به مناسبت هشت مارس

به مناسبت هشت مارس

هشت مارس، روز جهانی زن، نزدیک است. گرامیداشت این روز بزرگ بسیار فراتر از تکرار کلیشه های خسته کننده ای است که معمولا به منظور رفع تکلیف و دفع انتقادات متقابل  درون خانوادگی “چپ” مرسوم است. این روز مُهم است چون مبارزه برای حق و حرمت زن و مساله زن در طول اعصار و قرون جوامع بدوی و طبقاتی با مشقاتی، گاه سخت تر و پوشیده تر، توام بوده است. همه ما که یادگرفته ایم جامعه طبقاتی است و مبارزه طبقاتی موتور و محرکه تاریخ است، گاه فراموش کرده ایم که مساله زن، فقط جزئی از یک فرمول کلیشه ای نیست که مثلا: “مساله زنان، مساله طبقه کارگر است” و یا: “مساله زن در سوسیالیسم و با انقلاب سوسیالیستی حل میشود”.

برای ما نسلی از کمونیستهای ایران که با تاریخ جامعه کم و بیش آشنا هستیم، “زن” را در تاریخ معاصر غایب می بینیم، همچنانکه کودک را. در انقلاب مشروطه ایران این مردان اند که بست  می نشینند و تحصن میکنند و در هیات ” سرداران ملی” به اسطوره ها و شخصیتهای تاریخ، حتی در کتابهای درسی، تبدیل میشوند. در همان ایام، “قره العین”-  طاهره زرین تاج- هم وجود داشته است که شجاعت و قهرمانی اش، چه بسا فراتر از “باقرخان”، که معروف است شغل “شریف” او قبل از مفتخر شدن به لقب “سردار ملی” نزد موّرخان، “پا اندازی” بوده است!

طاهره که ذوق شعر هم داشت، را به جرم اینکه پدرش “مُجتهد” بود، اما او اولین زنی بود که حجاب اسلامی را از  صورت برافکند و جانبدار مسلک دیگری در تضاد با شریعت اسلام، با تحقیر فرهنگ غالب اسلامی و سیاستمداران  اسلام مدار قضاوت کردند و سرانجام در جوانی پس از ۳ سال زندان و شکنجه به قتل رساندند.

تسلط تولید فئودالی و بافت اجتماعی مبتنی بر آن، الزاما مقام زن را به عنوان بخشی از مایملک خوانین و سران عشایر و طوایف و در بهترین حالت، جسم وروح آنان را در زمره “زنان حرمسرا” به مرگی شکنجه آور کشاند. در آن ایام، و با آن محدودیتهای فراوان که “افکار عمومی” نیز چون یک گروه فشار خفقان آور کرامت زن را به تمسخر میگرفت، طغیان و عصیان طاهره زرین تاجِ “مُلحد” مرز تمامی جسارتها و قهرمانیهای “رایج” را در هم نوردید. از این نظر مبارزه زنان در نظام برده داری و فئودالی و تولید طبیعی، به شجاعتها و قهرمانیهائی نیاز داشت، که بسیار فراتر از اسطوره های هرکول و زئوس و رستم و سهراب و خدایان آتش و زمین و دریا بود.

اما جامعه ایران، چون دیگر جوامع جهان، دستخوش تحولات اجتماعی مُهمّی گردید. به نظر من پروسه سرمایه داری شدن ایران و “اصلاحات ارضی شاهانه”، نقطه عطف بسیار تعیین کننده ای در جامعه ایران بود. این درست و واقعی است که با پروسه تولید سرمایه داری، طبقه کارگر صنعتی پا به عرصه وجود گذاشت، و همراه با آن خَیل بسیار وسیعی از دهقانان از زمین کَنده شده به کار و زندگی در شهرهای بزرگ کشانده شدند. اما، یک نتیجه بسیار مُهم آن تحول، زیر و رو کردن بافت جمعیت و فروپاشی مناسبات ایلیاتی و طایفه ای و عشیره ای بود که زنان را از آن اسارت خفت بار رها ساخت. وارد شدن زنان به عرصه اجتماعی، به کارخانه و ادارات و مدارس، با عکس العمل و “فتوا”ی هیستریک  زعمای “حوزه علمیه” روبرو شد. منشا “قیام امام خمینی” در ۱۵ خرداد سال ۱۳۴۲، طبق نص صریح و وقیح شرع انور، در درجه اول تغییر موقعیت “نسوان” و مقام زن بود. به این جملات از فتوای مرتجع “قاطع” آن دوره، خمینی، که توسط جمهوری اسلامی در کتابی با عنوان “صحیفه نور” منتشر شده است توجه کنید:

