رضا شاه و تشکیل دولت متمرکز نیمه مستعمراتی در ایران
بخش دوم: شکلگیری دولت متمرکز وابسته به امپریالیسم
در مورد رابطه رضا شاه و امپریالیستها (بهویژه بریتانیا) دو نگاه نادرست در مطالعات تاریخی وجود دارد که هر دو در میان مردم هم طرفدارانی دارند. یکی معتقد است رضا شاه، منافع و نفوذ امپریالیستها در ایران را محدود کرد و دولت «مستقل ملی» بنا نهاد و نگاه دوم، او را «نوکر بیاراده» و «عروسک خیمهشببازی» امپریالیسم میداند. اما هیچکدام از این دو دیدگاه، بیانگر واقعیت نیستند. اگر با علم تاریخ (ماتریالیسم تاریخی) به دوران برآمدن او و تشکیل سلسله پهلوی نگاه کنیم، به این نتیجه میرسیم که: یک) رضا شاه قهرمان مبارزه با نفوذ قدرتهای امپریالیستی نبود، دو) او دولت متمرکز نیمه مستعمراتی را ایجاد کرد که اقتصاد و جامعه ایران را هر چه بیشتر به مدار اقتصادی سرمایهداری جهانی پیوند زد، سه) رضا شاه مزدور انگلستان نبود و اگرچه در آن مقطع تاریخی بیش از هر کس دیگری توان تأمین منافع آنها در ایران را داشت اما با نظر و خواست آنها در مواردی تضاد داشت و بر سر این تضاد به مقابله و چانهزنی نیز پرداخت و چهار) اگرچه دولت متمرکز او و نفوذ امپریالیسم انگلیس در ایران و منطقه با یکدیگر اشتراک منافع و همپوشانی داشتند اما رضا شاه بهدنبال کاهش فشار و سیطره بریتانیا در ایران بود.
در قسمت اول این سلسله مقالات۱ گفتیم که رضا خان با کمک ژنرال انگلیسی آیرونساید و در کودتای اسفند ۱۲۹۹ وارد جدال قدرت شد. رضا خان خودش چندین بار گفته بود که «مرا انگلستان سر کار آورد، اما وقتی آمدم به وطنم خدمت کردم»۲ یا «مرا سیاست انگلیس آورد، ولی ندانست چه کسی را آورده است»۳. همچنین گفتیم که دولت بریتانیا پیش از رسیدن رضا خان به مقام سلطنت، بهتدریج به این نتیجه رسید که او و تشکیل یک دولت متمرکز نیمه مستعمراتی بهترین حافظ منافع آنها در ایران هستند. انگلستان در برابر یک ضرورت و فشار عاجل در منطقه و جهان قرار داشت و آن هم روی کار آمدن دولت سوسیالیستی در اتحاد شوروی و امکان گسترش شعلههای این انقلاب به کشورهای منطقه بهویژه کشورهای مستعمره بریتانیا مانند هند یا کشورهایی مانند ایران بود. بنابراین مساله اول سیاست خارجی بریتانیا در ایران، مقابله با نفوذ بلشویسم و سرکوب جنبشهای ضد امپریالیستی و انقلابی بود. علاوه بر این برای انگلستان مساله نفتِ ایران نیز بسیار حیاتی بود و آنها هرگز نمیخواستند این منبع ارزانِ سودآوری را در رقابت با دیگر قدرتهای امپریالیستی از دست بدهند. بههمینعلت، در گزارشها و نامههای کارگزاران، سُفرا و جاسوسهای انگلیسی در این مقطع، مدام شاهد تأکید بر نقش دولت متمرکز، ارتش منظم و مقتدر و نقش رضا شاه در تشکیل این دو هستیم. بهعنوان مثال نورمن سفیر انگلیس در تهران در گزارش ارسالی خود به لُرد کرزن در ۳ فوریه ۱۹۲۱ متذکر شد که اوضاع بیثبات ایران بهخصوص پس از تخلیه قوای انگلیس میتواند منجر به یک انقلاب جمهوریخواهانه و روی کار آمدن یک رژیم شورایی در ایران شود.