بازتاب دستاوردهای انقلاب ۵۷ بر پراتیک جوانان امروز!

عطا خلقی

سی سال از قیام و انقلاب مردم ایران گذشت. میوه چینان انقلاب هر ساله سالگشت آن ایام را جشن میگیرند و تاریخ جانفشانی های انقلابیون آن دوران را بنام خود جعل می کنند. حاکمان و سردمداران جمهوری اسلامی بی شرمانه از همه امکاناتی که در انحصار دارند بهره میگیرند تا در ذهن جوانان زیر سی سال این دوره فرو کنند که آنها و امام شان، وارث حقیقی قیام و انقلاب مردم اند.

این رژیم هر ساله با بر پایی مراسم های مسخره، ارتجاعی و کسل کننده ”دهه فجر”، میکوشد با مزخرفات ارتجاعی و خرافات و موهومات مذهبی ذهن کنجکاو، جستجوگر و نواندیش جوانان را در این عصر کامپیوتر و اینترنت مسموم و مغشوش کند، و اذهان و وجدان و اخلاق آنها را در برابر ”تهاجمات فرهنگی غرب” و مواجهه با تازگی های دنیای امروز واکسینه و ”مصون” نگهدارد.

رژیم با برپایی این نمایشات تهوع آور و اجباری تلاش دارد تأثیرات رادیکالیسمی که در جامعه جاری و رو به گسترش است، بر جوانان بی اثر نماید و آنها را درلاک خشک مغزی بندگان ”پرهیزکار”، خداجو و رهروان امام و پیروان رهبر قالب گیرد.

سالوسان میلیاردر برای بدر بردن جوانان از حوزه تأثیر بی دینان، و به خدا نزدیک کردن آنها و یا لا اقل بیصدا و خمار کردنشان از انواع شگردها برای بی اعتنایی به آنچه برخودشان و براطرافیانشان می گذرد سود می جویند.

دهه فجر و پروژه های ویژه این ایام بخشی از این شگردهاست که هر ساله نمایشاتش با فرق هایی نسبت به سالهای پیش، اجرا می شوند، و پول هنگفتی هم از کیسه مردم خرج آن می کنند.

کارگزاران جمهوری اسلامی ابعاد پتانسیل انقلابی و مبارزاتی جوانان این دوره را خوب می شناسند، و هر روز می بینند که چگونه با اینکه این نسل از جوانان در مکتب اسلام شان و در مدارس جمهوری اسلامی با حروف الفبا آشنا شده اند، ولیکن نه برای اسلام و نه برای ”ارزشهای اسلامی” تره هم خرد نمیکنند. دوست پسر و دوست دختر دارند، پارتی میگیرند و مجالس رقص مختلط دارند، و موزیک رپ گوش می دهند و در انتخاب مدلهای آمریکایی و اروپایی هم برای سر و رو و کفش و لباس شان کم نمی آورند.

مطابق الگوهای اسلام قرار بود جوان ایرانی مسلمان دو آتشه و بسیجی خالص از کارخانه اسلام درآید و جز به مهر و تسبیح و امر به معروف و نهی از منکر فکر نکند، اما او شب و روزش را به وقت اروپا تنظیم میکند و وب گردی و خود تطبیق دادن با همان ”فرهنگ متهاجم غربی” به امور روزمره و زندگی روتین اش تبدبل شده است.

علیرغم محدودیتهای شدیدی که مجریان امر به معروف و نهی از منکر بر استفاده مردم از کامپیوتر و اینترنت و وبلاگ ها گذاشته اند، جوانان این مملکت بالاترین بازدید کنندگان سایتها و وبلاگها را در کل خاور میانه تشکیل میدهند. بهتر از هر کسی فیلتر ها را میشکنند و بیشتر از هر کسی مسائل مندرج در سایتهای احزاب سیاسی، بویژه احزاب چپ و کمونیست را بازدید میکنند.

این طیف از جوانان اعضای حرفه ای پا به سن جریانات سیاسی نیستند که اینگونه لا مذهب و بی خدا و سمپات کمونیسم و فعال جنبش های اجتماعی شده اند، اینها همان جوانهای زیر سی سالی هستند که هیچ خاطره ای از رژیم شاهنشاهی و استبداد سلطنتی ندارند و یک بارهم مرگ بر شاه نگفته اند. اینها نه نسل اول، نه حتی نسل دوم، که نسل سوم اند. نسلی که مستقیماً زیر پوشش سیستم آموزشی جمهوری اسلامی بار آمده اند.

