همکاری نیروهای چپ در کردستان؛ پاسخ به کدام ضرورت
در طول دو دهه گذشته احزاب و جریانات رفرمیست چپ چندین بار اقدام به تلاشهایی برای ایجاد اتحاد عمل این نیروها حول پیشبرد مسائل مشترک در سطح سراسری کردەاند. این اقدامات زیر نامهایی مانند اتحاد نیروهای چپ و کارگری و شورای همکاری نیروهای چپ و کمونیست صورت گرفته است. اما هر بار این نوع اتحادها بدون حصول اهداف تعیین شدە از هم پاشیده شدە است. حزب کمونیست ایران از جریانات اصلی و پیشقدم برای گردهمایی این نیروها بوده است. اخیرا نیز همین حزب دور جدیدی از تلاشها و تبلیغات برای بخت آزمایی نوین در این راستا را به راه انداخته است. اما آنچه کە اینبار با گذشته متفاوت است این است که رهبری حزب کمونیست دامنه جغرافیا را به کردستان ایران محدود کردە است و به جای راه کارگر و چریکها، سراغ جریانات کمونیسم کارگری رفته است. تا این لحظه چندین مصاحبه تلویزیونی و اخیرا نیز نشست مشترکی میان هیئتی از کمیته کوردستان حزب حکمتیست و رهبری حزب کمونیست ایران در اردوگاه زرگویز برگزار شدە است و طرفین این دیدار را مثبت ارزیابی کردهاند. تا اینجا اشکالی در کار نیست و این جریانات محق هستند برای ادامه حیات خویش دست به هر اقدامی بزنند که بتواند چند صباحی بیشتر ادامه حیاتشان را تضمین کند.
آنچه که مورد نقد است و لازم است با تودههای کارگر و زحمتکش و فعالان آگاه این طبقه در کوردستان در میان گذاشته شود این است که این احزاب هر بار در اوج فریبکاری مدعی بودهاند کە درک نیاز مبرم و ضرورت عاجل برای پاسخگویی به شرایط جنبش کارگری بوده است که دست به چنین اقدامی زدهاند. اینها هر بار برای برون رفت از بحرانهای تشکیلاتی، و فرار از معضلاتی که دامنگیر حزب و سازمانشان شدە است، توده پایین تشکیلات را سرگرم مسئله جدیدی میکنند. این جریانات غیرکارگری برای جا انداختن ضرورت ایجاد وحدت با همدیگر نزد توده پایین تشکیلاتی، همواره از ضرورتهای عاجل سخن راندهاند. آنان مدعی بودهاند که ایران آبستن تحولات جدی است، رژیم در سراشیب سقوط قرار دارد، احزاب راست جامعه مشغول تشکیل جبهه هستند، لذا ما نیز چپها نیز باید به فکر ایجاد وحدت باشیم. طبقه کارگر به اتحاد ما چپها نیاز مبرم دارد، و گرنه در فردای هر تحولی راست جامعه قدرت سیاسی را قبضه خواهد کرد و طبقه کارگر کلاهش پس معرکه خواهد ماند. اینها استدلالهای بی پایە و غیراصولی هستند که جریانات رفرمیست چپ حداقل در طول دو دهه گذشته به خورد توده تشکیلاتی خود و جامعه دادهاند و به این روال کماکان میدهند. کسی نیست محکم یقه این آقایان صدرنشین احزاب خارج کشور را بچسبد و بگوید مگر زندگی شما آقایان کوچکترین سنخیتی با زندگی تودههای کارگر ایران دارد تا آنان برای نسخهپیچیهای شما تره خرد کنند؟ چرا بایستی فعالان کارگری که در روند مبارزه طبقاتی با یکی از شرورترین دولتهای عصر حاضر استخوان نرم کردهاند، منتظر بمانند تا بلکه شما آقایان خارج نشین فتوا صادر کنید که چگونه علیه سرمایه داران و دولت حامی آنان مبارزه کنند؟
