« مادران خاوران »

فریدون گیلانی

gilani@f-gilani.com

www.f-gilani.com

به خاک رفیقانم

و به خاک پای « مادران خاوران »

ازتباط می گیرم

جواب نمی دهند

فریاد می کشم

صدایم را به « تخت تعزیر » می بندند

فکر می کنم

به یادم نمی آورند

و خاطراتم را

به ضرب گلوله غربال می کنند

راه می روم

سایه ام را با تیر می زنند

می خندم

چشم هایم را می دوزند که خودم را در آینه نبینم

می شکفم

پرپرم می کنند

می رویم

ریشه هایم را می سوزانند که شاخه نزنم

و ساقه ام شهرها را پرنکند

بزرگ می شوم

ابر و باد نابینا را به جانم می اندازند 

اگر بخواهند شاخه هایم را در « خاوران » هم صاف کنند

و آینه ها را چنان بشکنند که آدمیان گیج شوند

مادرانم که سرود زاینده ی روزگارند

از آن خاک تیر خورده چنان جنگلی می سازند

که آن همه گل

دست یکدیگر را بگیرند

و چنان سرودی سردهند

که ساقه ها دوباره به پا خیزند

و آن گونه به دیوار های بلند بپیچند

که نسل چابک آتش

زمزمه هایش را

در « گلستان »ی به وسعت دنیا سربدهد 

به زادگاه « خاوران » خوش آمدید

دست آن همه مادر

پر از شاخه های جوان است

آن ساقه هائی را که در خاک مخفی کرده اید

نمی توانید از دست « مادران خاوران » در آورید

اگر دست به این آتش بزنید

حتی پیش از آن که سپیده سر بزند

در شعله هایش می سوزید .

بهمن ماه ۱۳۸۷