انقلاب ١٣۵٧، برای آزادی و برابری و رفاه بود نه «اسلام»!

بهرام رحمانی

bamdadpress@ownit.nu


نقش طبقات و حضور در تحولات سیاسی و اجتماعی یکی از بنیادی ترین مباحث جامعه شناسی سیاسی و از مهم ترین تحلیل وقایع و تحولات تاریخی است. اگر به صف بندی های سیاسی و اجتماعی دوران انقلاب ۵۷ و قبل از آن نگاه کنیم بی شک آن نیروی عظیمی که جان فشانی کردند؛

از جان و مال خود مایه گذاشتند تا انقلاب به ثمر برسد نیروی طبقه کارگر و مردم زحمت کش و طبقه متوسط شهری تحصیل کرده بودند. اما متاسفانه این نیروی عظیم در آن دوره، فاقد تشکل های توده ای و سیاسی خود و فاقد رهبری منسجم و هوشیار و شناخته شده بود. از این رو، این طبقه نتوانست هیچ سهمی از انقلاب ایران ببرد، سی سال است در فقر و فلاکت و سرکوب و اعتراض و اعتصاب به سر می برد. با این تفاوت بزرگ که الان این طبقه از تجربه کافی برخوردار است و رهبران شناخته شده ای نیز دارد. اکنون این نیرو با نیروهایی جدید که وارد طبقه کارگر، دانشگاه ها، جنبش زنان، ادارات و… شده اند تحولات آتی ایران را رقم خواهند زد.

حقیقتا نقش طبقه کارگر و مردم زحمت کش در پیروزی انقلاب ۵۷، به حدی چشم گیر و آشکار بود که لازم به توضیح بیش تر آن نمی باشد. به جرات می توان گفت اگر مردم زحمت کش، کارگران، جوانان انقلابی شهری و به ویژه کارگران قهرمان نفت، وارد انقلاب نمی شدند به احتمال قوی این انقلاب پیروز نمی شد.

در رابطه با انقلاب ۵۷، حتا رسانه های بین المللی بورژوازی نیز کمپین وسیعی راه انداخته اند با کسانی گفتگو می کنند که یا در انقلاب از طرفداران سرسخت خمینی بودند و امروز طرفدار سرسخت آمریکا هستند مانند محسن سازگارا و… برخی در آن روزهای انقلابی در کنار مبارزات مردم حضور داشتند اما پس از پیروزی انقلاب به حمایت از حکومت اسلامی برخاستند و در سرکوب و جنگ و کشتار این حکومت شرکت کردند مانند حزب توده، جبهه ملی، نهضت آزادی، سازمان فدائیان خلق (اکثریت) و… همه این گرایشات امروز به دشمنان سرسخت انقلاب آتی ایران شده اند. هنوز هم بسیاری از آن ها چشم به جناح های حکومت اسلامی دوخته اند و در هشت سال ریاست جمهوری خاتمی از وی حمایت کردند. بنابراین، این ها در تاریخ نشان داده اند که دوستان دروغین مردمند!

مردمی که بر ضرورت انقلاب پی برده بودند و منافع مشترکی را دنبال می کردند مهم ترین مساله مشترک آن ها در انقلاب ۵۷، مخالفت با نظم موجود و امید به تغییر در جهت دست یابی به یک زندگی بهتر و آزاد و انسانی و مرفه بود. تلاش برای برقراری جامعه ای که بهتر از جامعه گذشته باشد. فراز و نشیب های انقلاب آن چنان نتد و سریع می آمد که اگر نیرویی در آن کم ترین سستی و غفلتی از خود نشان می داد به سرعت به حاشیه رانده می شد و گرایشاتی غالب می شدند که قصد سوار شدن بر موج انقلاب را در سر می پرورانند. همان طور که کارگران، مردم زحمت کش و طبقه متوسطه شهری نتوانست نقش رهبری در این انقلاب داشته باشد رهبری انقلاب به دست «ملی – مذهبی» ها افتاد که در کمین انقلاب نشسته بودند.

بدین ترتیب در انقلاب ۵۷ مردم ایران، رهبری گرایش چپ از قیام تا پیروزی آن، به طور منظم سازمان یافته به طرح شعارها و جهت گیری های انقلاب نپرداخت و در نتیجه انواع فداکاری ها و جان فشانی های مردم و جهت گیری های سیاسی و اجتماعی آن ها و واکنش در مقابل دشمن، نه به نفع طبقات فرودست جامعه، بلکه به نفع طبقات دارا تمام شد. هم چنان که اکنون نیز این گرایشات سعی در تحریف تاریخ انقلاب دارند. بخشی از فعالین و رهبران کارگری آن وقت به ویژه در صنایع نفت به جریاناتی هم چون حزب توده و جبهه ملی و… گرایش داشتند براساس جهت گیری های سازمان شان به دنبال تصمیمات خمینی بودند تا اتخاذ موضع مستقل طبقاتی کارگران.

