کبوتران صلح و آسمان صاف سیاست ایران !

سیفه خدایاری

ژورنالیسم رسمی بورژوازی و مهندسان افکار عمومی امروزه بیش از هر زمانی در خدمت حفظ وضع موجود و به انحراف بردن خواستها و مطالبات طبقه کارگر و انسانهای به ستوه آمده از ستم طبقاتی اند. بدون شک ضرورت این امربه موازات بحرانهای اقتصادی، سیاسی و فرهنگی ای است که گریبان نظام سرمایه داری را گرفته و همزمان موج بازگشت به مارکسیزم شاخکهای حسی ژورنالیسم را به حرکت درآورده است.

در سطح جهانی بحران اقتصادی اخیر خواب نه چندان آرام سرمایه داری را به هم زده است و بورژوازی تمام نیروهایش را به کار گرفته است تا نگذارد جسد متعفن مرحوم سرمایه تمام جهان را به گند بکشد. از ژورنالیست اجیر و قلم فروش تا بانکداران و مدیران بورس و دولتمردان آن همه بسیج این امر شده اند. تزریق نجومی پول به بانکها و بازار با هیچ دوره ای از تاریخ سرمایه داری قابل مقایسه نیست.(این رقم فقط در آمریکا بالغ بر ۷۰۰ میلیارد دلار بود!)

               پیامدهای این بحران فقط به مساله اقتصادی محدود نمانده و از لحاظ سیاسی نیز ما شاهد چرخش سیاسی وسیعی درادبیات سیاسی سرمایه داری هستیم. دوباره تبلیغات ضد کمونیستی مد می شود و هر استاد دانشگاهی و اقتصاد دان و روزنامه نگاری رسالت خود را باز می  یابد که لگدی به کمونیزم هم بزندـ البته این بار خجول و شرمگین.

   

            در منطقه خاور میانه هم با به گل نشستن کشتی جنگی«توسعه دمکراسی » در باطلاق تروریسم اسلامی  که خود نظام سرمایه داری برای مقابله با «خطر کمونیسم »ایجاد کرده بود، باز این ژورنالیسم است که همیشه مؤمن به رسالت اش به کمک نظام سرمایه داری شتافته و سعی در لاپوشانی و سمت و سو دادن به افکار عمومی دارد. ناگهان مأموریت این کشتی جنگی عوض می شود و سفیر صلح در منطقه می شود. همه به بوش جنگ طلب نفرین می فرستند و اوبامای صلح دوست را در آغوش می گیرند.

 

            در مورد ایران هم این قاعده دمکراسی باید رعایت می شد.«خطر هسته ای جمهوری اسلامی » تبدیل می شود به « تلاش ایران برای دستیابی به انرژی هسته ای »،مذاکره با جمهوری اسلامی » تبدیل می شود به «گفتگو با مردم ایران »و هزاران تغییر دیگر در ادبیات سیاسی ژورنالیسم صورت می گیرد.

                بد نیست در این زمینه به تازه ترین اظهار نظر سخنگوی وزارت خارجه آمریکا درباره ایران(۳۰ ام ژانویه ۲۰۰۹ ) دقت کنید و این تغییرات فاحش را در ادبیات سیاسی آنها ببینید.

 

                 « واشنگتن سعی دارد راههایی را برای تماس با مردم ایران پیدا کند. 

                   آمریکا احترام زیادی برای ایران،مردم ایران و فرهنگ و تاریخ               

                    آن کشور قائل است و می داند کهن ایران یک بازیگر مهم در منطقه

               است.بازنگری سیاست در قبال جمهوری اسلامی در جریان است تا      

                    سیاست تازه ای در برابر کشور تهیه و تنظیم شود.»

