دمکراسی بورژوایی در تقابل با طبقه کارگر

حامد محمدی 

یکی از واژه های پر طمطراق و آزاردهنده ای که نظام سرمایه داری و دستگاه حاکمه آن همچون طبل توخالی کمر به همت بسته تا آن را جار زند و آن را یکی از اصول دولت های پیشرفته می داند، دمکراسی است. بورژوالیبرالیسم مهمترین عامل پیشرفت در هر کشوری را چیزی جز دمکراسی و پابندبودن هر دولتی به اصول دمکراتیک نمی داند، که این خود چیزی جز محو و انکار تضاد طبقاتی نمی باشد. همان طور که لنین در چه باید کرد می گوید: " نظریه ی مبارزه طبقاتی نیز که گویا با یک جامعه ی دموکراتیکی که بر طبق اراده اکثریت اداره می شود، تطبیق ناپذیر است، رد شده است ".

نظام سرمایه داری برای پیشبرد اهداف طبقاتی خود چاره ای ندارد جز اینکه طبقه ی پرولتاریا را با کلمات مضحکی همچون دمکراسی در مقابل پیشروی و دست اندازی طبقه بورژوازی به سطح معیشت طبقه ی پرولتاریا به طبقه ای منفعل درآورد. لنین در چه بایدکرد می نویسد :" اگر دموکراسی در ماهیت امر به معنای محو سیادت طبقاتی است، پس چرا سوسیال دموکراسی نباید تمام دنیای بورژوازی را با نطق های حاکی از همکاری طبقاتی فریفته سازد" . سرمایه داری در پروسه حرکت خود همواره برای به انفعال کشاندن طبقه پرولتاریا اقدام به تشکل های کارگری ای پرداخته که در راستای منافع سرمایه حرکت کند و با راه دادن سوسیال دمکراسی به سیستم پارلمانتاریسم در تریبون خود از آشتی طبقاتی جار می زند. دمکراسی از نوع بورژوایی اش چیزی نیست جز آزادی افراد در برابر قوانین تهاجمی طبقه بورژوایی و اگر دموکراسی باعث و بانی ازبین بردن حفظ وضع موجود شود، دموکراسی به وسیله دولت که حامی طبقه مالک یعنی بورژوازی است، به روی دیگر سکه یعنی سرکوب و خفقان تبدیل می شود.

 قوانین اساسی دولت های معاصر را بنگرید، اداره ی امور آنها را ببینید، آزادی اجتماعات یا مطبوعات و برابری افراد در برابر قانون را در نظر بگیرید و ببینید که چگونه در هر گام با سالوسی دموکراسی بورژوایی، که هر کارگر شریف و آگاه از آن مطلع است، روبه رو هستید. حتی یک دولت دموکراتیک، ولو دموکراتیک ترین دولت ها هم وجود ندارد که در قوانین اساسی آنها روزنه یا قیدی یافت نشود که امکان به کاربردن ارتش علیه کارگران و برقراری حکومت نظامی و غیره را " درصورت برهم زدن نظم" و در واقع در صورتی که طبقه استثمارشونده وضع برده وار خود را برهم زند و بکوشد خود را از حالت بردگی خارج سازد، برای بورژوازی تامین نکند. انگلس در اثر معروف خود به نام دولت می نویسید." حق انتخاب همگانی و دموکراسی نمودار نضج طبقه ی کارگر است، چنین حقی بیش از این نمی تواند چیزی بدهد و با وجود دولت کنونی هرگز نخواهد داد."

لیبرالیسم بر این ادعا که رقابت آزاد و دموکراسی عامل پیشرفت کشورها بوده ولی غافل از اینکه زیرسایه ی رقابت آزاد و دموکراسی نه تنها سرمایه، متمرکزشده و رقابت آزاد به انحصار تبدیل می شود، بلکه دموکراسی" دموکراسی ذهنی" به خفقان تبدیل می شود، چون شاخص دموکراسی با مالکیت خصوصی رابطه معکوس داد، یعنی هرچه مالکیت خصوصی متراکم تر باشد یعنی ابزار تولید در دست عده کمی قرار گیرد( با حجم گسترده تری) شاخص دموکراسی به صفر میل می کند. دموکراسی واقعی زمانی به معنای جامع خود موجودیت می دهد که هیچ گونه طبقه ای در جامعه موجود نباشد. دموکراسی تنها و تنها با حذف طبقات جامعه از بین خواهد رفت چون در جامعه ی بی طبقه هیچ گونه طبقه ای وجود ندارد که حامی منافع طبقاتی خود باشد. با این اوصاف تا زمانی که هر دولتی به مثابه دولت حامی منافع طبقه ی اقلیت و یا اکثریت موجودیت داشته باشد، سخن گفتن از دموکراسی همانا آب درهاون کوبیدن است. رسالت دیکتاتوری پرولتاریا همانا حذف طبقات جامعه می باشد که بنا بر رسالت واقعی خود تنها طبقه ای که می تواند به فلسفه واقعی دموکراسی معنای بالفعل دهد، فقط طبقه پرولتاریا خواهد بود.

 انگلس در اثر " دولت" اشاره میکند: " مادامی که پرولتاریا هنوز به دولت نیازمند است، این نیازمندی از لحاظ مصالح آزادی نبوده، بلکه به منظور سرکوب دشمنان خویش است و هنگامی که سخن گفتن درباره آزادی ممکن می گردد، آنگاه دولت به معنای اخص کلمه دیگر موجودیت خود را از دست می دهد."

اینک سوالی که از هر خواننده و کارگر آگاهی می توان پرسید این است که چرا دموکراسی بورژوایی اعمالی را که دموکرات ترین و جمهوری خواه ترین بورژواها در آمریکا و سویس علیه کارگران اعتصابی مرتکب می شوند، مسکوت می گذارد؟ چرا از حمله نظامی آمریکا به وییتنام، عراق و افغانستان از سوی کشورهای به اصطلاح دموکرات اروپایی پشتیبانی مادی و نظامی می شود؟ چرا سازمان ملل و دیگر سازمان هایی بین المللی از انواع و اقسامش فقط درباره ی جنایات حمله نظامی اسرائیل علیه غزه فقط به چندین بیانیه خود را سرگرم ساخته اند؟ آیا اینک نمی توان صحبت از این کرد که دموکراسی برای چه طبقه ای؟ و این که بین استثمارشونده و استثمارگر می توان برابری ولو در برابر خود قانون بورژوایی را نیز تایید کرد؟ هر یک از این احکام همچون کشیده ای به صورت کسانی خواهد خورد که دموکراسی و برابری در برابر قانون را در دهان خود مغلطه کرده و خواهان آنند که تضاد طبقاتی فاحش بین کارگر و سرمایه دار را کتمان کرده و آشتی بین طبقات را همچون لاشه متعفن به خورد طبقه کارگر بدهند.

زنده باد رادیکالیسم اجتماعی

۰۹/۱۲/۱۳۸۷