بی شک مردمی که در یک حرکت انقلابی شرکت می کنند تا چه اندازه می توانند به خودسازمان یابی دست بزنند و رهبری و هژمونی طبقاتی خود را اعمال کنند امری بسیار مهم و حیاتی است. در واقع انقلاب هنگامی که در کشوری به جوش و خروش خود می رسد دیگر هیچ جریانی نمی تواند مانع پیشروی آن شود. بنابراین، کسانی که فکر می کنند جلو پیشروی انقلاب را می شد گرفت سخت در اشتباهند. اگر سرکوب ها و حکومت های نظامی شاه ادامه پیدا می کرد می توانست آن را برای مدتی به عقب بیاندازد اما نمی توانست مانع آن شود. از این رو، میلیون ها مردمی که در خیابان ها راه افتاده بودند و کارگرانی که چرخ تولید را حوابانده بودند؛ همه ادارات دولتی دست به اعتصاب زده بودند، روزنامه نگارانی که به عنوان اعتراض قلم خود را زمین گذاشته بودند؛ دانش آموزان و دانشجویان پرانرژی که در خیابان ها راه افتاده بودند و… سرانجام حکومت شاه و ارتش آن را به زانو درآوردند.

نگاهی به برخی از خاطره های دوران انقلاب نشان می دهند که تا روزهای آخر انقلاب هیچ بحثی از تاسیس «حکومت اسلامی» نبود اما گرایشاتی تلاش می کنند که انقلاب مردم ایران را «اسلامی» نشان دهند تا بتوانند دشمنی خود با انقلاب را بیان کنند.

در سال ۱۳۵۶، نارضایتی فزاینده مردم از حکومت شاه از یک سو، و پیروزی دمکرات ها در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا از سوی دیگر، شاه را مجبور کرد تا کمی فضای سیاسی در جامعه ایران را بازتر کند. شاه، عمدتا قدرت و سیاست های جمهوری خواهان را بر دمکرات ها در حکومت آمریکا، ترجیح می ‌داد. کارتر، در تبلیغات انتخاباتی خود، از جمله به رعایت حقوق بشر و محدود کردن فروش اسلحه به ایران تاکید می ورزید با پیروزی وی در این انتخابات نگرانی های شاه فزونی یافت. البته باید تاکید کرد که حمایت آمریکا از شاه و حکومت وی، جنبه استراتژیک در سیاست خارجی آمریکا داشت. اما بعد از پی
روزی کارتر، شاه به یک سری اصلاحاتی هم چون ترمیم کابینه، تاسیس کمیسیون بازرسی شاهنشاهی برای نظارت بر اجرای طرح های عمرانی، مبارزه با فساد و کاهش سانسور مطبوعات را شروع کرده بود و هم چنین سیاست فضای باز سیاسی و تقویت رعایت حقوق بشر را به مردم وعده ‌داد. زیرا ظاهرا تحلیل کارشناسان و تئوریسین های حکومت شاه بر این باور بودند که با کمی آزادی و باز کردن فضای سیاسی، هم صدای مردم معترض ایران را خاموش می کند و هم انتقادات بین المللی را کاهش می دهد.

محمدرضا شاه، در ۱۶ مرداد ۱۳۵۶، هویدا نخست ‌وزیر ۱۳ ساله خود را از کار برکنار کرد و به جای آن، جمشید آموزگار، تکنوکرات طرفدار آمریکا را در پست نخست ‌وزیری گمارد. آموزگار، دست به اقداماتی از جمله این که نخست ۳۴۳ نفر از زندانیان سیاسی را آزاد کرد. دیگر این که وی اقداماتی را در جهت مبارزه با تورم و گرانفروشی آغاز کرد. بازاریان، که شماری از آن ها جریمه شده بودند آهسته آهسته به صف مخالفان حکومت شاه پیوستند و به برخی از روحانیون متوسل شدند. آن دوره برخی از روحانیون در بازار نفوذ زیادی داشتند.

نهضت آزادی که رهبران آن کار کشته سیاسی بودند، بلافاصله با باز شدن فضای سیاسی، تلاش کردند سخنگویی و رهبری انقلاب را به دست گیرند. بازرگان، رهبر نهضت آزادی و از چهره های سرشناس این جریان، می ‌گوید: «این جمعیت توانست دفتر و تشکیلاتی در تهران درست کند و مصاحبه‌ های عمومی با خبرنگاران داخلی و خارجی انجام دهد و با مجامع بین‌المللی رابطه برقرار کند. اقدامات جمعیت دفاع از آزادی در حمایت از زندانیان سیاسی و روحانیون تبعید شده که جرات مراجعه و مکاتبه پیدا کرده بودند و هم چنین جهانی کردن فریادهای اعتراض مردم ایران علیه ساواک و شاه بسیار موثر واقع گردید.» ۱  

