جنبش سرنگونی مردم، “اتحاد عمل و همکار”های احزاب چپ و کمونیست (بخش اول)

بخش اول

جنبش سرنگونی مردم، اتحاد عمل و همکار“های احزاب چپ و کمونیست

بدنبال اعتراضات دیماه توجه ها بیشتر از هر دوره ای به احزاب است. در این نوشته به یک جنبه از پراتیک آن احزاب و سازمانهای اپوزیسیونی که چپ و کمونیست اند یا اینکه خود را چپ می نامند خواهیم پرداخت. بحث راجع به روابط و مناسبات این نیروها و همکاری میان آنها در اشکال دادن بیانیه، اطلاعیه، کمپین ها، گرفتن جلسات مشترک، ائتلاف و اتحادعمل ها، جمع آوری امضاء جمعی افراد چپ و کمونیست حول بعضی از رویدادها و این نوع فعالیت ها است. ما فکر می کنیم این قبیل کارها و سطوح آن که اکنون کلیه احزاب و سازمانهای چپ بدان مشغولند نه تنها جوابگو نیست، بیفایده هم هست. چرا چنین فکر می کنیم؟ سعی خواهیم کرد در چند بخش این نوشته به این سوال جواب دهیم. از نظر ما، جمع مبارزان کمونیست، این “همکار”ها که سالهای سال است جریان دارد، جای فعالیت سیاسی و همکاری و برنامه عمل واقعی را گرفته است. علاوه بر این در پس این نوع فعالیت ها جابجائی های سیاسی مهمی در حال شکل گرفتن است. به همین دلیل به آن می پردازیم. در این بحث از همه احزاب صحبت می کنیم. اما در مورد کومه له و حزب کمونیست ایران بررسی مفصل تر و تاریخی خواهیم داشت تا بتوانیم جایگاه امروز آنها را روشن تر توضیح دهیم.

در این نوشته برای جلوگیری از تکرار مکرر نامها بر مبنای دوری و نزدیکی برنامه ای و سیاست و تفاوت در روش فعالیتها، احزاب و سازمانها را در دو گروه اصلی دسته بندی کرده ایم. گروه اول، احزاب طیف کمونیسم کارگری به اضافه جمع مبارزان کمونیست می باشد. فعلا بدلیل رقابت میان این گروه از احزاب، حزب کمونیست کارگری ایران- حکمتیست (خط رسمی) خارج از مدار اتحاد عملهای جاری قرار گرفته است. گروه دوم، حزب کمونیست ایران، سازمان کردستان این حزب- کومه له، سازمان راه کارگر و انواع و اقسام محافل چپ و سازمان فدائیان اقلیت و هسته اقلیت و غیره هستند. بدنبال طرح نکات عمومی به بحث مشخص تر این احزاب و سازمانهای مهم در هر دو گروه می پردازیم.

طرح چند نکته عمومی

حزب کمونیست کارگری ایران قبل از انشعابات سال ۱۳۸۲، خارج از چنین چرخه ائتلاف و همکاری نیروهای چپ در ایران قرار داشت. آن حزب از نظر روش فعالیت و دخالت در سیاست و از نظر رهبری و توان اثر گذاری بر رویدادها با همه جریانات زمان خود فاصله داشت. دامنه نفوذ آن حزب بهر اندازه ای بود، در ایجاد مناسبات با دیگر احزاب، تفاوتهای سیاسی و پراتیکی و برنامه ای را مخدوش نمی کرد. آن حزب ضمن روشن کردن این تفاوتها به همکاری مشترک با دیگر احزاب در چهارچوبهای معین و اساسا برای مقابله با جمهوری اسلامی و آن خطراتی که زندگی مردم را تهدید می کرد روئی می آورد. سیاست آن حزب در اینمورد آغاز و پایانی داشت و سعی می کرد از این طریق امکان انتخاب آگاهانه حزبی و سیاسی را برای کارگران و مردم فراهم نماید. حزب دوره منصور حکمت همکاری با احزاب و سازمانها را به شرط ربط آن به جامعه و داشتن ما به اذاء سیاسی و عملی به نفع مبارزات مردم و ارتقاء سیاسی آنها رد نمی کرد. مبنای همکاری و اتحاد عملهای آن حزب سیاسی اجتماعی بود و محدود به چپ بودن یا نبودن احزاب و سازمانها نمی شد.

در زمان فعالیت آن حزب، کومه له و حزب کمونیست ایران با انواع و اقسام جریانات خانواده چریک های فدائی و راه کارگر و گروه های مختلف چپ و احزاب ناسیونالیست کُرد، رابطه داشت و سر گرم ترمیم “کدورت”هائی بود که از کومه له قدیم به ارث برده بود. آن زمان همکاری میان آنها بدون جنجال تبلیغاتی انجام می گرفت. در پس آن خوش بش ها، جشن بازگشت کومه له و حزب کمونیست ایران به نزد خانواده چپ سنتی و ناسیونالیستها قرار گرفته بود.