   

                   به کلماتی که در این گفته مشخص شده اند دقت کنید و ببینید که چه آسان زندگی مردم یک کشور توسط سیاستمدارن و دولتهای حاکم بر سرنوشت شان به بازی گرفته می شود. هر کس که اندکی از شعور سیاسی برخوردار باشد ، می داند که منظور این سیاستمداراز مردم ایران و ایران دقیقاٌ جمهوری اسلامی است و عبارت  بازیگرمهم خود به تنهایی گویای بسیاری حرفهای ناگفته است. هیچ کدام از این کلمات اشتباه لفظی نیست، چرا که سخنگویان از زیرکترین و دقیق ترین افراد انتخاب می شوند. این جملات به روشن ترین وجه گویای ماهییت واقعی سرمایه داری و نه صرفاٌ کاخ سفید در معامله سیاسی با دوستان طبقاتی شان است.

         در ادبیات سیاسی ژورنالیسم اجیر وطنی هم این روزها کلمات صلح، حقوق بشر،مردم ایران و حق ملت ایران فضای رسانه هایشان را انباشته است. باید یادآوری کرد که در این نوشته  رابطه آمریکا با جمهوری اسلامی مورد بحث من نیست، چیزی که مورد توجه من در این نوشته است خیمه شب بازیهای سیاسی و  رسانه ای ژورنالیسم است که با شرم آورترین شیوه از منافذ رسانه هایشان بیرون می زند و به نام حقیقت ،آزادی و ارزشهای انسانی به خورد توده های مردم داده می شود. در این سیاه بازیها و ابتذالات سیاسی آنچه فراموش می شود انسانیت، آنچه دیده نمی شود چهره واقعی جمهوری اسلامی با تمام ابتذالش و آنچه لاپوشانی می شود سیاستهای پنهان و آشکاری است که هدف آن به زنجیر کشیدن انسانیت، کمونیزم و خوشبختی انسانهاست. ناگفته نماند که بخش بزرگی از این سیاست به منظور سیاست زدگی  و ایجاد فضای بدبینی نسبت به هر آنچه در حوزه سیاست قرار گرفته می باشد تا این ضرب المثل کذایی را با قدرت هر چه بیشتر در اذهان توده های مردم فرو کنند که: «سیاست پدر و مادر ندارد » و متعاقب آن پاشیدن تخم بدبینی و برداشت فلسفه کثیف « ای بابا ولش کن به من چه ! » تا آنها با خیال راحت به امر مملکت داری خود مشغول باشند و …

          یک نمونه این افتضاح رسانه ای  را در برنامه میزگردی با شما از صدای آمریکا به تاریخ ۱۲ بهمن ۸۷ شاهد بودیم. در برنامه مذکور که« رویکرد دولت اوباما نسبت به ایران از دو دیدگاه» نام داشت، دو نفر در برنامه شرکت داشتند: ناهید کشاورز از انجمن ایرانیان حامی صلح و حسن داعی از کمیته آمریکاییان و
ایرانیان پیشرو(پیک) .

            دو نهاد مذکور  مانند دهها نهاد مشابه که اخیراٌ بر بستر سیاستهای جامعه جهانی در قبال جمهوری اسلامی شکل گرفته اند و اکثر آنها یک کبوتر سفید با شاخه زیتون نمادشان است، به مسائل پیرامون رابطه جمهوری اسلامی با آمریکا و در کل با دنیای سرمایه داری می پردازند. ابتذال در این زمینه به حدی شدید است که در دیدار اخیر احمدی نژاد از نیویورک، تعداد ۱۲۰ انجمن صلح دوست ایرانی ــ آمریکایی با او دیدن کردند.احمدی نژاد بی شرمانه خطاب به آنها می گوید:« اسم من را هم جزو گروه صلح طلب خود یادداشت کنید.»

 و چرا که نه ؟ مگر هیچ جانی و آدمکشی هویت واقعی خود را آشکار می سازد؟مگر احمدی نژاد چه کم از همپالکی هایش در بازار سیاست وارونه دارد؟

در اظهار فضل  مصطفی پورمحمدی چهره ی آشنای تروریسم اسلامی در جمع خبرنگاران در تهران می شنویم :« من هم مثل شما نگرانم آزادی از بین برود.»

