طبقه ، دولت و دموکراسی

طبقه ، دولت و دموکراسی .
” این سوسیالیسم اعلان انقلاب مداوم است . دیکتاتوری انقلابی طبقاتی پرولتاریا است به مثابه پله ‌ای ضروری برای گذار به سوی محو اختلافات طبقاتی به طور کلی ، محو کلیۀ روابط تولیدی که این اختلافات بر روی آنها پایه میگیرند، محو کلیۀ روابط اجتماعی متناسب با این روابط تولید و دگرگونی همۀ افکاری که از این روابط اجتماعی برمیخیزند .“ کارل مارکس – مبارزۀ طبقاتی در فرانسه
یک گفتگو
بهروز شادیمقدم :
فرهاد عزیز ، شما در اکثر موارد مفاهیم را درست توضیح میدهی . در اینجا لازم نیست ” تعاریف جامعه، طبقه و دولت تجدید نظر کنیم.” چون بنا به دیدگاه مارکسیستی بدرست تعریف شده است . مگر اینکه کسی این تعریف را درست نداند که در مورد شما این مسئله گاهی صدق میکند . بعنوان مثال با دولت کارگری مغایر با مارکسیسم نظر داری . بهترین راه این است که ابتدا اختلاف نظرهایمان را در هر موردی بیان کنیم .
Farhad Vakof:
دموکراسی در سرمایه داری یعنی دموکراسی بورژوایی. از این تعریف حرکت کنیم که باید حرکت کنیم آنگاه ما دموکراسی خلقی و همگانی نداریم. همان طور که ما دموکراسی کارگری نداریم. یعنی شیوه استدلال این است که دموکراسی ماهیتش سرمایه داری و بورژوایی است. بر این پایه همان گونه که دموکراسی خلقی بی پایه است دموکراسی کارگری هم بی پایه است. پس در این جا دو تلاش است یکی سعی دارد دموکراسی را که بورژوایی – سرمایه داری است را مردمی و تمام خلقی و.. کند و.. دیگری سعی دارد دموکراسی را به گونه دیگر مردمی کند اما مردمی – کارگری. این دو دسته زمانی با هم بودند و در واقع پیروان دموکراسی کارگری – مردمی انشعابی اند از دموکراسی خلقی – مردمی. هر دو سعی دارند از ماهیت بورژوایی – سرمایه داری دولت دموکراتیک گریز بزنند. اولی ها پیروان حزب توده در ایرانند. دموکراسی توده ای و مردمی در اصل تز این حزب است. دومی ها که شعبه رادیکال از این حزبند واژه مردم و مردم سالاری را به مفهوم کارگری آن استفاده می کنند. از نظر آنها دموکراسی که مردمی است در اصل کارگری است. مردم یعنی توده های مردم. و توده های مردم همان کارگرانند. پیروان رادیکال تز دموکراسی مردمی به این نطرند در دوران جنگ داخلی و دوران انتقال بر خلاف اصولی که کارگر برای آن مبارزه می کند مانند الغای سرمایه داری و الغای دولت، الغای اعدام و الغای جنگ و الغای .. کارگر مجاز است از همه این الغا ها و اصول ها صرف نظرکند یعنی هم می تواند به بقای سرمایه داری تن دهد. بجنگند. اعدام کند. و الی آخر. چون دوران انتقال دوران گذار انقلابی است و هنوز نه تنها نظام کهن وجود دارد بل استفاده از نظام کهن هم عیبی ندارد. این ها می گویند خلاف کمونسم که واقعیت و اجرای اصول است. سوسیالیسم یعنی دوره گذار انقلابی. که مترادف است با استفاده از نظام کهن. و یکی از این استفاده ها همان دولت است. این ها می گویند دموکراسی و دولت دموکراتیک در اصل یکی دیکتاتوری. و می گویند ما در مرحله سوسیالیسم و گذار انقلابی مجازیم از وجه دیکتاتوری دولت دموکراتیک استفاده کنیم.این ها می گویند چون دولت و هر دولتی در عین خال یعنی دیکتاتوری و دموکراسی، از این رو دولت در دست کارگران که اهداف عملی سازی اصول کمونیسم را در سر می پرورانند در عمل یعنی دیکتاتوری و دولت کارگری که در عین حال دموکراسی مردمی – کارگری است. مردم سالاری کارگری است.
بهروز شادیمقدم :
رفیق فرهاد ، درست است در اصل و موضوع “دموکراسی ماهیتش سرمایه داری و بورژوایی است.” اما اگر ما دموکراسی را استفاده از جامعه وامکان های آن برای آزادی بین و اندیشه بخوانیم و بدانیم در هر نظام و حکومتی طبقه ای آزاد است و طبقۀ دیگری از این آزادی ها محروم . طبعا” در حکومت کارگری هم اینگونه خواهد بود . مگر اینکه به امکان این نوع حکومت بی باور باشیم . در اینصورت است که دموکراسی کارگری بی معنا خواهد بود .
Farhad Vakof:
بهروز جان. ما مشترکا یک معضل داریم. یک معضل جهانی. آنچه که باعث میشود ما نتوانیم این مشکل را به سادگی حل کنیم تعاریف و مفاهیمی است که ما از مقولاتی مانند جامعه، طبقه و دولت داریم. از دیده من ما تا زمانی که در تعاریف این مقولات نامبرده تجدید نظر نکنیم قادر به حل مسئله مطرحه نیستیم. روشن تر عرض می کنم. ما می دانیم که دموکراسی در سرمایه داری یعنی دموکراسی بورژوایی و دولت سرمایه داری. همان گونه که دموکراسی در باستان یعنی دولت برده داری. از این تعاریف حرکت کنیم جایی برای دموکراسی کارگری باقی نمی ماند. و به خودی خود رد می شود. از سوی دیگر اصل بر این نهاده شده که در دوره گذار به یک دولت کارگری نیاز است. و چون از دولت چنین تعریف شده که هر دولت در عین حال یک دموکراسی و یک دیکتاتوری است از این رو این نتیجه گیری شده که پس دولت کارگری در عصر گذار انقلابی یک دیکتاتوری و دموکراسی کارگری است. این ها به کنار. این تصور ارائه شده که یک جامعه سرمایه داری یا یک جامعه بورژوایی در اصل یک طبقه را تشکیل می دهد. یعنی وقتی این جامعه با جامعه کارگری مقایسه می شود و در ارتباط قرار می گیرد از این قیاس و ارتباط نتیجه می گیرند که جامعه سرمایه داری در اصل یک طبقه در خود است که با داشتن دولت به یک طبقه برای خود مبدل می شود. چنان که دیده می شود در این جا مفاهیم جامعه و طبقه بر هم منطبق می گردند چیری که در جایی یک جامعه سرمایه داری است در یک رابطه دیگر یک طبقه سرمایه داران است. دولت هم مرتبط است با جامعه سرمایه داری یعنی صرف نظر از این که در این ذولت هرباره کدام بخش از سرمایه داری حاکمیت داشته باشد. به این ترتیب مشاهده می توان کرد تا ما تجدید نظری در مفاهیم جامعه، طبقه و دولت نداشته باشیم قادر به حل معضل دموکراسی باستانی یا دموکراسی بورژوایی نیستیم. برای حل معضل من پیشنهاد می کنم در تعاریف جامعه، طبقه و دولت تجدید نطر کنیم. من در کامنت بعدی پیشنهاد خودم را مطرح میکنم.