۴ یا سِر پرسی لورن در اردیبهشت ۱۳۰۲(مه ۱۹۲۳) در گزارش دیگری بر اهمیت رضا خان در تأمین منافع بریتانیا تأکید کرد۵ و همو در اوایل بهمن ۱۳۰۰ نوشت: «از این پس ما باید از هرگونه تظاهر به اینکه رضا خان زیر حمایت ما می باشد خودداری کنیم» و از رضا خان نقل قول کرد که: «من به دست ایرانیها کاری را انجام خواهم داد که بریتانیا میخواهد با دست انگلیسیها انجام دهد. یعنی ایجاد یک ارتش نیرومند و استقرار نظم و ساختن یک ایران قوی و مستقل… اما در برابر انجام این کارها، بریتانیا باید شکیبایی پیشه کند و از دخالت در امور ایران خود داری کند».۶
آوِتیس میکائیلیان (سلطان زاده) (۱۲۶۸-۱۳۱۷ ش) از بینانگذاران حزب کمونیست ایران، این میل کارگزاران انگلستان به نظم و سرکوب نظامی توسط رضا شاه را چنین توضیح میدهد که امپریالیستها: «فقط در مناطقی سرمایهگذاری میکنند که بنا به گفته آنان “امنیت اجتماعی“ یعنی در حقیقت، امنیت غارت بومیان توسط سرمایهداران خارجی موجود باشد» و سپس چنین نتیجه میگیرد که انگلستان در مناطق جنوب ایران، سرمایهگذاریهای کلان کرده بود و مایل بود در مناطق شمالی نیز چنین کند. اما دولت وقتِ ایران قادر به تأمین امنیت و حمایت از این سرمایهگذاریها خصوصا در مقابل خیزشهای انقلابی نبود و انگلستان بدین منظور باید نیروی نظامی وسیعی در ایران نگه میداشت که بهلحاظ هزینه مقرون به صرفه نبود. به همین علت حمایت از رضا شاه و ایده «دولت متمرکز پلیسی» او، تأمینکننده منافع لندن بود.۷ بریتانیا به مرور متقاعد شد حمایت از رضا خان و پروژه سلطنت او بیش از حمایت از نیروهای وفادار و نزدیکی مثل سید ضیاء یا شیخ خزعل، در آن اوضاع حاد و پیچیدگی تضادها، پیشبرنده منافع آنها است.
اما این بهمعنای «مزدوری» رضا شاه برای انگلستان یا رابطه یکطرفه ارباب و نوکر میان آنها نبود. رضا شاه در عرصه سیاسی کوشید برخی از امتیازات انگلیسیها را محدود کند. از استخدام مستشاران نظامی انگلیسی در ارتش خودداری کرد و هیچ دانشجوی اعزامی برای تحصیل را به انگلستان نفرستاد. همچنان که در سال ۱۳۱۱ به سبک خودش به کاهش سهم ایران از درآمد قیمت نفتِ شرکت انگلیس اعتراض کرد و از سالهای میانی دهه ۱۳۱۰ (۱۹۳۰) سعی کرد با گسترش روابط اقتصادی و سیاسیاش با آلمان نازی و حتی فرانسه و اتحاد شوروی، در روابط اقتصادی و سیاسی ایران با بریتانیا، توازونی ایجاد کند. در مورد شخص رضا شاه چند عامل باعث این اختلافها با انگلستان بود. مهمتر از همه اینکه بعد از انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ در روسیه، گسترش جنبشهای رهاییبخش ملی و ضد امپریالیستی در کشورهای جهان سوم و از جمله ایران، باعث افزایش روحیه نفرت از امپریالیستها و بهخصوص انگلستان شده بود و رضا شاه نمی توانست نسبت به این امر بیتوجه باشد و باید در افکار عمومی خود را قهرمان «ضد استعمار پیر» نشان میداد. روند نزولی نفوذ و قدرت امپریالیسم انگلستان در جهان که از سالهای ۱۹۲۰ به بعد شروع شده بود، وجود اتحاد شوروی، رقابتجویی دیگر قدرتهای امپریالیستی مانند آلمان نازی و حتی آمریکا، فضای مانور بیشتری به رضا شاه در این مورد میداد. عامل دیگر اینکه ناسیونالیسم نخراشیده و ارتجاعی او، عنصری از ضدیت با «بیگانگان» (و نه ضدیت با امپریالیستها و نظام امپریالیستی) را