دیالوگ نا ممکن

دیالوگ نا ممکن

جمال بزرگپور، اخیرا یک نوشته “داخلی” خود را انتشار علنی داده است. عنوان اولیه نوشته او: “اولویت فعالیت این دوره ما در کردستان” بود که در ژوئن ۲۰۱۵ به “پلنوم سوم” کمیته مرکزی منتخب کنگره ۱۶، ارائه شد.

عنوان جدید نوشته: “ضرورت شکل دادن به قطب چپ در کردستان” است.  او مینویسد آن طرح: ” در زمان طرح خود بە دلایلی کە شرح آن اینجا لازم نیست، از جانب کمیتەهای رهبری وقت حزب و کومەلە مورد توجە قرار نگرفت”.

بزرگپور مینویسد، علیرغم بی مهری پلنوم مورد اشاره، او به این منظور: ” امیدوارم انتشار این بحث کمکی باشد بە شکل گیری یک دیالوگ سیاسی“، متن تدقیق و “به روز شده” نوشته داخلی قبلی را انتشار علنی داده است.         ( از متن نوشته بزرگپور، تاکیدها همه جا از من است)

من یکی از کسانی هستم که از دیالوگ سیاسی استقبال میکنم. اما مشکل این است که هر اندازه نوشته را زیر و رو کردم، با بیان صریح یک موضع، یک رویکرد و یا جهت گیری مواجه نشدم تا وارد دیالوگ و یا طرح نظرات و ملاحظات انتقادی خود شوم. چرا که بزرگپور در معرفی بحث خود، با “ابهام”  ظاهر شده است. مینویسد: ” بحث بر سر شکل دادن بە یک قطب ، جبهە (یا هر نام دیگری)  در میان طیف چپ در کردستان است”.(همانجا)

برای کسی مثل من، ماجرای شکست همه تلاشها برای وحدت و اتحاد عمل نیروها و سازمانهای مختلف، پس از انشعاب از کمونیسم کارگری در نزدیک به سه دهه پیش، و همگی زیر تابلو  کومه له”، یک داده واقعی است که تصور نمیکنم جمال بزرگپور آن را انکار کند. بعلاوه خود او در جریان است که تمامی تقّلاها از جانب جریانات دیگر این “طیف کومه له”، که غالبا کومه له ای که بزرگپور به آن تعلق دارد را اغماز کردند، نیز به نتیجه ای نرسید. الان دیگر فکت ها و روایات بروشنی میگویند که  همه  تلاشهای مدافعان “گرایش سوسیالیستی کومه له”، با خرابکاری و پولتیک زدنهای یکی دو نفر “کارکُشته”، که قصدی جز معامله و به جیب زدن پول و کمک های اتحادیه میهنی و جلال طالبانی را تعقیب نمیکردند، به سنگ روی یخ تبدیل شد.

از این نظر، خطاب بزرگپور  در “قطب چپ”، علی القاعده  نباید رو به “طیف کومه له” باشد. اما، حقیقت ماجرا این است که او  همین طیف را مد نظر دارد، اما به صراحت بیان نمیکند. چه، او نوشته است: ” بطور واقعی و عینی وجود جریان کومه له که در واقع بستر اصلی چپ در کردستان است. امکانی کە بە درجە زیادی با هر ارزیابی و انتقادی کە از آن داشتە باشیم، امر همگرائی نیروی چپ در کردستان را تسهیل می کند.”(همانجا)

این دوپهلو گوئی و “انکار” نامربوط شدن “جریان کومه له” به “بستر چپ”، اولین مانع جدی در تشخیص منظور واقعی بزرگپور است. با “ابهام”، دیالوگ سیاسی و جدل نظری، نا ممکن است.

