یاد کارل مارکس برای همیشه جاودانه است

یاد کارل مارکس برای همیشه جاودانه است

(( باز پخش به مناسبت درگذشت مارکس در چهاردهم مارس ۱۸۸۳ ))

کسی که همراه با رفیق و همرزمش، فردریش انگلس، به سوسیالیسم پایه‌ ایی علمی بخشید، کارل مارکس‌ بود. او نوشت: « در حالی که از یک سو، سوسیالیسم تخیلی و مکتبی که کل جنبش را تابع یکی از لحظه های آن میکند، و فعالیت مغزی فضل فروشان را به جای تولید اجتماعی می نشاند، مبارزه ی انقلابی طبقات را با همه ی ضرورت های آن حذف می کند و در حالی که این سوسیالیسم مکتبی که در باطن کاری جز ایده آلیزه کردن جامعه ی موجود انجام نمی دهد… این سوسیالیسم را پرولتاریا طرد و به خرده بورژوازی واگذار می کند… پرولتاریا بیش و پیش تر به گرد سوسیالیسم انقلابی، به گرد کمونیسم که برای آن بورژوازی نام بلانکی را اختراع کرده است، جمع می شود. این سوسیالیسم همانا اعلام تداوم انقلاب است. همانا اعلام دیکتاتوری طبقاتی پرولتاریا همچون نقطه ی لازم گذار به الغای کلیه ی روابط اجتماعی که متناظر این روابط تولیدی اند به انقلاب در همه ی ایده هایی که نتیجه ی این روابط اجتماعی اند. » (مبارزه ی طبقاتی در فرانسه)

کارل مارکس، این متفکر عالیقدر همه ی دورانها، تئوریسین و رهبر پرولتاریای جهان، و انقلابی بزرگ قرن نوزدهم میلادی در پنجم مه سال ۱۸۱۸ در ” تریر ” متولد شد. در آن تاریخ انسانی پا به دنیا گذاشت که بعدها اندیشه هایش نظام سرمایه داری، و ظالمان و ستمگران و استثمار کنندگان را به لرزه در آورد. او بهترین لحظات کل زندگی ارزشمندش را وقف تغییر در این جهان کرد. واقعیت اینست، علاوه بر متفکرین، تئوریسین ها و انقلابیون بزرگ مارکسیست مانند لنین، بسیاری از دانشمندان، شخصیت های مهم علمی جهان در حوزه های مختلف، و هنرمندان پرآوازه به نحوی از انحاء تحت تأثیر اندیشه های مارکس هستند و یا بخشی از فعالیت های علمی اشان را وقف تحقیق و مطالعه ی آثار مارکس کرده اند.

باری، مارکس در دانشگاههای بُن و برلین در رشته ی‌ حقوق به تحصیل پرداخت، ولی چندی نگذشت که به مطالعه ی تاریخ و فلسفه روی آورد. او در سال ۱۸۴۲ درست زمانی که تصمیم گرفت در رشته ی فلسفه به کسب مقام استادی برسد، به سبب سربلند کردن جنبش‌ سیاسی ای که پس‌ از مرگ فریدریش‌ ویلهلم سوم به وجود آمده بود، به مسیر دیگری پا گذاشت. بنا به گفته ی انگلس، وی با همکاری کامپ ‌هاوزن، هانزمن و تعدادی دیگر در کلن، نشریه ی راینیشه تسایتونگ را بنیاد نهاد، ‍و بعد از مدتی در پائیز ۱۸۴۲ به سردبیری آن نشریه برگزیده شد. اگرچه راینیشه تسایتونگ در شرایط اختناق و سانسور انتشار می‌یافت، با این وصف سانسور نتوانست مانع از ادامه کاری آن شود. ناگفته نماند، مارکس در آغاز در زمره ی هگلیست های جوان بود، معهذا در مدتی کوتاه به نقد افکار هگل مبادرت ورزید. مارکس در همین سالها با خواهر فون وستفالن که چندی بعد وزیر شد، ازدواج کرد و به اتفاق همسرش جنی، به پاریس‌ کوچ کرد و در آنجا با همکاری آ. روگه « کتاب‌های سال آلمان- ‌فرانسه » را منتشر نمود که در آنها انتشار سلسله آثار سوسیالیستی خود را با « نقد فلسفه ی حقوق هِگل » آغاز کرد. سپستر با همکاری رفیق و همسنگر شهیر و پرآوازه اش فردریش انگلس‌، « خانواده ی مقدس‌ » را علیه ” برونو باوئر ” منتشر ساخت که نقدی طنزآمیز و کوبنده علیه فلسفه ی ایده آلیستی آن دوران آلمان بشمار میرود.

