حزبی که میتواند رهبر انقلاب باشد

حزبی که میتواند رهبر انقلاب باشد

موجی وسیعی از بیکاری سازی تمام تار و پود صنعت را در ایران فرا گرفته است. تولید ایران خودرو به یک سوم کاهش یافته است. کارگران دسته دسته از این شرکت و تمام شرکتهای تابعه آن اخراج شدند. بیکارسازیها بیشتری در راه است. همین وضعیت در شرکت سایپا و کلیه شرکتهای تابعه در دستور کار دولت است. (تبلیغ راه انداختند که در عرض ٣ ساعت کلیه انبار پراید- تولید اصلی سایپا- به فروش رسیده است دیگر نمی گویند این خرید بوسیله دلالهای خودشان خریداری شده تا دور بعدی گرانی به قیمت گزاف بفروشند یعنی همان کسانی که ٣٨ هزار سکه طلا را یکجا خریداری کردند، یعنی آقازاده ها .) شرکت کروز، تامین کننده قطعات خودرو برای دو شرکت اصلی خودرو سازی ایران عده زیادی از کارگران اخراج کرده است و سر بسیاری منت گذاشته است و فرمودند اخراجی در کار نیست بروید مرخصی بدون حقوق تا اطلاع ثانوی! خبر های حاکی است شرکت ماموت ٣٠٠ نفر از کارگران را به زبانی که قصد پیچاندن قضیه را دارد اخراج را “تعدیل” می نامد از نان خوردن انداختند. کارگاههای کوچک تولیدی که برای این شرکتها کار میکردند همگی در معرض تعطیلی قرار گرفتند یا تعطیل شدند… همزمان با این اخراجهای وسیع، موج گرانی در دو ماهه گذشته توان خرید (برای کسانی که اندک حقوق شان هنوز برقرار است) کاهش شدیدی داشته و جز مایحتاج ضروری قادر به تهیه کالای دیگری نیستند. میوه دیگر ( حتی چیزی مانند هندوانه) جز کالاهای لوکس زندگی توده مردم شده است. گوشت قرمز با قیمت کیلویی ۶۵ هزار تومان از سفره مردم ناپدید گشته…؛ در کنار اینها قبوض آب و برق وگاز و تلفن بطرز موذیانه ای و با عنوانین مجعول با رقمهای سرسام آور صادر میشود و قیمت مسکن بنا به آمار خود دولت متری یک میلیون افزایش داشته که این به شدت بر قیمت اجاره مسکن تاثیر گذاشته است. با سقوط سرسام آور ریال در برابر دلار عملا حقوق کارگران به نصف کاهش یافته است و در این میان کافی است یکی از اعضای خانواده به بیماری خاصی دچار شود تا به معنای واقعی کلمه آن خانواده به روز سیاه بیفتد. این اما یک سو ماجرا است.
سوی دیگر ماجرا اما امید را در دلها زنده نگاه داشته است که میتوان بر این سیاهی نقطه پایانی گذاشت. از اعتصاب و اعتراض بازاریان در شهرهای مختلف تهران که نشان از فروپاشی اقتصاد سرمایه داری از نوع جمهوری اسلامی دارد، تا اعتراض و تظاهرات در خرمشهر و آبادان برای بدست آوردن ابتدایی حق هر انسانی یعنی آب، که مانند همه تظاهرات و اعتراضات دیگر در ایران سریعا به شعارهای ضد حکومتی کشیده شد و این همه حکایت از عمق یافتن جنبش انقلابی در ایران است. انقلابی که لرزه بر اندام پوسیده حکومت تبهکار اسلامی انداخته است. و هر چه این جنبش عمیق تر میشود تلاش راست و چپ بیشتر میشود تا مهر خود را بر این وقایع بزنند.