اما آن گنگ نویسی و پرواز بر فراز ابرها، در دنیای واقع و در مواجهه با “انتقال طبقاتی” بستر کومه له، منهای کومه له ای که باز هم بطور واقعی سیاست و “بستر چپ در کردستان” را به اردوگاهی در اطراف سلیمانیه عراق، معنی کرده است، تماما “راست” و ناسیونالیستهای مُتعصب اند. لابد بزرگپور در جریان تشکیل “مرکز همکاری احزاب کردستان ایران” هست؟ لابد میداند که همان موجودیت اردوگاهی، پس از ماجرای رفراندوم استقلال کردستان عراق توسط بارزانی، و تسلیم کرکوک از طریق توطئه و تبانی اتحادیه میهنی با حکومت عراق و “حشد الشعبی”، تا چه حد منقبض شده است؟  بنابراین باید روشن باشد که در دنیای واقع، “ضرورت شکل دادن به قطب چپ”، تقلا برای برون رفت از مخمصه ای است که بخش بسیار کوچکی از “جریان کومه له” به آن دچار شده است. طرح، بنابراین، پیچیدن یک نسخه راست از روی نمونه “مرکز همکاری احزاب کردستان ایران”، نه برای طیف چپ بطور کلی، که فریاد از روی استیصال و از موضع تو سری خورده است. بنابراین صمیمانه تر و سر راست تر این بود که مسئولیت مُعضل و مخمصه را؛  و عواقب و پی آمدهای تصمیمی که رهبری سازمان بزرگپور، سالها قبل و در ماجرای جنگ خلیج در سال ۱۹۹۱ آگاهانه انتخاب کردند؛ بپذیرند. صمیمانه تر بود اگر حالا بعد از گذشت نزدیک به سی سال؛ نتیجه گره زدن زندگی سیاسی خود به اهداف و نقشه های احزاب ناسیونالیسم کرد در عراق را در بی اختیاری، بن بست، نا امیدی؛ و هیچکاره و تحقیر شده، حتی نزد ناسیونالیستهای کُرد، تجربه میکنند، به “اشتباه” مهلک آن “تغییر ریل” اذعان کنند. پیچیدن این دست و پا زدنها در لحطات غرق در عواقب آن تصمیم برای انتقال به بستر “راست” و ناسیونالیسم کُرد، در قالب “شکل دادن به قطب چپ”، حساب باز کردن بر جهل مخاطبین و بویژه بر بی خبری “غیر کُرد”ها است. این جوهر واقعی و زمینی بحث بزرگپور است.

اما در تزئئین آن، سَری به دنیای برخی نوستالژیهای ایام سپری شده نیز زده است. با این بحث حالا من میتوانم “دیالوگ” داشته باشم.

بزرگپور  چنین نوشته است:

” شکل گیری جمعیت هائی با اسامی مشابه در کردستان تجربە تاریخی برجستەایست کە باید از آن آموخت. سال های ۵۶ و ۵٧  کومەلە بە هر دلیل با تأخیر فعالیت خود را علنی کرد، در حالیکە جامعە کردستان تحول بزرگ سیاسی را تجربە میکرد، بسیاری از فعالین سیاسی و جوانان پرشور انقلابی نمیخواستند با حزب دمکرات و استراتژی سیاسی شناختە شدە از سوی این جریان در کردستان، همراە شوند. قبل از شکل گیری جمعیت ها، این نیروی وسیع عمدتا چپ پراکندە و بی سازمان بودند، احتمال بسیار می رفت کە بە دلیل پراکندگی نتوانند تأثیری بر روند رویدادهای سیاسی داشتە باشند.  اما “جمعیت” ها این خلاء را پُر کردند و اکثریت این افراد در چهار چوب خود متشکل کرد. سپس این چمعیت ها در یک “شورای هماهنگی”، به همدیگر مرتبط شدند.  در همین دورە بود کە پایەهای دخالت و تأثیر گذاری چپ در جنبش کردستان پا گرفت و سپس با علنی شدن فعالیت کومەلە  قوام یافت.”(همانجا)