موج مخالفت ‌ها، با آغاز سال تحصیلی، در دانشگاه‌ ها گسترش یافت. دانشجویان که در طول تابستان با خواندن کتاب ‌های ممنوعه، یعنی کتاب ‌های سیاسی و انقلابی که ساواک بر روی آن ها حساس بود و شرکت در مراسم مختلف سیاسی و اجتماعی تجربه کسب کرده بودند به دلایل مختلف با گارد دانشگاه به زد و خورد می ‌پرداختند. تجمعات و اعتراضات و به ویژه نیروهای جوان، توجهی به کسانی نمی کردند که قصد آرام کردن آن ها را داشتند. آن ها، با سر دادن شعارهایی چون: «زندانی سیاسی آزاد باید گردد» و… به تظاهرات خود ادامه می دادند و در مقابل حملات مامورین امنیتی، پلیس و گارد با شهامت فوق العاده ای ایستادگی می کردند.

یکی دیگر از اقدامات مهم روشنفکران انقلابی، سازمان دهی ده شب شعر بود که توسط اعضای کانون نویسندگان در محوطه بزرگ حیات انجمن فرهنگی ایران و آلمان در ۱۸ مهر ماه ۱۳۵۶، تشکیل شد. در این مراسم باقر مومنی گفت: در پنجاه سال اخیر، نویسنده ‌ها و شعرا و هنرمندان بسیاری در راه آزادی کلام در نیمه راه زندگی، جان خودشان را از دست داده ‌اند. به نمایندگی از نویسندگان خواهش می ‌کنم به یاد آن از دست ‌رفته‌ ها … و بیش تر از همه به یاد ۵ نفر از آن ها یعنی نیما یوشیج، صادق هدایت، صمد بهرنگی، جلال آل احمد و علی شریعتی یک دقیقه سکوت» ۲

سعید سلطانپور، دیگر نویسنده  و شاعر انقلابی کمونیست،  گفت: «سلام! شکسته ‌گان سال‌ های سیاه! تشنه ‌گان آزادی! خواهران و بردارانم سلام! به کشورم چه رفته است؟ ای دست انقلاب، مشت درشت مردم …» ۳  

این اقدام ارزنده کانون نویسندگان، به عنوان یک حرکت انقلابی برجسته در تاریخ و شرایط خودش، با استقبال بی نظیر روشنفکران، دانشجویان و مردم آزادی خواه روبرو شد. در آبان ماه دانشجویان از دانشگاه آریامهر (شریف  فعلی) بیرون آمدند و با حمایت مردم تا میدان ۲۴ اسفند (میدان انقلاب فعلی) راه پیمایی کردند و در زد و خورد با ماموران امنیتی چند نفر مجروح شدند. این راه پیمایی طولانی ‌ترین راه پیمایی دانشجویی پس از وقایع ۱۶ آذر ۱۳۳۲ بود.

در همه محیط های کاری، اعتصابات ادامه داشت و میلیون ها کارگر و کارمند در آن ها حضور داشتند. به طوری که در در برخی از آمارها آمده است از تابستان سال ۱۳۵۶ تا تابستان ۱۳۵۷، یعنی از زمان شروع فضای باز سیاسی، بیش از ۱۵۰ تظاهرات و ۱۲ اعتصاب بزرگ صورت گرفته بود. در حالی که از تابستان ۵۷، رقم اعتصابات و اعتراضات چندین برابر شد به حدی که در این دوران هزار تظاهرات، یعنی ۶ برابر دوران قبل، و ۱۱۹۵ اعتصاب در ادارات و کارخانه ها انجام شده بود. به معنی دیگر در این دوران، جو وحشت ناشی از حکومت شاه و نیروهای سرکوبگر آن از ساواک تا گارد جاویدان با ابتکارات مردمی در هم شکسته شده بود.

با رشد و گسترش اعتراضات و اعتصابات نفرت مردم از حکومت نیز یبش تر می شد. شاه، برای حفظ سلطنت خود و برای اطمینان بیش تر به کارتر، رییس جمهور آمریکا، و مهم تر از همه برای جلوگیری از گسترش اعتراضات مردم، اجبارا گام دیگری در ایجاد فضای باز سیاسی برداشت. تیمسار نصیری، رییس ساواک، چهره‌ ای که نزد نیروهای انقلابی یکی از منفورترین عناصر حکومت بود را از کار برکنار کرد و به جای آن تیمسار مقدم را به این سمت گمارد. هم چنین ۲۵۰ نفر از دانشجویان که در تظاهرات خیابانی دستگیر شده بودند را آزاد کرد.

در مرداد و شهریور ۱۳۵۷، تظاهرات های عظیمی برگزار شد. سطح شعارها با شعار «م