   با مرگ منصور حکمت و از بین رفتن حزب او در سال ۱۳۸۲، احزاب متعدد طیف کمونیسم کارگری هم به اینگونه از “ائتلاف” و “اتحاد عمل”ها روئی آوردند. از آن پس راه برای کومه له هموارتر گردید. اکنون این قبیل”همکاری” ها و تنظیم مناسبات احزاب و سازمانهای چپ از این کانال به رکن عمومی پذیرفته شده ای در میان هر دو گروه تبدیل شده است. این ماجرا سابقه چند دهه ای پشت سر دارد. اما در تمام اینمدت و تا به امروز نه تنها کوچکترین تاثیرمثبتی بر مبارزات کارگران و زنان و معلمان و دیگر اقشار مردم در جامعه نگذاشته، بلکه اثرات توهم بر انگیزی بر آن کسانی که امیدی به این قبیل “همکاری” ها پیدا کرده اند نهاده است. تا جائی که به مناسبات میان این احزاب بر می گردد، این سیاست مایه هیچ پراتیک ثمر بخشی، هیچ اتحاد عمل و همکاری واقعی حتی چند ماهه ای در میان آنها نشده است. با این حال بدنبال وقایع بعد از وقایع شاهد تکرارش هستیم. دلیل روئی آوری این احزاب و سازمانها به جمع کردن امضاء و طومار نویسی و دادن اطلاعیه و بیانیه مشترک چیست؟ چه خاصیتی در پس داستانی که هر چند مدت رهبران احزاب سیاسی اسم و رسم دار را بدور هم جمع میکند نهفته است؟

 در جواب به سوال بالا از بحث پایه ای جنبشی، وجه اشتراکها و تفاوتهای سیاسی موجود در میان این احزاب می گذریم. همینقدر بگوئیم که سنت و متد فعالیت کمونیستی در جامعه و در میان احزاب موجود در مقایسه با سنت سیاسی چپ و رفرمیستی ضعیف تر است. در کردستان، کمونیسم ملی به چهار چوب سیاسی معینی از کانال کومه له برای فعالیت دست یافته است. این پدیده ای است تازه که با تکیه بر جنبش ملی و در غیاب سیاست کمونیستی در این منطقه بازار گرمی بهم زده است. اضافه بر اینها، چند فاکتور مهم دیگر در انجام اینگونه همکاریها در میان احزاب دخیل اند.

مهم ترین آن ناتوانی این احزاب در دادن جواب و انطباق یافتن فعالیت و سیاست آنها با نیازها و ملزومات سیاسی و سازمانی جنبش سرنگونی مردم، جنبش کارگری، جنبش رهائی زنان و دیگر مسائل سیاسی و مبارزاتی درون جامعه است. بیشتر اوقات بدنبال هر تحولی در جامعه تعدادی از این احزاب دور هم جمع میشوند و در شکل بیانیه و اطلاعیه های مشترک مواضع عمومی خود را می آورند و پخش می کنند. بعنوان مثال با شروع جنبش اعتراضی دیماه ۱۳۹۶ تا کنون بمناسبت های مختلفی در حد گرفتن آکسیون و مراسم و جلسات و بیانیه مشترک در کشورهای اروپائی بشدت سرگرم اند.

مشکل اینگونه اتحاد عمل ها تنها این نیست که تناسبی با تحولات عظیم و سرنوشت ساز درون جامعه ندارند. بلکه اینها به چیزی جواب نمی دهد و مانعی رفع نمی کند و افقی را جلو روی فعالین جنبشهای اجتماعی باز نمی کند. اتحاد عمل های فعلی میان احزاب ابزار پرده پوشی ضعف این احزاب و آن مشکلات محوری است که جلو پیشروی جنبش اعتراض اجتماعی و کمونیستی قرار دارند. این همکاریها برای خود این احزاب جوابی به موج بر گشت بی جوابی آنها به تحولات اجتماعی و فشار سیاسی درون تشکیلاتی و فشار اجتماعی بیرون از آنها است. چه سنگری بهتر و کاراتر از امر عامه پسند “اتحاد”، روابط “دوستانه”، “همکاری” می تواند این فشارها را پس زند و مشکل را پرده پوشی کند؟ چه وسیله سیاسی دیگری می تواند چنین فعالیت هائی را به حساب سیاسی بودن، غیر سکتی بودن و باز بودن این احزاب بگذارد و امروز را به فردا برسانند؟ مردم اتحاد احزاب و همکاری میان آنها را برای یافتن راه نجات جامعه از این وضعیت میخواهند. اما این احزاب آن را وسیله گریز از آن و حل و فصل مشکلات خود کرده اند. این احزاب به جای سر و کله زدن با ضعف ها و روشن کردن دلایل چنین مشکلاتی، آنهم در دل تحولات اجتماعی که جامعه افق چپ را برای پیشبردش انتخاب کرده است، راه گریز ائتلاف و اتحاد عمل غیر واقعی و جنجال حول آن را یافته اند.