بدنبال اینکه مارکس در سال ۱۸۴۵ بعلت آموزش اقتصاد سیاسی و همچنین انتقاد از حکومت پروس، با درخواست این حکومت از فرانسه اخراج شد، محل زندگی خود را به بروکسل انتقال داد و در آن دیار به زبان فرانسه « گُفتمان درباره ی تجارت آزاد» را نگاشت. در سال ۱۸۴۷ هم « فقر فلسفه » را انتشار داد که نقدی است بر کتاب « فلسفه ی فقر » اثر پرودُن. مارکس در این زمان فرصت یافت تا در بروکسل اتحادیه ی کارگری آلمانی را تأسیس کند. هنگامی که او و رفقایش‌ در سال ۱۸۴۷ به اتحادیه ی مخفی کمونیست ها ملحق شدند، فعالیت هایش از اهمیت وافری برخوردار شدند. در آن هنگام همه جا اتحادیه‌های کارگران آلمان تشکیل شدند، و « بوند » ظهور کرد. شایان ذکر است همه ی رهبران اتحادیه‌های کارگری در انگلستان، بلژیک، فرانسه و سوئیس‌ و در اکثر اتحادیه‌ها که در آلمان به ‌وجود آمدند، از اعضاء بوند بودند. نقش بوند گسترش‌ جنبش‌ کارگری آلمان و برجسته کردن ماهیت بین المللی جنبش کارگری بسی بالا بود.

در بیست و یکم فوریه ی سال ۱۸۴۸ « مانیفست حزب کمونیست » بوسیله ی مارکس و انگلس منتشر شد که تا کنون به تمامی زبان‌های زنده ی جهان برگردانده شده است. مانیفست حزب کمونیست یکی از برجسته ترین متن های سیاسی دنیا به شمار می رود. بی تردید کمتر نوشته ای در حد و قواره ی این کتاب ظاهر شده، و کمتر اثری به اندازه ی آن بر کارگران آگاه تأثیر گذار بوده است. در قبل و بعد از مارکس، کتاب های متعددی در نقد نظام سرمایه داری نوشته شده اند، لیکن هیچیک از آنها قادر نبوده اند جذبه و کششی همانند مانیفست حزب کمونیست که بیان برنامه ی سیاسی و شارح رسالت تاریخی طبقه ی کارگر در بزیر کشیدن نظم وارونه ی کنونی است، داشته باشند. امروزه احکام مانیفست حزب کمونیست از هر زمان دیگری در مورد نظم اقتصادی- سیاسی فعلی صادق است. این عصر همچنان از همان قوانین پایه ای سرمایه داری تبعیت می کند که توسط مارکس و انگلس کشف شدند و در مانیفست حزب کمونیست برشته تحریر در آمدند. تضاد چشمگیر در این دوره که در تمرکز بیش از پیش ثروت و سرمایه در دست اقلیت ناچیزی از ساکنین زمین و به تبع آن عمیق تر شدن شکاف طبقاتی بروز یافته، و نیز مصائب و رنج های ناشی از این شیوه و مناسبات تولیدی همچون غوطه ور شدن چند میلیارد انسان در فقر و فاقه و گرسنگی، بیکاری، بی خانمانی، تجارت سکس و تن فروشی، اعتیاد، حملات مستمر طبقه ی سرمایه دار و دولت های این طبقه در سراسر دنیا به سطح زندگی و معیشت کارگران بویژه در دوره های بحران و آشفتگی سرمایه داری، جنگ و خونریزی و غیره، بسیار شدیدتر از زمان مارکس و انگلس میباشند که در زمان خود، توجه توده های کارگر را در مانیفست حزب کمونیست بدانها جلب نمودند.

هنگامی که انقلاب فوریه سبب پدید آمدن جنبشی‌ توده ‌ای در بروکسل شد، و به نظر می آمد بلژیک هم در آستانه ی تحولاتی قرار دارد، حکومت بلژیک مارکس‌ را بی هیچ دلیلی دستگیر و از آن کشور اخراج کرد. اینبار اما، حکومت موقت فرانسه از مارکس دعوت کرد تا به پاریس‌ بازگردد. مارکس‌ پس‌ از کودتای دسامبر ۱۸۵۱ در فرانسه « هجدهم برومر لوئی بناپارت » را انتشار داد. او در سال ۱۸۵۳ مقاله ی «افشاء محاکمه ی کمونیست‌ها در کلن » را برشته ی تحریر درآورد.