داشت که در حساسیت نسبت به نفوذ و نقش انگلیسیها در ایران فشرده میشد. ضمن اینکه در نظام جهانی امپریالیستی، همواره تضاد منافعی میان قدرتهای امپریالیستی با طبقه حاکمه وابسته به آنها در کشورهای تحت سلطه وجود دارد که گاها (مانند اعتراض رضا شاه به کاهش قیمت نفت در ۱۳۱۱) به اختلاف و رویارویی سیاسی میان آنها هم منجر میشود. به این علت که طبقات حاکم در آن کشورِ تحت سلطه با وجود وابستگی به امپریالیستها، بهدنبال انباشت سرمایه و سود در محدوده جغرافیایی خودشان هستند اما قدرتهای امپریالیستی، این روند انباشت را در محدودهای جهانی دنبال میکنند و این مدار جهانی گاها با سیر حرکت درونی سرمایه در یک کشور دچار تضاد میشود. اما با همه اینها، رضا شاه نهتنها نتوانست وابستگی ساختاری ایران به امپریالیسم را از بین ببرد، بلکه شکل جدید و عمیقتری از این وابستگی را ایجاد کرد.
او در سایه حمایت امپریالیسم انگلستان و با اتکا به افزایش درآمدهای دولت، چکمه ارتش، خفقان و ترور پلیس سیاسی و دستگاه اداری متمرکز (بوروکراسی-دیوانسالاری)، پروژه ساخت و تثبیت دولت متمرکز را در ایران پیش برد. در فصلهای بعدی این نوشته بیشتر درباره عناصر و ماهیت طبقاتی این دولت صحبت خواهیم کرد، اما فعلا به توضیح این موضوع میپردازیم که این تمرکز اساسا در انطباق با نیازهای سرمایهداری امپریالیستی و در وابستگیِ ساختاری به آن بهوجود آمد. اصطلاح «نیمه مستعمره» به این معنا است که سیاست و اقتصاد در این جامعه بنیاداً و بهطور غیر مستقیم توسط امپریالیسم و الزامات اقتصادی و سیاسی آن تعیین و رهبری میشد و نه شخص رضا شاه یا دولت و ارتش و پلیس او. رضا شاه دولت متمرکزی را در ایران ساخت که اگر چه مستعمره نبود، یعنی کارگزاران سیاسی و قوانین و روابط حاکم بر دولت و اقتصاد و جامعه آن بهطور مستقیم توسط امپریالیستها تعیین نمیشد (مانند هند و مستعمرههای آفریقایی)، اما بهطور ساختاری بند ناف حیات اقتصادیاش به نظام جهانی سرمایهداری امپریالیستی وصل و وابسته بود و نهتنها از فراز و فرودها و بحرانهای ساختاری و ادواری این اقتصاد تأثیر میگرفت۸ بلکه بهلحاظ سیاسی نیز ناچار از پذیرش هژمونی این نظام بود. روشنترین سند در اثبات این هژمونی سیاسی، برکناری فضاحتبار او و تبعید تحقیرآمیزش در شهریور ۱۳۲۰ بود. این وابستگی سیاسی و اقتصادی در دوران قاجار و از اوایل دهه ۱۸۸۰ در حال شکلگیری و گسترش بود، اما رضا شاه با تشکیل دولت متمرکز و روابط سیاسی و اقتصادی بر آمده از آن، آن را سیستماتیکتر و نهادیتر کرد و این ویژگی را برای سلطنت پسرش محمد رضا نیز به یادگار گذاشت. وابستگی ساختاری به نظام جهانی امپریالیستی در دولت جمهوری اسلامی نیز علیرغم تفاوتهایی در درجه وابستگی سیاسی و تغییرات ناشی از رشد روابط سرمایهداری در ایران، تداوم پیدا کرد. کافی است ببینیم که تحریم نفت و تهدید به قطع خرید آن، چگونه اقتصاد ایران را بهورطه نابودی و مردم را به گرسنگی خواهد کشاند. بدون انجام یک انقلاب سیاسی کمونیستی و پس از آن استقرار یک اقتصاد سوسیالیستی، نمیتوان بندهای این وابستگی ساختاری به نظام امپریالیستی را باز کرد و از قید آن رها شد.