بهروز شادیمقدم :
فرهاد عزیز ، شما در اکثر موارد مفاهیم را درست توضیح میدهی . در اینجا لازم نیست ” تعاریف جامعه، طبقه و دولت تجدید نظر کنیم.” چون بنا به دیدگاه مارکسیستی بدرست تعریف شده است . مگر اینکه کسی این تعریف را درست نداند که در مورد شما این مسئله گاهی صدق میکند . بعنوان مثال با دولت کارگری مغایر با مارکسیسم نظر داری . بهترین راه این است که ابتدا اختلاف نظرهایمان را در هر موردی بیان کنیم .
Farhad Vakof:
پیشنهاد من. دولت را در ارتباط با یک جامعه و یک فرماسیون اجتماعی قرار دهیم. این که در این جامعه و به عبارت دیگر دولت – اگر این جامعه دولت داشته باشد – چه طبقاتی موجود هستند برای تعریف دولت نباید تفاوتی داشته باشد. در کل این دولت برای آن جامعه معتبر است. دولت به این مفهوم یک مفوله اجتماعی و مرتبط است با یک جامعه و یک فرماسیون اجتماعی. همان گونه که گفتیم و. تکرار می کنیم فرض در همه حالات این است که چنین جامعه ای یک دولت داشته باشد. اما سوال این است از چه زمانی یک جامعه دارای دولت می شود؟ در پاسخ از زمانی که چنین جامعه ای بر کار یک جامعه دیگر استوار است یعنی بر کار از این جامعه سواره بیگانه. مانند جامعه برده داری یا جامعه فئودالی یا جامعه سرمایه داری و… هر جامعه ای سواره ای از آن زمان به شکل یک طبقه متظاهر می شود که ما آن جامعه را با جامعه دیگر مقایسه کنیم. بطور مثال جامعه برده داری را با جامعه فئودالی و هر دو را با جامعه سرمایه داری و.. به این مفهوم مفهوم طبقه مفهوم شناوری است. و هر جامعه ای در عین حال یک طبقه است. و مبارزه طبقاتی که می گویند در اصل مباارزه این جامعه ها با هم می باشد. بطور نمونه مبارزه جامعه شبانی با جامعه روستایی. جامعه روستایی با جامعه شهری. در همه این مبارزات اجتماعی هر جامعه به شکل یک طبقه با جامعه دیگر متظاهر می شود. پس با این توصیف باید مفهوم طبقه را از ایستایی کنونی درآورد و به شکل شناور درآورد. با این تعریف تاریخ اجتماعی بشر تاریخ مبارزه طبقاتی است چرا که در اصل مبارزه میان فرماسیون های اجتماعی است. مبارزه میان اشکال جامعه ها باهم است. جامعه های اولی با جامعه های عالی تر.. و غیره. ما از سوی دیگر مشاهده می کنیم که در تاریخ اجتماعی بشر برخی از جامعه ها بر جامعه ها و طبقات دیگر سوارند یعنی به شکل متضاد. برده داراها بر برده ها و ارباب بر رعیت، سرمایه دار بر کارگر. در نگاه دقیقتر بر دموکراسی و دولت باستانی پی می بریم که دولت باستانی دولتی بود برای تمام برده دارها. و از این رو دولت باستانی دولت دموکراتیک بود چون این دولت در خدمت کلیت جامعه برده داری واقع بود. دموکراسی باستانی تعریفش را مدیون همین تمام خلقی بودن دولت می باشد. از زمانی که جامعه برده داری شروع به فروپاشی کرد و اختلاف ثروت میان طبقه بزرگ زمین داران و طبقه دهقانان پیدا شد از همان زمان هم جامعه برده داری و دموکراسی باستانی جایش را به جامعه اربابی و دولت استبدای داد. و دولت باستانی از حالت تمام خلقی به دولت یک طبقه و یک رسته یعنی اشرافیت مبدل شد. بورژوازی که پیدا شد با شعار دموکراسی یعنی دولت تمام خلقی به میدان آمد. این در اصل یک رنسانس و رستاخیز است به عصر باستان و دموکراسی و دولت تمام خلقی. بورژوازی خواهان ذولت تمام خلقی شد. یعنی دولتی که در خدمت همه طبقات باشد. اما این همه طبقات که گفته شد و می شود در عصر باستان کدام بود و در عصر نو کدام؟ البته که در هر دو عصر شامل برده ها و کارگران نمی شود. بورژوازی برای پیروزی اش به حمایت طبقه دهقانان نیاز داشت. چرا که طبقه دهقانان بود که علیه ارباب و اشرافیت خواهان دولت باستانی و دموکراسی بود. توجه شود مد نظر از طبقه دهقان رعیت و سرف نیست. در دموکراسی بورژوایی مانند دموکراسی باستانی جایی برای طبقات و رسته های استثنار شونده مانند برده، سرف و یا کارگر وجود ندارد.