بدنبال محکومیت اعضاء اتحادیه ی کمونیست‌ها در کلن، مارکس از فعالیت‌های ترویجی و سیاسی دست کشید و حدود ده سال از عمرش را به تحقیق و بررسی درکتابخانه ی موزه ی بریتانیا در زمینه ی اقتصاد سیاسی اختصاص داد. البته در این مقطع با نشریه ی « نیویورک تریبیون » همکاری میکرد و در این نشریه نه تنها گُزارش‌ هائی را با امضای خود نوشت، بلکه تعداد زیادی از سرمقاله‌ های نیویورک تریبیون در خصوص مناسبات اروپا و آسیا توسط او نوشته شدند و انتشار یافتند.

« نقد اقتصاد سیاسی » در مقام اولین ثمره و نتیجه ی مطالعات اقتصادی طولانی کارل مارکس در سال ۱۸۵۹ منتشر گردید. این اثر شامل نخستین توصیفات بهم پیوسته ی « تئوری ارزش‌ مارکس‌ « همراه با آموزش‌ پول است. چند سال بعد، مارکس در سپتامبر ۱۸۶۴ به جلسه ی انجمن بین الملل کارگران در لندن دعوت شد. وی با شرکت خود در جلسه ی یاد شده، کار تشکیلاتی و سازمانی اش را در درون جنبش کارگری مجدداً آغاز کرد. انجمن  بین الملل کارگران  در دوره ای به خاطر پدیدار گشتن بحران های اقتصادی در سطح اروپا و مبارزات بین المللی کارگران، از جانب چندین اتحادیه ی کارگری در بریتانیا و فرانسه تأسیس شده بود. گرایش های فعال در آن اغلب از طرفداران  و پیروان مازینی که از ناسیونالیست های ایتالیایی به شمار میرفت، پرودُن ( اصلاح طلب فرانسوی ) و اوئن ( سوسیالیست تخیلی انگلیسی ) بودند. مارکس که مسئولیت نگارش اصول آن انجمن را پذیرفت، در دفاع از مواضع طبقه ی کارگر، با انحراف های موجود در آن زمان ( ناسیونالیسم و خود را وکیل و وصی طبقه ی کارگر دانستن ) درافتاد. با شروع دور جدید اعتصاب های کارگری و تعمیق بحران اقتصادی سرمایه داری در سالهای ۱۸۶۶ و ۱۸۶۷، مارکس موقعیت اش را در داخل بین الملل اول در مقابل گرایشات انحرافی، مستحکم تر ساخت. در این زمان مارکس در درون رهبری بین الملل ( شورای عمومی ) قطعنامه هایی مبتنی بر سیاست های سوسیالیستی و رادیکال را گذراند.

تأکید بر تحزب یابی کمونیستی کارگران در ایندوره ازنو مطرح گردید. مارکس نوشت: « در تقابل با قدرت اشتراکی طبقات دارا، پرولتاریا تنها زمانی قادر است که به مثابه یک طبقه عمل کند که خود را در یک حزب سیاسی علیه کلیه ی حزب های طبقات دارا متشکل کند.  این عمل، پیروزی طبقه ی کارگر را در راستای انقلاب سوسیالیستی و هدف نهایی آن، یعنی الغای همه ی طبقات، تضمین می کند.»

با این حال برغم تمامی تلاش ها و مبارزات سیاسی و نظری مارکس علیه آن انحرافات، و یا طرح و تصویب برنامه ی انقلابی، بین الملل اول هیچگاه نتوانست به یک حزب بین المللی کمونیستی تبدیل شود. بخش های مختلف بین الملل اول در کشورهای مختلف هر یک تحت تأثیر گرایشات رویزیونیستی، آنارشیستی و… قرار گرفتند.

مارکس در ۱۸۶۷ جلد نخست « سرمایه » را منتشر ساخت که اثر اصلی و جاودانه ی وی‌ می باشد. وی در این اثر گرانبهاء بنیادهای نظرات اقتصاد سوسیالیستی، و نقد به جامعه ی موجود و وجه تولید سرمایه‌ داری و تأثیرات آنرا برشته ی تحریر درآورد. فعالیت‏های تئوریک و سیاسی مارکس زیادند. آثار ارزشمندی که از سویی بنیان های فکری رهائی کارگران از زیر سلطه ‏ی سرمایه را توضیح میدهد، و از سوی دیگر این واقعیت را به اثبات میرساند که وجه تولید سرمایه داری بدست طبقه ی کارگر آگاه به زیر کشیده خواهد شد. دست نوشته های اقتصادی و فلسفی، درباره ی مسأله ی یهود، تزهایی درباره ی فوئرباخ، مبارزه ی طبقاتی در فرانسه، گروندریسه، مقدمه ای بر نقد اقتصاد سیاسی، گذشته- حال و آینده ی اتحادیه های کارگری، جنگ داخلی در فرانسه، بی تفاوتی سیاسی، بی اعتنایی به سیاست، نقد برنامه ی گوتا و دهها و صدها اثر و نوشته ی دیگر که بسیاری از آنها هنوز به زبان فارسی ترجمه نشده اند، ثمره ی چند دهه مطالعه و تحقیق مارکس میباشند.