هر باندی از اپوزیسیون راست جمهوری اسلامی بشدت در تلاش است تا در نزد امریکا( شخص ترامپ) مقبول افتد. راست و دروغ را بهم می بافند که کافی است مردم تقاضا کنند و با جمع آوری امضا تا یک حد معینی، ترامپ دستور سرنگونی حکومت را صادر کند! همگی در شوهای که اساس آن بر نفرت پراکنی در بین مردم سازمان میدهند سعی دارند خود را جایگزین شایسته برای ادامه جهنم سرمایه داری بعد از سقوط جمهوری اسلامی جلوه دهند. یکی دیگری را ارتجاع سلطنتی میخواند، دیگری حریف را تروریست پناه برده به دامان صدام خطاب میکند و آن یک میخواهد بگوید اقوام ایرانی قول میدهند تمامیت ارضی را حفظ کنند و شاهزاده جمهوری خواه است، اما چون از ژن مرغوب سلطنت برخوردار است ترجیحا اگر مقام شاهی به او بدهند راضی تر است البته نظر ملت شرط است، جان نثاران و دست بوسان اما “دموکراسی سلطنتی” تضمین میکنند. قول میدهند “شکوه ایران” برگردد و ما کارگران بهتر از هر کس دیگر تجربه کردیم که این شکوه کذایی به قیمت تباهی تمام زندگی ما تمام خواهد شد چون باز ما باید کار کنیم که باز دیگران بخورند. و ایشان هر کدام بدون هیچ تردیدی خود را جریانی میداند که باید قدرت در دست آنها باشد.
وقتی صحبت از رهبری به میان می آید چپ سنتی اما بر خلاف جریانهای راست، هزار اما و اگر سر راه خود میگذارند که به مبادا به قسمت گود استخر وارد شود. همه جریانهای که خود را چپ میدانند هنوز در شش و بش این ماندند که آنچه اتفاق می افتد در کجای تئوریهای ایشان جای میگیرد. یکی یک جای نوشته بود حیف حالا که کارگر در میدان است اما ( و با اشاره به از دست دادن منصور حکمت) لنین نداریم! و آن دیگری اساسا حضور کارگر را در خیابان درست نمی داند و در پی کمیته های مخفی کارگران است. و یکی هم هنوز در بهت حماسه “آفتابکاران جنگل” مویه سر میدهد و خاطراتش را مرور میکند. و بسیاری هنوز مبارزه تبعیض علیه زنان و حقوق کودک و مبارزه با مذهب… به حساب خودش با “ضد رژیمی” خواندن این مسائل تحقیر میکند. از این چپ نباید انتظار داشت که خودش را در قامت رهبر ببینند. مایل هستند که این حکومت سقوط کند اما هنوز باور ندارند که نوبت کارگر است، نوبت کمونیستها است. خودش را در ته صف جا میدهد که مبادا خود را در آستانه قدرت ببیند که نمیداند با آن چکار کنند. خیلی راحت همه کوششهای که در جهت دست یابی به حقوق شهروندی میشود به حساب حریف بورژوازی خود می نویسند و خودش را منزه از این مسایل میداند چرا که مسئله اش ظاهرا کارگر است. وکارگر یعنی استثمار شدن و مبارزه بر علیه همین یک جنبه از مصائبی که بورژوازی به کارگران تحمیل میکند را وظیفه اول و آخر خود میداند. حال بماند قاعدتا با بی توجهی به مسایل دیگری که درسطح جامعه مطرح است نوع برخوردش در مبارزه علیه استثمار کارگران چگونه است. ایشان بر خلاف جریانهای راست در خودشان این را نمی بینند که به فکر گرفتن قدرت سیاسی باشند.