علی یحیی پور :
من میدانم بهروز عزیز چه میگوید در واقع فکر میکند تحلیلش بر ارتوودوکس مارکسیستی ست ولی نیست مارکس هم چون ادبیاتی ندارد من سالها از این تحلیل خروج کردم برای اینکه در ایران اگر بحث کنیم هنوز طبقات شکل نگرفته اند مناسبات حکومت جمهوری اسلامی ما ل دوران برده داریست هنوز مناسبات بورژوائی بر ان حاکم نیست برای اینکه با فقدان طبقه ای بنام بورژوا رو به روست در ایران مناسباتی که بر سر مایه تجاری وتنزیلی حاکم است مال دوران برده داری محمد فاشیست است وهمان فاشیسم بر ایران حاکم است تازه بورژوازی تجاری وتنزیلی وکمپرادوری وکنسرن های الیگارشی ومافیائی اخوند ها هیچ کدام مبتنی بر مناسبات بورژوائی نیستند در چنین جامعه ای که خواهان تحول باشد از یک طرف توده ها هستند از طرفی حاکمان فئودالها وتحکیم کنند گان مناسبات برده داری دولت اینده چه اصراری است که باید حتما کار گری باشد تا مترقی باشد در درون جنبش اعتراضی ایران همه جور طیفها سر بر اورده است تمام اینها در این تحول شریکند که اخوند ها را کله پا کنند دولت اینده از درون همین توده ها از طریق انتخابات دموکراتیک سر بر خواهد اورد لزوما چرا باید این دولت دولت کار گری باشد کجای اندیشه های مارکس این را مستند کرده است دورانی که اخوند ها حاکم است مال دوران شبیه پروس در انقلاب ۱۸۴۸ المان است در انجا مارکس با روزس حس رهبر اتجادیه کار گری المان وارد مبارزات پلیمیک شد وشدیدا به روزسحس حمله کرد که معتقد بود انقلاب المان سوسیالیستی ست وباید دولت کار گری به قدرت بخزد مارکس شدیدا بر این اندیشه تاخت گفت ما هنوز در المان بورژوازی نداریم بورژوازی باید شکل بگیرد دولت پروس یک دوئلت قرون وسطائی و مسیحیست ونوکر روسیه فئودالیست انقلاب ما دموکراتیک است جائی که بورژوازی هنوز شکل نگرفته است در ایران کنونی هم همین است دلایل تاریخی وسلطه امپریالیستی غرب به آن دارد که بورژوازی شکل نگرفته است ودولت های استعماری جلوی این مناسبات بورژوائی و رشد طبقه بورژوازی را گرفته اند شکست انقلاب مشروطیت وکودتای ۳۲ علیه مصدق این رشد را به عقب انداخته است ویا نا بود کرده است”مقوله ی جمهوری سر مایه داری اسلامی ایران ” مقوله ایست خرافی وواقعیت تاریخی ندارد وقتی در ایران بحش اول اقتصاد فلج باشد سخت افزار سوسیالیسم اخته می شود این ادبیات را منصور حکمت در جنبش کومونیستی ایران اورده است او اولین شلیک امپریالیستی واستعماری خود را بر قلب بورژوازی ملی ایران فرو کرد ادبیاتی که از بیل وارن استاد اقتصاد امپریالیستی خود در دانشگاه لندن اموخته بود والان هم جنبش کمونیستی ما بر این لجن پای میفشرد …
Farhad Vakof :
به رغم همه تذکرات رفقا و دوستان مارکسیست تفاوت میان مفهوم اجتماعی یک دولت دموکراتیک مانند دولت باستانی – برده داری یا دول دموکراتیک بورژوایی و سرمایه داری از یک سو و از سوی دیگر مفهوم طبقاتی آن دولت را در نظر نمی گیرند یعنی نمی بینند این که دموکراسی به ماهیت اجتماعی اش خواه باستانی و خواه بورژوایی به نسبت طبقات درونی اش از این رو دموکراتیک می باشد چون در آن جامعه ای که این دولت دموکراتیک مطرح بوده و است یعنی در جامعه برده داری و یا جامعه سرمایه داری در واقع دولت دموکراتیک متعلق به تمام جامعه مالکانه و جامعه برتر و سواره می باشد و به این مفهوم و نه بیشتر دولت دموکراتیک است چون دولت متعلق به تمام طبقه می باشد و نه این که دولت متعلق تنها به یک رسته خاصی. به یک مافیا، به یک الیگارشی، به یک اشرافیت مالی، به یک … تعلق داشته باشد.
این تفاوت تعلق طبقاتی و تعلق اجتماعی دولت است که باید در این جا به آن توجه مبذول شود. از یک سو تعلق اجتماعی و ماهیت دولت است و از سوی دیگر تعلق طبقاتی یعنی این که دولت می تواند در دموکراسی حق حاکمیتی باشد که به تمام جامعه سواره و برتر و.. تعلق داشته باشد و یا این که نباشد و مانند در دیکتاتوری حق حاکمیت تنها به یک رسته تعلق گیرد.
نظر به این مسئله لذا حیات دموکراسی در دولت باستان و در دولت سرمایه داری تابعی است از وضعیت و حیات ثروتمندان و سرمایه داران در درون آن جامعه. و تابعی از تقسیم ثروت میان ثروتمندان. و به علت همین وابستگی است که هستی دموکراسی باستانی و دموکراسی بورژوایی را مدام این خطر تهدید کرده و حال می کند که نطر به ایجاد شکاف در میان ثروتمندان آن بخش که ثروت مند تر شده اند عملا دولت را در اختیار طبقه و رسته خود گیرند در یعنی چنانچه بخواهیم بنابر تجربه تاریخ باستان سخن بگوییم فرایند شکاف طبقاتی در میان ثروتمندان و برده داران عصر باستان همان عاملی را تشکیل می داده که در طی آن جامعه برده داری و به همراه آن دموکراسی باستانی رفته رفته از هم فرو می پاشد و از درون آن بتدریج جامعه زمین داران بزرگ پیدا می گردد و حاصل این می شود که دهقانان یعنی مالکان خرد و قدیمی رفته رفته از دولت و قدرت دولتی محروم می گردند.
حال در زمانه ما مشابه همین خطر برای دموکراسی بورژوایی وجود دارد. با پیدایش امپریالیسم و بزرگ سرمایه داران عملا دموکراسی بورژوایی در کشورهای پیشرفته سرمایه داری به یک دولت بزرگ سرمایه داران مبدل شده است و اکنون در کشورهای پیشرفته سرمایه داری این سخن است که باید برای نجات دموکراسی به تجدید تقسیم ثروت و سرمایه دست زد.
در هر حال از قرن ها به این سو بسیاری این را درک کرده اند که فرایند شکاف ثروت میان ثروتمندان عملا دموکراسی بورژوایی را مانند دموکراسی باستانی ضایع خواهد کرد. چرا که در همه جا پایگاه اجتماعی دموکراسی تعادل در ثروت در دست ثروتمندان بوده است. این که در این تعریف اجتماعی و نه طبقاتی از دولت دموکراتیک خواه باستانی و خواه بورژوایی جایی برای بردگان دیروز و کارگران امروز نیست این را نباید به رفقای مارکسست خرده گرفت. این در اصل خصیصه اجتماعی دولت در مدنیت و در اصل اسکان یافتگی است. در مدنیت – که جامعه باستانی و بورژوایی دو شکل از آن می باشند و فئودالی و امپریالیسم دو شکل دیگر – دولت ماشین سرکوبگر جامعه برتر و بالادست یعنی برده دار یا سرمایه دار علیه فرودستان بوده است. همان گونه که توضیح داده شد دموکراسی باستانی و بورژوایی ناقض این اصل که دولت باستانی و یا دولت بورژوایی متعلق به جامعه برده داری یا جامعه سرمایه داری نیست، نداشته و ندارد. یعنی این که دولت از این رو هست تا زیر دستان و فرودستان کماکان به کار و بردگی مشغول گردند. بل وجود دموکراسی موید تعادل در جامعه بالادست و در میان ثروت ثروتمندان است.
علی یحیی پور :
فرهاد جان کامنتهایت را خواندم . نفهمیدم چه میخواهی بگی فرق شما با بهروز
چیست بهروز هم همین حرفها را میزند .
بهروز شادیمقدم :
رفیق فرهاد عزیز در اینجا کامنت ها را آوردم . در اولین فرصت کامنتی خواهم نوشت .
علی یحیی پور :
سپاس بهروز جان
بهروز شادیمقدم :
سپاس از حضورتان در این بحث .
