زن نبودی که بمیرد دلت از سرد نگاه مردی‎

زن نبودی که بمیرد دلت از سرد نگاه مردی‎

زن نبودی که بدانی دل من تنگ که بود

لحظه های دل من غرق تمنای چه بود

توی هر دخمهء دلمردگی بی پایان

خون تلمبار دل شورش دنیای که بود

شب و چشمان پر از اشک نصیبم کردی

خواب و آرامش زن را تو ندانی که چه بود

زن نبودی که بمیرد دلت از سرد نگاه مردی

یا که جان مایه تو سرد در آغوش که بود

ناودان اشک بهار است پس از کندن ابر

رفته با ماهی دل رود نگفتی که چه بود

گاه خورشید طلائی ز سر قلهء عشق

درد میریزد و طوفان تو ندانی که چه بود

شب و چشمان پر از اشک نصیبم کردی

خواب و آرامش زن را تو ندانی که چه بود

رویش شاخهء گل روی تن خار چنین

زخم پای تن هر نغمه نگفتی که چه بود

تار و گیتار زدم زیر همین پنجره باز

تو نکردی در و این پنجره را باز نگفتی که که بود

شعر هایم همه بی چون و چرا خونی توست

بر سر چوب حجابش پی احوال که بود

ظلم مردانه سیه گیسوی او را پیچید

این همه درد گرفتار به دستان که بود

پر پرواز کبوتر به سیه بند تنی زندانیست

اخگر شعله بگوئید گرفتار غزلهای که بود

شب و چشمان پر از اشک نصیبم کردی

خواب و آرامش زن را تو ندانی که چه بود

نوید اخگر  ۱۰ فوریه ۲۰۱۸ میلادی سوئد استکهلم

غزلیات نوید اخگر را روزانه در این آدرس ذیل ملاحظه بفرمائید

https://www.facebook.com/nawid.akhgar