نامه های از ایران به رضا کمانگر

آقای کمانگر سلام

من یکی از بازدید کنندگان همیشگی وب سایت شما هستم قبلا هم یادداشت گذشته بودم.

امروز یه کم دلم گرفته بود خواستم باهاتون درد دل کنم میدونم سرتون خیلی شلوغه و اصلا وقت نمی کنید ولی هر زمان وقت و حوصله داشتید این ایمیلو بخونید

من قصد گله و شکایت از کسی رو ندارم فقط سئوالهای تو ذهنم هست.

این حرفا رو به عنوان حرفای یه دختر ۲۶ ساله از ایران بشنوید اصلا به این فکر نکنید که من کی هستم.

هفته پیش دعوای سختی با مادرم داشتم به خاطر یه موضوع الکی دعوا خیلی بالا گرفت:

من تو این سن دقیقا یک ماه پیش تو آینه به خودم نگاه کردم گفتم مگه من چند سال عمر میکنم که اینقدر ابروهام به هم ریخته شاید این مرد رویایی با اسب سفید از راه نرسید اجازه ابرو برداشتن من صادر نشد موچین رو برداشتم و چند تار مو رو از زیر ابروم برداشتم فقط ابروهام مرتب شد به حالت ابرو اصلا دست نزدم و کسی هم منو میدید خیلی دیر متوجه تغییر در صورتم میشد مامانم هفته پیش متوجه این چند تار مو که برداشتم شد، بلایی به سرم آورد که توصیفش را نمیتوانم بکنم موهایم را کشید گفت پررو شدی گفت آرایش میکنی کرم ساده ای رو که میزدم برداشت و مخفی کرد گفت دیگه حق نداری دانشگاه بری دانشگاهت به درد بخور نیست ("البته من گوش نکردم و رفتم") گفت باید بزاری ابروهات بازم بیاد و گرنه یا می کشمت یا خودمو می کشم می گفت منو مسخره مردم کردی تو سر و صورت خودش می زد و میگفت دیدی چطور آبروم رفت – هر کس حرفاش رو میشنید فکر میکرد چه اتفاق مهمی بوده که آبروش تو در و همسایه رفته – و خیلی از مسائل خصوصی خودم که روم نمیشه بگم برام تحریم کرد…..

حالا یک هفته است اصلا با هم حرف نمی زنیم جواب سلام منو هم نمی ده

جرم من بدبخت فقط برداشتن چند تار مو بود اون همه حرف رو شنیدم چون به نظرش یه دختر نباید دست به صورتش بزنه نباید آرایش کنه (البته آرایشی که از من دیده بود فقط معنای مرتبی داشت نه آرایشی که کسی متوجه آن بشه شاید هم این نظر من باشه البته که در هر صورت فکر میکنم این قضیه خیلی شخصیتر از اونه که کسی در موردش نظر بده….)

امروز پیش خودم فکر میکردم یه زن که حتی تو مسائل خصوصی خودش آزادی نداره آیا می تونه آزاد اندیش باشه؟

من که هنوز تو سن ۲۶ سالگی برای رفت و آمدم بازخواست میشم دیگه چه حقی دارم آیا من اصلا آدم هستم؟ هنوز با دختر مثل یه موجود بدون اختیار برخورد میکنن

داشتم یه سری از متن های سایت شما رو بازم می خوندم با خودم فکر می کردم این آزادی که شما میگید برای زنهایی هست که تو محیط غرب بزرگ شدن و خیلی چیزا براشون حل شده من که هنوز نمی تونم پله اول رو بگذرونم چطور می تونم آزاد اندیش باشم چطور به آزادی فکر کنم وقتی اولین زندان بانان من خانواده ام هستن نه جامعه ، وقتی تو مسائل خصوصی من دخالت میشه و اجازه داده نمیشه و خیلی بد برخورد میشه چطور به چیزاهایی بزرگتر فکر کنم؟

ببخشید وقت شما روگرفتم من تسلیم این سنت خشک و پوسیده هستم

موفق باشید

پرستو از تبریز

۱۴٫۱۲٫۲۰۰۸

 

اگر حرمت انسان به تارموهای پشت ابرو گره خورده؟ بهتر ا ینکه سریعتر این حرمت کذایی را زیر پاه نهاد، له کرد!

