نگاهـــی به ماهیت و نقش اجتماعی دین

نگاهـــی به ماهیت و نقش اجتماعی دین *

دین چیست و جایگاه آن در تاریخ جامعه بشری کدام است؟ بدون درک درست از این مساله، مبارزه علیه ستم و استثمار، مبارزه علیه تقسیم جامعه به غنی و فقیر و بنای جامعهای بنیادا متفاوت از جوامعِ طبقاتی کنونی، ممکن نیست. چرا؟ چون دین، جهان موجود و کارکرد آن را تحریف میکند، وارونه جلوه میدهد و ذهن تودههای مردم را به بن بستهای تاریک میکشاند. طبقات حاکم و بهطور کل طبقات استثمارگر برای حفظ سلطه خود بر طبقات فرودست، برای پا برجا نگاه داشتن اوضاعی که مساعد حال نظامِ طبقاتی ستمگرشان است، از دین استفاده میکنند. دین دارای خصلتی است که به آنان امکان چنین استفادهای را میدهد.
اعتقادات مذهبی مانع از آن میشود که تودههای مردم، جهان و هستی را آن طور که هست بشناسند. مانع از آن میشود که مردم شناخت صحیحی از نیروهای محرکه طبیعت و جامعه پیدا کنند. بدون شناخت درست، هیچ چیز را نمیتوان تغییر داد. نمیتوان نیروهای مخرب طبیعت را به نفع زندگی انسان مهار کرد و نمیتوان ستم و استثمار را از جامعه طبقاتی جاروب کرد و دنیایی نوین بنا گذاشت.
دین به ما چه میگوید؟ میگوید موجودات و نیروهائی در جهان هستند که بشر هرگز نمیتواند به درک و فهم آنها دست پیدا کند. بنابراین، بشر همیشه باید خود را تابع این موجودات و نیروهای ماوراءالطبیعه کند. در ادیان یکتاپرست ابراهیمی این نیروی ماوراءالطبیعه، خداست. دین به ما میگوید که تنها راه کامل شدن انسان آن است که دستورات این نیروی ماوراءالطبیعه را اجرا کند. دستورات این نیروی ناشناختنی و دست نیافتنی «آسمانی» از چه طریق به ما صادر میشود و تفسیر میشود؟ از طریق واسطههای زمینی که رهبران مذهبی خوانده میشوند. این تضاد لاینحلی برای کلیه ادیان جهان است که همواره آن را دچار بحران میکند. زیرا بسیاری از تودههای مردم با هشیاری این تضاد را پیش میکشند و حقیقت احکام مذهبی را مورد شک قرار میدهند.
بزرگترین حکم مذهب، یعنی وجود یک نیروی «الهی»، از همه غیر واقعیتر و خیالیتر است. موجود یا نیروی «الهی»، وجود خارجی ندارد. واقعیت و هستی هیچ نیست مگر ماده متحرک که اشکال بینهایت گوناگون به خود میگیرد. در این جهان هیچ چیزی موجود نیست که بشر نتواند از آن شناخت بهدست آورد. البته در هر مقطع زمانی معین از تاریخ بشر، ما خیلی چیزها را نمیدانیم اما دیر یا زود با گذشت زمان و ترقی دانش بشر به شناخت از آنها دست خواهیم یافت.
تاریخ بشر سیر ترقی از ندانستن به دانستن، از جهل در مورد امور طبیعت و جامعه به شناخت از آنها بوده است. بزرگترین مانع مقابل ترقی سریعتر دانش بشر، سلطه ستم و استثمار بر جهان است. وجود تمایزات طبقاتی در میان انسانها، بزرگترین مانع پیشرفت سریعتر دانش بشر است. با رها شدن بشر از قید این نظام طبقاتی در کل جهان، شناخت بشر در مدت کوتاهی میلیون بار بیشتر ترقی خواهد کرد.
کتابهای مقدس همه نوشته دست بشرند!
