صنعت روسپیگیری و توحش سرمایه داری

حامد محمدی
زنان در جامعه سرمایه داری و بطور کلی در جوامع طبقاتی به مثابه کالایی که قابلیت عرضه کردن و مبادله شدن را دارد نگریسته می شود و این نگرش در جوامع پیشرفته و در جوامع اسلامی با مضمون یکسان ولی با نگاههای متفاوت این کالایی بودن را بازتولید می کنند .

جوامع پیشرفته غربی و شرقی با آزادیهایی که کیفیت بورژوایی برآن خورده است زن را تا سر حد کالای جنسی و مزون ها و مانکن های لباس و … نزول داده اند، برعکس آن در جوامع اسلامی و سنتی با مباحثی مثل حجاب، غیرت، عفت، پاکدامنی، ناموس، پرده بکارت و … این کالا را پلمپ کرده و اگر این پلمپ به هر نحوی به آن تعرض شود ، زن به مثابه یک کالای دسته ۲ خریداری و مبادله  خواهد شد و در بدترین حالت جایش در سطل زباله ای به نام مرگ و سنگسار، خودسوزی … است .
زن به مثابه کالایی که از نقطه نظر تمایز بیولوژیک بدن خود مجبور به عرضه ی این کالا می شود ، نیاز به یک بازار مصرفی پیدا خواهد کرد که نظام طبقاتی این بازار را با الگوی خانواده ی مقدس تولید کرده است . نظام خانواده که در بدو شکل گیری آن به مثابه انتقال ثروت از نسلی به نسل دیگر شکل گرفت و زن در آن به مثابه تولید کننده نخاله ای به عنوان مالک ثروت نقش ایفا می کند ، در انحصار طبقات اشراف و فئودال جامعه بود. اما از زمانی که این نظام کثیف (خانواده) در تمامی طبقات عمومیت پیدا کرد، زن به مثابه کالا برای بازتولید نیروی کار هم بسترش ( شوهر) ، و ایجاد ارتش ذخیره صنعتی خریداری شد . ( البته مقوله ی بازتولید نیروی کار برای نقش زنان به خاطر نظام مردسالاری بود که این نظام از دل مالکیت خصوصی بیرون آمده تا با خلع ید از زنان در سیر زمان، این قشر را به انسان هایی با پتانسیل نیروی کار کمتر از مرد تبدیل کند و لذا با نقش بازتولید نیروی کار کارگر در خانواده به شکل غیرمستقیم به بازتولید ارزش افزوده برای تولید سرمایه داری بپردازد) . نظام خانواده که در آن زن به مثابه یک کالا خرید و فروش می شود نقش موثر و بسزایی در روسپی گری ایفا خواهد کرد و تا وقتی که زن به مثابه کالا نگریسته شود و به عنوان یک کالای مبادله شده عرض اندام کند، هر نوع نظام خانواده ای در نقش یک نظام فاحشه گری و روسپی گری قلمداد می کند .
مارکس در دست نوشته های پاریس می نویسد : " اساس سوسیالیزم بازگرداندن انسان به انسانیت خویش است ." بنا به گفته مارکس تنها راه رهایی در این است که زن از یک انسان تبدیل شده به کالا به یک انسان با مفهوم انسانیت تبدیل شود که همگی در رفع مالکیت خصوصی نهفته است . بنابراین روسپی گری منوط به عده ای از زنان نیست ، بلکه در نظام خانواده نیز زنی که تا آخر عمر فقط و فقط با یک مرد رابطه جنسی داشته باشد نیز به عنوان روسپی نگریسته خواهد شد . اما این زن روسپی یک بار و برای همیشه خود را به عنوان کالا می فروشد . زن نیز همچون نیروی کار کارگر زمانی که به کالا تبدیل می شود ، نوعی از خودبیگانگی در آن ایجاد می کند که با این از خودبیگانگی به تشابه کارگری که چیزی جز نیروی کار برای فروش ندارد، زن نیز جز تمایزات بیولوژیک خود، چیزی برای فروش درجامعه ی سرمایه داری پیدا نخواهد کرد . پس کاربرد کلمه روسپیگری و محدودکردن آن به عده ی معدودی از زنان کاربرد سرمایه دارانه ی آن برای ندیدن کالاشدن زن به طور اعم به مثابه یک جنس قابل عرضه در تمام مقولات اجتماعی و اقتصادی است  که رفع آن در گرو لغو مالکیت خصوصی می باشد .
و اما برگردیم به مسئله ی اصلی بحث یعنی تن فروشی زنان به عنوان یکی از معظلات جامعه سرمایه داری .
در نظام سرمایه داری روسپی ( به معنای بورژوایی آن ) کارگر جنسی ای است که برای مزد ناچیز که از سهم کار خویش دریافت می کند ، انرژی و جسم خویش را به کار می گیرد، اما در قبال این کار علاوه بر دریافت مزد ناچیز، سرکوب نیز می شود. سرکوب روسپی تنها به منظور اعمال کنترل بیشتر بر نیروی کار اوست . در واقع سرکوب روسپی و سرزنش روسپیگری و به حاشیه رانده شدن این قشر از جامعه، اهرمی است برای کم کردن قدرت این بخش و از بین بردن تاثیرگذاری آنها بر سرنوشت خویش، در جوامع پیشرفته نیز با عرضه کردن هرچه بیشتر روسپیگری و داشتن انحصار در صنعت سکس، قصد بر کنترل این قشر بر سرنوشت خویش را دارند .
روسپیگری که در خانواده های کارگری به عنوان n امین ساعت کار کارگر محسوب می شود، ریشه در فقر و حتی ریشه در برآورده نکردن جنبه های عاطفی و جسمی زن به علت کار زیاد مرد در کارخانه دارد . نقشی که زن با فروش تن خود به عنوان کالا در ایجاد ارزش افزوده دارد به طور مستقیم دیده نخواهد شد، بلکه ارزش افزوده ی ایجاد شده را باید به مثابه تشدید ازخودبیگانگی کارگر یافت، به نحوی که این نوع از کارگران تاثیرپذیری بیشتری از استثمار بر ابزار کار خواهند داشت و پذیرش پذیری برده ی ابزارتولیدبودن بر آن را بیشتر می کند . البته روسپیگری منوط به خانواده های کارگری نمی باشد، این معظل در خانواده های بورژوایی نیز نفوذ کرده است. زن در این نوع خانواده ها به مراتب بیشتر از خانواد های کارگری، برچسب کالابودن به عنوان یک زن را باخود حمل می کند . زنان این طبقه که با پیشرفته ترین متدولوژی های پزشکی و آرایشی، قصد بالابردن کیفیت خود به عنوان یک کالا را دارند ، تا در انواع مجالس و میهمانی و عیاشی های جامعه بورژوایی، خود را فقط به مثابه کالاهایی زیبا عرضه کنند . نداشتن رابطه جنسی در این نوع خانواده ها باغیراز مردان خود حتی نوعی افسردگی حاصل از نداشتن شان اجتماعی در ذهن خود را به همراه می آورد و فساد و بی بند و باری بورژویی را به عنوان بخشی از زندگی خود پذیرا هستند که طبیعتا این چیزی نخواهد بود جز این که زن کالا بودن خود را در جامعه سرمایه داری پذیرفته است .
سرمایه داری در برهه ای که نیاز شدید به بازار مصرفی برای کا