            اهداف این گروهها و نهادها و سازمانهای صلح دوست با اندکی تفاوت در شکل عمل رنگ آمیزی و گریم جمهوری اسلامی است. البته این عملیات شوم تحت پوشش الفاظ فریبنده ای چون صلح ، حقوق بشر و دمکراسی انجام می گیرد.

                      از جمله فعالیت های این نهادها مسافرت های مداوم حامیان صلح بین دو کشور ایران و آمریکاست. جمهوری اسلامی اسم این سیاه بازی را روابط بین ملت های ایران و آمریکا گذاشته است. با ظاهر شدن اوباما این عملیات شکل جدی تر و منظم تری به خود می گیرد.

        تمام این مسافرت ها هم به منظور چهره سازی مطلوب «جامعه جهانی» از جمهوری اسلامی است.

      یکی از این بشردوستان صلح طلب به نام «فیل ویلتو ؟» پس ازسفری به ایران ،کتابی می نویسد به نام دفاع از ایران . هیچ قلم بدست مزدور وطنی تاکنون نتوانسته اینگونه در خدمت جمهوری اسلامی باشد. واقعاٌ روی شیرین عبادی ها ، صفار هرندی ها و مخملباف های وطنی را سفید کرده است. به بخشی از نوشته کتاب مذکور توجه کنید و وهن عظیم را ببینید.                                                                                      

                « درست است که در ایران مجازات اعدام وجود دارد ، اما              

                   تعداد این اعدامها در ایران بسیار کمتر از امریکاست.     

ما در ایران هیچ نشانه ای از نارضایتی عمیق مردم

در برابر حکومت ندیدیم .ما با افراد مختلف از طبقات

                    گوناگون گفتگو کردیم،این درست است که مردم ایران به خاطر             

                   اوضاع اقتصادی غر و غر می کنند، ولی اکثر مردم تقصیر را      

                  به گردن تحریم های آمریکایی می اندازند. درست است بخشی از     

                    مردم از محرومیت های اجتماعی گله دارند، اما این نارضایتی ها   

                    عموماٌ در میان طبقات متوسط است که در ایران اقلیتی بیش نیست.

اکثریت بزرگ مردم ایران که درامدشان بسیار پایین بوده، کسانی

                  هستند که ازانقلاب بهره برده اند و وضعشان بهتر شده است.       

                 اکثر زنها خودشان انتخاب کرده اند که به جای مانتو و روسری                        

                 که سکولار است، چادر سیاه به سر کنند.»

 

                 این تنها بخشی از حرفهای ژورنالیست محترم است که هر انسان شرافتمندی وقاحت آن را می بیند .تنها نکته درست در این گفته ها این است که اکثر مردم ایران اقشار کم درامد هستندو طبقه متوسط اقلیتی بیش نیستند. از برکت وجود جمهوری اسلامی روز به روزمردم از ننگ زندگی متوسط داشتن  به فضیلت کوخ نشینی به زعم خمینی ــ که برکت و مایه افتخار ملت است  ــ نائل  می شوند و تضاد طبقاتی اینگونه حل می شود! این تصویر موهن هم که ژورنالیسم به خورد افکار عمومی مردم میدهد که رؤیاهایشان را در سرمایه داری و دمکراسی بزرگ ببینند،تصویری مخدوش و رتوش شده است .مردم آگاه به منافع طبقاتی خود ،نظام سرمایه داری را با تمام گند و کثافت آن می شناسند و تفاوت آمار جنایت، اعدام، فقرو فحشا را در جاهای مختلف جهان توجیه مناسبی برای ادامه این وضعییت نمی دانند.کل این نظام مردود است و هرگونه تصویر سازی وارونه آنها را فریب نمی دهد.

                 یکی دیگر از اعضای انجمن ایرانیان حامی صلح به نام الهه رستمی دین خود به وطنش را با این نوشته ادا می کند:

                       «گفتن این مطلب که دولت ایران رژیمی است تئوکراتیک

که تحت سیط