بهروز شادیمقدم :
رفیق فرهاد نوشته است : “یعنی در جامعه برده داری و یا جامعه سرمایه داری در واقع دولت دموکراتیک متعلق به تمام جامعه مالکانه و جامعه برتر و سواره میباشد و به این مفهوم و نه بیشتر دولت دموکراتیک است چون دولت متعلق به تمام طبقه میباشد و نه این که دولت متعلق تنها به یک رسته خاصی. به یک مافیا، به یک الیگارشی، به یک اشرافیت مالی، به یک…تعلق داشته باشد.” مارکسیسم در تعریف دولت آورده است که دولت “سیادت طبقه ای بر طبقات دیگر.” است و با این تعریف و در واقع “دولت متعلق به تمام طبقه” وجود نداشته و ندارد . به این مفهوم در جامعه برده داری و یا جامعه سرمایه داری دولت دموکراتیک ، دولت برده داران و سرمایه داران بوده و برای آنها دموکراتیک وعملکرد این دولت ها برای دیگر طبقات ضد دموکراتیک بوده است .
Farhad Vakof:
رفیق بهروز.دولت دموکراتیک همیشه برای برده داران و سرمایه داران، دموکراتیک است اما برای برده و کارگر دولت و سلطه سیاسی است. یعنی برای یک طرف دموکراسی است و برای طرف دیگر دولت و سلطه سیاسی و حاکمیت است. برای کارگران با دموکراتیک یا استبدادی شدن دولت ماهیت دولت و ماهیت حاکمیت و سلطه سیاسی تغییر نمی کند. دولت در هر دو حالت، دولت است سلطه سیاسی و حافظ سلطه اجتماعی است. اختلاف شما و من باز می گردد به نکته زیر شما می گویید دولت و سلطه سیاسی و حاکمیت در اصل و در نفس یعنی دیکتاتوری. این موضع و رویکرد شماست. شما می گویید از این رو دولت سرمایه داری برای سرمایه داران همیشه و در همه حالات یعنی دولت دموکراتیک و برای کارگران یعنی دولت دیکتاتوری. من در عوض عرض می کنم. خیر چنین نیست. دیکتاتوری و دموکراسی یعنی دو شکل از دولت. و برای بحث ما دو شکل از دولت سرمایه داری است. این طور نیست که دولت یعنی دیکتاتوری. و اعمال دولت و سلطه سیاسی یعنی اعمال دیکتاتوری بر کارگران و برعکس یعنی دموکراسی برای سرمایه داران.
دموکراسی و استبداد دو شکل از حاکمیت و دو شکل از سلطه سیاسی اند. برای کارگران نفس سلطه سیاسی و دولت و حاکمیت می باشد که اساسی است نه شکل دموکراتیک و استبدادی آن. از این رو بی پرده دموکراسی و استبداد امر کارگری نیست. امر کارگری امحای دولت، امحای سلطه سیاسی با هدف امحای سلطه اجتماعی – طبقاتی است.
در میان ما کارگران سلطه طلبانی سیاسی هستند و این رویکرد مبنی بر این که دولت سرمایه داری یعنی دیکتاتوری علیه کارگران و دموکراسی برای سرمایه داران، از سوی همین سلطه طبان سیاسی و از جانب همین دولت خواهان می باشد. دولت خواهان کارگری مدعی اند باید ورق را برگرداند. باید رابطه سلطه سیاسی را معکوس کرد. باید کارگران اعمال دیکتاتوری کنند و دموکراسی را برای خود نگه دارند. اساس و شالوده این رویکرد در جدا ساری سلطه سیاسی از سلطه اجتماعی است. این رویکرد سلطه سیاسی را می بیند اما مبنا و شالوده دولت و سلطه سیاسی و حاکمیت را که سلطه اجتماعی است نمی بیند. کارگران اگر بخواهند سلطه سیاسی و دولت داشته باشند باید بدوا سلطه اجتماعی داشته باشند . باید بدوا استثمار کنند. بدون استثمار و بدون سلطه اجتماعی هیچ سلطه سیاسی و هیج دولت و هیچ حاکمیتی مقدور نیست. حاکمیت از آن استثنمار گران است.
علی یحیی پور :
فرهاد جان دموکراسی مطلق که هیچ کس بر هیچ کس سلطه نداشته باشد یک رویای کومونیستیست که در ان دولت ملغی می شود انارشیستها به این اعتقاد دارند که از همین حالا باید دولت ملغی گردد تا سطه اجتماعی ملغی گردد ولی در جهان کنونی باید راه حلی را ارائه کرد که عملی شود نمی توان شکم گرسنه را با وعده فردای الغای دولت سیر کرد باید در جامعه طبقاتی ایران مترقی ترین طبقه به قدرت جلوس کند تا بتواند با تا سیس دولت دموکراتیک نظم اجتماعی وامنیت سیاسی وبه طور کلی دموکراسی را صیانت کند ما در حال حاضر نیاز به دولت داریم صرف نظر از راه حل سوسیالیستی بهروز باید عملا وارد کار وزار با بورژوازی حاکم بود وان را ساقط کرد وملا های قرون وسطی را بر انداخت وبه جایش دولت دموکراتیک را با وسیع ترین ازادیهای ممکنه صیانت کرد وجنایتکاران را سر کوب کرد واین نیاز مبرم به دیکتاتوری دارد که جنایتکاران وخائنین را سر کوب کند بدون سر کوب جنایتکاران نظم یک رویاست واین عمل توسط دولت انجام می شود دولت ابزار سر کو ب یک طبقه اجتماعی علیه طبقه دیگر است من کامنتهایت را می خوانم با خودم فکر می کنم فرهاد توی جهان کنونی نیست من نمی دانم فلسفه دموکراسی اجتماعی که هیچ کس بر هیچ کس دیکتا توری نکند از کجا امده است در جهان طبقاتی ما اگر سر مایه صنعتی وطبقه بورژوازی در ایران سر کوب شده است وحزب وتشکیلات نداردبه جای ان ارزش افزونه وبا ان سلطه سر مایه صنعتی امپریالیستی از هند واروپا وچین به توده های ایران منتقل می شود رهائی ایران از چنبره جهانی سر مایه داری صنعتی و مالی وهمراه ان رهائی از سلطه مناسبات قرون وسطائی وسلطه سر مایه رانتی ایران است صف انقلاب در ایران روشن است که پرولتاریای ایران که حزب وتشکل ندارد وتوده های میلیونی وبورژوازی ملی ایران در صف انقلاب دمکراتیک ایرانند وانقلاب ایران برای رهائی باید دموکراسی را استر اتژِیک انقلاب خود کند واین نیاز به دیکتا توری طبقاتی دارد که طبقات عقب مانده قرون وسطای ایران مورد اماج سر کوب انقلاب قرار می گیرند واین دموکراسی وظیفه مند است تا در سایه لائیسیته وقانون وسیع ترین ازادی ها را شکل دهد وصیانت کند تا طبقات شکل گیرند وبورزوازی ملی به تولید اقتصاد صنعتی وانقلاب صنعتی وپیوند ان با دانشگاه وتحقیق دانشگاهی وو