، در پوشش دلسوزی و همبستگی پرولتری، هر بیشتر از او دور و دورتر می رانید.

۶- بی مورد نیست که اشاره ای هم به نقد که خیر، بلکه حملهء رضا شهابی به نیروهای چپ و کمونیست بکنم. برخی مانند رفیق عباس منصوریان برای توجیه اهداف این بدنام سازی ها، برداشتهای غلط خود را جای اصل قضیه می نشاند و تلاش برای القای این ادعا میکند که گویا ایشان از سر دلسوزی برای استحکام همبستگی جنبش کمونیستی و جنبش کارگری نقد سازنده ارائه داده است.عباس جان می نویسد:
« شهابی در سخنرانی خویش در فرانکفورت آلمان نیروها و سازمانهای سیاسی مدعی و واقعی پشتیبان طبقه کارگر را به عمل مشترک و به اتحاد عمل و سازمانیابی پیرامون منشور و پلاتفرمی مشترک فراخواند، پراکندگی و پراکنده کاری و سکتاریسم را نکوهش کرد و به سان کارگری آگاه از دوستان طبقه کارگر چشمداشتی مسئولانه ابراز کرد . پیشنهاد کرد: که اختلاف نظرها را به جای خود به رسمیت بشناسید، و اما باید که آنها به شیوه و منش سیاسی بیان شوند و یکدیگر را تضعیف نکنید و در برابر هم نایستید و «زیر پای هم را خالی نکنید» که این کمکی بزرگی به کارگران است. این بیان و درخواست همیشگی هر انسان مسئولی است که از زبان رضا شهابی ابراز شد. این سخنان البته که به گوش سکتاریستها و دوستانی که دچار خودشیفتگی اند خوش نیامد. بیان حقیقت البته که تلخ است برای آنانی که در وادی ذهنیات اند و یا در برهوت سیر می کنند. » (۴)

خیر رفیق اولأ این برداشتهای شما به گوش انهائی که نه فقط با گوش بلکه همچنین با هوش در این جلسات حضور داشتند و مسئله را دنبال کرده و میکنند هم خوش نمی آید و خوش نیامدنشان بیشتر از تاسفی ریشه میگیرد که به حال و روز کمونیستهائی میخورند که نمیدانند چه میخواهند و چه باید بکنند و نه به حال سندیکالیستهای رفرمیستی که خوب میدانند چه میخواهند و چه می گویند و چه میکنند. این برداشت های خیالی شماست، وگرنه رضا شهابی به صراحت در کنفرانس هامبورگ دوباره با حمله به نیروهای چپ و کمونیست آنها را  ” احزاب کاغذی و دو نفرهء بی خطر خارج نشینی که روزی شعار ضدامپریالیستی میدادند و امروز در همین کشورها لانه کرده اند” معرفی کرد. حملاتی مکرر و هدفمند و معنادار. اگر معنای ” احزاب و تشکلات کاغذی و دو نفرهء بی خطر” را نمیدانید خب سرج کرده تا بفهمید «کارگر آگاه» شما چه میگوید. اگر میدانید که پس چرا تحریف کرده و مسئله را طور دیگری بازتاب میدهید؟ از خود سوال کنید که چه نقد سازنده ای میشود به احزاب کاعذی دو نفرهء خارج نشین بی خطر کرد؟ همبستگی با کاغذ و هیچ؟ خیر عزیز این نقد سازنده به نیروهای چپ و کمونیست نیست بلکه افشاگری- بی اعتبار کردن و بدنام سازی است. رضا شهابی از منظر و جایگاهی که ایستاده، چپ و کمونیستی را که با رفرمیسم منحط اش مرزبندی دارد، افشا میکند و این در واقع خود جلوه ای از مبارزه طبقاتی میان دو الترناتیو انقلاب و رفرمیسم است. برگردان “به رسمیت شناختن اختلاف نظرها” از جایگاهی که ایستاده یعنی به رسمیت شناختن رفرمیسم و کرنش در برابر آن رفیق، وگرنه با تمام و قوا و هر ابزاری برای جلوگیری از ارتباط کمونیستها با طبقهء کارگر استفاده نمی کردند و از هر تریبونی اعلام نمی داشتند کارگران هیچ نیازی به این احزاب خارج نشین ندارند ولی همزمان برای حمایت سندیکاهای منحط همین کشورهای خارجی دوره گردی و بده بستان نمیکرد. مطمئن باشید اینان دغدغهء « پراکندگی و پراکنده کاری و سکتاریسم» کمونیستها ندارند و اتفاقأ برای خالی ماندن جنبش کارگری از نفوذ این عناصر مزاحم و یکه تازی خود از آن بسیار خوشنود هم هستند.