کدام جریان چپ میتواند ادعا کند که توانسته است نانی به سفره کارگری اضافه کند؟ چرا اینها فکر میکنند که در غیابشان طبقه کارگر و فعالان پیشرو این طبقه قادر به انجام هیچ کاری نیستند؟ آیا فعالان جنبش کارگری کردستان از عملکرد احزاب چپ خشنود هستند؟ آیا آنان نمیدانند که باعث و بانی شقە شدن صفوفشان عملکردهای فرقه گرایانه همین احزاب چپ بودە است؟ هر فردی که حتی اندکی از مسائل جنبش کارگری کردستان را در طول این دو دهه تعقیب کردە باشد، به خوبی میداند تمامی این احزاب بجز استفاده ابزاری از عدهای فعال کارگری در راستای پیشبرد اهداف حزبی، همسو کردن آنان با سیاستهای حزبی و در نهایت قراردادنشان پشت ویترین برای پز کارگری بودن حزب، نه تنها کوچکترین خدمتی به پیشبرد مبارزه ضدسرمایهداری کارگران کردستان نکرده اند، بلکه بشدت سنگ اندازی کردهاند و به جرأت میتوان ادعا کرد که یکی از عوامل و فاکتورهای رکود مبارزات کارگری در کردستان اعمال هژمونیطلبانهٔ حزبی و فرقەای بر جنبش کارگری بوده است. کار به جایی رسیده است که این اواخر خود فعالان کارگری نه تنها پدیده شوم فرقەگرایی در جنبش کارگری کردستان را انکار نمیکنند ، بلکه بشدت به ادامە این روند معترض هستند.
هر فعال آگاه و دلسوز کارگری در کردستان بایستی مقداری تعمق کند و بپرسد جریان چیست، چرا احزاب چپ در کردستان حالا فیلشان هوای هندوستان کرده است؟ اصلا چرا اینها انشعاب کردند، آیا انشعاب جریان موسوم به کمونیسم کارگری که اینک دارای چندین شاخه است از حزب کمونیست ایران، خواست جنبش کارگری کردستان بود؟ آیا اینها از سوی طبقه کارگر و فعالان این طبقه تحت فشار قرار گرفته بودند که بایستی از حزب کمونیست منشعب شوند؟ اگر پاسخ منفی است که از نگاه من قطعا منفی است، پس چرا در طول این بیست سال به فکر اتحاد و یا حداقل همکاری مشترک نبودهاند؟ بر کسی پوشیده نیست که اینها در طول دو دهه بدترین فرهنگ سیاسی در برخورد به مخالفان خویش میان اعضایشان جا انداختند، همدیگر را هتک حرمت کردند، انگ زدند و حتی به نزدیکترین رفقای دیروزشان رحم نکردند. اسناد این فرهنگ غیر سیاسی و صفحات جدل آنلاینشان کماکان قابل دسترسی است. این احزاب تا دیروز سایه همدیگر را با تیر میزدند و اگر در جلسات و نشستهایی که یکی از آنان وجود داشت، بقیە از شرکت کردن پرهیز میکردند. چه اتفاقی افتاده است که اینها تلویزیونهایشان را در اختیار همدیگر قرار میدهند و برای همدیگر بساط مهمانی میچینند؟ اگر جنبش کارگری کردستان به اتحاد و یا همکاری این سازمانها نیازمند است، آیا قبلأ این نیاز وجود نداشت یا آقایان ضرورتش را درک نکرده بودند.
واقعیت این است که نه انشعابات این سازمانها و نه اتحادعملهایشان سر سوزنی به جنبش کارگری ربطی نداشته و ندارد. البته الحق اینها خودشان نیز پنهان نمیکنند و با صراحت میگویند که بدلیل اینکه جریانات ناسیونالیستی در کردستان اخیرا به نوعی همکاری اقدام کردهاند و یا رژیم در سراشیب سقوط قرار دارد ضرورت همکاری مشترک را درک کردهاند. رقابت با ناسیونالیسم کورد از سوی جریان چپ در کردستان پدیدهای تازه نیست، همگان میدانند در راستای تحقق این سیاست غیرکارگری و غیرکمونیستی، این جریان در گذشته تلفات جبران ناپذیری را نیز متحمل گشته است.