سیعترین تکنو لوژی وماشینیسم را در ایران ممکن سازد وبه تولید انبوه به پردازد وبتواند در بازار های جهانی رقابت کند وارزش افزونه به ایران منتقل کند وگرنه گدا خانه است واین برنامه شرایط را برای انقلاب اجتماعی وسوسیالیستی اماده می کند که هدف بشریت است واین سالها به درازا می کشد در سایه دموکراسی توده ها برای کومونیسم اموزش می گیرند ودارای حزب می شوند وطبقه ای برای خود می شوند ومی توانند به مصاف بورزوازی صنعتی ایران بروند این روند نیازمند مداوم دیکتاتوری دولت بر توده ها ودیکتا توری توده ها از طریق دموکراسی بر دولت است واین مبارزه و نبرد برای دموکراسی مداوم ادامه دارد در درون مجلس نما یندگان بورژوازی وکار گران ودهقانان وکشاورزان وهمه بنیاد های دموکراتیک هستند وبه طور مداوم مبارزه می کنند علیه هم واین مثل اتشفشانی مدام شعله انقلاب را تا دور ترین برنامه برای سوسیالیسم روشن خواهد کرد وخواهد غرید واین جریان تاریخ است هیچ کس ان را نمی تواند نفی کند …
۲۷ژوئن ۲۰۱۸
علی یحیی پور سل تی تی
Farhad Vakof:
رفیق عزیز علی جان. شما یک جا برای من از عرایضم نقل کنید که من گفته ام دموکراسی بورژوایی حاکمیت سرمایه داران نیست و دموکراسی بورژایی دولت بورژوایی نیست و دموکراسی بورژوایی یعنی بی دولتی یعنی حاکمیت هیچ کس بر هیچ کس. شما اول این را از من نقل کنید بعد من وارد دیگر مطالب که فرمودید خواهم شد. با سپاس
علی یحیی پور :
“امر کارگری امحای دولت، امحای سلطه سیاسی با هدف امحای سلطه اجتماعی – طبقاتی است”فرهاد جان این نظر شما که دموکراسی مطلق را در جامعه ایران تبلیغ می کند البته من با این جمله ما هوا موافقم ولی در کومونیسم این تحقق می گیرد الان طبقه کار گر اگر به قدرت برسد باید دولت تشکیل دهد از دولت به بی دولتی وامحای دولت برسد اغازش با استقرار دولت است دولت در روند سلطه هزمونی کار گران در جامعه زایل می شود وان زمانی ست که جهان سوسیالیسم وکومونیسم شود در چنین جامعه ارمانی دولت خود به خود لزومیت خود را از دست می دهد وزایل می شود
Farhad Vakof:
دوست من. امحای دولت تبلیغ دموکراسی مطلق نیست. نفی دموکراسی است. نه تبلیغ آن. ما داریم بر روی اصول سخن می گوییم. پیرامون امور کلی. مانند دیکتاتوری و دموکراسی. دولت و طبقه. مواردی از آن شامل ایران هم میشود اما مواردی مانند امحای دولت و.. خیر. شامل ایران نمیشود چون امری جهانی است.
بهروز شادیمقدم :
رفیق فرهاد اینکه نوشته ای : “دموکراسی و استبداد دو شکل از حاکمیت و دو شکل از سلطه سیاسی اند. برای کارگران نفس سلطه سیاسی و دولت و حاکمیت میباشد که اساسی است نه شکل دموکراتیک و استبدادی آن. از این رو بی پرده دموکراسی و استبداد امر کارگری نیست. امر کارگری امحای دولت، امحای سلطه سیاسی با هدف امحای سلطه اجتماعی – طبقاتی است.. ” ،دموکراسی و استبداد در دولت های طبقاتی دو اصل با هم و جدایی ناپذیرند . استبداد تصمیم و ارادۀ دولت ها نیست . یک ضرورت و تحمیل و یک نیاز طبقاتی برای حاکمیت و استمرار آن است . سلطه سیاسی از سلطه اجتماعی هم جدا نیست . سلطه سیاسی سلطه اجتماعی را همراه دارد .
Farhad Vakof :
بلی این نوشته من است. نقد شما ؟
بهروز شادیمقدم :
دموکراسی و استبداد در دولت های طبقاتی دو اصل با هم و جدایی ناپذیرند . استبداد تصمیم و ارادۀ دولت ها نیست . یک ضرورت و تحمیل و یک نیاز طبقاتی برای حاکمیت و استمرار آن است . سلطه سیاسی از سلطه اجتماعی هم جدا نیست . سلطه سیاسی سلطه اجتماعی را همراه دارد .
Farhad Vakof:
رفیق عزیز. شما دارید سلطه سیاسی را از سلطه اجتماعی جدا میکنید یا من ؟ آگر من منطورتان است بنده دارم در نقد رویکرد مخاللف عرض میکنم:”….. اساس و شالوده این رویکرد در جدا ساری سلطه سیاسی از سلطه اجتماعی است. این رویکرد سلطه سیاسی را میبیند اما مبنا و شالوده دولت و سلطه سیاسی و حاکمیت را که سلطه اجتماعی است نمیبیند. ” انگار دارد کم کم پیچیده میشود.
در مورد دو شکل از دولت اختلاف ما این است: شما دو شکل از دولت را بطور همزمان میبینید و من نه. شما مدعی هستید: هر دولتی بطور همزمان یک استبداد است برای زیردستان و استثمار شوندگان و یک دموکراسی است برای بالادستان. والا مابقی آنچه شما دارید میگویید اضافی است. این که استبداد تصمیم و اراده دولت نیست و یک ضرورت ووو است. این ها همه اضافی است یعنی اضافی است چون مورد اختلاف ما نیست. شما دارید اضافه اش میکنید تا به اصل اختلاف نپردازیم.
Ali Fuladi:
فرهاد جان,اینجا چند نکته بنظرمن اومد,اینجا دقیقا منظور ما از :دولت به مفهوم استیت است یا رژیم به یک مفهوم و مجموعه بزرگ تر؟ همینطور از استبداد مقصود “دسپوتیسم” است آن طور که نخستین بار مونتسکیو تشریح میکرد یا “دیکتاتوری” که اولین بار در روم باستان طرح شد و آن مقطع یا بعدها معناهای مختلفی داده شد ازش؟!
Farhad Vakof:
علی جان. من سعی کردم تفاوت استبداد و دیکتاتوری را رعایت کنم. چون با کسانی در گفتگو هستم که از دیکتاتوری پرولتاریا و دیکتاتوری بورژوازی و به تبع آن دموکراسی پرولتری و دموکراسی بورژوایی سخن میگویند. با این ها گفتگو کردن الزاما منجر به این التقاط میان مقوله استبداد و دیکتاتوری میشود.. در مورد تفاوت میان دولت و رژیم عرض میکنم این سخن من است که دولت با رژیم دموکراتیک یا رژیم استبدادی تفاوت دارد.
این ها که سلطه سیاسی را یعنی دولت را برابر میکنند به همزمانی دو رژیم و دو شکل از دولت یکی دموکراسی و دیگر دیکتاتوری این ها مراعات کننده تقاوت میان مفهوم دولت و رژیم نیستند.