بیخود نبود که ایشان با تحریف تاریخ معاصر ایران و تفکیک آن به دو دوره یعنی ده سال گذشته و قبل از آن، خود و سندیکای شرکت واحد را موتور و نیروی محرکهء جنبش عمومی ایران جار و جا زد و مدعی بود جنبش دانشجوئی و جنبش زنان نیز نیرو و انرژی مبارزات خود را در ده سال پر تلاطم گذشته از منبع نداشتهء مبارزات عقیم سندیکالیستی آنان تامین کرده است. اینگونه بخش بزرگی از مبارزات نیروهای کمونیست بقول ایشان “کاغذی بی خطر” در یکی از خونبارترین دهه های ایران یعنی دههء ۶۰ انکار و فدای کیش شخصیت حضرات شده و از تاریخ ایران حذف و در سطل آشغال سندیکای شرکت واحد ریخته شد. به زور کلام نمیتوان این ضدیت را سمبل کرد. ضدیت این سندیکالیستها با کمونیستها عمیقتر و تاریخی تر از توهمات شماست و همانطور که بالاتر گفتم بستر عینی آن را باید در مبارزه طبقاتی و منافع متضادی جست که در برابر هم صف آرائی کرده و در برهه های بحرانی حادتر از همیشه می شود. رضا شهابی در تمام سحنرانی هایش بدینگونه مرزبندی خود را بطور روشنی با کمونیسم و کمونیستها بگوش و هوش همه رساند و پیام اش را داد. ولی خب خیلی ها سر در برف فرو کرده و حاضرند در قبال چشمکی از ابر استارهای سندیکالیست با لاابالی حتی تاریخ و اعتبار گذشته خود و جنبشی را که محصول خون خاوران خوابهاست به حراج بگذارند. حقیقتی که برای بزرگ نمائی حضرات، منشی های چپ به راحتی و به راحتی یا از آن گذر کرده و یا به نیت خیر سندیکالیسم در راستای اصلاح جنبش کمونیستی حواله میدهند که در واقع مانند جن از بسم الله از آن وحشت دارند. این یک خطا منفرد و سهوی از طرف آنان نیست بلکه چارچوب کلان و کلیتی که تمام اجزاء آن در یک پیوستگی منسجم قرار دارند و یکدیگر را مشروط ساخته و در نهایت هدف مشخصی را دنبال میکند.