 به نظر من تکرار اتفاقات و تحولات سیاسی در جامعه ایرن، شامل کردستان نیز، به روال “سالهای ۵۶ و ۵۷” توهُم است. جامعه ایران بسیار شهری تر شده است، بافت و ترکیب جمعیت دچار تغییرات زیادی شده است و در جهان، تحولات و زمین لرزه های سیاسی بزرگی اتفاق افتاده است. سطح توقعات مردم و اشکال مبارزاتی آنها و طبقه کارگر، مطلقا قابل مقایسه با سالهای مورد نظر بزرگپور نیست. محفلی مثل کومه له، با آن موضع التقاطی، بدون برنامه مُدّون، پائی در جنبش مسلحانه ناسیونالیسم کرد در سالهای  ۴۷ – ۱۳۴۶ و بدهکار  و مرعوب آن؛ تقدیس و تندیس سازی از پرسوناژهای ناسیونالیسم چپ  خود –  شریفزاده و ملا آواره –  و ذهنیتی بشدت  شیفته و شیدای سوسیالیسم دهقانی و دنباله روی از افکار توده ها؛ و در بستر “چپ سراسری” در بنیان ملی و “استقلال طلب” و مشروطه خواه تا سوسیالیست، توانست مطرح شود و به صحنه سیاست “کشانده” شود. اما  جامعه متحول شده طی این ۴ دهه، به جریانی که با شناسنامه ضد ناسیونالیسم کُرد معرفی شده بود، که مقاومت مسلحانه در برابر رژیم اسلامی را سازمان داد، که نقشه پاکسازی کومه له کمونیست در جنگ نظامی سراسری و توطئه ها و شبیخون زدنهای مافیائی از جانب حزب دمکرات کردستان را به شکست کشاند، اما اکنون در حاشیه “چپ” ناسیونالیسم کرد و در اردوگاهی تحت مراقبت ناسیونالیسم کرد، زمینگیر شده است، روی نخواهند آورد.

سرمایه گذاری بر کومه له “سالهای ۵۶ و ۵۷”، شرط بندی روی اسب بازنده است. چه، کومه له این سالها، دقیقا همان شناسنامه ای را دارد که بنیاد تکفیر کومه له کمونیست بعد از آن سالها بر آن، استوار است. از این نظر، در حسرت کومه له سالهای ۵۶ و ۵۷ نشستن، گام نهادن در راهی است که دیگر عناصر “کومه له زحمتکشانی”ها و صف جریانات و خرده محافل و منفردین “طیف کومه له”،به پایان خفّت باری رساندند.

جمال بزرگپور متاسفانه، برای تسکین خود و نجات سازمان متبوع در مواجهه با سرنوشت مبهم سیاسی و نفس بقا حتی به عنوان گروهی اردوگاه نشین؛ و پس زدن خطر افسردگی سیاسی در اثر بی محل شدن حتی در دوایر “خودی” ناسیونالیسم کرد، حالا و پس از سالها، به ریسمان پوسیده پروژه شکست خورده “بازسازی کومه له” عبداله مهتدی، آویزان شده است.

 “دیالوگ” که چه عرض کنم، سالهای سال نوشتیم، و چه فحشها و ناسزاها که از “طیف کومه له” شنیدیم، که ای یاران اسبق! مرعوب ناسیونالیسم کرد نشوید، از کومه له کمونیست و تاریخ حزب کمونیست ایران، لااقل تا مقطع کنگره سوم کومه له و کنگره موسس حزب کمونیست ایران، با سَرِ افراشته دفاع کنید. گوش که ندادید  هیچ، گفتید و نوشتید آنچه واقعی بود و هنوز هم واقعی است، کرد است و کردستان و “جنبش کردستان” و هویت خواهی ملی، و آنچه “وجود” نداشت و “فرمایشی” و “کاغذی” و “صد من یک غاز” ، نقش تاریخساز کادرهای صفوف بالا و پائین در پیوستن به مارکسیسم انقلابی و نقش آنها در کنگره دو و سه کومه له در راستای تشکیل بزرگترین حزب کمونیست خاورمیانه. صریج و بدون لکنت زبان، حتی تاریخ وجودی خویشتن خویش را در ساختن حزب کمونیست ایران، انکار کردید و نوشتید آن حزب نتیجه “کنفرانس وحدت” بقایای جریانات سوسیالیسم خلقی بود! تصور میکنید کسی ندای آی بیائید دیالوگ کنیم، وقتی طی سالهای سال به همه توصیه های صمیمانه، رفیقانه، دلسوزانه، خصوصی و علنی و برای نگاه داشتن کومه له کمونیست در صحنه سیاست، با لاقیدی تمام پشت پا زدید، را جدی بگیرند؟

۲۰ آوریل ۲۰۱۸

iraj.farzad@gmail.com