 

پرستو عزیز سلام،

ساعت ۳ نیمه شب است از سر کار برگشتم با دیدن نامه ات، من هم دلم گرفت. دلم گرفت نه بخاطر اینکه مامانت با دختر ۲۶ ساله اش برسر تار موهای پشت ابرویش دعوا میکند، دلم گرفت برای اینکه تو میخواهی تسلیم زندانبانان خانواده شوی!؟

یک بار در یادداشتی برایت نوشتم، همه دختران باید تلاش کنند یاخی از ستم باشند. آن زمان پیش شرط را تحصیل کردن میدانستم. الان هم تحصیل ارکان مهم یاخی بودن از ستم است، اما باید شهامت داشت تا یاخی از ستم بود. انسان وقتی این شهامت را پیدا میکند، عرصه های در مقابلش قرار میگیرد که باید موضع بگیرد جواب رد داشته باشد.

فرهنگ، قانون و مذهب

تا رودر رو ایستادگی نکنید تسلیم شدنی نیست. باید به این فرهنگ گندیده گفت حیثیت و کرامت و شخصیتم به تارموهای پشت ابرویم گره نخورده است. باید به این مذهب هم گفت من بالغتر از آنم که بدلیل زن بودنم موقعیت درجه دو را برایم رزرو کرده است. به این قانون هم باید گفت من دیگر بدلیل زن بودن برده نیستم، انسانتر از قانونگزارانتان هستم.

پرستوعزیز، سئوال داشتن در کنار قبول و یا تسلیم شدن به قانون پوسیده پشیزی ارزش ندارد. چراکه تو میدانید این ناشی از کم معلواتی تو نیست، ناشی از تسلیم شدن تو است. هزار سئوال داشته باشید خودت باید جواب بدهید.

پرستو جان، آزادی و رعایت حقوق فردی فقط برای زنان و مردان غرب نیست، اتفاقا در کنار دست تو انسانهای بیشماری روزانه برای بدست آوردن آن با قانون، فرهنگ و مذهب بعناوین مختلف میجنگند. زندانها پر است، اگر کمی گوش کنید صداهای زیادی را میشنوید.

یک نکته مهم، احتمالا خود مادر تو هم جزو بی حقوقترین آدم ها است؟ که خود او هم تحت عنوان شرف و حیثیت و کرامت به حریم شخصی انسانی ۲۶ ساله بجرم دختر بودن تجاوز میکند. راستی تاکنون چه اندزه حقوق فردی او هم پایمال شده است؟ ممکن است خود او درک نکند اما جامعه که شاهد است. بی حقوقی زن در جامعه ما به هویت قانون تبدیل شده است. اما در نظر بگیرید اگر پسران ریش میتراشند و اوتکلا به خود میزنند به چشم چرانی با دختران دیگر مشغول میشوند مایه افتخار این نوع مادران و در کل این فرهنگ ضد زن است.

پرستو عزیز، دل گرفتی هردویمان را تقسیم بکنیم، تو اجازه نده کسی موهایت را بکشد، سعی ک
ن با زبانی منطقی و تیز از حق خودت دفاع کن و بگو تو دیگر بچه نیستی که احتیاج به سرپست داشته باشید. تازه کسی حق ندارد موهای یک بچه را هم برای تسلیم شدن بکشد.

میدانم این نامه هم دردی از دل غمگین تو دوا نمیکند، امیدوارم همچنان تماست را با من ادامه بدهی! هرچند احتمالا مادرت به من اعتماد نکند و نشناسد، اما اگر لازم میدانید من حاضرم باهاش تماس بگیرم بهش بگویم دست از سرت بردارد. تصمیم با تو است. رضا کمانگر

 

آقای کمانگر سلام،

از جواب نامه خیلی خوشحال شدم و چند بار خوندمش خوشحالم حداقل یکی هست که درکم میکنه

من همون اول هم گفتم قصد من این نبود که شما رو واسطه کنم یا گله و شکایت مادرم رو بکنم فقط دوست داشتم شما به عنوان یه مدافع آزادی، حرف یه دختر ایرانی(تبریزی) رو بشنوید شاید این مشکله منه و این موضوع برای خیلیها حل شده ولی به هر حال این طرز تفکر هنوز هست چیزهایی بیشتری برای همه دخترا هست که حتی فکرکردن بهش مغزم رو مثل خوره میخوره اگه مایل بودید کامل براتون میگم….

من شهامت دارم ولی چند مسئله جلوم رو میگیره:

یکی اینکه مادرم مریضی قلبی داره نمی خوام با پافشاری روی کارم بیشتر عصبانیش کنم و مریضیش بیشتر بشه

یکی دیگه هم الان واسه این جرم همه موچین های تو خونه مخفی شده، کرم من مخفی شده حتی بعضی وقتا یواشکی میاد تو اتاق ببینه من چیکار میکنم

و دیگر اینکه اصلا فرصت دفاع به من ندادند چند تا جواب تیز دادم وضع خیلی، خیلی بدتر شد که باعث شد الان کاملا پشیمون شم به حدی جو رو سنگین کردن به حدی مثل یه مجرم باهام برخورد میشه دیگه حوصله ندارم به حدی آدم رو تحقیر میکنن که آدم خودش هم باورش میشه گناهی کرده