علی یحیی پور :
فرهاد جان رژیم بدون دولت وسلطه دولتی وبر عکس دولت بدون رژیم وسلطه رژیمی در تاریخ وجود ندارد فی المثل دولت روحانی خارج از ویا جدا از سلطه رژیم استبدادیست ؟می بینیم نیست در المان دولت بورژوائی امپریالیستی المان خارج از رژیم سر مایه داریست؟برای من فرهاد جان این ابستراکت است .
بهروز شادیمقدم :
سلطه سیاسی از سلطه اجتماعی جدا نیست . سلطه سیاسی سلطه اجتماعی را همراه دارد .
Farhad Vakof:
دوست من. این رابطه برعکس است. این ادعای شما ادعای آنارشیستهاست. عرض بنده این بود که این سلطه اجتماعی است که سلطه سیاسی را به همراه دارد. دولت یا سلطه سیاسی و یا قهر سیاسی ادامه و تداوم وجود طبقه در خود و طبقه استثمارگر است. طبقه استثمار گر با سلطه سیاسی به طبقه برای خود مبدل میشود. شما این عرض من را به دلخواه و خود سرانه برداشته اید مبدل کرده اید به این که سلطه سیاسی از سلطه اجتماعی جدا نیست و پشت بندش دارید آنی را می گویید که آنارشیستها از قهر سیاسی و سلطه سیاسی می گویند. که مدعی اند این دولت است که طبقه در خود را ایجاد می کند.این سلطه سیاسی است که سلطه اجتماعی را بدنبال دارد.
بهروز شادیمقدم :
اگر منظور از سلطۀ اجتماعی حاکمیت طبقه باشد ، حرف شما درست است . این سلطه اجتماعی است که سلطه سیاسی را بدنبال دارد . سلطۀ سیاسی نیز سلطۀ اجتماعی را در بر دارد .
Farhad Vakof:
تکرار میکنم. اختلاف شما و من در این است: شما به همزمانی دو شکل از یک دولت یعنی استبداد و دموکراسی باور دارید. نطریه همزمانی دو شکل از یک دولت، استبداد و دمکراسی مدعی است که هر دولتی و هر قهر سیاسی و هر سلطه سیاسی بطور همزمان یک استبداد بر علیه استثمار شوندگان و یک دموکراسی برای استثمارگران است . و من با این تز مخالفم.
بهروز شادیمقدم :
دقیقا” . موافقم . Farhad Vakof :
دوست من. شما که پیرو دولت کارگری، حاکمیت کارگری، دیکتاتوری پرولتاریا، دموکراسی کارگری هستید مخاطب من هستید. با شما بر حول همین دولت، حاکمیت و دیکتاتوری و دموکراسی سعی دارم گفتگو کنم. تعریف شما از دولت و حاکمیت و این است که دولت یعنی سلطه و هر سلطه ای که یک طبقه بر طبقه دیگر دارد به مفهوم این است که آن طبقه بر طبقه دیگر حاکمیت دارد. و این حاکمیت یعنی دولت دارد. یعنی بر آن طبقه دیکتاتوری اعمال می کند و برای خودش دموکراسی درو می کند. این دیده شماست. بهروز شادیمقدم :
دولت کارگری یعنی دولت گذار از سرمایه داری بسوی جامعۀ کمونیستی . بدون این دولت و گذار این امر غیر ممکن است بهروز شادیمقدم :
” این سوسیالیسم اعلان انقلاب مداوم است . دیکتاتوری انقلابی طبقاتی پرولتاریا است به مثابه پله ‌ای ضروری برای گذار به سوی محو اختلافات طبقاتی به طور کلی ، محو کلیۀ روابط تولیدی که این اختلافات بر روی آنها پایه میگیرند، محو کلیۀ روابط اجتماعی متناسب با این روابط تولید و دگرگونی همۀ افکاری که از این روابط اجتماعی برمیخیزند .” کارل مارکس – مبارزۀ طبقاتی در فرانسه از ۱۸۴۸ تا ۱۸۵۰ Farhad Vakof :
دولت و رابطه اش با سرمایه داری رابطه سلطه سیاسی با سلطه طبقاتی – اجتماعی است. این سلطه طبقاتی – اجتماعی است که دولت را سبب میشود. این سرمایه داری است که دولت سرمایه داری را باعث میشود. از این رو موضع ما نه تنها الغای دولت سرمایه داری است و دولت بطور کلی بل در عین حاال نابودی سرمایه داری است. از دیده ما دولت در تاریخ بشر از این رو پدید آمده چون استثمارگران یعنی برای نخستین بار برده داران به آن نیاز داشتند. طبقات استثمار گر پس از آن و حتی سرمایه داران دولت را نابود نکردند بل طالب دولت شدند. مطالبه نابودی دولت از این رو جزو مطالب ما کمونیستهاست. گذار بسوی کمونیسم که در هیچ کشوری به تنهایی ممکن نیست و در یک گذار جهانی و سراسری است گذار از سرمایه داری و دولت حافظ سرمایه داری بسوی کمونیسم یعنی جامعه جهانی – اشتراکی است. در این گذار انقلابی ما از نابودی دولت شروع خواهیم کرد و به نابودی سرمایه داری خواهیم رسید. نیروهای انقلابی در این گذار ماشین سرکوبگر دولتی را خرد خواهند کرد و مقاومت سرمایه داری را در هم خواهند شکاند و به دنبال آن سرمایه داری را به مثابه روابط اجتماعی از سطح کره زمین بر خواهند چید. این برنامه ما و این اهداف ماست که بر کسی پوشیده نخواهیم داشت. این که اما ما این برنامه را در هر کشور فعلا موجود چگونه پیش خواهیم برد و این که در مرحله ای که سرمایه داری و دولتش در حال جهانی شدن است موضع ما کمونیستها چه خواهد بود مطلب سوا و علیحده ای است. ولی در همه حالات موضع ما نسبت به سرمایه داری و دولتش روشن است. ما تنفر و دشمنی خود را نسبت به استثمار و دولت حافظ استثمار اعلام می کنیم. ما اعلام می کنیم نه در پی سلطه طبقاتی هستیم و نه در پی تشکیل دولت و سلطه سیاسی. برای ما مفهوم دولت برابر است با مفهوم استثمار و سلطه طبقاتی. امر دموکراسی یا امر استبداد از امور دولت و سلطه سیاسی است. به این مفهوم دموکراسی و استبداد اموری دولتی اند. اموری خاص استثمارگران و سلطه طلبان. مشکل ما با رفقا در این است که این رفقا سلطه یک طبقه بر طبقه دیگر را و به این مفهوم سلطه اجتماعی را برابر با حاکمیت می دانند. در