توحید طبقاتی !

چند روز پیش در فیس بوک خواندم عضوی سابق از مجاهدین برای دیدار برادرش به آلبانی رفته و موفق به دیدار هم شد ، من ضمن اینکه از این دیدار به صفت یک عمل انسانی خوشحال شدم ، از ذهنم هم گذشت آیا این اتفاق یک چرخش دیدگاهی مجاهدین است و یا در جامعه بی طبقه توحیدی مجاهدین افراد طبقه بندی هستند و چرا عمدتا آنها که قدرت و توانش را هم دارند نمیخواهند حیطه عمل یا حق وحقوق انسانی را از پوزسیون سیاسی …. این ۲ را از هم تفکیک کنند ؟

حدود ۲ سال پیش من هم سفری رفتم به آلبانی تا دیداری داشته باشم با اعضای خانواده . اجازه دیدار داده نشد و نوشتند زندانیان خودشان مایل به ملاقات نیستند! بعد از مدتی زندانیان از آلبانی با خانواده درایران تماس میگیرند وضمن دلجویی ضمنی میگویند ملاقات انجام میشود ، همه چیز درست میشود….به شرطی که اسماعیل اما و اگر….

در کردستان عراق دربدر بودیم ، که یک روز خانم عضو سابق شورای رهبری مجاهدین زنگ زد و گفت رفته بودم ایران و ۱۰ میلیون دلار ارثیه پدری ( بودجه از وزارت اطلاعات ) را آوردم تا به همه شماها کمک کنم …. تشکر کردم ، وانمود کردم که باورش کردم و گفتم اتفاقا قاچاقچی گفته ۱۵ هزار دلار تا مقصد و من ۱۰ هزار دلار کم دارم . گفت : مشکلی نیست به شرطی که اما و اگر….

در زندان تیف عراق افسر ارتش آمریکا روزی صدایم کرد و از طریق مترجمی گفت : تو از مجاهدین چه میدانی ؟ گفتم شش تا فرمول خفن اتمی و شیمیایی دارم … مترجم خنده اش گرفته بود و با خنده ترجمه کرد . افسر مربوطه گفت تو را صدا نزدم شوخی کنم جدی پرسیدم با توجل به اینکه در اروپا با اینها کار میکردی اگرچیزی میدانی بگو ، گفتم اگرهم میدانستم جدا عادت ندارم به زندانبانم چیزی بگم … گفت : توهمکاری کن هفته دیگر مثل فتح الله آزاد میشی و میروی واشنگتن…اما و اگر…

دلیل آوردن این ۳ فاکت مشخص این است که این ۳ ضلع مثلث مزبور علیرغم هراختلافی ، ولی یک نخ مشترک قوی دارند . همه در حرف مفت مدعی رعایت حقوق انسانی هستند ولی آخرش یک”اما و اگر” میآورند که دیگر اسمش کمک انسانی نیست اسمش معامله است ، آنها علاقه عجیبی دارند که با “هیچی” هم معامله کنند . سخترین قسمت هم مربوط به همین معامله کردن است . آنها اعم از کوچک و بزرگ ، برای داشته هاشان بیل و کلنگ نزدند، فقط در زیر سایه هوش ضد انسانی خودشان تمام امکانات کره زمین را با سیاست انحصاری کردند و باحاصل خون و رنج انسانها برای معامله کردن با خودت میآیند !

برای فهم ساده تر مثالی فرضی بزنم . معمولا صیادان در کارشان ریلی باید بروند اعم از پهن کردن تور و دام ، ریختن دانه ، استتار و انتظار … بعد از چند روز شاید چیزی هم صید نکنند ، یعنی پذیرفتن ریسک دست خالی هم ، بخشی از ریل کارش است . کاری که این اضلاع سیاسی و توحیدی انجام میدهند مثل این میماند که صیادی بیاید و به پرنده ای بگوید من اینجا برایت دام میگذارم و دانه هم میریزم تا بیایی بخوری بعد هم خودت بروی توی قفس و قلاده ما را بزنی ، فقط اما و اگر….نوکت را کمی کج کنی ، دمت را خودت قیچی کنی ، بالت را ببندی ، به جای غارغار هم واق واق کنی…..در این مثال فرضی اگر پرنده و صیاد زبان هم را فهم کنند پرنده حتما با خودش میگوید این یارو دیگه چیه و از کدوم سیاره اومده ؟

بی پرنسیبها طرف مقابلشان را کودک یا گوسفند میبینند و به خاطر نیاز یا علاقه طرف مقابلشان به چیزی ، سعی میکنند او را به رقاصی مطلوب خودشان وادارند ! بی پرنسیبی با پرنسیب زشت یکی نیست و دو مقوله کاملا متفاوت است . ریشه بی پرنسیبی هم همیشه در طول تاریخ انسان در بافت و ذات ادیان توحیدی و قدرت سیاسی نهفته است !

۳۰٫۰۴٫۲۰۱۸
اسماعیل هوشیار