انحلال سازمان، ایجاد یک حزب چپ , اکثریت هم صدای انقلاب مردم را شنیده است!

انحلال سازمان، ایجاد یک حزب چپ

اکثریت هم صدای انقلاب مردم را شنیده است!

بعد از سی و هشت سال همکاری با جمهوری اسلامی، سازمان اکثریت خود را منحل کرد. خبر انحلال برای مخالفین  رژیم اسلامی،  خبری خوش بود. سازمانی که از هیچ عملی در دفاع از این رژیم جنایتکار، مرتجع، زن ستیز، دزد و فاسد فرو گذار نکرده است؛ از لو دادن کمونیستها و مخالفین رژیم به دستگاه شکنجه و اعدام اسلامی تا همکاری فعال با لاجوردی ها درون سیاهچال ها. از عبودیت این سازمان به جمهوری اسلامی همان بس که حتی زمانیکه ارزش مصرفش را برای رژیم از دست داد و فعالین خودش دستگیر و زندانی شدند و رهبرانش فراری، این سازمان از دفاع از آن دست برنداشت. عشق یک طرفۀ “صوفی وار” خویش را به معشوق حفظ کرد. در ظاهر یک عشق مازوخیستی را زنده نگاه داشت. اما پشت این عشق یکطرفه، دلارها خوابیده بود. بالاخره روزی که اسب ها به گاز گرفتن یکدیگر افتادند، اخبار بند و بست های مالی رهبران سازمان با رهبران جمهوری اسلامی برملا شد. معلوم شد که آنچنان هم صوفی وار نبوده است؛ منافع مادی و ملموسی در این دفاع عابدانه (عبودیت) نقش داشته اند. فقط انسان به حال جوانانی افسوس می خورد که در تصور دفاع از یک نظام “ضد امپریالیستی” هم شرف و وجدان و هم جان خود را از دست دادند.

داستان هایی که از دوران حاکمیت استالین و از فساد و جنایات احزاب پرو روس از اسپانیا تا ایتالیا و ایران خوانده بودیم را این بار در ایران و تحت حاکمیت یکی از سیاه ترین و خونین ترین حکومت ها در تاریخ با پوست و گوشت تجربه کردیم. اگر کمونیسم، مارکسیسم انقلابی و کمونیسم کارگری به یک جریان قوی و معتبر در جامعه بدل نمی شد، تجربۀ سازمان اکثریت بهمراه حزب توده برای کمونیسم در ایران آبرو و اعتباری باقی نمی گذاشت. حزب توده قبلاٌ بی اعتبار شده بود؛ اما فدایی نیروی جوانی بود که طی دوران انقلابی سال ۵۷ هواداران بسیاری در میان جوانان بدست آورد. سقوط آن می توانست ضربات سهمگینی به کمونیسم بزند. اما خوشبختانه به یمن یک جنبش قوی و مبارز کمونیسم انقلابی، این سقوط برای خود سازمان اکثریت و رهبرانش سهمگین تر بود. رهبران این سازمان، از جمله فرخ نگهدار، از جمله بی اعتبار ترین و بی آبرو ترین چهره های تاریخ ایران اند.

تشکیل حزب

اما چرا اکثریت خود را منحل کرد و حزبی بنام “چپ” ساخت. پاسخ روشن است. اکثریت هم “صدای انقلاب مردم” را شنیده است. اکنون که دیگر برای خاص و عام مسعجل شده که جمهوری اسلامی رفتنی است، اینها لباس عوض کرده اند تا با نام و ظرف جدید به اربابانشان خدمت کنند. خودشان بهتر از هر کس می دانند که سازمان اکثریت آنقدر بدنام و بی آبرو است، آنچنان با رژیم اسلامی همدست بوده است که اسامی رهبری شان در لیست متهمین کشتار و شکنجۀ صدها هزار نفر ثبت شده است. برای ادامۀ فعالیت باید تغییر شکل و لباس می دادند. باید در چهارچوب سازمان جدیدی که ظاهرا بی تاریخ است در مقابل جامعه، مردم، طبقۀ کارگر، خانواده های قربانیان این رژیم و انقلاب آتی قرار بگیرند. باید زمانی که مردم دادگاه های علنی برای دست اندر کاران این رژیم تشکیل می دهند، بتوانند مدعی شوند: “کی بود؟ کی بود؟ من نبودم!” سازمان اکثریت یک کارت سوخته بود.