بی گمان، وقتی از مارکس نام میبریم، نمیشود از دوست و یار و یاور آن یعنی فردریش انگلس این اندیشمند بزرگ مارکسیست و رهبر کم نظیر فکری و عملی پرولتاریای جهان نام نبرد، زیرا انگلس  سراسر عمر پربارش را به خدمت تکمیل مارکسیسم (سوسیالیسم علمی) درآورد. تألیف آثار درخشان مارکسیستی ازجمله، وضعیت طبقه ی کارگر در انگلستان، اصول کمونیسم، انقلاب و ضد انقلاب در آلمان، مروری بر سرمایه- جلد اول، کارل مارکس درباره ی سرمایه، خلاصه ای از سرمایه، برنامه ی کمونارهای بلانکیست فراری، نقشی که توسط کار در گذار از میمون به انسان ایفاء شد، آنتی دورینگ، تکامل سوسیالیسم از تخیل به علم، مزد روزانه ی عادلانه برای کار روزانه ی عادلانه، سیستم دستمزد، اتحادیه های کارگری، یک حزب کارگری، منشاء خانواده – مالکیت خصوصی و دولت، لودویگ فویرباخ و پایان فلسفه ی کلاسیک آلمان، و همچنین آثار مشترکش با مارکس همچون خانواده ی مقدس، ایدئولوژی آلمانی، مقررات اتحادیه ی کمونیست ها، مطالبات حزب کمونیست در آلمان و … محصول تلاش های فکری این همسنگر و یار وفادار مارکس است. انگلس حتا از لحاظ اقتصادی نیز مددکار مارکس و خانواده اش بود.

یقیناً منزلت مارکس در جهان امروز و در میان مارکسیست ها و کمونیست ها، کارگران آگاه، و انسانهای تحت ستم ویژه است، زیرا چه در نظر و چه در عمل مسیر چگونگی نجات بشریت از مظالم موجود را مشخص کرد. مارکس بر این اعتقاد پایه ای بود ‏که، مادام مناسبات و شیوه ی تولید سرمایه‏ داری منهدم نگردد، سخن از رهایی کارگران و ستمکشان از اسارت  بی معناست. فعالیت های کارل مارکس در حوزه های فلسفی، اقتصادی و سیاسی بی نظیر است.

مارکس به بهترین وجه آشکار نمود که ایده‏های ما اساساً انعکاسی از جهان پیرامون ماست و در خارج از ذهن ما وجود دارند. او ثابت کرد، سرمایه ‏داران از طریق استثمار نیروی کار، و با زور و سرکوب و اعمال دیکتاتوری توسط دولت هایشان توانسته اند بر سرمایه، و ثروت‏ و سامان خود بیافزایند. مارکس، «انقلاب سوسیالیستی» را بعنوان تنها راه تغییر زندگانی فلاکت بار پرولتارها میدانست و همواره بر این عقیده پای میفشرد که بدون تحقق چنین امری، چرخ استثمار و ستم‏ طبقات حاکم  از حرکت باز نخواهد ایستاد.

 دویست سال از تولد، و یکصد و سی و پنج سال از درگذشت این انسان بزرگ و عالیقدر میگذرد. هرچند دنیا در این دو قرن تحولات شگرفی بخود دیده، معذلک باید با گفت، افکار و اندیشه های کارل مارکس فقط به دنیای قرن نوزدهم میلادی اختصاص ندارند و چراغ راهنمای بشریت برای همیشه اند. بگذارید مدافعین وضع موجود بدانند، آراء و آموزه های مارکس تا انهدام وجه تولید سرمایه داری بدست پرولتاریای جهان، از نسلی به نسل دیگر منتقل خواهند شد. بگذارید طبقات دارا و هیأت های حاکمه ی جهان بدانند روزی آرمان مارکس، انگلس، و لنین که رهایی کل بشریت از چنگال مناسبات سرمایه داری است، توسط توده های کارگر و استثمار شونده محقق خواهد شد.