استیصال “حکومت انسانی”

استیصال “حکومت انسانی”

حمید تقوائی در “سوسیالیسم عین انسانیت است” به شرح طولانی از توضیح واضحات میپردازد. این روش معمول حمید است که خواننده را با حجم زیادی از مقدمه چینی در توضیح واضحات بمباران میکند تا در ادامه در یک پیچش قلم بحث را بنفع نظریه خود تصاحب کند و این دو، مقدمه و نتیجه گیری، را سیر منطقی بحث جلوه دهد. در هر صورت اهمیت بدیهی گوئی حمید در این مقاله خاص در چیست؟ حمید در حداقل یک دهه گذشته و در تقریبا هر کجا که علنا از “دیکتاتوری” نامبرده است، از آن قدر مطلق گرفته است. او همیشه گوئی بحثی در متن دو قطبی “دیکتاتوری و آزادی” ارائه میداد، دیکتاتوری را صرفنظر از نوع آن (بورژوائی یا کارگری) به نکوهش گرفته و محکوم کرده بود، بعضا بقدری غلیظ که صدای مرا چند بار بلند کرد. این دوقطبی البته ساخته پرداخته حمید نیست. توجیه نظری غرب در تخاصم با بلوک شرق در دوران جنگ سرد “تقابل دمکراسی با دیکتاتوری” بود. حال چرا حمید لازم دید مقبولیت دیکتاتوری پرولتاریا را امروز علنا اعلام کند؟ جواب بسادگی اینست که او در مواجهه با حجم عظیمی از نقد عمیق نظری به مفهوم خودساخته اش، “حکومت انسانی”، یا میبایست دیکتاتوری پرولتاریا را نفی کند، که خوب چنین اقدامی قطعا پایانی بر ادعای مارکسیست بودن او میبود یا باید بنحوی دیکتاتوری پرولتاریا را بعنوان یک دیکتاتوری با بار مثبت و انسانی به “حکومت انسانی”اش وصل کند. او دومی را انتخاب کرد چون میداند آنچه که ممکن است به “حکومت انسانی” اعتبار دهد دیکتاتوری پرولتاریا به اعتبار استدلال مارکس است. حمید همزمان با عقب نشینی، “اومانیسم مارکس” و سپس “اومانیسم کمونیستی” و “اومانیسم کمونیستی در خیابان” را خلق کرده تا بعدا بما اعلام کند “حکومت انسانی” مترادف با “دیکتاتوری پرولتاریا”ست! در انتهای مقاله حمید سعی کرده است به کمک مفهوم خود ساخته “اومانیسم کمونیستی در خیابان”! نقبی به نتیجه گیری مطلوب خود بزند. مهم ترین بخش مقاله درست همینجاست.

حمید میگوید:«در نبرد با ضد انسانی ترین حکومت بورژوائی در ایران معاصر، یعنی جمهوری اسلامی، باید با پرچم انسانگرائی کمونیستی بمیدان آمد.این تنها راه سازماندهی و رهبری و به پیروزی رساندن جنبش انقلابی است که امروز در ایران در جریان است. در دل این جنبش طبقه کارگر باید از چهارچوب تنگ صنف تولید کننده خارج شود، به سیاست پا بگذارد و با فراخواندن و بسیج نود و نه درصدیهائی که زیر بار سلطه سرمایه داران انسانیتشان له و لگدمال شده است، راه رهائی خود و “نجات کامل انسانیت” را هموار کند. ایفای این نقش در گرو وجود و حضور فعال حزب طبقاتی کارگران است.»(تاکید از من)

مخاطب حمید در نقل قول بالا نه منتقدان او بلکه طبقه کارگر است. حمید به طبقه کارگر تشر میزند که “صنفی” نباشد. علیه استثمار که هیچ، مبارزه علیه فقر نیز صنفی است. مبارزه طبقه کارگر برای دریافت حقوق معوقه، علیه کارتن و گورخوابی، علیه راهزنی به حسابهای بانکی اش و … ظاهرا سیاسی نیستند چون جمهوری اسلامی را با خطر سرنگونی مواجه نمیکنند و ثانیا همانطور که پیشتر در انجمن مارکس گفته بود «جمهوری اسلامی مخالف بهبود شرایط زندگی مردم نیست»! طبقه کارگر باید سیاسی باشد! چگونه؟ “با پرچم انسانگرائی کمونیستی”!؟ این اصلا یعنی چه؟ ظاهرا با رجوع به “اومانیسم کمونیستی در خیابان”، طبقه کارگر باید پرچم “حکومت انسانی” را بلند کند تا “نود و نه درصد” (که عنوان دیگری برای همه با هم است) از اصطلاح “ایدئولوژیک” سوسیالیستی رم نکنند. با دقت بیشتر معلوم میشود فراخوان حمید حتی رو به طبقه کارگر نیست چون برای حمید مهم نیست طبقه کارگر بلاواسطه چه میگوید: «ایفای این نقش[سیاسی بودن، ع گ] در گرو وجود و حضور فعال حزب طبقاتی کارگران است». یعنی از هنگام تشکیل “حزب طبقه کارگر”، تنها حککا نماینده منافع طبقه کارگر است، نه خود کارگران! اگر کسی اسمی از لزوم حضور کارگران در تعیین خط مشی سیاسی بیاورد او “کارگری کارگری” است.

“حکومت انسانی” اینبار قرار است با معادل قرار دادن دیکتاتوری پرولتاریا با خود، خود را معتبر جلوه داده، پوششی برای فراخوان به همه با هم فراهم کند. “همه باهم” علیه اسلامیت و حجاب اجباری با جمهوری اسلامی مبارزه میکنند چون سیاسی کاری به زعم حمید یعنی این! هر چه غیر از این باشد سیاسی نیست، “پا به سیاست گذاشتن” نیست، مجری چنین سیاستی حککاست. حمید با هر تقلائی در توجیه “حکومت انسانی” بیش از پیش مستاصل جلوه میکند.