تورات و انجیل و قرآن وحی منزل نیستند، بلکه اختراع خود بشر هستند. هر کدام از این کتابها را ورق بزنیم مشاهده میکنیم که پر از مطالب غلط است. مطالبی که غلط بودن آنها در زمان خودشان معلوم نبود اما به مرور زمان، نادرستی آنها توسط علم و تجربه تاریخی ثابت شده است. علت غلط بودن «کتب مقدس» این است که نه کلام خدای بی مکان و زمان، بلکه محصول خود بشر است و نمایانگر سطح شعور و تخیلات وی در آن زمان هستند. مثلا تصویری که قرآن از آسمان به دست میدهد، چتری است بالای زمین که خدا آن را با دست نگه داشته تا نیافتد. این خود نشان میدهد که قرآن کلام خدای مفروضی که از طریق جبرئیل به محمد دیکته شده نیست؛ بلکه کلام خود محمد است. در واقع قرآن بیان فهم خود محمد است. و فهم محمد به نوبه خود بیان جامعهای است که او در آن میزیست و سطح شناختی که از جهان و کهکشان نزد آن جامعه و در آن زمان موجود بود. معرفت جهان شناسی قرآن و انجیل و تورات و کتب مشابه مذهبی، غلط و پر از اشتباه است. مثلا در آنها چنین آمده که خورشید، ماه و دیگر سیارات به دور زمین میچرخند و نسبت به آن تثبیت شدهاند. اما علم ثابت کرد این واقعیت ندارد. واقعیت آن است که زمین خیلی جوانتر از بسیاری ستارگان و اجسام آسمانی در کهکشان است. در واقع چنین احکامی شعور نازل آن موقع بشر را منعکس میکند.
همه ادیان، اجر و پاداشهائی را به پیروان خود وعده دادهاند. حتی نوع وعدههائی که داده شده برخاسته از شرایط طبیعی و اجتماعی جامعهای است که «پیامبران» این ادیان در آن زندگی میکردند. مثلا، اجری که قرآن به مومنان وعده داده را در نظر بگیرید. به آنها وعده سایه خنک، نهرهای جاری، میوه فراوان و غیره داده شده است. در واقع چنین مکانی برای مردم صحرای سوزان عربستان، جائی که محمد هزار و چهارصد سال پیش میزیست، مانند بهشت است. یا به مومنان وعده حوریان یا دختران باکره سیاه چشم و «پسران جوان که به لطافت مروارید بکر می باشند» را داده است. این انعکاس روابطِ اجتماعی جامعهای است که محمد در آن میزیست و با آن آشنا بود.
همان طور که کارل مارکس بنیانگذار علم کمونیسم میگوید: مذهب، انسان را نمیسازد؛ انسان مذهب را میسازد. دین اختراع خود بشر است و از همین زاویه باید خاستگاه تاریخی و اجتماعی و تاثیرات آن را بر تاریخ و جامعه بررسی کرد.
همه ادیان، مردم را از «گناه» و «عقوبت» میترسانند و با وعده «اجر» فریب میدهند. اما در روابطِ میان انسانها و در جامعه بشری چیزی به نام «گناه» موجود نیست. آن چه موجود است چیزهای درست و غلط؛ عادلانه و ناعادلانه است. این که چه چیزهایی درست و چه چیزهایی غلط است، چه چیزی عادلانه و چه چیزی ناعادلانه است، معیارهایی است که توسط موجودات بشری و شرایط اجتماعی معین، برقرار میشود و وابسته به زمان و نوع جامعهای است که مردم در آن بهسر میبرند. این معیارها با گذشت زمان و با تغییر نظامهای اجتماعی بشر، تغییر میکنند. به همین دلیل امروز تقریبا همه قبول دارند که بردهداری غلط است در حالی که تورات و انجیل و قرآن آن را مجاز میشمارند.
زن ستیزی یک مشخصه تمام این ادیان است. این زن ستیزی تا بدان حد است که حتی فعل و انفعالات بدنی و جنسی زن مانند عادت ماهیانه را کثیف میدانند. ادیان بر فرودست بودن زن نسبت به مرد تاکید میگذارند و انواع و اقسام تحقیرها را نثار آنان میکنند.
قرآن زنان و بردگان را جزو غنائم جنگی با ارزش حساب میکند. زنان را تابع مردان و پستتر از آنان تصویر میکند. میگوید مردان باید بر زنان تسلط داشته باشند و آنان را کنترل کنند. میگوید، ارزش زن در آن است که برای مرد بچه بیاورد. با صراحت میگوید که زن باید مطیع باشد، زن غیر مطیع باید توسط مرد کتک بخورد و غیره. محمد، هر وقت به صلاحش هست آیهای از سوی «خدا» نازل میکند و در میان پیروان و یا مخالفان خود ترس میاندازد تا آنان را مطیع کند. انجیل میگوید مردان باید بر زنان مسلط باشند و آنان را به بند بکشند.
