اعترافات ارتجاع در باره پدیده خاتمى

بیشتر اوقات حقیقت در میان گرد و غبار گم میشود و اثبات آن براى توده مردم مستلزم زمان و تجربه تلخ است. بویژه دستگاه عظیم رسانه هاى امروز٬ که هنرشان پمپاژ دروغ براساس منفعت طبقه حاکمه است٬ نقش اساسى در پنهان کردن حقیقت و وارونه کردن آن دارند.

 

یک نمونه ارزیابى سیاسى از عروج پدیده خاتمى در سیاست ایران است. همه به یاد دارند که سال ٧۶ چه ارکستر عظیمى از رسانه هاى غربى تا بخش اعظم اپوزیسیون ایران و نشریات و رادیوها از خاتمى و دو خرداد بعنوان؛ “جنبش اصلاحات سیاسى”٬ “جنبش جامعه مدنى”٬ “عروج نیروهاى میانه رو و اصلاح طلب”٬ “گورباچف و گاندى و ماندلاى ایران”٬ “پایان دوران خشونت و سرنگونى”٬ “شکست نیروهاى سرنگونى طلب” و تعابیر مشابه سخن میگفتند.

 

دراین میان تبئین منصور حکمت عمیقا متمایز است. او برخلاف این موج میگوید که ضرورت پدیده خاتمى تلاش براى بقاى نظام است. این موقعیت فلاکتبار رژیم اسلامى است که خاتمى را جلو صحنه انداخته و دستور کار او اساسا مقابله با نخواستن مردم و تداوم بقاى حکومت است. او این موضوع را تحمیل نقطه سازشى به مبارزه مستقل مردم براى سرنگونى میداند. نقطه سازشى که تلاش دارد اعتراض جامعه به حکومت اسلامى را در مرزهاى قانون اساسى خود حکومت زنجیر کند و قالب بزند. به همین اعتبار سیاست حزب مقابله با این نقطه سازش و تقویت جنبش مستقل آزادیخواهانه و کمونیستى براى نفى کل جمهورى اسلامى است.

 

دو سال طول نکشید که در میان خود دو خردادیها “عبور از خاتمى” شروع شد. حمله به دانشگاه در تیر ماه ٧٨ و گریه خامنه اى و دستور سرکوب خاتمى نشان داد خیلى ها دست را نخوانده بودند. در خارج پروژه کنفرانس برلین شان که قرار بود رژیم چاقوکشان اسلامى را به نرخ “لیبرال و میانه رو و اصلاح طلب” به دنیا بفروشند مفتضح شد و شکست خورد. پدیده خاتمى هشت سال به بقاى رژیم و تداوم فلاکت طبقه کارگر کمک کرد و بار دیگر جریانات راست اپوزیسیون ایران را پشت حکومت بصف کرد. بخشى از چپها و کمونیستهاى سابق را هم با خود برد. اینها هم قربانیان پدیده خاتمى بودند. کسانى که مفروضات و تزها و ادبیات و حتى لغات جریان ارتجاعى دو خرداد را اخذ کردند و با زبانهاى مختلف به جامعه و طبقه کارگر تحویل دادند و بخشا هنوز تکرار میکنند. 

 

مرتضى حاجى وزیر وقت دولت خاتمى و رئیس بنیاد باران متعلق به خاتمى٬ اخیرا در گفتگوئى اعلام کرده است که: “کاندیداتوری محمد خاتمی در انتخابات ریاست‌جمهوری برای حفظ نظام و تداوم آن بوده است”! او تصریح کرده برای خاتمى “حفظ نظام و کمک به بقای آن” بیش از هر چیزی و هر خواست اصلاح ‌طلبانه‌ای اهمیت دارد. او حتى براى اینکه کسى به تکرار نوار دوم خرداد متوهم نشود گفته است که ایشان از اصلاح طلبى “توبه” کردند و اولویت شان اقتصاد است! یعنى خود اعلیحضرت “جنبش اصلاحات” به هر متوهم آخونده زده و توده ایست میگوید “من اهل گلاسنوست نیستم”!   

 

منصور حکمت این حقایق را در همان سال ٧۶ گفت. سالها طول کشید تا صف هوراکشان خاتمى  دسته دسته پس بنشینند. اما حقیقت دیگر بحدى عریان است که از جانب خود خاتمى هم به مردم و هم به جناح راست تر حکومت خاطر نشان میکنند. حق با منصور حکمت بود. تبئین او از عروج پدیده خاتمى با شکست کنفرانس برلین و شکست اولین اقدام دو خرداد در مجلس در باره قانون مطبوعات در متن تناقضات جمهورى اسلامى در همان سالها اثبات شد. و امروز با اعتراف مرتضى حاجى قاطعانه اثبات میشود که عنوان “جنبش اصلاحات” بیان بهداشتى و صورت ظاهر معضل بنیادیتر جنگ در حکومت براى “بقاى نظام” بود. امروز که حقیقت پدیده خاتمى٬ یا هر کس دیگرى که با پرچمهاى جعلى مشابه بمیدان مى آید٬ براى همه عیان شده است؛ فراخوان شرکت در این مضحکه به معنى حمایت روشن و بدون ابهام از حفظ و بقاى ارتجاع اسلامى در ایران است. 

 

جمهورى فقر و فلاکت و فحشا و اعتیاد و اختناق اسلامى راه حل ندارد. این رژیم نه متعارف میشود و نه با خاتمى و احمدى نژاد و هر جنایتکار دیگر میتواند تفاوت جزئى در زندگى مردم محروم ایجاد کند.  تنها راه خلاصى طبقه کارگر و مردم محروم سرنگونى این حکومت سرمایه داران و جنایتکاران اسلامى توسط یک انقلاب کارگرى است. راه دیگر تکرار این دور باطل و تداوم جمهورى اسلامى با تمام کراهتى است که تاکنون تجربه کرده ایم. جامعه در اولى بهاى زیادى نمیپردازد٬ در دومى اما٬ تکرار فجیع تر داستان ٣٠ سال گذشته با قربانیان بیشمار در کمین نشسته اند. 

باید این نقطه سازش جدید را شکست و مستقلا براى سرنگونى این نظام وارد عمل شد. *