دومأ هر نقدی را باید از جایگاه منتقد و الترناتیویش در نظر گرفت تا ماهیت نقد تازه روشن شود. نقد بی الترناتیو در بهترین و خوش باورنه ترین تجسم” حقیقتی نیم بند و نیمه کاره و ناقص و تحریف شده است.هر نفی باید با اثباتی همراه باشد تا بتوان ماهیت نقد و نفی را ارزیابی کرده و به حقیقت موضوع پی برد.
امپریالیسم امریکا خیلی چیزهائی را در ارتباط با ارتجاع رژیم اسلامی عنوان میکند که حقیقت دارند و ما هم عمریست که فریاد میزنیم. ولی از جایگاه دیگری و با الترناتیو دیگری. از آن طرف خیلی چیز و ناچیز هائی رژیم اسلامی در باب امپریالیسم امریکا حقیقت دارد و ما دوباره عمریست فریاد زده و میزنیم، ولی از جایگاه دیگر و با الترناتیو دیگری. نقد که چه عرض کنم افشاگری رضا شهابی هم همین است و باید دید که از چه جایگاهی بخشی از حقیقت رو بیان میدارد و چه الترناتیوی در برابرش قرار میدهد؟ خیلی از کمونیستها هم نقد بر پراکندگی- بی حسی و در حاشیه قرار گرفتن جنبش چپ و کمونیستی دارند، ولی آیا این اشتراک در بیان فقط بخشی از حقیقت بدون در نظر گرفتن الترناتیوی که ارائه داده میشود ماهیت نقد و منتقد را یکی می سازد؟ الترناتیو رضا شهابی رفرمیسم است و این اثباتی است که بدنبال نقد کج و کوله به کمونیستها روی میز جنبش کارگری و ستمیدگان ایران قرار میدهد.
دست بردارید از این توهم غلط انداز “تشکلات مستقل”. کدام استقلال؟ استقلال از چی و کی؟ در جامعه طبقاتی، در مبارزه طبقاتی استقلال توهمی بیش نیست. یا این قطب یا آن قطب. کمونیستها هم نیروئی خارج از پرولتاریا نیستند و دقیقتر نباید باشند و بقول مانیفست:
«کمونیستها حزب خاصى نیستند که در برابر دیگر احزاب کارگرى قرار گرفته باشند. آنها هیچگونه منافعى، که از منافع کلیه پرولتارها جدا باشد ندارند… فرق کمونیستها با دیگر احزاب پرولتارى تنها در این است که از طرفى، کمونیستها در مبارزات پرولتارهاى ملل گوناگون، مصالح مشترک همه پرولتاریا را صرف نظر از منافع ملیشان، در مد نظر قرار میدهند و از آن دفاع مینمایند، و از طرف دیگر در مراحل گوناگونى که مبارزه پرولتاریا و بورژوازى طى میکند، آنان همیشه نمایندگان مصالح و منافع تمام جنبش هستند. بدین مناسبت کمونیستها عملا، با عزم ترین بخش احزاب کارگرى همه کشورها و همیشه محرک جنبش به پیش‌اند؛ و اما از لحاظ تئورى، مزیت کمونیستها نسبت به بقیه توده پرولتاریا در این است که آنان به شرایط و جریان و نتایج کلى جنبش پرولتارى پى برده‌اند.»
این تا جائیکه مربوط به کمونیستها و طبقه کارگر میشود. آنکه دیوار چین میان پرولتاریا و جنبش کمونیستی می کشد، ریگی در کفش دارد. فرقی ندارد که این جدائی از کدام سو  تبلیغ و ترویج میشود. از طرف سندیکا و سندیکالیسم و رفرمیسم یا چپ معیوبی که خط بطلان بر طبقهء کارگر بعنوان سوژهء تاریخ انقلابات عصر سرمایه داری کشیده یا با درکی جبرگرانه از ماتریالیسم تاریخی و دترمینیستی حل در مبارزات خودجوش آنها شده و بدینسان پرولتاریا را از عصارهء انقلابی مارکسیسم محروم میکند. از آنطرف وقتی نوبت به استقلال این تشکلات کارگری از بورژوازی میرسد، رفرمیسم و رفرمیستی که برای دور ساختن کمونیسم و کمونیستها از هیچ حربه ای ابا نداشت مگر به ازای به رسمیت شناخت رفرمیسم و حل شدن در آن ، چپ و راست با نهادهای وابسته به بورژوازی نامه نگاری میکند، از کلکتیو سندیکاهای برادر بزرگتر که شرحشان داده شد، تقاضا میکند چشم دولتهای خود را برای دیدن تن نازی های آقایان باز کنند، فریاد میزند نه قدرت سیاسی نه انقلاب بلکه سوگند به قانون کار بورژوازی و مرحمت سرمایه و از هر تریبونی ضمانت میدهد که ما کاری با انقلاب یعنی رهائی واقعی پرولتاریا نداریم و خواهشأ ما را از لیست امنیتی خود بیرون آورید. بعد این را میخواهند به نام استقلال از بورژوازی و دولت و به یک کلام نظام سرمایه داری بخورد ما و پرولتاریا دهند!

