رابطه دولت کمونی و شوراهای کارگری

رابطه دولت کمونی و شوراهای کارگری
دولت – شهرهای کمونی دولت شورایی هستند. شوراهای محل زندگی و محل کار یا صنفی و عمومی تمام آحاد جامعه را بدون هر گونه تبعیض و تفاوتی که امروز در جامعه تحت حاکمیت سرمایه داری تجربه میکنیم را نمایندگی میکنند. هر فردی بدون داشتن هویتهای اکتسابی اجتماعی (طبقاتی یا زبانی) یا جنسی (زن یا مرد یا تمایلات جنسی دیگر) یا سیاسی (ملیت و قومیت) یا فرهنگی (رنگ پوست یا دین و مذهب) حق رای مساوی دارد و نه فقط انتخاب میکند بلکه انتخاب هم میشود. در عین حال دولت کمونی برای هر گروه یا صنف یا جمعیتی از جامعه که هویت معینی برای خود تعریف میکند بعنوان مثال بهاییها که بخواهند شورای مستقل و معین خود را داشته باشندهیچگونه محدودیتی قائل نمی شود. نه فقط این بلکه اساس و پایه کمون هر شهر را شوراهای کارگری تشکیل میدهند. (کارگر بودن هویتی اقتصادی و اجتماعی و پدید ه ای تاریخی و اکتسابی است.) این نه بدلیل علاقه فردی ما به حکومت کارگری و نه به دلیل اعتقاد ما به مبارزه طبقاتی بلکه به دلیل نقش عینی و تاریخی طبقه کارگر در شکست دادن حکومت سرمایه داری و همچنین خواست و توان واقعی طبقه کارگر در بردن کل جامعه بطرف سوسیالیسم و بر پایی یک جامعه برابر و مرفه است. این شوراهای کارگری هستند که امروزپیشرو و سرمشق و راهنمای شوراهای محلات و اصناف و در نهایت کمون شهری هستند. این شوراهای کارگری هستند که تا به آخر در به زانو درآوردن سیستم سرمایه داری پافشاری میکنند و نفعی در سازش و عقب نشینی از خواسته های ماکسیمالیست جامعه ندارند. این شوراهای کارگری هستند که دست به ریشه تبعیضات اجتماعی میبرند و کار مزدی و برده گی مزدی را لغو میکنند. بدون همراهی و همکاری شوراهای کارگری دیگر بخشهای شورایی جامعه بتنهایی نه میتوانند و نه حق دارند دولت کمون را تشکیل دهند. چه در شوراهای کارگری و چه در کمون گرایشات در اقلیت مانده حق تشکل و بیان و شرکت درجلسات شوراها و تلاش برای قانع نمودن بقیه را دارند.
دولت کمون دولت کارگران نیست دولت اکثریت مطلق جامعه است. دولت کمون دولت شوراهای کارگری نیست بلکه دولت شورایی کل جامعه است. دلیل بالاتر قرار گرفتن دولت کمون بر شوراهای کارگری این است که شوراهای کارگری اذلی و ابدی نخواهند بود. دولت کمون سعی خواهد کرد با به اجرا گذاشتن سوسیالیسم کار را از وسیله امرار معاش طبقه کارگر و کارکن جامعه درآورده و آن را به کار خلاق و داوطلبانه شهروندان واجد شرایط کار کردن تبدیل کند. کار به التزام اعضای کمون برای کسب حقوق شهروندی تبدیل میشود. عضو کمون در قبال حق تحصیل و بهداشت و مسکن و سایر خدمات اجتماعی برابر و بدون پرداخت پول متعهد به ساعات کار محدودی بطور مثال ۳۰ ساعت کار در هفته بدون دریافت پول میشود. بدین ترتیب در طی یک پروسه فنی-اقتصادی و زمانی-سیاسی شوراهای صنفی کارگری موضوعیت خود را از دست میدهند و این وقتی است که کارگر موجودیت خود را از دست میدهد. هر فرد کارگر یا کارکن یا کارمند در واقع عضو متساوی الحقوق کمون میشود که موجودیت اجتماعیش با کارکرد اقتصادیش توصیف نخواهد شد بلکه با موجودیت فردی و انسانیش بعنوان شهروند کمون تعریف خواهد شد. دراین جامعه سوسیالیستی دولت کمون دولت اعضای فردی و انسانی و مساوی خود است نه دولت شوراهای بخشهای مختلف جامعه. اما رسیدن به چنین جامعه بی طبقه ای ممکن نمیشود مگر اینکه طبقه کارگر زنجیرهای استثمار و بندگی را نه فقط از دستان خود بلکه بر پاهای تمام اقشار جامعه سرمایه داری باز کند.
امروز اهمیت روز کارگر درهمبستگی صنفی و اجتماعی و بین المللی طبقه ای است که فرمان سیاسی رهایی کل جامعه را در دست دارد و نمیتواند رها و برابر شود مگر اینکه کل جامعه را ازاد و برابر سازد.