اما آن جریانی که بطور واقعی چپ جامعه را نمایندگی میکند حزب کمونیست کارگری است که به شدت در تلاش است آلترناتیوی باشد در مقابل جریان راست. میخواهد رهبر انقلاب باشد. انقلاب ایران رهبر میخواهد جریانات راست از انقلاب متنفرند چرا که انقلاب یعنی حضور هیچ بودگان درهمه عرصه های زندگی اجتماعی . حزب کمونیست کارگری نیروی خود را از طبقه کارگر میگیرید و این طبقه برای رهایی باید دست به انقلاب بزند و رهبری این انقلاب بوسیله حزب کمونیست کارگری باید تامین شود چرا که اساسا این حزب جوابی به نیاز طبقه کارگر برای متحزب شدن است و هدف این حزب همان هدف طبقه کارگر است که در منشور انقلاب و رهایی جامعه این حزب تاکید شده است: ” هدف ما برپائی جمهوری سوسیالیستی در ایران است. جمهوری سوسیالیستی مورد نظر ما، نظامی است با بالاترین سطح رفاه عمومی، بیشترین آزادیهای سیاسی و اجتماعی و مدنی، عاری از هر نوع تبعیض و نابرابری، با مرزهای باز بروی دنیا و تنش زدائی و سیاست مسالمت آمیز با همه کشورها در منطقه و در جهان، و مبتنی بر آخرین دستاوردهای علمی و فرهنگی و اجتماعی و فلسفی و هنری جامعه بشری که امروزه در غرب نمایندگی میشود. مبنای اقتصاد و سیاست و فرهنگ در جمهوری سوسیالیستی انسانیت و ارزشهای جهانشمول انسانی است. این سیاستها با دخالت مستقیم و متشکل همه شهروندان در سیاست و اداره امور جامعه به پیش برده میشود. جمهوری سوسیالیستی از نظر ساختار حکومت مبتنی بر شوراهای مردم است.”
خطاب من به فعالین کارگری است که واقعا میخواهند رهایی طبقه کارگر رقم بخورد. اگر واقعا قصد شان این است که منشا اثری در تغییر وضعیت طبقه کارگر باشد ، اگر میخواهند دوباره بخشی دیگر از جریانات بورژوایی “روند انقلابی که با خیزش دی ماه ٩۶ آغاز شد” را عقیم نسازند یا فردا سر انقلاب را به دیوار نکوبند باید انتخاب خودشان را بکنند. ” حزب کمونیست کارگری برای کسب قدرت سیاسی و تحقق ارکان فوق ( منشور انقلاب و رهایی جامعه) مبارزه میکند. هدف (این حزب) برپائی جمهوری سوسیالیستی در ایران است….” باید این حزب را یاری رساند تا به خودمان یاری رسانده باشیم. تصورش بسیار ساده است، کافی است برای لحظه ای این حزب را از معادلات سیاسی امروز ایران پاک کنید تا معلوم شود چه سرنوشت هولناکی میتوانند برایمان رقم بزنند. تا مشخص شود اعتباری امروزه جنبش کارگری و کمونیستی ایران به اعتبار چهار دهه مبارزه این حزب است. تو گوش ما خواندن حزب را خود کارگران ( ترجیحا صنعتی) باید تشکیل دهند آنهم بعد از کلی مشقت در جهت کسب “آگاهی طبقاتی” که آنها میگویند، آنها “روزگار سیاه کارگران”را می بینند اما یک ذره به مبارزات کارگران توجه ندارند و یا اگر دارند سیاه روی سفید نوشته اند که ثابت کنند همزمانی شکل گیری طبقه کارگر ایران و تشکلات حزبی کمونیستی در ایران اشتباه تاریخی بوده!؛ حزب کمونیست کارگری اما انعکاسی از مبارزات جنبش شورایی کارگران است و به این اعتبار انعکاس آگاهی طبقاتی ما کارگران است. این حزب ما است، حزب طبقاتی ما کارگران، حزبی که در این چهل ساله تمام تلاش خود را کرده تا در دقایق مهم مبارزاتی جنبش ما ، با ما باشد. برای انقلابمان رهبر لازم داریم و این حزب همه جوره آماده گی این را دارد که رهبر انقلاب باشد.