بیاد کاووس طور سوادکوهی

شباهنگ راد

در ۷ اسفند ماه ۱۳۶۰ کاووس طور سوادکوهی بعد از انجام عملیات موفقیت آمیز یک‏دسته از چریکهای فدائی خلق (ارتش رهائی‏بخش خلق‏های ایران) به سپاه و بسیج شیرگاه مورد اصابت گلوله‏ی یک مزدور بسیجی قرار می‏گیرد و بدلیل شدت جراحات وارده در بلندی‏های شیرگاه و در میان دستان و چشمان دیگر رفقایش با ترنم "من چریک فدائی خلقم"، جان خود را از دست می‏دهد و به خیل هزاران جانباخته‏ی راه رهائی و آزادی می‏پیوندد.

رفیق کاووس (عسگر – مهدی) در مرداد ۱۳۳۵، در ورسک از توابع‏ی سوادکوه بدنیا آمد. دوران دبستان و متوسطه را در آنجا گذراند و در شهر ساری و با اخذ دپیلم ریاضی، دبیرستان خود را به پایان ‏رساند. زندگی رفیق کاووس از این به بعد که همزمان با ورودش به دانشگاه مدرسه عالی بازرگانی تهران در سال ۱۳۵۴ توأم بود، شکل تازه‏ای بخود می‏گیرد. هواداری از سازمان چریکهای فدائی خلق، تبلیغ و ترویج سیاست‏های انقلابی از زمره فعالیت‏های رفیق در این دوران را تشکیل می‏داد؛ دورانی که مترادف با رشد و گسترش مبارزات توده‏ای در سال‏های ۵۶ و ۵۷ بود. در چنین شرایطی با سازمان ارتباط مستقیم برقرار می‏نماید و در مراسم اوّل ماه روز جهانی کارگر (۱۱ اردیبهشت ۵۸) در سوادکوه، بعنوان یکی از سازماندهندگان آن، نقش بسزائی را ایفاء می‏کند.

با سر کار آمدن رژیم جمهوری اسلامی و بموازات آن غلبه‏ی اپورتونیست بر تار و پود بزرگ‏ترین جریان چپ ایران، رفیق کاووس ضمن مرزبندی روشن و قاطع با غاصبین سازمان و هم‏زمان با اعلام موجودیت چریکهای فدائی خلق در خرداد ۵۸، فعالیت‏های مبارزاتی خود را در محیط دانشگاه (مدرسه عالی بازرگانی) تحت نام دفتر دانشجوئی و بعدها جنبش دانشجوئی و دانش آموزی ۱۹ بهمن هوادار چریکهای فدائی خلق آغاز می‏نماید. رفیق کاووس، رفیقی روشن، قاطع و جسور بود و بنابه چنین خصائل بارزی به کردستان اعزام می‏شود تا ضمن شرکت در مبارزات توده‏های محروم کرد، توده‏هایی که، خانه و کاشانه‏ی‏شان هر روزه توسط ارگان‏های سرکوبگر رژیم جمهوری اسلامی مورد تعرض قرار می‏گرفت، بر وظایف کمونیستی – انقلابی خویش تداوم بخشد. در حقیقت فعالیت سیاسی – نظامی چند ماهه در کردستان، رفیق کاووس را در پای‏بندی‏اش به تئوری مبارزه مسلحانه مصمم و مصمم‏تر نمود تا جائی‏که به عضویت سازمان در می‏آید.

در حقیقت سال ۶۰، سال تعرض بی امان رژیم جمهوری اسلامی به توده‏های ستم‏دیده بود. سالی بود که از یک‏طرف ارگان‏های سرکوبگر رژیم در نقشه‏ای سازمانیافته، دامنه‏ی تعرضات خویش را به جنبش‏های اعتراضی و نیروهای کمونیستی – انقلابی وسعت بخشیدند و از طرف دیگر سازمان‏های مسلح مدافع‏ی توده‏ها در ندانم‏کاری و بی عملی مطلق بسر می‏بردند. در چنین شرایطی و بدلیل فقدان فعالیت‏های عملی "چفخا" در صحن جامعه بود که رفیق کاووس به همراه تعداد دیگری از رفقایش، با نقد عملی از گذشته و با الهام از تئوری مبارزه مسلحانه، فعالیت‏های مبارزاتی خود را این‏بار تحت نام چریکهای فدائی خلق (ارتش رهائی‏بخش خلق‏های ایران) در خرداد سال ۱۳۶۰ آغاز نمود.

