در پاسخ به یک ضرورت سیاسی و تاریخی

در پاسخ به یک ضرورت سیاسی و تاریخی

بعد از اعتراضات مردمی در دیماه و متعاقب آن گسترش این اعتراضات در ابعاد گسترده تر در شهرهای مختلف با خواستها و مطالبات سیاسی و اقتصادی و همچنین گذار مردم از جناح های حکومتی، مبارزات مردمی جنبه و وجهه طبقاتی و رادیکال تری به خود گرفت و همین امر باعث گردید که این مبارزات وارد فصل جدیدی از روند رو به تکامل خود شود، روندی که نشان از بارقه های امید برای تغییر و تحول ریشه ایی در مناسبات حاکم را می دهد. پروسه ایی که نشان دهنده بالا رفتن درک و آگاهی مردم نسبت به این موضوع بود که ریشه تمامی مشکلات آنها با توهم به هیچکدام از جناح های حکومتی نه تنها حل و فصل نمی گردد بلکه دلبستن به هرکدام از این جناح ها نتیجه ایی جز فقر و فلاکت روز افزون برای آنها در پی نخواهد داشت و با درک این آگاهی مردم کلیت نظام را نشانه گرفتند، کلیتی که مسبب تمامی مشکلات و معضلات آنها بشمار می رود.

اگرچه مبارزات مردمی از دی ماه به بعد وارد مرحله جدیدی گشت و این مبارزات تا به امروز در سطوح مختلف در حال جریان است و اشکال مختلفی به خود گرفته، اما این مبارزات و اعتراضات از یک خلا بسیار بزرگ رنج می برد و آن نبود یک رهبری رادیکال در راس آن می باشد. با وصف اینکه در طی سالیان متمادی در نتیجه رشد جنبش های اعتراضی و طبقاتی در ایران از جمله جنبش کارگری، جنبش زنان، جنبش دانشجویی بستر و زمینه ذهنی برای یک تغییر بنیادین در جامعه ایران ایجاد و فراهم آمد اما به دلیل اینکه احزاب و جریانات چپ و کمونیست از آمادگی لازم برای تاثیرگذاری بر این فرایند برخوردار نبودند در نتیجه در خارج از این فرایند قرار گرفتند و نتوانستند نقش سیاسی و تاریخی خود را در این تحولات ایفا کنند. به نحوی که عدم آمادگی و تشتت و پراکندگی این نیـروها سبب شد فرجه ایی را که جامعه با طرح مطالبات طبقاتی و رادیکال در اختیار آنها قرار داده بود از دست بدهند و همین امر  دلیلی شد که نتوانند نگاه جامعه را به عنوان یک آلترناتیو قوی به خود معطوف دارند و در نتیجه این ضعف و کاستی و همچنین عدم همخوانی نفوذ و اعتبار معنوی چپ و پتانسیل و ظرفیت های این نیـرو با عدم حضور قدرتمند آن در صحنه سیاسی ایران تلاش برای شکل دادن به یک قطب سیاسی از نیــروهای چپ و کمونیست به یک ضرورت سیاسی تبدیل شده است.ضرورتی که بازتابی از تحولات سیاسی و اجتماعی در ایران به حساب می آید. با این اوصاف احزاب و سازمانهای چپ و کمونیست بایستی با احساس مسولیت بیشتری به نسبت جنبش کمونیستی اقدام نموده و با ترسیم افق و چشم انداز بزرگتری از زاویه منافع جنبش کمونیستی  در ایران جهت تقویت جبهه چپ و رادیکال در جامعه گام بردارند.

بر همین اساس کومه له به عنوان جریانی کمونیستی در کردستان با انگشت گذاشتن برآرمان های انسانی از جمله برابری کامل زنان و مردان، مبارزه برای رفع ستم ملی، پیگیری حقوق حقه کارگران و اقشار فرودست، و گشودن افق سوسیالیستی در مبارزات طبقه کارگرازمسیر استراتژی سوسیالیستی، کمونیستی بودن خود را به اثبات رسانده و به یک جریان کمونیستی و متعهد و اجتماعی در کردستان تبدیل گشته و حقانیت خود را نه از نظرات شخص بخصوصی بلکه آنرا از پراتیک و  مواضع شفاف و مسولانه خود در قبال جنبش انقلابی کوردستان کسب کرده و با اظهارنظرهای شخصی و  نامسولانه آذر ماجدی که تبعا با سیاست رسمی تشکیلات کمونیست کارگری_حکمتیست همخوانی ندارد، تبدیل به جریان چپ ناسیونالیست نخواهد شد. عدم درک این ضرورت و چشم بستن بر واقعیت ها و پرداختن به مسائل جزئی و اقدام به اظهارنظرهای نامسولانه و تخریبی ناشی از سکت حزبی نه تنها کمکی به جنبش کمونیستی نخواهد کرد بلکه لطمات جبران ناپذیری را به آن وارد خواهد آورد که شاید تا سالیان سال تاثیرات مخرب و منفی آن باقی بماند.

اظهارنظرهایی که معمولا برآیند آن شانتاژها و تبلیغات منفی و بیهوده ایی خواهد بود که زمان و انرژی ما را به مباحثات بیهوده و حاشیه ایی بدون آنکه نتیجه منطقی و مستدلی داشته باشد به هدر خواهد داد. در حال حاضر احزاب و جریانات کمونیست می بایست با انعطاف بیشتر و با برجسته کردن فصل مشترکات خود در جهت همگرایی و همسویی برای ایجاد یک قطب سیاسی چپ اقدام نموده و در پرتو همین موضوع و با در نظر گرفتن ضرورتی سیاسی و عملی در داخل جامعه مباحث و نظرات حاشیه ایی و بی مورد را به گوشه ایی نهاده و بروی نقاط مشترک خود تاکیید ورزند. لذا در این خصوص احزاب و سازمانها بایستی در مرزبندی کامل با رفتار و برخوردهای سکتاریستی به تلاش های خود در زمینه ایجاد قطب سیاسی چپ و کمونیست ادامه دهند