با اینکه جمهوری اسلامی نهایت زورش را زده است تا نسل بعد از انقلاب را مطابق الگوهای خود خداپرست و مؤمن و بسیجی بار آورد، ولیکن شاهدیم که از سوی همین جوانانی که اولین روزهای کودکستان شان را هم با آیات قرآن و قصه های مذهبی شروع کرده و مراحل تحصیلی شان را با همین آیات و روایات به پایان برده اند و می برند، اما اسباب درد سر رژیم شده اند و سیستم دستگاه سرکوب را کلافه کرده اند. این رژیم نه با زندان کردن شان، نه با شکنجه کردنشان، نه با از تحصیل محروم کردنشان، و نه با معتاد ساختن شان، نمیتواند از پس شان برآید. دسته دسته زندان شان می کند، اما گروه گروه رو می آیند.

گو اینکه در نتیجه فقر و گرسنگی ایکه به توده وسیعی از مردم تحمیل شده است، رژیم عده ای از جوانان را اجیر و مزدور خود کرده و چنان وابسته شان ساخته است که راه بر گشت نداشته باشند، با این حال هنوز طیف جوان های رادیکال و آزادی خواه و برابری طلب بسیار وسیعتر است.

شاید برای بعضی ها این سوأل مطرح باشد که جوانان امروز که هیچ خاطره ای از انقلاب سال۵۷ ندارند و این شانس را نداشته اند که دوران انقلاب را تجربه کنند، این همه شور انقلابی و این همه کاردانی مبارزاتی را از کجا آورده اند؟

جواب ساده است. اینها فرزندان همان هایی هستند که انقلاب کردند. والدین بسیاری ازاین جوانان همان انقلابیون آن دوران اند که هنوز هم به گونه هایی درگیر مبارزه اند، اتفاقات سیاسی و مسائل روز و موضعگیری های جریانات و اپوزیسیون سیاسی را با دقت پیگیری و تحلیل می کنند. نسل جوان امروز در دامان این انسان ها پرورده شده اند. رویدادها و وقایع و خاطرات دوران انقلاب در کانون خانوادگی بسیاری از این جوانان، مرتباً یادآوری و تکرار می شوند. جوانان امروز ما بر بستر چنین فضایی رشد کرده و به اینجا رسیده اند.

واقعیت این است که درسهای انقلاب آنقدر مایه دار و گرانبها بودند و هستند که هیچ درجه ای از جنایات و سرکوب رژیم آنها را از یادها نبرده و نمی برد و انقلابیون حامل این درسها و این تجارب، آنها را بهر شکل ممکن در اختیار فرزندان خود گذاشته و می گذارند و امروز این نسل این تجارب با ارزش را در هر عرصه ای”به روز” کرده و پراتیک میکنند.

این نسل با اینکه چشم باز کرده است بیشتر از هر چیز، آخوند و مسجد و پاسدار و زنان محجب دیده است. نا هنجار تر از هر چیز، بانک اله اکبر
و گریه و شیون برای حسین مظلوم و علی اکبر و علی اصغر شنیده است، اما بسیاری از لایه های همین نسل پرورده در مکتب اسلام، بی اعتنا به وعظ آخوند و بی اعتنا به خانه خدا و به اعتنا به تهدید پاسدار و بی اعتنا به مأموران امر به معروف و نهی از منکر، از شرکت کنندگان و فعالین جنبشهای اجتماعی اند، نیروی پرشور تحرکات مراکز کاراند، دانشگاه ها را رو سرشان گذاشته اند، جنبش وسیع مبارزات زنان با حضور شورانگیز آنها رو به پیش می رود، مبتکر و برگزار کننده مراسمهای اول ماه می، هشت مارس، روز کودک، فستیوال آدم برفی ها، و…هستند؛ و اینها هیچ یک شاهد هیچکدام از وقایع دوران انقلاب نبوده اند.

این نسل که امروز جنبش های اجتماعی را پرطپش و فریاد های اعتراضی را علیه سرمایه و ارتجاع پر طنین کرده است، ماجراهای شورش حاشیه نشینان شهرهای ایران و ساکنین خاک سفید تهران را در زمان شاه ندیده است. این نسل تظاهرات میلیونی مردم را علیه استبداد سلطنتی و برای آزادی ندیده است. این نسل تانک و زره پوش های حکومت نظامی رژیم شاه را که سر هر کوچه و خیابانی مستقر شده بودند، ندیده است. این نسل کشتار وحشیانه ۱۷شهریور سال ۵۷ میدان ژاله تهران را بدست ارتش شاهنشاهی، ندیده است. این نسل شبهای متوالی تجمع وسیع شاعران، نویسندگان، هنرمندان، روشنفکران و مخالفین سانسور در انستیتو گوته تهران را، ندیده است. این نسل بسیار بیشتر از اینها را که در شمار نمی آیند، ندیده است.