اما چرا “چپ” اینها ضمنا آنقدر باهوش هستند که بدانند در شرایط انقلابی چپ عروج می کند؛ چپ محبوب می شود؛ چشمان مردم بسوی چپ سیاست می چرخد؛ مردم چپ را انتخاب می کنند. بنابراین باید یک معادله یک مجهولی را حل می کردند. باید در میان چپ جامعه خود را جا سازی می کردند. از اینرو سه ماه پس از آغاز خیزش توده ای، سه ماه پس از فریادهای “جمهوری اسلامی نمیخوایم؛ نمیخوایم!” پس از اینکه مردم در خیابانها صریحاٌ اعلام کردند که دیگر تاکتیک توسل به “جناح  اصلاح طلب” در مقابل “اصولگرا” فایده ندارد: “اصلاح طلب، اصولگرا، دیگه تمومه ماجرا!” وقتی فریاد های “مرگ بر خامنه ای” و “مرگ بر روحانی” در صد ها شهر بصدا درآمد، اکثریت نیز دریافت که کلاه پس معرکه است و یک چرخش سیاسی در دستور کار است. فهمیدند که باید خود را “به روز” کنند. لذا سازمان سی و هشت ساله شان را یک شبه منحل کردند. ظرف جدیدی ساختند و نامش را “چپ” گذاشتند. حتی شناخته شده ترین عضو رهبری شان را به رهبری انتخاب نکردند.

اما کور خوانده اند! این پولتیک زدن هایی که حزب توده در آن استاد است، دردی از این پادو ها و همکارانِ دزدان سر گردنه، جانیان بالفطره، چاقو کشان سر برزن، لات و اوباش حزب اللهی، زهرا خانم ها، رفسنجانی ها، عبدلکریم سروش ها، لاجوردی ها، خاتمی ها و روحانی ها دوا نخواهد کرد. مردم آنها را خوب می شناسند. ما کمونیست های کارگری اطمینان حاصل خواهیم کرد که مردم جنایات و کثافات اینها را بخاطر داشته باشند. همکاری اکثریت و حزب توده با جمهوری اسلامی فصلی مهم از تاریخ جامعه ایران و تاریخ  “چپهایی” است که تحت پوشش مبارزۀ ضد امپریالیستی انقلاب کارگران و مردم زحمتکش را بخون کشیدند و سر کمونیست ها و انقلابیون را به بالای دار بردند.

جالب اینجاست که رسانه های غیر رسمی جمهوری اسلامی مانند رادیو فردا خبر تشکیل این حزب را با آب و تاب اعلام و با یکی از رهبرانش مصاحبه کرد. همین واقعیت که رادیو فردا که لام تا کام از چپ جامعه و از کمونیسم سخن نمی گوید مگر آنکه بخواهد کمونیسم را با استالین و استالینیسم مترادف قرار دهد؛ مگر اینکه بخواهد چین و کره شمالی را کمونیست بنامد، خبر تشکیل حزب جدید “چپ” را مفصل گزارش می کند، ماهیت و نقش این حزب را بخوبی برملا می کند. همین گزارش رادیو فردا جایگاه این حزب جدید را، حزبی که نطفه اش در سالگرد رفراندوم جمهوری اسلامی، ۱۲ فروردین، بسته شد آشکار می کند.

این حزب ظاهراٌ قصد دارد در قالب سوسیال دموکراسی ظاهر شود. در عصری که افق سوسیال دموکراتیک در جوامع دموکراسی غربی افول کرده است، اینها می خواهند پرچم سوسیال دموکراسی را در کشوری که سرمایه داری اش به پشتوانه نیروی کار ارزان و خاموش انباشت می کند، به اهتزاز درآورند. باید گفت که بچه مرده بدنیا آمد! البته این یک شوخی بیش نیست، چرا که اینها قرار است الفاظی دهان پرکن را برای جلب توجه به زبان بیاورند و از رسانه های غیر رسمی جمهوری اسلامی پخش کنند؛ الفاظی پر طمطراق و تهی چون “توسعه پایدار، آزادی، دموکراسی و عدالت اجتماعی.” چگونه؟ “خدا می داند!” سی و هشت سال طول کشید تا اینها بالاخره رضایت دادند از جمهوری اسلامی گذار کنند! نه اینکه سرنگون کنند! خیر! اشتباه نکنید! اما باز برای اصلاح آن جا باز گذاشته اند.

خجالت دارد! باید به اینها گفت، بروید بساط تان را جای دیگری پهن کنید. نه انحلال سازمان بی آبرویتان، نه ایجاد یک حزب جدید بنام چپ و نه شعارهای سوسیال دموکراتیک، هیچکدام به کمک تان نخواهد آمد. آبرو باخته تر و معرفه تر از آن هستید که با این ترفند ها خود را از مهلکه بدر برید.