مقدمه: دربارهی دفاع از دراویش در برابر سرکوب های حاکمیت تا به امروز مطالب متعددی نوشته شده و فکر میکنم ضرورت دفاع از حق آزادی بیان برای هر آزادیخواه و برابری طلبی روشن و واضح باشد. این متن در نقد دراویش نیست،بیشتر قصد دارم اینبار هم به مواضع سیاسی چپ متزلزل و بیربط به جامعه اشاره کنم و نکاتی را برجسته کنم. مشخصا با تمرکز روی گرایشات آکسیونیستی و رابطه آن با اورگاسم سیاسی، بازتولید منطق زبان کهنه و نادیده گرفتن نقش رهبری و اهداف یک حرکت اجتماعی.
– #من_درویشم؟!
طیفی از چپخلقی در ژست نوگرایی، سعی میکنند همواره به صورت پایین به بالا به جامعه نگاه کنند و در این راه از آسمانخراش امرنو به دریای میل و سلیقه عوامانه سقوط میکنند. یک نوع تقلیل گرایی زبانی-مناسباتی برای همدردی با یک فرقهمذهبی سرکوب شده. به یک معنا تغییر موضوع زبان و تمرکز روی کارکرد مناسبتی گفتار بجای تغییر موضع و مناسبات زبان. ماموریت اخلاقی چپمنزوی، قهرمانی کردن برای مطرودین و محذوفان و خلق ستمدیده و چنین مفاهیم باز و گسترده و غیرطبقاتی است. میگویند فلانی برای جمعآوری رای مردم یک روستا به نفع خودش، کیک و ساندیس مجانی به همه داد! انتظاری بیش از این هم نمیرود. اما از یک چپرادیکال نباید بیشتر از یک اصلاح طلب خردهبورژوا انتظار داشت؟! گویا منطق مد بر مواضع سیاسی این طیف حاکم است. زمانی طبق جو و شرایط، پرچم کوئیر را به دست میگیرد و جای دیگر پرچم فرقه دراویش و جای دیگر در قامت یک فیلسوف رادیکال ظاهر میشود. یا در تئوریکترین حالت، پرچمدار آخرین کتابی که خوانده میشود.
– سر و صداهای خیابان
خیابان، شورش، تجمع و از این دست واژهها به خودی خود میتواند شاخکهای سیاسی خردهبورژوا را به شدت تحریک کند. هرجا شلوغ شد و مردم به سمت خیابان هجوم آوردند یعنی یک رخداد انقلابی و یک تغییر ریشهای در راه است! همین طیف چپ، سر جنبش سبز گفتند که نگاه به رهبری و اهداف این جنبش نکنید، این میتواند سکوی پرتابی به سمت سوسیالیسم باشد. پس برویم در دل مردم معترض و شعار سوسیالیستی بدهیم و مردم را نصیحت کنیم که سوسیالیسم چقدر خوب است! انگار جامعه نیاز به یک پیامبر خوشقلب دارد تا با حرفهای خوب بتواند افسار یک جنبش مذهبی-حکومتی را در دست بگیرد و به سمت بهشت سوسیالیستی بتازد!
البته شاید استفاده از ترکیب رهبری جامعه هم حاصل یک نگاه از بالا به پایین باشد و باید به خودانگیختگی انقلابی مردم خسته به صورت پایین به بالا ایمان بیاوریم! مردمی که بدون نیاز به جنبشها و تشکلهای رادیکال به صورت خود به خودی، رخداد سیاسی رهایی بخش به وجود میآورند! مشخص نیست برای این قهرمانان انقلابی خیابان مقدس است یا شورش؟!
اتفاقا همین خصلت ها باعث میشود چپ دچار یک نوع واکنشیشدن افراطی و فقدان سازماندهی بشود.
– کارکرد قطب نما و دماسنج!
تزلزل هویتی خردهبورژوا به مثابه یک خصلت سیاسی گرایش به یک راستروی مذبوحانه دارد. یا واضح تر میل به بورژوا شدن و سازش کردن با مناسبات موجود.
اگر نوبت جریانات چپ باشد، ذرهبین در تمامی رفتارهای روزمره رهبران میگذارند تا ایراد سیاسی بگیرند و ادعا کنند که یک چپبی تخفیف هستند اما جایی که اتفاقا با جریانات راست طرف هستند تبدیل به یک چپ سازشکار میشوند و با مذهب، ناسیونالیسم و شعار پوپولیستی هم کنار میآیند.
رهبر یا سرسلسله این دراویش راست ترین موضع ممکن را در برابر سرکوب دراویش گرفت،
و از حاکمیت درخواست برخورد قانونی کرد! تمام منطق حرکت اعتراضی دراویش به نوعی در راستای نقد قوانین حاکم و نحوهی اجرای آن بوده است اما وقتی پای مسئله خشونت به میان آمد، نورعلی تابنده مدافع خشونت دولتی و قانونی طبقه حاکم شد. اگر نوبت چپ باشد همه باید از پایین به بالا رهبری کنند اما جایگاه ویژه رهبر فردی و اتوریته اخلاقی در جریانات راست رگ غیرت برابریطلبانه این افراد را متورم نمیکند و هیچ نقدی به راست برای دفاع از چپ ندارند و همصدا با حاکمیت میشوند.
در کلیت فارغ از نقش رهبری در این فرقه، کلیت حرکت دراویش در راستای برابری و آزادیخواهی نبوده و هرگونه نقد به هویت ارتجاعی این فرقه در جریان چپمنزی متهم به فرصتطلبی و برخورد غیرمنصفانه در زمان سرکوب شد. برخورد منصفانه این است که چپ همواره در برابر خصلت های ارتجاعی و سازشگرانه خود آگاه باشد.