این نسل حتی بسیاری از وقایع تاریخی دوران حاکمیت جمهوری اسلامی را هم ندیده است. این نسل روزها و ماه های اوایل انقلاب را که شوراها تعیین کننده و تصمیم گیرنده بودند، ندیده است. این نسل اوج شکوه و عظمت جنبش انقلابی کردستان را ندیده است. این نسل سرکوب خونین مردم ترکمن صحرا، کشتار کارگران بندر انزلی، اعدام های بدون محاکمه جلادانی چون خلخالی، قتل عام های وحشیانه قارنا و قه لاتان و ایندرقاش کردستان، جنگ ۲۴ روزه سنندج، را ندیده است.

این نسل علیرغم اینکه این موارد و صدها مورد زنده دیگر را بچشم خود ندیده است، اما تاریخش را میداند، انگیزه‌هایش را می شناسد، اهمیت و جایگاهش را میفهمد و دستاوردهایش را در پراتیک امروز خود بکار می بندد.

پراتیک مبارزاتی این نسل به همه ثابت کرده است که این نسل چگونه و با چه مهارتی بر بستر همان تجارب نسل قبلی، تلفیق بجایی از کار مخفی و علنی را در همه عرصه ها با دقت و جسورانه پیش می برد و پیش می تازد.

ذهن جستجوگر و خلاق این دسته از جوانان و دستاوردهای تکنیکی این برهه از زمان، این امکان را به آنها داده است تا به راحتی به هر آنچه که برای پیشبرد مبارزاتشان نیاز دارند، دسترسی پیدا کنند. اگر والدین آنها در آن دوران برای فراخواندن مردم به شرکت در یک تظاهرات و راه پیمایی از شب نامه های دستنویس استفاده می کردند، اینها امروز از سلفون و اینترنت و ایمیل و وبلاگ و رادیو و تلویزیونهای ماهواره ای استفاده می کنند. جوانان امروز از ابتکارات و خلاقیت هایی بهره می گیرند که نشان از تیزبینی و ژرف اندیشی و کاردانی آنهاست.

***

جمهوری اسلامی این ظرفیت بالا در وجود جوانان این دوره را دریافته است. به همین دلیل هم هست که به اشکال مختلف تلاش دارد نیرو و انرژی آنها را درهیئت ارگانهای ضد انقلابی و ارتجاعی بسیج و انجمن های اسلامی جاری سازد و چنان به خود و ارگان های سرکوبگرش وابسته شان کند که راه برگشت نداشته باشند.

واقعیت این است که بنا به علل متنوعی که عمده ترین شان فقر است، عده ای از جوانان این مملکت، متأثر از تعلیمات ارگان های شوینده مغز و کارگاه های خرافه سازی سپاه و بسیج و مسجد و هیئت های عزاداری، اسیر خرافه پراکنی های سیستماتیک جمهوری اسلامی و اجیر مزد و مزایای رژیم شده اند و رژیم توانسته است انسانیت، اخلاق، وجدان و همه وجوه انسانی این عده از جوانان را گرو گیرد و آنهارا رو در روی هم سالان و هم کلاسی ها و هم نوعان و کلاً مردمی که برای آزادی و نان و مسکن و حقوق انسانی انسان ها فریاد برمی آورند و گام در راه سرنگونی این رژیم برداشته اند، قرار دهد و چماق سرکوب و سلاح کشتار این رژیم را بر گیرند و عربده بکشند و بزنند و بگیرند و ببندند و بکشند و طول عمر این رژیم جنایتکار را بیشتر کنند.

جمهوری اسلامی که بیشتر از هر کسی به نامشروع بودن حاکمیت خود واقف است و میداند تنها با سرکوب و کشت و کشتار قادر خواهد بود پایان عمر ننگین اش را از امروز به فردا عقب بیندازد، همه تلاش و امکاناتش را به کار میگیرد تا بهیچوجه شاهد انفعال آنهایی که در ارگانهای سرکوبش سازمان یافته اند، نباشد. رژیم میکوشد و تلاش دارد که با بکار گیری شگرد هایی این طیف از جوانان فریب خورده و تطمیع شده را چنان رو در روی مردم کند که از هر گونه جنایتی نسبت به مردم رویگردان نباشند، و هیچ پل سالمی را پشت سر خود نبینند و هیچ راه برگشتی نداشته باشند و پایان عمر جمهوری اسلامی را پایان حیات خود و مرگ رژیم را مرگ حتمی خود نیز بدانند.

سوأل این است:

آیا نمی شود اینها را از صف جنایتکاران کند و به صف مردم آورد و یا منفعل و بی اثرشان کرد؟

تجارب انقلابات جهان و از آنجمله تجربه قیام بهمن و جنبش انقلابی کردستان ثابت کرده اند که این کار شدنی است. جنبش انقلابی کردستان تجارب بسیار ارزنده ای در این مورد دارد. کم نبودند آنهایی که به جن