پیامبران و پدرسالاران دین یهود و مسیحیت، همه بردهدار بودند و بر دهها زن و معشوقه فرمان میراندند. در تورات به ثروتمندان و طبقات حاکمه این «حق الهی» داده شده که فقرا و ضعفا را استثمار کنند، اربابان بر بردگان سلطه داشته باشند، مردان بر زنان ستم کنند.
دینِ سازمانیافته، بندگی و تسلیم به وضعیت موجود را برای تودههای مردم موعظه میکند. لنین رهبر کمونیست زمانی گفت که هر نظم اجتماعی ارتجاعی به دو چیز نیاز دارد: جلاد و روحانی! آنها دست در دست یکدیگر کار میکنند. استفاده سیستماتیک و همهجانبه جمهوری اسلامی از دین بهعنوان ابزار سرکوب و تبلیغ تبعیت بردهوار از دولت، رواج خرافه و سنن و باورهای عقب مانده، گواه حرف لنین است. جمهوری اسلامی عریانتر از هر رژیمی نقش جلاد و روحانی را به هم آمیخت و بیشترین استفاده را از هر دو کرد.
چگونه بشر میتواند از شر دین خلاص شود؟
تا زمانی که جامعه بشری بر پایه روابطِ اجتماعی خصمانه میچرخد، تا زمانی که استثمار و ستم محو نشود، تا زمانی که سازمان اجتماعی بشر و روابطِ اجتماعی مانع از آن هستند که بشر به درک درست از نیروهای محرکه واقعی درون طبیعت و جامعه نائل آید و بر این پایه عمل کند، بشر در کلیت خود نخواهد توانست ماهیت این «گرایش دینی» را درک کند و آن را داوطلبانه کنار بگذارد. برای این کار طبقات تحت استثمار و ستم، که نیروی بالقوه برای تغییر جامعه طبقاتی هستند، باید به درک حقیقی از جهان و هستی بشر و این که چگونه میتوان آن را تغییر داد دست یابند. افکار تودههای مردم در جریان مبارزه علیه ستمگران باید تغییر کند و علم رهائیبخش کمونیسم را اتخاذ کنند. فلسفه کمونیستی، ماتریالیسم دیالکتیک نام دارد. این فلسفه میگوید همه چیز در این جهان و کل هستی، از پدیدههای مادی و واقعی تشکیل شده است. غیر از این هیچ هستی دیگری موجود نیست. هیچ «روح» و «ماوراءالطبیعهای» موجود نیست. ماتریالیسم دیالکتیک میگوید میان واقعیت مادی از یکسو و ایدههای انسان از سوی دیگر، رابطه دیالکتیکی (یعنی تاثیرگذاری متقابل) موجود است. به همین دلیل وجود ایدههای صحیح انقلابی (آگاهی انقلابی) در تغییر وضع جامعه و جهان تعیینکننده است. ماتریالیسم دیالکتیک با هر شکل از ایدهآلیسم و متافیزیک، با همه مقولههایی که مستقل از واقعیت مادی و ورای آن هستند، مخالف است. با عقایدی که یک نیروی ماوراءالطبیعه را آفریننده و نیروی محرکه جهان میدانند، مخالف است. با ایدههایی که هیچ پایهای در واقعیت ندارند، ضدیت دارد. با هرگونه گرایش به تغییر ناپذیر دانستن نظم موجود، با اعتقاد به وجود موجوداتی که تمام و کمال و عالی و بدون تضاد هستند، مخالف است. ماتریالیسم مارکسیستی با چنین درکهایی، منجمله دکترین و اعتقاد مذهبی، مخالف است. ماتریالیسم مارکسیستی در واقع راهنمای همهجانبهترین تغییر انقلابی در جامعه است. همهجانبهترین تغییر انقلابی یعنی محو کامل استثمار، ستم، تمایز طبقاتی و تخاصم اجتماعی و ایدههای برخاسته از روابطِ متکی بر استثمار و ستم.

* این مطلب گزیدهای از مقالهای بلندتر با همین عنوان است.

به نقل از آتش شماره ۷۶ – اسفند۹۶

atash1917@gmail.com
n-atash.blogspot.com