شمه ای در مورد تاریخ انسان

شمه ای در مورد تاریخ انسان
هم زمان با فاصله گرفتن انسان از زندگی گله ای آدمی به این درک رسید که برای زیستن و غلبه بر طبیعت نیاز مند کمک به دیگران وکمک گرفتن از دیگران است.در این دوران انسان در خانواده همخون زندگی می کرد.
خانواده همخون خانواده ای مادر سالار بود. و نسب نه از پدرکه از مادر برده می شد.
از اجتماع چند خانواده تیره بوجود می آمد .
واز اجتماع چند تیره طایفه بوجود می آمد .
واز اجتماع چند طایفه قبیله شکل می گرفت .

طبیعتاً یا ضرورتاً
عده ای بر این باورند که انسان موجودی طبیعتاًاجتماعی است ، اما تاریخ نشان می دهد که انسان موجودی ضرورتاً اجتماعی است .
انسان نخستین نا گاه خودرا در دنیایی بی کران یافت .دنیایی که همه چیزش برای او نا شناخته و عجیب بود و قدرت او مقابل طبیعت چیزی در حد صفر بود.پس خو درا موجودی بی پناه یافت .که در روی درختان یا شکاف سنگ ها می زیست .
از تاریکی می هراسید و از این موجودی که به نا گاه از راه می رسید و کوه و دشت و دریا را در خود می کشید واهمه داشت از باد و باران و رعد و برق نیز هراس داشت .
پس باید براین ناشناخته ها غلبه می کرد .نخستین دشمن او گرسنگی بود .دوران میوه چینی ازمیوه های رسیده گذشته بود و دوران شکار فرا رسیده بود و شکار بدون ابزار لازم چیزی در حد ناممکن بود . بخاطر آن که طبیعت ابزاری در اختیار پرندگان و حیوانات و ماهیان گذاشته بود که انسان فاقد آن بود .
پرنده پرواز می کرد و حیوان بسرعت می دوید و یا با دندان های برنده و پنجه های مرگبارش از خود دفاع می کرد و ماهی خود را به آب های عمیق می رساند .
ساخت قبیله ای
ساخت قبیله ای با تمامی سادگی هایش برای حل مشکلات زندگی انسان نخستین کافی بود .این ساخت چند ویژه گی داشت:
-مشکلات داخلی با رای شورا حل می شد
-مشکلات خارجی با جنگ حل می شد
-حاکم ومحکومی وجود نداشت
-هیچ تمایزی بین حقوق ووظایف نبود .
در واقع جامعه آنقدر پیچیده نشده بود که تمایز حقوق و وظیفه فرقی داشته باشد .باید انسان نخستین در شکار شرکت می کرد، حق بود یا وظیفه برایش علی السویه بود .
در این زمان جمعیت کم ،شکار گاه وسیع و تقسیم کار ساده بود . مردان به شکار می رفتندو وسایل خوراک را فراهم می کردند و زنان کار های خانه را انجام می دادند .
مادراین دوران با خانواده کمونیستی روبروئیم ؛تولید اشتراکی ،زمین اشتراکی و مصرف اشتراکی.
اولین تقسیم کار
با کشف امکان اهلی شدن بعضی از حیوانات ،دامداری و دامپروری بوجود آمد و قبایل به دو دسته تقسیم شدند:
-قبایل شبان
-قبایل غیر شبان

امکان مبادله
دامداری به انسان امکان تولید شیر ،لبنیات ،گوشت ،پوست،پشم و پارچه را داد. مبادله از حالت اتفاقی به مبادله بصورت منظم در آمد .
احشام رفته رفته به کالا تبدیل شدندکه توسط کالا های دیگر سنجیده می شدند. در واقع احشام عملکرد پول را بعهده گرفتند .
بستانکاری
آب و هوای مناطقی که قبایل شبان زندگی می کردندایجاب می کرد که برای تحمل یک زمستان سخت و طولانی ذخیره ای از علوفه تهیه شود . از این رو کشت علوفه و غلات بصورت امری ناگزیر درآمد .و بزودی غلات کشت شده غذای اصلی انسان شد و در واقع این مرحله پیش درآمد کشاورزی به حساب می آمد .
دو کشف مهم
در این دوران چرخ بافندگی اختراع شد و هم چنین انسان توانست با ذوب سنگ معدن ابزاری فلزی بسازد اما هنوز تا کشف آهن راه درازی بود با این همه این دو کشف دستاورد مهمی در زندگی بشر بشمار می رفت .
تقسیم جامعه
افزایش تولید در تمامی رشته هانیروی کار انسانی را قادر ساخت که بیش از نیاز خود تولید کند. ودر ضمن میزان کار افراد هم افزایش یافت.پس افزایش نیروی کار در دستور قرار گرفت .و این نیرو باید از طریق جنگ و گرفتن اسیر تامین می شد .
جامعه از اولین تقسیم کار به ازدیاد بار آوری کار رسیدو از آنجا به ازدیاد ثروت و بعد توسعه عرصه کار و همه این ها برده داری را بدنبال خود آورد .و جامعه رفته رفته به دو طبقه تقسیم شد ،اربابان و برده ها،استثمار کنندگان و استثمار شونده گان.