“شما ببینید بیست و چند سال است از این کشف حجاب مفتضح گذشته است، حساب کنید چه کرده اید؟ زن ها را وارد کردید در ادارات، ببینید در هر اداره اى که وارد شدند آن اداره فلج شد، فعلا محدود است، علما مى گویند توسعه ندهید، به استان ها نفرستید، زن اگر وارد دستگاهى شد، اوضاع را به هم مى زند، خواهید استقلالتان را زن ها تامین کنند؟  کسانى که شما از آنها تقلید مى کنید دارند به آسمان مى پرند، شما به زن ها ور مى روید؟”

و نیز:

 ” کرّارا در نطق هاى مبتذلشان تصریح به تساوى حقوق زن و مرد در تمام جهات سیاسى و اجتماعى کرده اند که لازمه اش تغییر احکامى از قرآن مجید است و چون با عکس العملى که از طرف مسلمین مواجه شدند مزوّرانه انکار نمودند و عذر بدتر از گناه خواسته اند، غافل از آنکه ما آنها را خوب میشناسیم و به گفتار آنها اعتماد نداریم. دخترها را به سپاه دانش دعوت یا تشویق مى کنند و خودشان تصریح مى کنند که باید قبلا به سربازى بروند و چون مواجه با نفرت عمومى مى شوند به انکار بر مى خیزند و در مطبوعات تصریح شود که تصویبنامه سربازى دخترها در دست تنظیم است، با این وصف آن را انکار مى کنند و به تشبثات مضحک دست مى زنند. دستگاه جبار گمان کرده با زمزمه تساوى حقوق مى تواند راهى براى پیشرفت مقاصد شوم خود که آن ضربه نهایى به اسلام است باز کند… تصویبنامه اخیر دولت راجع به شرکت نسوان در انتخابات از نظر شرع بى اعتبار و از نظر قانون اساسى لغو است”.( خط تاکیدها از من است)

اما تاریخ نگاران جامعه ایران، و قشر نُخبگان و اُدبا و شعرای جامعه، ندیده گرفتن نقش زن در تاریخ و جامعه را بخاطر “قاطعیت” در برابر “دستگاه جبار” از سوی مرتجع ترین عناصر مقاومت در برابر تحولات سیاسی و اجتماعی و اقتصادی آن دوران ادامه دادند. زن و مقام او در ذهنیت نُخبگان سیاسی جامعه هنوز بدهکاریهایش را به مشروطه و مشروعه چیها پس میداد. با اینحال تحولات زیربنائی جامعه آن چپ مشروطه چی را هم تحت تاثیر قرار داد و ما شاهد بودیم که در صفوف فدائیان خلق چهره هائی از زنان نقش آفرینی کردند. با اینحال هنوز و تا ایامی که مارکسیسم انقلابی به عنوان “دکترین” علم رهائی طبقه کارگر حضور قدرتمند خود را نشان نداده بود، نقش زنان به تعبیر یکی از همان کسانی که با جریان فدائی فعال بود و زندان کشید و مقاومت کرد، در چهارچوب “فرهنگ سنتی” ایران باقی ماند.

