استیون هاوکینگ و خدانشناسان ِ خداشناس!

استیون هاوکینگ و خدانشناسان ِ خداشناس !

با استفاده از فرصت، نوروز و سال ِ نو را به گردانندگان و خوانندگان ِ محترم ِ این سایت ارجمند شادباش گفته و سالی سرشار از پیروزی و کامیابی در تمام عرصه های زندگی برای همگی آرزومندم.

٭٭٭

با مرگ ِ استیون هاوکینگ ِ جنب و جوشی در میان ِ ایده آلیست های فلسفی و مذهبی یا درست تر بگویم فلسفی – مذهبی یا به عبارت ِ دیگر خدانشناسان خداشناس در فضای مجازی و سایت های چپ و راست پیدا شده است. خدانشناس ِ خداشناس در نظر ِ اول یک عنوان ِ ناسازنم ا(پارادوکسیکال) است، اما وقتی بدانیم تظاهر به خدانشناسی برای ایده آلیست های فلسفی به روشی متداول تبدیل گردیده تا بتوانند از طریق ِ وارونه – معروف به برهان ِ خلف – خدا را «ثابت» کنند، آنوقت این ناسازنمایی ازهمان نظرگاه وهمان هدف توجیه و توضیح داده خواهد شد.

هاوکینگ نخستین فیزیکدانی نبود که این روش را برای جا سازی یا لزوم ِ وجود ِ خدا در کرد و کارهای طبیعت به کار گرفت و آخرین هم نخواهد بود. اعتقاد به پیدایش ِ جهان از  هیچ در یک مقطع ِ زمانی ِ معین مثلن در نقطه ی وقوع ِ بیگ بنگ (مهبانگ) دقیقن ناظر به همین رویکرد ِ ایده آلیستی – متافیزیکی از سوی فیزیکدانانی چون هاوکینگ است تا خدا را که ظاهرن با دلایل ِفیزیکی از در بیرون کرده اند، با تقلب و چشم بندی ِ متافیزیکی – فلسفی از پنجره وارد ِ جهان بینی وجهان شناسی ِ انسان ها نمایند.

استدلال ِ هاوکینگ ها چنین است که: زمانی بوده که هیچ جهان وماده ای- حتا خود ِ زمان – یا درواقع طبیعتی وجود نداشته، ودر پانزده میلیارد سال قبل بیگ بنگ موجب ِ پیدایش ِ آن شده است.

در واقع از دیدگاه ِ این فیزیکدانان، بیگ بنگ نقطه ی آغاز ِ جهان ِ مادی یعنی کل ِ جهان ِ هستی ِ تا آن زمان ناموجود بوده است.

هاوکینگ صریحن گفته است  جهان از هیچ پدید آمده، هرچند صریحن نمی گوید خدا آن را از هیچ آفریده (این نتیجه گیری را به عهده ی خوانندگان ِ آثارش می گذارد).

اما، این ادعا تنها یک بحث ونظر ِ صرفن فیزیکی نیست بلکه مهم تر وکارکرد گراتر از آن یک بحث ِ عام ِ فلسفی و جهان شناختی است. فیزیکدان، اعتبار ِ فیزیک (علم) را وسیله قرار می دهد تا ایده آلیسم ِ فلسفی ِ بی اعتبارش را به مخاطب بقبولاند. یعنی علم را نه در جهت ِ شناخت ِ حقیقت بلکه در جهت ِ کتمان ِ آن به خدمت می گیرد.

سوآل این است: اگر جهان ِ مادی تا پیش از بیگ بنگ نبوده و آنچه تبدیل به جهان ِ مادی شده هیچ  یعنی ناماده و نا موجود ِ پیشین بوده است، پس چه عامل و یا نیرویی موجب ِ پدید آمدن ِ جهان و بلا فاصله ایجاد ِ قوانین ِ فیزیکی و شیمیایی در آن شده است؟ نه هاوکینگ و نه دیگر فیزیکدان های یهودی – مسیحی ِ ابداع کننده ی ایده ی پیدایش از هیچ ِ جهان پاسخی به این  پرسش کلیدی ِ هستی شناختی نمی دهند وعمدن آن را در بیرون از مدار ِ پرسش و پاسخ ِ علمی – نظرورانه قرار میدهند. مهم برای آنان لحظه ی بعد از گذار از هیچ (عدم) به چیز ِ هستی مند (بود و وجود) است و نه خود ِ علت ِ ایجابی و وجودی ِ حادثه و عامل و نیروی گذار که هیچکس ندان است! حتا خود ِ فیزیکدان! علت و عامل ِ هیچکس ندانی که اندیشیدن به آن می تواند هر به ظاهر ماتریالیست ِ کم دانش و گرفتار در«برزخ ِ» ندانمگرایی را در مقابل ِ کشیش – ملاهای پر باد ِ فلسفی خلع ِ اندیشه نموده تا بعدتر آن ملا – کشیش بتواند درک و برداشت ِ ایده آلیستی مذهبی ِ خود را در پوشش ِ نظروری ِ فلسفی با نسبت دادن ِ آن به ماوراء الطبیعه به او یا هرکس ِ دیگر بقبولاند.