بخش عمدهای از وابستگی اقتصاد ایران به نظام امپریالیستی چه در زمان رضا شاه و محمد رضا و چه در جمهوری اسلامی، ازطریق نفت و وابستگی ساختاری اقتصاد ایران به تولید و فروش نفت صورت میگیرد و نظام سرمایهداری جهانی از این طریق است که اراده سیاسی و اقتصادیاش را بر دولت، جامعه و مردم ایران تحمیل میکند. نفت، شاهکلید سلطه انگلستان بر اقتصاد و سیاست ایران در دوران رضا شاه بود. فیلمهای تبلیغاتی طرفدار سلطنتطلبان از جمله مستند شبکه من و تو مدعیاند که رضا شاه در سال ۱۳۱۱ با انداختن قرارداد نفت دارسی (مقرر در ۱۹۰۱) به بخاری و انجام مذاکرات مجدد با دولت انگلستان، سهم ایران از درآمد و صنعت نفت را بهطرز چشمگیری افزایش داد. اما واقعیت این است که ایران در ۱۳۱۲ (۱۹۳۳) مجبور به تمدید امتیازنامه دارسی شد. اگرچه قرارداد جدید تنها یک چهارم مناطق مورد بحث در امتیاز دارسی را در بر میگرفت اما این شامل مهمترین ذخایر کشف شده و تمامی مناطق مورد بهرهبرداری بود و مدت آن نیز از ۲۷ سال به ۶۰ سال افزایش پیدا کرد! سهم ایران از درآمد شرکت نفت انگلستان افزایش پیدا کرد اما این در مقایسه با اطمینانی که انگلیسیها از تسلط یکجانبه و مطلق بر نفت ایران پیدا کردند، دستاورد ناچیزی بود. وابستگی دولت به درآمد نفت در فاصله سالهای ۱۳۰۳-۱۳۲۰ (۱۹۲۴-۱۹۴۱) ده برابر شد۹ و این بهمعنای وابستگی هر چه بیشتر اقتصاد ایران به نظام امپریالیستی بود. در فصل مربوط به سیاست اقتصادی و اقدامات اصلاحی زیربنایی رضا شاه خواهیم گفت که این وابستگی به عایدات نفتی، چگونه در عمل امکان هرگونه برنامهریزی بلندمدت برای ساختن یک اقتصاد خودکفا و همهجانبه را گرفت و خطر قطع تولید و فروش نفت تا به امروز مانند شمشیر بالای سر اقتصاد ایران باقی مانده است.
پانوشت:
- آتش شماره ۷۹، خرداد ۱۳۹۷
- دولت آبادی. حیات یحیی ج ۴٫ ۱۳۶۲٫ ص ۳۴۳
- مصدق. تقریرات مصدق در زندان. ۱۳۵۹
- ضمیمه ترجمه فارسی خاطرات آیرونساید. ۱۳۶۳
- زرگر. تاریخ روابط سیاسی ایران و انگلیس در دوره رضا شاه. ۱۳۷۲٫ ص ۹۸
- لورن. شیخ خزعل و پادشاهی رضا خان. ۱۳۶۳٫ ص ۵۴ و ۵۵
- سلطان زاده. انکشاف اقتصادی ایران و امپریالیسم انگلستان. نشر اینترنتی. ۱۳۸۸٫ ص ۴۰ و ۴۱
- نگاه کنید به: لنی ولف. علم انقلاب. ترجمه و انتشار از حزب کمونیست ایران (م ل م) بخش امپریالیسم
- فوران. مقاومت شکننده. ۱۳۸۳٫ ص ۳۳۵
به نفل از آتش ۸۰ تیر۹۷
atashHYPERLINK “mailto:atash1917@gmail.com”1917HYPERLINK “mailto:atash1917@gmail.com”@gmail.com
n-atash.blogspot.com
تلگرام : @haghighatcpimlm