به این جملات از کتاب جالب زنده یاد “ویدا حاجبی تبریزی”، “یادها”، که خاطرات خود را در سفر به ونزوئلا بازگو میکند، توجه کنید:

“مبارزه چریکی در ونزوئلا با آنچه بعدها در ایران و در زندان شناختم بسیار تفاوت داشت. در ونزوئلا چون سایر کشورهای آمریکای لاتین، مبارزۀ چریکی پیوندی محکمتر و ملموس تر با جامعه و فضای سیاسی حاکم بر جامعه داشت. برخلاف ایران، مبارزه ای منزوی و  به کُلی مخفی نبود. علاوه ه بر اینکه احزاب سیاسی قانونی و علنی بودند. داشتن اسلحه  امری عادی بود. در هر خانواده ای دست کم یکی دو هفت تیر و تفنگ پیدا  میشد. دسترسی به اسلحه نه دشوار بود نه امری مخفی. افزون بر این عضویت در جمع مبارزان به معنای حل شدن کامل فرد در جمع نبود. دست کم در رفتار و امور شخصی نسخۀ مشخصی جود نداشت. مبارزه در مخالفت با نظام نا عادلانه حاکم بود، نه مخالفت با دستاوردها و ارزشهای جهان شمول. برخلاف ایران قید و بندهای اخلاقی ناشی از فرهنگ مذهبی و سنتی در رابطه سیاسی. ریاضت کشی و زهد در مبارزۀ چریکی به چشم نمیخورد. طرز پوشش، خورد و خواب و  روابط  میان زن و مرد آزاد بود و مربوط به انتخاب شخصی آدمها.”

 ( ویدا حاجبی، یادها، خط تاکیدها از من است)

این کتاب ویدا حاجبی، جالب است و جذاب از این نظر که نگاهی صمیمانه و انتقادی دارد “از درون”  جریان فدائی و به زبان یکی از زنان مبارز و مقاوم که هیچ برچسپ محافظه کارانه به آن نمی چسپد. به این کتاب در لینک زیر میتوانید دسترسی داشته باشید:

http://www.iraj-farzad.com/vida.pdf

“انقلاب ۵۷” از دو منظر، و به تَبع آن از منظر مقام و منزلت زن در تاریخ و جامعه، نقطه عطف مُهّمی در تاریخ ایران بود: پروسه سرمایه داری شدن جامعه و عروج مارکسیسم انقلابی در بستر آن دوره بحران انقلابی. تصور میکنم در مورد هر دو بُعد مساله به حد کافی سند و نوشته و مقاله و تحلیل وجود دارد.

چند نکته ای را در باره برجسته شدن نقش زنان در برآیند آن دو تحول فکری- بینشی و تحول زیربنائی در دوران پس از اصلاحات ارضی توضیح میدهم:

در سازمانی که من عضو رهبری آن بودم، در “کردستان” که قاعدتا حیاط خلوت حزب ناسیونالیست سابقه دار کُرد، یعنی حزب دمکرات کردستان بود، پارتیزان زن کمونیست، پدیده کاملا جدید چه در درون سازمانهای سیاسی و یا  در جامعه بود. علیرغم محافظه کاری و ملاحظه کاریهای رهبری، که متاثر از رسوبات سنت های دیرپای کردایه تی، هنوز بدهکاریهایش را به اسطوره های خود در ایام سپری شده دوران قبل از جوش و خروش شهرها، مبارزه مسلحانه جماعت زیر مجموعه حزب دمکرات در سالهای ۱۳۴۶ تا ۴۷، جریان موسوم به گروه ملا آواره- شریفزاده، پس میداد، جاذبه پرقدرت مارکسیسم انقلابی در صفوف پائین و بدنه تشکیلات کومه له، و “آیکون”های الهام بخشی که حماسه ها آفریده بودند، راهی جز “سکوت” و هموار کردن ایفای نقش زنان و بایگانی کردن داستان سرائی در وصف اساطیر گرایش ناسیونالیسم کرد را باقی نگذاشت. کومه له آن دوران، چنان با زن و زن مبارز تداعی شده بود که در عقب افتاده ترین روستاها، به مُجّرد حضور زن کمونیست کومه له در مسجد که میخواست برای مردم سخنرانی کند، آخوند و ملا و مرتجعین و هوادران ناسیونالیسم کرد،غَیبشان میزد. در جامعه، میراثهای اسلامی و سنتی و ارتجاعی بشدت تحت فشار قرار گرفتند و سنتهای تازه ای در مناسبات بین مردم عادی رایج شدند. احترام و شان زن بالا رفت و رسم و رسومات تحقیر و اهانت  و تعرض به زن مذموم و قبیح؛ و موجب خِفّت و خواری.

