آیا جنبش کارگری مستاصل است؟

آیا جنبش کارگری مستاصل است؟

 

جواب کوتاه: خیر، نه تنها نیست که با روحیه ای بالا تعرضی است. جواب مفصل از قرار زیر است.

فقر و فلاکت شدید در ایران و ظهور شعار کنایه ای “مرگ بر کارگر” در برخی تجمعات اعتراضی، در کنار افزایش آمار خودکشی کارگران بدلیل تنگناهای زندگی منتج از فقر ممکن است به این ایده که جنبش کارگری در ایران در موقعیت حاد تدافعی قرار گرفته و مستاصل است دامن بزند. بنظر من کارگری که بخواهد خودکشی کند، اهل اعتراض و شعار دادن نیست، او میرود خودکشی اش را میکند! حتی اگر از نظر روانشناسی هم به این پدیده نگاه کنیم، انسانی که در حد خودکشی مستاصل است انگیزه ای برای خیابان رفتن و اعتراض ندارد. برای اعتراض باید دریچه ای از امید باز باشد. کسی که به خیابان میرود و شعار  میدهد آنقدر به زندگی دل بسته است که حاضر شده باشد برای یک زندگی بهتر پا به عرصه مبارزه بگذارد. چنین کارگری حتی اگر شعارِ رقت انگیز و تدافعی “مرگ بر کارگر”  را هم بدهد، بدنبال بهبود زندگی است منتها به شیوه ترحم طلبی. این نفس ترحم خواهی است که غیر قابل دفاع است و بدرجاتی نشانی از استیصال او را دارد اما این بهیچوجه آخر خط نیست. از رواشناسی که بگذریم، طرح شعار ترحم جو ناشی از یک گرایش سازشکارانه در درون جنبش کارگری است. باید با آن گرایش در عرصه سیاسی مقابله کرد.

معیار شناخت استیصال جنبش کارگری چیست؟ در اینجا باید بین سه ترم “کارگر منفرد”، “طبقه کارگر” و “جنبش کارگری” تفکیک قائل شد. صفت مستاصل را نمیتوان به یک طبقه نسب داد. هیچ طبقه اجتماعی خودکشی نمیکند. کارگران سیاه پوست آفریقای جنوبی در دوره آپارتاید یا بردگان در آمریکا بعنوان یک طبقه یا بخش عمده ای از یک طبقه خودکشی نکردند. اما کارگر بعنوان یک فرد اتمیزه شده از هیچ آسیبی مصون نیست. البته ناامیدی مفرط بدلیل فقر و خودکشی کردن منحصر به کارگران نیست. هر فرد اتمیزه ای، حتی ثروتمندانی که بهر دلیل در چشم بهم زدنی تمام دارائی شان را از دست میدهند نیز ممکن است خودکشی کنند. جنبش کارگری اما خودکشی نمیکند هرچند که ممکن است بدلیل مستولی شدن یک گرایش غیر کارگری یا گرایشی که بهر شکل منافع کارگر را نمایندگی نکند دچار استیصال شود. این استیصال اما عمیق نیست، گذراست چرا که طبقه کارگر و به طریق اولی جنبش کارگری اهل خودکشی نیست. جنبش کارگری دیر یا زود خود را پالایش داده گرایشی که منافعش را نمایندگی نمیکند طرد میکند.

در یونان بیش از یک دهه است که متناسب با اشاعه فقر آمار خودکشی نیز افزایش یافته است اما همزمان و تا پیش از اینکه سیریزا جنبش کارگری را با وعده و وعید مهار کند، مبارزات جانانه ای در کارخانجات، کارگاهها و در خیابانها در جریان بود. جنبش کارگری در هیچ کشوری باندازه یونان اعتصاب عمومی سازمان نداد. اما همین جنبش بنظر من در یونان امروز به استیصال رسیده است. علتش فقر و تعداد خودکشی ها نیست. علتش غلبه یک گرایش غیر سوسیالیستی بر جنبش کارگری است. جنبش کارگری به دنبالچه سوسیال دمکراسی تبدیل شد. این جنبش با تکیه دادن به سیریزا پس از آنکه آنرا به قدرت رساند، در انتظار بهبود زندگیش نشست. کارگران هزینه چنین اشتباهی را با شکست مبارزاتشان علیه ریاضت اقتصادی پرداخت کردند.  امروز کارگران یونان بجای اعتصاب علیه کارفرما، یکدیگر را مقصر میشمارند. کارگران تاکسی رانندگان “اوبر” را مورد حمله و ضرب و شتم قرار میدهند. این استیصال است.

طبق آمارهای موجود خودکشی در جهان، تعداد متوسط خودکشی در دنیا ١۶ نفر در هر صد هزار نفر در سال است. خودکشی در سری لانکا دو برابر حد متوسط در دنیا، در سوئد و آمریکا در حد متوسط و در ژاپن در حدود ١٢ نفر در هر صد هزار نفر در سال است. کشورهای غربی و ژاپن کشورهای نسبتا بازی هستند که آمار خودکشی را دستکاری نمیکنند یا کمتر دستکاری میکنند. آمار خودکشی در ایران چیست؟ هیچکس دقیق نمیداند. حال اگر نرخ آنرا با نرخ سریلانکا (٣٣ نفر در هر صد هزار نفر) برابر فرض بگیریم، تعداد کسانیکه در ایران خودکشی میکنند حدود ٢٧٠٠٠ نفر در سال میشود. فرض کنیم این رقم واقعی است. بسیار خب، آیا این آمار نشاندهندۀ استیصال جنبش کارگری است؟ چگونه میتوان باور کرد که جنبش کارگری که تا حد خودکشی مستاصل در سال ٩۵ در بیش از ۶۵٠ واحد تولیدی و خدماتی (و تعداد بیشتری در سال ٩۶) اعتصابات و اعتراضات را سازماندهی داده است؟ این رقم تنها نشانه روحیۀ بالای مبارزاتی کارگران است.

فقر چه؟ آیا میتوان فقر را معیار استیصال جنبش کارگری دانست؟ فقر خصوصا مفرط و مزمن باعث مچاله شدن فرد کارگر میشود و حیات و ممات روزمره او بگروگان گرفته میشود که قطعا درجاتی از استیصال بهمراه دارد. اگر بگوییم کارگران در بنگلادش، اندونزی، برزیل و هند که در ابعاد میلیونی زیر خط “نیستی” زندگی میکند تا سر حد خودکشی مستاصلند، خب یک پایه مادی برای ادعایمان داریم. (منظور من از “خط نیستی”  مزد چند سنت در ساعت است) اما حتی در آنصورت هم  فقر و خودکشی معیار استیصال جنبش کارگری نیست.

کلام آخر اینکه بنظر من استیصال در جنبش کارگری میتواند نتیجه بلافاصله شکست (مانند مورد یونان) یا ناشی از ناتوانی در پیشبرد مبارزه باشد. هیچیک از ایندو خصیصه را نمیتوان به جنبش کارگری در ایران نسبت داد. جنبش کارگری در ایران مستاصل که نیست هیچ، پتانسیل رهبری جامعه در برانداختن جمهوری سرمایه اسلامی را دارد. پادزهر ناامیدی مبارزه است. نقد دائم از گرایشات غیر کارگری یا سازشکارانه در درون جنبش کارگری و تلاش برای سازماندهی کارگران حول یک پلاتفرم کمونیستی کارگری منفذی برای استیصال باقی نمیگذارد.