حالی حاکمیت یعنی سلطه سیاسی. حاکمیت شکلی از سلطه است. و طبقه استثمار گر با استثمار صرف بر استثمار شونده حاکمیت و سلطه سیاسی نمی یابد. سلطه سیاسی یا حاکمیت پیامد سلطه طبقاتی و پیامد استثمار است. طبقه ای که استثمار می کند مستعد حاکمیت و مستعد تشکیل دولت و اعمال سلطه سیاسی و اعمال حاکمیت است. پس اولا هر سلطه ای به مفهوم سلطه سیاسی و حاکمیت و دولت نیست. دوما رفقا مدعی اند نفس سلطه اجتماعی و طبقاتی برابر است با دیکتاتوری. آنها سلطه را با حاکمیت و حاکمیت را برابر با دیکتاتوری می دانند. سوما رفقا به این نظرند اعمال فشار از پایین با هدف در هم شکانیدن سلطه اجتماعی و سلطه سیاسی یعنی اعمال دیکتاتوری و اعمال سلطه و اعمال حاکمیت و اعمال دولت. این ها پذیرفتنی نیستند. علی یحیی پور:
فرهاد جان این تز ها که بدون دولت باید با سر مایه داری ویا هر دولتی مبارزه کرد از شماست یا از چه کسی ؟چطور می خواهی در انقلاب جهانی دوره گذار را بدون دولت طی کنی ؟ Farhad Vakof :
علی جان. مبحث شما که این نیست. مبحث شما این است که ما در ایران در مرحله گذار نیستیم. لذا ما که حالا برای تدقیق یک مباحث اصولی و کلی داریم از یک گذار جهانی سخن می گوییم و با بهم بحث اصولی می کنیم به گفتمان شما که پیش می کشید به مانع برمی خوریم. من خواهشم از شما این است که شما فعلا کنار بکشید. ما به بحث شما که کمونیستها در ایران که در حال توسعه سرمایه داری است و در حال توسعه سیاسی و دموکراتیزاسیون دولت است و سرمایه داری است باید چه کار کنند .. باز خواهیم گشت. اولا اجازه بدهید ما خودمان را معرفی کنیم. بعد.۱ علی یحیی پور:
فرهاد جان من دیگر چیزی نمی نویسم ولی من توسعه سر مایه داری را از شما یادگرفتم نه فقط شما بلکه دیگران هم بودند بحثتان را دنبال کنید من تعقیب می کنم۱ Farhad Vakof :
خواهش میکنم. علی جان. ما به گفتمان توسعه سرمایه داری و توسعه سیاسی یعنی توسعه دولت سرمایه داری در ایران و موضع ما کمونیستها نسبت به آن هم خوهیم رسید. بحث کنونی اما یک بحث اصولی و کلی است پیرامون این که کمونیستها چه می گویند. نه در سطح ایران بل بطور کلی. ما ها که برای گفتمان توسعه جامعه و دولت سرمایه داری در ایرانیم باید بدوا نشان دهیم که بر حول اصول و کلیات که ما کمونیستها مشترکیم چیزی کم نداریم. و ما مانند همه کمونیستها می دانیم و می خواهیم که جامعه و دولت سرمایه داری نابود شود. و اما اگر ما در ایران از ضرورت توسعه جامعه و دولت سرمایه داری عزیمت می کنیم مخالفین این ضرورت نمی توانند ما را متهم به جانبداری از جامعه و دولت سرمایه داری کنند. ما از سر پشتیبانی از جامعه و دولت سرمایه داری نیست که از ضرورت تاریخی توسعه جامعه و دولت سرمایه داری در ایران می گوییم. ما در دشمنی با جامعه و دولت سرمایه داری هیچ کم نداریم و حتی بیشتر هم داریم.۱ ما که ضد سرمایه داری و ضد دولتیم موظفیم به هنگامی که سرمایه داری و دولت در یک کشور در حال توسعه است نظرمان را بیان کنیم. بحثی نیست. اما بدوا باید ما اعلام کنیم که ما ضد سرمایه داری و ضد دولتیم. ما رابطه سرمایه داری و دولت را به خوبی درک کرده ایم. اجازه دهید بدوا ما این را اعلام کنیم و سپس و درپی آمد آن است که از ما انتظار می رود با توجه به بدبینی که ما نسبت به سرمایه داری و دولتش داریم چه نظری در رابطه با ترقی و توسعه اش در یک کشور داریم. آیا موافق توسعه سرمایه داری و دولتش در یک کشور هستیم یا نه؟۱ از دیده من بدبینی ما نسبت به سرمایه داری و دولتش نباید ما را کور کند. نباید ما قوانین تکامل و ترقی و پیشرفت اجتماعی و ضرورت های توسعه سرمایه داری و دولتش را نادیده بنگریم. اولی یعنی بدبنینی ما نسبت به جامعه سرمایه داری و ذولتش ناشی از موضع طبقاتی – اجتماعی ماست. دومی یعنی ترقی و پیشرفت گفتمان ضرورت تاریخی است. گفتمان اصولی نیست.۱ ما با رفقا بر سر حول اصول و بر سر گذار انقلابی به کمونیسم و اینکه در چنین گذار جهانی ما به یک دولت و به یک سلطه سیاسی که سلطه سیاسی ما کارگران و استثمار شوندگان علیه استثمار گران است، نیاز داریم، بحث داریم. این بحث بر حول ضرورت توسعه جامعه و دولت سرمایه داری در ایران نیست. من کاری به این ندارم که آیا جامعه و دولت سرمایه داری در ایران قابل توسعه است، توسعه یافته است. صرورت توسعه وجود دارد یا نه چرا که چنین مباحثی در چارچوب ایران و شرایط ایران مطرح است. اما در مباحث بر محور گذار جهانی و انقلابی به کمونیسم و جامعه اشتراکی و این گفتمان رفقا که در چنین گذاری ما به یک دولت انقلابی نیاز داریم. ما به یک سلطه سیاسی – انقلابی نیاز داریم و این رفقا نام این سلطه سیاسی و این دولت را می گذارند دیکتاتوری پرولتری … من با این بحث مخالفم. از دیده من دولت پرولتری که در دوره گذار جهانی مطرح میشود گفتمان اصولی نیست. گفتمانی است که نافی بدیهی ترین مباحث پیرامون دولت و سلطه سیاسی است.
پله ضروری برای گذار جهانی به سوی محو سرمایه داری جهانی و دولت جهانی اش، اعمال یک دولت و یک شکل از دولت با نام دیکتاتوری انقلابی طبقه پرولتاریا نیست. این از هجویات است بنام هر کس و خدمات آن کس هم به ما بشر ستمدیده هر قدر بزرگ و کتمان ناکردنی باشد.