ناگفته پیداست که افراد دیگری هم بودند که جزء این طبقه نبودند اما وجه غالب تولید با این دو طبقه بود .
توفق تاریخی مرد بر زن
به مالکیت در آوردن فردی گله ها انقلابی در خانواده پدید آورد .مرد مسئول تامین معاش بود . پس مالک این وسایل هم بود . زن تنها در مصرف با او شریک بود . ودر مالکیت سهمی نداشت .
در دوران قبل مرد شکار می کرد و زن کار خانه را بعهده داشت و نفر نخست بود .اما مرد شبان موقعیت اش با مرد شکارچی متفاوت بود . او مالک گله ها و سایل و زمین بود .و کار خانه اهمیت خودرا از دست داده بود پس مسئله حق ارث پیش آمد و مرد توانست با الغاءحق مادری و تثبیت حق پدری «خانواده یار گیر » را به« خانواده یکتا همسری» تبدیل کند و موقعیت برتر خودرا تثبیت کند.
یک نکته
پس تا زمانی که شرکت زنان در کار بعنوان یک شریک برابر تبدیل نشود برابری زن و مرد شدنی نیست . باید جز این کار خانگی به یک صنعت عمومی تبدیل شود .
کشف آهن
کشف آهن نقشی انقلابی در تاریخ بشر بازی کرد .شمشیر آهنی،گاو آهن و تبرآهنی ،کشاورزی را گسترش داد و جنگل هارا تسطیح کرد .
هنر خانه سازی
پا بپای رشد صنایع ،هنر خانه سازی پیشرفت چشم گیری کرد . وخانه ها با سنگ و آجر در میان دیوار های سنگی و برج و بارو گسترش یافت .
ثروت که امروز دیگر شخصی بودباید در ست و حسابی محافظت می شد .
دومین تقسیم کار
حرفه ها رفته رفته تخصصی تر شدند ،بافندگی،فلز کاری،و الخ..
کشاورزی نیز گسترش یافته بود .بشر موفق شده بود روغن و شراب تهیه کند پس دیگر این کار ها از عهده یک نفر بر نمی آمد.و دومین تقسیم بزرگ کاربوجود آمد و صنایع دستی از کشاورزی جدا شد .
این تقسیم خود باعث پیدایش تولید برای مبادله شد . مبادله کالایی و همراه آن تجارت بوجود آمد .اماهنوز در بازار پول وجود نداشت .ولی فلزات بهاداربعنوان کالای پولی استفاده می شد .
از بین رفتن جوامع کمونیستی
ازدیاد مداوم تولید و همراه با آن ازدیاد بارآوری کار موجب بالا رفتن ارز ش نیروی کار انسانی شد .
برده داری اکنون به بخش اساسی سیستم اجتماعی تبدیل شده بود .و دیگر کار بردگان کمک صرف نبود .بلکه گروه گروه در مزارع ومعادن بکار گماشته می شدند .
رفته رفته در جامعه دو قطب تشکیل شد ،فقرا و اغنیا. و این مصادف بود با متلاشی شدن خانوار های کمونیستی ،پایان دادن به کشت های اشتراکی و تبدیل مزارع به مالکیت خصوصی افراد و گذار خانواده یار گیر به یکتا همسری و تبدیل خانواده به واحد اقتصادی جامعه .
ارگان سرکوب و غارت
تراکم بیشتر جمعیت وحدت داخلی و خارجی را ضروری می ساخت .پس فدراسیون قبایل خویشاوند در هم ادغام شد . سرزمین های قبایل به یک سرزمین واحد تبدیل شدند.و فرماندهی نظامی نیز یک مقام رسمی غیر قابل چشم پوشی شد .
جنگ از یک وسیله برای انتقام و یا وسیله ای برای توسعه قلمرو تبدیل به یک شغل مادی شد .
جنگ ها از این مرحله ببعد قدرت فرماندهان نظامی را افزایش دادو با ایجاد حق پدری، این مناصب نیز موروثی شد . بنیاد سلطنت موروثی و اشرافیت موروثی نهاده شد .
وبه این ترتیب ارگان های ساخت تیره ای از یک سازمان ساده برای اداره کردن امور به یک سازمان برای غارت همسایگان و یک ارگان برای اعمال قهر برعلیه مردم تبدیل شد.
این امر نتیجه ضروری تقسیم تیره به فقیر و غنی بود و بقول مارکس اگر تفاوت های مالکیت یگانگی منافع را در تیره تبدیل به تناقض بین اعضاء تیره نکرده بود ، و اگر توسعه برده داری کار برای امرار معاش را همچون حقایقی شایسته بردگان و پست تر از غارتگری نکره بود، این پروسه ها اتفاق نمی افتاد .
پیدایش تجار
در مرحله بربریت ما با سه دوره روبروئیم:
۱-مرحله ابتدایی که تولید برای مصرف است و مبادله تصادفی است
۲- مرحله میانی که جامعه وارد فاز شبانی می شود و مبادله بشکل منظم در می آید
۳- مرحله بالایی که تقسیم کار کشاورزی و صنایع دستی بوجود می آید و مبادله امری حیاتی می شود.