 ایجاد قطبی در جامعه حول یک حزب یا یک شخصیت یا چند رهبر مبارزاتی و یا تشکلی برای دادن افق و تامین رهبری جنبش سرنگونی مردم، گرهی ترین و مهم ترین مشکل فوری جامعه و همه ما است. جامعه در این سطح جواب میخواهد. اگر در این دوره فقط یک مورد از امر مبارزاتی مردم، مثلا کارگری، یا ضد مذهب بودن، یا دختران خیابان انقلاب در بُعد اجتماعی با حزبی تداعی میشد، حالا موقعیت چپ جای دیگری بود. تحولات ایندوره جامعه ایران مانند سال ۱۳۸۸ نیست و مردم به خانه های خود بر نمی گردند و ۸ سال دیگر منتظر بمانند. اگر سال ۸۸ حزبی ظرفیت درک ضعف های خود در جواب به این نیاز جامعه را داشت، حداقل پرداختن و کلنجار رفتن با آنها را در دستور رهبریش میگذاشت، اکنون می توانست راه چاره ای بیابد و سرو گردنی از بقیه احزاب بالاتر باشد. همکاریهای فعلی میان این احزاب، همه را از این مسیر دور و دورتر می کند. متاسفانه همه ما و احزاب و سازمانهای چپ هنوز در موقعیتی شبیه به دوران قبل از سال ۱۳۸۸ هستیم. این هشدار جدی به همه کمونیست ها است. جامعه افق میخواهد و به تکیه گاه و هدایتگری و قالب سیاسی احتیاج دارد.

ایراد اصلی احزاب گروه اول در کمبود فعالیت و نخواستن رهبری آنها برای رسیدن به چنین موقعیتی نیست. در نداشتن برنامه، و استراتژی برنامه ای نیست. مشکل این است که این برنامه و افق در پراتیک و سیاست معنی نمی شود و جای آن خالی است. ایراد در روش فعالیت سیاسی روزانه این احزاب در ارتباط با وقایع سیاسی جامعه، سبک کار، اولویتهائی فعالیت، رابطه حزب با جامعه، رابطه کادرها با حزب، رابطه نا متعادل نهادهای حزبی با حزب است. فرصت ها دارد چون برق از دست میروند. از دیماه تا کنون، اعتراضات توده ای در ایران از نظر ابتکار عمل مبارزاتی و عمق اجتماعی و دخالت سیاسی طبقه کارگر و زنان و مردم برای به گور سپردن جمهوری اسلامی عمومی تر شده است. جمهوری اسلامی هنوز طرف اصلی مردم است. طبقه بورژوا در ایران و کشورهای غربی خطر رادیکالیسم مردم را دیده اند. اینها نظاره گر نیستند. فعلا سر گرم سبک و سنگین کردن توان جمهوری اسلامی در مهار جنبش اعتراضی مردم برای جلوگیری از سطح توقعات آنها هستند. اگر جمهوری اسلامی از انجام این وظیفه ناتوان گردد برای قاپیدن ابتکار از دست مردم و پس زدن نیروهای چپ در جامعه با تمام امکانات خود جلو می آیند. در مدت کمی آلترناتیو و رهبر درست می کنند و همراه با آن موج سرکوب انقلابیون و کمونیست ها شروع  میشود. آن وقت تنها سهمی که برای ما میماند نه بازیگری در صحنه اصلی سیاست ایران بلکه افشاگری و دادن اطلاعیه های محکوم می کنیم خواهد بود. جامعه تشنه آلترناتیو رادیکال و سوسیالیستی است و میدانش را فراهم آورده از این نظر جزء حزب و رهبر چیزی کم ندارد.

عامل دیگر جمع شدن این احزاب در همین حد فرمال، رقابت میان آنها است. این رقابت ها جای معیارهای سیاسی تنظیم مناسبات را گرفته است. بهمین دلیل ترکیب حزبی و سازمانی اتحاد عمل ها دائما در حال تغییر است. بدنبال این نکات عمومی بحث مشخص تر این موارد را از گروه اول احزاب آغاز می کنیم.

ادامه دارد.

مجیدحسینی  سوم ژوئن- ۱۳ خرداد ۱۳۹۷

۰۰۴۶۷۳۷۷۶۵۳۴۱

majid.hosaini@gmail.com