بگذارید احزاب و فرقههای رفرمیست و چپ سوسیال خلقی موجود در کردستان با هم همکاری کنند، جبهه مشترک تشکیل دهند، و حتی خود را در یک حزب همکاسە کنند. بگذارید بقول خودشان از راستها عقب نمانند. تمامی این احزاب به فکر کسب قدرت سیاسی برای حزب متبوع خویش هستنند. استفاده از نام کارگر و نیروی مبارزاتی تودههای طبقه کارگر تنها و تنها برای رسیدن حزبشان به مسند قدرت است. آنچه که فعالان جنبش کارگری کردستان و تودههای کارگر و زحمتکش باید از آن حذر کنند، تبدیل شدن به نردبان برای رسیدن احزاب به قدرت سیاسی است. تودههای طبقه کارگر کردستان میتوانند مبارزات ضدسرمایهداری خویش را بطور مستقل و بدور از هر گونه دخالت احزاب رفرمیست چپ به پیش ببرند. جنبش کارگری کردستان در طول چهار دهه مبارزه بیوقفه علیه صاحبان سرمایه و دولت هار حامی آنان، تجارب بسیار گرانبهایی را کسب کرده است. این جنبش صاحب دهها فعال دلسوز است که در متن پیکار و ستیز طبقاتی پرورش یافتهاند و دولت بورژوازی حتی با بکارگیری تمامی ترفندها قادر به مهار آنان نیست. این جنبش با داشتن چنین پتانسیلی نه تنها به احزاب و فرقههای رفرمیست چپ به هیچ وجه نیازمند نیست، بلکه به هر اندازهای که بتواند مستقل عمل کند و سایه شوم فرقهگرایی را بالای سر جنبش کارگری کوتاه کند، به همان اندازه مبارزات طبقه کارگر رادیکالتر و ضدسرمایهداریتر میشود .
مراد احزاب چپ در کردستان این است که در جنبش کارگری برخی خواستها و مطالبات رفرمیستی را طرح کنند و در راستای وانمود کردن تحقق مطالبات کارگران از طریق تشکل مستقل رفرمیستی و یا اتحادیه آنها را به ایجاد این نوع تشکلات تشویق کنند. نقشە عمل و افق پردازی احزاب چپ در کردستان این است که مبارزات کارگری را با مبارزات رژیمستیز این احزاب همگون و همگام سازند و تودههای کارگر و زحمتکش به نیروی مادی مبارزهٔ رژیمستیزی این احزاب تبدیل شوند و در فردای هر تحولی و یا تغییر توازن قوا به نفع جنبش سرنگونیطلب، طبقه کارگر با ایفای نقش اساسی خویش دو دستی قدرت سیاسی را تقدیم آنان کند.
کارگران کوردستان باید این واقعیت را بدانند که احزاب و فرقههای رفرمیست چپ به هیچ وجه نمیخواهند که جنبش کارگری با افق لغو کار مزدی امر مبارزهٔ طبقاتی را علیه سرمایه پیش ببرد، زیرا اینها بر این امر واقفند که اگر روزی جنبش کارگری کوردستان با سیاستها و افقپردازیهای غیرکمونیستی این جریانات رفرمیستی تصفیه حساب کند و گرایشات رفرمیستی و آنارشیستی را از خود دور سازد و با در پیش گرفتن افق کمونیستی به مصاف سرمایهداران و دولت هار بورژوازی برود، راه رهایی خود را یافته است. اگر کارگران کوردستان اقدام به تشکیل شوراهای ضدسرمایهداری خویش کنند، و این شوراها را به سنگر مبارزاتی علیه کلیت نظام سرمایه تبدیل کنند، آن روز فاتحه این احزاب خوانده خواهد شد و پرونده آنان برای همیشه بسته میشود.
ملک پیرخضری
خرداد ١٣٩٧