نتیجه گیری
تا جائیکه به سندیکالیسم جنبش کارگری و نمایندگان آن مربوط میشود انتظاری بیش از این نبود و براستی آقایان آن را نمایندگی و انعکاس دادند. ولی متاسفانه از سر استیصال ناشی از چندین دهه بی حسی نسبت به انجام وظایف اصلی در راستای تدارک پرولتاریا و انقلاب، حداقل بخشی از جنبش چپ و کمونیستی که هنوز بند خود را با انقلاب نگسسته اند، در نهایت رو به ابزاری می آورند که از جعبهء ابزار چپ های بریده از انقلاب بیرون کشیده و ابزار تدارک انقلاب نیست. بجای رجعت به ثمرهء بیش از دو قرن مبارزهء طبقاتی، سنتز سندیکاهای زرد و منحط کشورهای امپریالیستی را که خود بخشی از قدرت سیاسی این کشورها هستند بعنوان سمبل مبارزاتی کارگران جهان بسته بندی تئوریکی کرده و تحویل طبقهء کارگر کشورهای تحت سلطه از جمله ایران داده و نام آن را همبستگی بین المللی کارگران می گذارند. آخر قرار است سرمایه داری کج و کوله و نامتعارف و غیر دمکراتیک و “استبداد زده”ی کشورهای عقب افتاده مانند ایران را با چکش سندیکاهای کشورهای سرمایه داری پیشرفته و مبارزات(سندیکالیستی) کارگر تمام عیار خط کشی شده “دمکراسی باختری” صیقل داده و با «بازگشت به عقب» متعارف تاریخی و اول مانند “کشورهای پیشرفته آزاد”  دمکراتیزه سازند . دیدگاهی که دیروز هم کف زن سیریزا و برنامه های ریاضت کشی در سرمایه داری “کج و کوله و معیوب وعقب افتاده”ی یونان بود و حتمأ حالا هم بعد از اینکه اتحادیه اورپا سند فراروی یونان از ورشستگی را بیرون داد، قند در دلشان آب شده و از همبستگی طبقاتی مثلأ با مبارزات نئولیبرالیستی کارگران یونان بر خود می بالند! خطی که بدنبال پالمانتاریسم “ها. د. پ” در ترکیه براه افتاده بود و ادعا داشت اینگونه شرایط برای عمیقتر شدن و انکشاف مبارزهء طبقاتی طبقه کارگر فراهم میشود. خطی که به بهانهء حفظ دستاوردهای جامعهء مدنی از چپ و راست حول صندق رای بارزانی در اقلیم کردستان گردهم آمدند و نوید دنیای بهتر میدادند.
بخش کهنه کار این طیف ناهمگون در جنبش چپ و کمونیستی که رفرمیسم در واقع خط سیاسی و راهبردی آنهاست و انتخاب میان بد و بدتر کارشان را به حمایت از رفسنجانی و خاتمی کشید و دیروز تحت پوشش « نه بزرگ» به اصولگرا، آری به روحانی جلاد معتدل را تبلیغ میکرد و امروز در چنین شرایط بحرانی و حساسی دوباره رهنمود « نافرمانی مدنی زیبا» و «اعتراض مدنی» و پرهیز از خشونت به توده های جان به لب رسیده میدهند، تکلیف و جایگاه خود را روشن کرده اند. ولی آن طیفی که رفرمیسم نزد آنان هنوز در حد گرایش باقی مانده را نمیتوان و نباید در کنار این گروه و جبهه قرار داد، هر چند گرایش آنها اینجا و انجا با خط سیاسی کهنه کاران رفرمیست تلاقی میکند. باید در حین برخورد قاطع و نقد روشنگرانه با این گرایش رفقا که در صف انقلاب قرار دارند، تلاش برای تقویت جنبه و خط انقلابی آنها کرد و دوباره هشدار داد:
در حالی که کارد به استخوان زحمتکشان و ستمدیگان  رسیده و حتی در مسیر مبارزات خودجوشان بعد از چهار دهه از بسیاری توهمات اصلاح طلبی گذر کرده و کلیت رژیم را در کوچه و خیابان به مصاف طلبیده اند، نمی شود میان صندلی رادیکالیسم و رفرمیسم بالانس سیاسی حفظ کرد و امید به این توهم داشت که « باشد تا چنین شود!»…

راوی

پانزدهم تیر ۱۳۹۷ برابر با هشتم ژوئیه ۲۰۱۸

۱- اطلاعیه سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه- ۱۴ تیر ۱۳۹۷

۲- یادداشت فیس بوکی- رفیق شهاب برهان “دروغ فروشان حیا کنید !”

۳- یادداشت فیس بوکی- رفیق شهاب برهان ” انتخاب جِرِمی کُربین: از خوشحالی تا خوشخیالی !”

۴- تمام نقل و قول های رفیق عباس منصوریان بر گفته از مقالهء “آزمون و دستاوردهای حضور نمایندگان کارگران در ترییون های جهانی- جهان امروز شماره ۳۹۴ ارگان سیاسی حزب کمونیست ایران”