جهان ِ ما در ١۵ میلیارد سال ِ قبل شکل گرفت، اما چگونه؟

ماتریالیسم ِ دیالکتیک برای این پرسش پاسخ ِ علمی – فلسفی ِ اقناعی و بدون ِ اما و اگر یا ارجاع به غیر (ماسوا) دارد: جهان، یا در واقعیت و حقیقت ِ وجودی اش جهان های مادی یعنی آنچه ما در کلیت ِ وجودی اش آن را جهان ِ هستی می نامیم، نه آغاز دارد و نه پایان. چرا؟ چون این جهان و همه ی جهان های مادی ِ واقعن موجود اشکال ِ وجودی و عینی ِ ماده ی در حرکت اند. حرکت و موجودیتی که به لحاظ ِ کنش و وااکنش و همکنشی های فیزیکی شیمیایی یعنی دو عنصر ِ وجودی ِ ماده در شکل ِ طبیعت خصوصیت ِ ازلی و ابدی ِ ماده است. این کنش و واکنش ها وهمکنشی های خودپوی پایان ناپذیر عوامل ِ وجود، بقا وتغییرات ِ بی آغاز و پایان ِ کمی و کیفی ِ ماده ی در حرکت در اشکال ِ متنوع ِ طبیعت اند.

اگر بتوانیم جهانی را در تصور آوریم که محصول و نتیجه ی حرکت ِ خودپوی ازلی و ابدی ِ ماده ی خودگردان، خودتعین بخش، خود سامان ده و خود تنظیم گر برطبق ِ قوانین ِ عام ِ فیزیکی شیمیایی ِ خود است، واگر بتوانیم این خود پویی، خودگردانی وخود تنظیم گری را به طور ِ منطقی و در وجه فلسفی ِ آن توضیح دهیم وتعلیل نماییم، آنگاه خواهیم دانست که  اولن این جهانی است که در تنوع، کثرت و کلیت ِ همبسته اش همیشه بوده و همیشه خواهد بود، وثانین از این رو، آنچه هست وهمیشه خواهدبود وبرطبق ِ قوانین ِ خودویژه و   ذاتی ِ اش در شکل ها ی مختلف وگونه گون تغییر ِ کمی و کیفی می یابد نیازی به خالق و پدید آورنده و قانونگذار ِ مافوق ِ مادی، فاقد ِ قانون وخارج از شمول ِ حرکت و قانون مندی ندارد. خود ِ قانون وقانونمندی خصوصیت ِ گوهری ِ جدایی ناپذیر و ازلی وابدی ِ ماده ی در حرکت در حالت ها وشکل های وجودی – عینی ِ متنوع ِ آن است. کدام فیزیکدانی می تواند ادعا کند قانون و قانون مندی جدایی پذیر از عناصر، چیزها و پدیده های گوناگون ِ طبیعی – مادی، و آفریدنی یا نابود کردنی است؟

هاوکینگ و طرفداران ِ پیدایش از هیچ یا خلقت (پیدایش از هیچ یعنی خلقت.) چه توضیحی دارند برای پیدایش ِ قوانین ِ فیزیکی و شیمیایی ِ بعد از پیدایش؟ و نظرشان درباره ی تکامل از ساده به پیچیده که محصول ِ ناگزیر ِ فرایند ها وتجزیه وترکیب های قانون مند ِ فیزیکی شیمیایی ِ میلیون ها و میلیاردها ساله ی عناصر ِ مادی درطبیعت است، و تکامل از ساده ترین تک سلولی ها به پیچیده ترین پرسلولی ها، ودر نهایت پیدایش و تکامل ِ انسان بر روی زمین که همه وهمه محصول ِ خود پویشی و خوگردانی ِ ماده ی درحرکت در شکلهای متنوع ِ آن اند چه دارند بگویند؟ چه هاوکینگ و چه دیگر فیزیکدانان ِ ایده آلیست ِ به ظاهر خدا نشناس هرگز به این پرسش های هستی شناختی نه پاسخ داده و نه پاسخ ِ علمی – منطقی خواهند داشت که بدهند. چرا که توضیح ِ جهان در اشکال ِ وجودی ِ ارگانیک و نا ارگانیک، نازیستمند و زیستمند، و ناشعورمند و شعورمند به صرف ِ اتکا به کرد وکارهای فیزیکی آن هم محدود و محصور شده در چارچوب ِ نگرش ِ ایده آلیستی – مذهبی هرچند با ژست ِ غیر مذهبی، نتیجه ای جز همان خلقت از هیچ ِ نیازمند به خالق ندارد. بحث ِ بسیار آموزنده ی انگلس با اویگن دورینگ را در «آنتی دورینگ» بخوانید تا بدانید امثال ِ هاوکینگ از همان زمان ِ پیدایش ِ جهان بینی وجهان شناسی ِ علمی- فلسفی ِ ماتریالیستی دیالکتیکی بوده واز این به بعد هم تازمانی که درک و گرایش ِ مذهبی ایده آلیستی هست خواهد بود.

خوانندگان ِ علاقه مند برای آگاهی ِ بیش تر از این بحث ِ علمی- جهان شناختی می توانند  مقاله ی« گزاره هایی از فلسفه ی علمی» به همین قلم را درگوگل پیدا نموده و بخوانند.