📷 بهروز شادیمقدم :
رفیق من استدلال کن .۱
📷 Farhad Vakof :
رفیق. حرکت کارگری حرکت ضد دولتی است. حرکت ضد سرمایه داری و ضد استثماری حرکتی ضد دولتی است. این ماهیت این حرکت در سطح جهانی است. این ماهیت تاریخی ماست. اولا سوسیالیسم در یک کشور یک تز بی پایه و شکست خورده است. در نتیجه جهانی شدن سرمایه داری که فرایندش باز است و ادامه دارد پایانه ای فرا می رسد که عصر گذار انقلابی و جهانی است که هدف ما نابودی سرمایه داری جهانی و دولتش است. تا آن موقع در نتیجه جهانی شدن جامعه و دولت سرمایه داری ما تنها با یک جامعه و یک دولت در عرصه گیتی مواجهیم. در این مقطع پایانه که گذار انقلابی است حرکت ما نمی تواند حرکت دولتی باشد. حرکتی ضد دولتی. و ضد سرمایه داری.۱
📷 Farhad Vakof :
انقلاب کارگری در ماهیت و در شکل انفلابی جهانی خواهد بود. این انقلاب در فرجام فرآیند کنونی جاری جهانی شدن سرمایه داری روی می دهد. یک انقلاب کارگری که هدف خود را نابودی جامعه و دولت جهانی سرمایه داری واقع گردانیده چنین حرکتی ضد دولتی و ضد سرمایه داری است. دیکتاتوری شکلی از دولت است و شکلی از دولت سرمایه داری است. در دیکتاتوری سلطه سیاسی با هدف تامین استثمار مطرح است. دیکتاتوری از جانب استثمارگران است. هدف حرکت کارگری که حرکتی ضد استثماری است در هم شکستن کلیت ماشین سرکوبگر دولتی است. از نیروی انقلاب نظر به این که انقلابی است بنام دیکتاتوری انقلابی نام بردن توهین است به حرکت انقلابی بطور کلی و حرکت کارگری.
📷 بهروز شادیمقدم :
سئوالم این است که در صورت رخ دادن این نظرات شما : “حرکت ما نمیتواند حرکت دولتی باشد. حرکتی ضد دولتی. و ضد سرمایه داری.” ، چه نظامی جایگزین خواهد شد ؟ بلافاصله کمونیسم ؟ پرش . به همین سادگی . بدون دولت ؟ یعنی اینهایی که شما آورده اید را مارکس نمیفهمیده است که حرف از دورۀ گذار زده و میگویی “هجویات” گفته است . رفیق من این بحث را در گذشته قبل از شما خیلی ها زده اند . با تنها انقلاب کردن در چنین جامعه ای با ساخت کلا” سرمایه داری نمیشود پرید توی کمونیسم . حرف از جامعۀ کمونیستی زدن بدون مرحلۀ گذار و بدون دولت نظریه ای آنارشیستی است .۱
📷 Farhad Vakof :
رفیق. شما استدلال نمی کنید. اما خواهان استدلال هستید. شما تبلیغ می کنید. شما مارکسیسم را تبلیع می کنید. این کاری که شما می کنید تجزیه و تحلیل واقعیت های ما انسان ها نیست. شما نظریات مارکس را از این واقعیت ها ارائه می دهید. اما در عین حال در برابر ارائه نطریات یک فرد خواهان این هستید که من استدلال کنم. با این روش نمی شود بحث کرد. این روش دیرینی است که در عمل نشان داده بازدهی ندارد. ما با این روش دهه ها در جا زده ایم. با این مقدمه بگذار باز گردیم به اصل مطلب. دوره گذار انقلابی همواره در تاریخ اجتماعی بشر وجود داشته. در تبدیلاتی که پس از تغییرات تدریجی آمده اند هنگامه یک انقلاب فرا می رسد. اما در مورد انقلاب حهانی – و اشتراکی دوره گذار انقلاب مانند گذشته نیست. دوره گذار انقلابی نوین که برپایی یک جامعه اشتراکی و جهانی به وسعت کره خاکی را در چشم انداز خود دارد، مانند دوره های انقلابی پیشین نیست. هم از لحاظ وظایف و مضون جهانی است و هم از لحاظ شکل. ذوره گذار انقلابی حاصل تغییرات تدریجی در جهانی شدن سرمایه داری کنونی است که پروسه اش باز است. در حال شدن است. این پروسه دهه ها پیش به این سو شروع شده و ما از آن بنام عصر امپریالیسم نام می بریم. این عصر جاری است. جهانی شدن سرمایه داری و دولتش جاری است. پروسه اش باز است. حاصل این فرایند تدریجی و عملی هنگامه تحول و گذار انقلابی است. در مضمون و در شکل این دوره گذار یگانه و جهانی است. خلاف این تصورات آنی است که در دهه ها پیش از این شکل گرفت. شما دارید این تصورات پیشین را تبلیغ می کنید. در این تصورات انقلاب جهانی – اشتراکی گرچه در مضمون جهانی است اما در شکل ملی است. در این تصورات دوره گذار انقلابی در هر کشور و دولت جداگانه بنام انقلاب سوسیالیستی صورت پدیر می گردد. در این تصورات دوره گذار در کشور بدوا دولت و جامعه سرمایه داری را نابود نمی کند بل با ایجاد دولت کارگری که در عین حال یک دیکتاتوری و یک دموکراسی است، عصر گذاری پدید می آید. تز سوسیالیسم در یک کشور که به این شکل پیدا شد و سپس در عمل شکست خورد به جهاتی نظری و تئوریک مسئله دار است. از جهات عملی مطابق با واقعیت های جهانی شدن دولت و جامعه سرمایه داری کنونی نیست. یعنی این فرآیند جاری را نمی بیند. در وجه نظری و تئوریک عرض شد تز سوسیالیسم در یک کشور مطابقت با دانش پیرامون دولت و اشکل دولت یعنی استبداد و دموکراسی نیست. از سوی دیگر از نظر نظری برداشتی که این تز از دوره گذار انقلابی کارگری دارد اشتباه است. در این تز در دوره گذار دولت سرمایه داری به شکل دولت کارگری درمی آید و کارگران ابزار سلطه سیاسی جدیدی پدید میآورند.. و غیره که بحث شد..
📷 بهروز شادیمقدم فرهاد عزیز ، چند بار کامنت شما را خواندم . متوجه نشدم راه حل شما چیست . در جهان کنونی تنها راه حل انقلاب سوسیالیستی است . قطعا” پیروزی این انقلاب در یک کشور ممکن نیست و شکست خواهد خورد . باید این انقلاب گسترش یابد . این لب مطلب است و تنها راه حل .۱
📷 Farhad Vakof :
چطور متوجه نشدید ولی جواب می دهید. این جواب بر چه پایه است؟ اگر متوجه نشدید می توانید بخواهید تا برایتان تشریح کنم. صداقت هم چیز خوبی است. عرض کردم شما دارید تبلیغ می کنید والا اهل بحث و گفتگو نیستید اگر بودید یکی از شروط اولیه اش این است در صورتی که متوجه صحبت سخنران و … نشدید ازشان درخواست کنید مطلب را به زبان دیگر تشریح کند. اما اسلوب شما این نیست. هر وقت تغییر اسلوب داده اید و آماده بحث شدید بفرمایید من در خدمتم.
📷 بهروز شادیمقدم :
بازخواست میکنی . نظرت انسجام ندارد و متوجه نشدم و نمیشم . شرط صداقت را در صورت متوجه نشدن ، گفتن آن میدانید . خب من هم نوشتم . چرا برافروخته شدی . نظر دیگران را هجو میدانی و کسی نظرت را متوجه نشد صداقت ندارد ؟ میگوید تبلیغ میکنم . این که بد نیست . شما هم با اظهار نظرات در واقع تبلیغ میکنی . درج مطالب در این ستون هم دعوتی به بحث کردن است . اسلوب این ستون این است . با روشی که میبینی .
📷 Farhad Vakof :
تمام کنیم . با سپاس.