در دوران بعدی که دوران تمدن است یک تقسیم کار سومی بوجود می آید . طبقه ای ایجاد می شود که بدون آنکه در تولید شرکت داشته باشد ،کارش مبادله محصولات است و رفته رفته اداره تولید را غصب می کند و تولید کنندگان را تحت انقیاد خوددر می آورد .این طبقه به زودی به ثروتی انبوه وبه تبع آن به نفوذی اجتماعی می رسد .
پیدایش پول
با پیدایش تجار پول هم پیداشد ،پول فلزی و سکه مضروب.وسیله ای غیر مولد که بر مواد و محصولاتش حکومت می کند . کالای کالا ها،که در درون خود تمام کالا های دیگر را پنهان دراد.
وام و ربا
بعد از فروش کالا در برابر پول ،وام دادن و وام گرفتن هم از راه رسید . که بهره و ربا خواری را همراه داشت.
زمین به مثابه ثروت
در کنار ثروت به شکل کالا و برده ودر کنار ثروت به شکل پول ،ثروت به شکل زمین نیزبوجود آمد .
در زمان مالکیت تیره ای ،زمین متعلق به تیره بود پس غیر قابل خرید و فروش بود .اما وقتی زمین به شکل تملک شخصی در آمد پس قابل خرید و فروش و حتی گرو گذاری شد .
بدین ترتیب با گسترش تجارت ،پول، رباخواری،مالکیت ،و گرو گذاری زمین از یک سو و تراکم ثروت در دست عده ای و فقرفزاینده در نزد عده ای دیگر بوجود آمد .
اشرافیتی نوین بوجود آمد که با اشرافیت تیره ای نسبتی نداشت و آن ها را به عقب راند .
دلایل انحلال ساخت تیره ای
۱- تیره ها و قبیله ها درهم آمیخته شده بودندو زندگی در یک سرزمین واحد توسط یک تیره از بین رفته بود .
۲-تغییر محل زندگی به علت شغل و حرفه امکان تجمع تیره را گرفته بود .
۳-در اثر تغییر شرایط معیشت خواست ها و منافعی بوجود آمده بود که ارگان های تیره پاسخگوی آن نبودند.
۴- ارگان های نوینی که خارج از تیره شکل گرفته بود برعلیه تیره بود.
۵-ترکیب غنی و فقیر،بدهکار و ربا خوار با ساخت تیره مغایر بود.
۶-ترکیب جدید جامعه ساخت تیره ای را به یک اشرافیت نفرت انگیزمبدل ساخته بود و اساسنامه تیره ای که از یک جامعه بدون تناقض برخاسته بودامکان پاسخگویی به یک جامعه پر تضاد طبقاتی و در حال انفجار را نداشت و تنها دولت می توانست در وراء طبقات ظاهر شود . از برخورد های علنی طبقات ممانعت کند و این تناقض را در حد اقتصادی سوق دهد.
دولت
د رآتن دولت مستقیماًو عمدتاً ازتنا قض های طبقاتی که در جامعه تیره ای تکامل یافته بودبرخاست . در روم پیروزی عوام «پله بین ها»بر اشرافیت انحصاری،دولت را ساخت. ودر ژرمن ها دولت به مثابه نتیجه مستقیم فتح سرزمین های وسیع خارجی که سازمان تیره ای هیچ وسیله ای برای حکومت بر آن را نداشت بوجود آمد .
دولت چیست
دولت نه قدرتی است که از خارج بر جامعه تحمیل شده باشد
-نه واقعیت ایده معنوی است «هگل»
-نه تصویر واقعیت عقلی است«هگل»
برعکس دولت محصول جامعه در یک مرحله معینی از تکامل است . دولت در واقع پاسخ به یک تناقض حل نا شدنی درجامعه است .وقتی جامعه به تناقض های آشتی ناپذیر مبتلا می شود ،دولت ضرورت می یابد تا ظاهراً در بالای سرجامعه بایستد و بر خورد ها را تخفیف دهد. وآن را در محدوده نظم نگه دارد .
ویژه گی دولت :
۱-دولت اتباع خودرا برحسب سرزمین تقسیم می کند .اما تیره وابستگی خونی را در نظر می گرفت.
۲-دولت یک قدرت عمومی شامل ارتش و پلیس و زندان ایجاد می کند
۳-برای نگه داری از این قدرت عمومی مالیات می گیرد.
۴-دولت بخاطر قدرتش در فوق جامعه قرار می گیردووسیله ای می شود برای مطیع کردن طبقات ستمدیده.پس دولت یک سازمان طبقه اغنیا ست برای حفاظت اغنیا در مقابل طبقه فقرا.
۵- دولت یک پدیده تاریخی است و در مرحله معینی از تکامل اقتصادی که لزوما به تقسیم جامعه به طبقات مربوط می شودبوجود آمد .دولت جهت این تقسیم بصورت یک ضرورت درآمد.