از این زمان به بعد مسئولیت و وظایف عملی چفخا (آرخا) بر خلاف سیاست‏ها و تاکتیک‏های نا صحیح گذشته مسیر دیگری را طی نمود و رفیق سوادکوهی هم در تداوم خط مشی مبارزاتی‏اش به شهرهای شمالی کشور روانه می‏شود تا مسئولیت ارتباط و سازماندهی بخشی از هواداران با جریان چفخا (آرخا) را بر عهده گیرد. سازماندهی تیم‏های کوهنوردی، برخورد و جذب هواداران به سازمان و بارآوری و تداوم فعالیت‏های انقلابی – مبارزاتی رزمندگان سیاهکل از زمره فعالیت‏های رفیق کاووس در آن مقطع را تشکیل می‏داد. در بستر چنین نقش و فعالیتی و بدلیل پایداری‏اش در امر مبارزه بود که به عنوان اوّلین دسته‏ی چریکی در شهریور ۱۳۶۰ عازم جنگل‏های شمال ایران می‏شود تا آغازگر مبارزه‏ای گردد که جامعه‏ی سراسر خفقاق آور ایران می‏طلبید. مبارزه‏ی سخت و طاقت‏فرسا در جنگل‏های شمال ایران وی را به کادری با تجربه تبدیل ساخت. معاونت شناسائی بعضاً پایگاه‏های رژیم و مناطق جنگلی، بر عهده گرفتن مسئولیت غذائی و سر آخر قبول مسئولیت داروئی تیم جنگل، از زمره فعالیت‏های رفیق کاووس در جنگل‏های شمال ایران بود. رفیقی که همواره در مقابل دشواری‏ها سر تعظیم فرود نمی‏آورد و با گشاده روئی تمام به جنگ آنان می‏شتافت.

فراموش نخواهد شد که چگونه چریک فدائی خلق، طور سوادکوهی و در مقطعی که ارتباط تیم کوه و شهر قطع می‏گردد، بهمراه یکی دیگر از رفقاهایش بمنظور وصل دو تیم (شهر و کوه)، پای پیش گذاشت و هم‏چنین فراموش نخواهد شد که چگونه در حین مأموریت و هنگامی‏که در جاده‏ی آلاشت با دسته‏ای از سپاه پاسداران روبرو می‏گردد، بدون کمترین تزلزل و سستی‏ای اسلحه‏ی خود را به سمت مزدوران سراپا مسلح نشانه می‏گیرد و قهرمانانه به جنگ آنان بر می‏خیزد و تعدادی از آنرا بهلاکت می‏‏رساند.

در حقیقت زندگی و فعالیت سیاسی رفیق کاووس سرشار از روحیه، سرشار از فداکاری و سرشار از جانبازی بود. رفیقی که برای تحقق آرمان‏های‏اش آرام نداشت و همه‏ی وجود خود را در خدمت به راه و منافع‏ی توده‏های محروم می‏گذاشت. اگر چه آن گلوله‏ی مزدور بسیجیِ شیرگاه و آن‏هم در شرایط ناباوری و در شرایطی که عملیات کاملاً با موفقیت به پایان رسیده بود و دسته‏ی کوه عازم منطقه‏ی امن بود، توانست جان رفیق کاووس را در سینه‏اش حبس نماید؛ امّا هرگز نتوانست خاطره، فداکاری و اعتقادات عمیق‏اش را نسبت به جنبش‏های انقلابی از بین ببرد.

بیست‏و‏هفت است‏که از آن واقعه‏ی دردناک و از جانباختن چریک فدائی خلق، رفیق کاووس می‏گذرد و مطئمناً روزی فرا خواهد رسید تا خلق‏های ستم‏دیده‏ی ایران تأوان تمامی خون‏های بر زمین ریخته شده را از جانیان بشریت باز پس گیرند و آنانرا به سزای اعمال ننگ
ین‏شان برسانند.

یادش گرامی باد
 

۶ اسفند ۱۳۸۷

۲۵ فوریه ۲۰۰۹