پیش خودم میگم واقعا چند تار مو ارزش این همه بدرفتاریو داشت؟ دیروز یکی از دوستام از زندگیش تعریف میکرد اون میگفت : "پسرخاله ام خونه مون مهمان بوده من خیلی کار داشتم فقط آخر شب چند دقیقه فرصت کردم تو جمع بشینم و با پسر خاله ام حرف بزنم همین طوری که حرف زدم متوجه اشارات پدرم شدم که میگفت بیا این طرف وحرف نزن! بعد از اینکه پسرخاله ام رفت دیدم بابام به مامانم میگه این دختره داره آبرومونو میبره" دوستم میگفت : "تا صبح گریه کردم آخر سر گفتم شاید من به پسرخاله ام علاقه پیدا کردم خودم خبر ندارم و پدرم فهمیده" یه لحظه خنده ام گرفت حالا منم میگم نکنه کار بدی کردم خودم خبر ندارم که مجازاتش اینقدر سخته……….

شاید الان نمیدونید که من چه حسی دارم یا باید دزدکی آرایش کنم یا اصلا آرایش نکنم اگه آرایش نکنم به حدی روحیم بد میشه حتی حوصله درس خوندن هم ندارم وقتی هم دزدکی آرایش میکنم هر لحظه دلهره اینکه مبادا وارد اتاق بشه دوباره شروع کنهههههه مغزم رو داغون میکنه

میدونم شما از دلسوزی میخواهید با مادرم تماس بگیرید ولی من مادرم رو بهتر میشناسم اگه شما براش نامه بدید وضع برای من بدتر میشه و لج میکنه ازتون ممنونم، اون زبان فارسی خوب بلد نیست، فکر نکنم شما هم ترکی بلد باشید.

این یه نمونه از ظلم هایی بود که به یه دختر میشه

از اینکه حرفام رو شنیدید ممنون

 

پرستو عزیز سلام،

در جواب به نامه دوم

ببخشید از اینکه با تاخیر جواب نامه دومت را مینویسم، .

من در آینده تلاش میکنم به شکل گفتگوی سایت با کارشناسان در عرصه مسائل حقوق زنان این مسئله را دنبال کنم. برای این منظور احتیاج به فاکت و معلومات بیشتر دارم، همانطور که اشاره کرده ای در این رابطه معلومات زیادی داری. در حد امکان برایم بنویس، این بی حقوقی ها و تبعیضهای که از طرف خانواده به زنان و دختران روا میشود، شکلهای متفاوتش چگونه است؟ آیا اگر مقاومتی در مقابل بی حقوقی ها شکل بگیرد چه اتفاقی می افتد؟ شما نوشته اید مادرت مریضی قلبی دارد اگر مقاومت کنید وضعش بدتر میشود، آیا اگر مریضی قلبی نمیبود بهانه ای دیگر برای عدم مقاومت پیدا نمیشد؟ آیا این تمکین کردنها ناشی از سنت های عقبمانده جامعه نیست که زنان باید سر بزیر باشند تا آبرویشان برده نشود؟ بنظر تو عدم ازدواج چقدر علت بر بی حقوقی بیشتر میشود؟ من احساس میکنم ازدواج تبعیض را از بین نمیبرد، شکلش عوض میشود. دوست دارم در حد امکان هرچی که میدانید برایم بنویسید.

برایت آرزوی موفقیت دارم. رضا کمانگر

 

آقای کمانگر سلام

در جواب سئوالتون باید بگم

ما اینجا از ۱۰۰۰ طرف اعصابمون خورد هست جامعه- دانشگاه- خیابان – غر زدن ها خانواده – همه چیز به حدی آدم به تنگا میرسه که میگیم وقتی تو خونه هستیم حداقل کمتر غر زدن بشنویم و کاری که باهاش مخالفن رو انجام ندیم تا راحتمون بزارن از غر زدن بیزارم به این نتیجه رسیدم که ازدواج بهترین راه برای فرار از این وضعیت نیست ولی تنها راه است چون از همه طرف درها بسته است

راست میگید من مریضی قلبی مامانم رو بهونه کردم ولی مامان من با همه زنهایی که میشناسم و حتی با خاله هام فرق داره مادر من دست بزن داره از بچگی ما رو زده و از همه چی ترسونده یادمه خواهر بزرگم رو قبل اینکه ازدواج کنه خیلی کتک میزد یه بار هم چند سال پیش جلوی چشم همه اقوام خواهر کوچکم رو زد اون روز هم به طرز خیلی وحشتناکی موهای منو کشید خوب آدم میگه به درک بزنه ولی به آدم خی