یکی از مهمترین دلایل اعلام جنگ سراسری حزب دمکرات علیه  کومه له کمونیست، دقیقا همین مساله زنان بود. و عجبا که حزب دمکرات در آن جنگ شکست سختی خورد. برای حزب ناسیونالیست و مرد سالار چون حزب دمکرات، آن شکست فقط یک شکست عادی در صحنه جنگ مسلحانه نبود. نمونه آن نوع درگیریها را بویژه در کردستان عراق بین جریانات رقیب بر سر “هژمونی” بسیار دیده بودیم. این بار حزب ناسیونالیسم کُرد و کردایه تی در برابر نیروی مسلح و کمونیستی شکست را تجربه میکرد که در صفوف آن پارتیزانهای زن کمونیست حضور چشمگیر داشتند. این نقطه عطفی در کل تاریخ سیاسی و اجتماعی منطقه بود. بازگرداندن جامعه کردستان به مکان قبلی و به حیاط خلوت سنتی جریانات ناسیونالیسم کرد، دیگر محال بود. حالا دیگر مکتبی ترین ناسیونالیست وقتی ایرادی به سازمان و حزب و جریان مورد مورد علاقه خود میگیرد، یا حتی اگر پند و اندرزی به آنها میدهد، میگوید: “از زنان حرف نمیزنند، زن در جلساتشان نیست، در رهبری شان نیست…”

این ارتقاء مقام و منزلت زنان از این به بعد نیز یک تخته پرش قابل اعتماد برای مردم و سیر شکوفائی جامعه است.

در پروسه سرمایه داری شدن جامعه ایران، بافت جمعیت و ساختار اقتصادی جامعه زیر و رو شد. با عرض اندام مارکسیسم انقلابی و کمونیسم کارگری، زنان نیز به عنوان سازندگان تاریخ جامعه و شهروندانی برخوردار از حقوق برابر، وجود و حضور خود را در رزمی حماسی. به مورّخان و نویسندگان و جامعه شناسان تحمیل کردند.

در عرصه شهرهای بزرگ ایران، سالها قبل بنیانگذار کمونیسم کارگری، منصور حکمت، اصطلاح “انقلاب زنانه” را بر سر زبانها انداخت. مبارزه خستگی ناپذیر زنان در سرتاسر ایران، بویژه در آنجائی که بزرگترین نیروهای سرکوبگر “امر به معروف و ..” و گشت ارشاد و اوباش اسلامی همیشه حضور دارند،  چنان میدان را بر سران اسلام سیاسی تنگ کرده است که آنها را زمینگیر و آچمز کرده است.

آن تحلیلگرانی که در حال و هوای پسا دیوار برلین با دستپاچگی که مبادا از قافله هلهله و شادی جشن پایان کمونیسم و پایان تاریخ جا بمانند، با اکراه از تمام زندگی گذشته چپ خویش و رنگ و لعاب کمونیسم “سپری شده” نام میبردند، اکنون با این عرض اندام حماسی زنان ایران و آن منظره باشکوه دختران خیابان انقلاب، دم گرفته و از “انقلاب زنانه” حرف میزنند. زنان به این ترتیب در پایتخت کشوری که به زعم الیت نویسنده و اُدبا و شعرایش هنوز هم پس از این همه سال، دَر و دیوار و گذرگاه و میادین اش “بوی مشروطیت” میدهد، خود را و نیروئی را که دیگر غیر قابل انکار است، تحمیل کرده اند. تاریخ ایران از این پس، در این دوایر همواره سنت پرست، بدون اذعان به نقش بی چون و چرای زنان ایران، نمیتواند نوشته و بازنویسی شود.

زنده باد هشت مارس

پیروز باد انقلاب زنانه

نیمه اول مارس ۲۰۱۸

iraj.farzad@gmail.com