یاد ایرج عماد گرامی باد

ا

بابک یزدی

www.babakyazdi.com

babakyazdi@yahoo.com

ایرج را سالها بود که می شناختم. در ارتباط با کامیپوتر با هم آشنا شدیم. مدتی با هم کار می کردیم. دست به هر کاری می زد. ترجمه می کرد. کامپیوتر تعمیر می کرد. یوگا درس می داد. و از همه مهمتر سالها بود که با عفریت سرطان به خوبی مبارزه می کرد.


زان

با ایرج حتی زمانیکه با هم کار میکردیم بیشتر و هم زمان بحث سیاسی میکردیم. با هم اختلاف داشتیم و این اختلاف برای هیمشه باقی ماند. ایرج شدیدا ضد مذهب بود و اسلام و محمد و قرآن و همه ی مقدسات مذهبی را به راحتی سکه یک پول میکرد. اختلاف من بیشتر با او بر سر این بود که من بیشتر ضد اسلام و خرافات و مذهب از هر نوع آن بودم و از موضع کمونیستی و سوسیالیستی به پدیده ها و از جمله مذهب نگاه می کردم و او در خیلی موارد ناسیونالیست و ضد عرب بود و مدافع ایرانی و ایرانیت، همانطور که در زیر بیشتر مقالاتش مشاهده کرده اید، همیشه می نوشت که "ایرانی بیدار شو!"

در هر حال ایرج دیگر در میان ما نیست؛ و از طرف خانواده اش مراسمی برای او تدارک دیده شده بود. در جریان حزئیات مراسم نبودم، ولی شنیدم که گویا بخشی از خانواده اش چون مذهبی هستند تمایل داشته اند که مراسمی برایش در مسجد بگیرند. البته باز هم شنیده بودم که ایرج وصیت کرده بوده که جسدش را بسوزانند و … در هر صورت حق طبیعی خانواده است که به هر شکلی که تمایل دارند یاد عزیزشان را گرمی بدارند، مگر اینکه واقعا و اکیدا وصیتی بطور شفاف مخالف تمایل آنها نوشته شده باشد.

در نهایت مراسم در (نوهتل و در شماره ۳ پارک هم) برگزار شد و تعداد زیادی از دوستان ایرج نیز در آن شرکت کردند. سالن ۳۰۰ نفره تقریبا پر شده بود که بیشتر آنها نیز از هر فکر و عقیده ای حداقل سکولار و لائیک بودند.

متاسفانه به دلیل همزمانی این مراسم با جلسه ای دیگر دیر به مراسم رسیدم و زمانیکه  به مراسم رسیدم قسمت عمده ی مراسم تمام شده بود. اما با ورودم متوجه شدم که در بیرون سالن همهمه هست و هر کسی با دیگری بحث و گفتگو می کند. وقتی جریان را جویا شدم متوجه شدم که گویا مراسم شروع شده و به طور طبیعی پیش می رفته و کسانی هم صحبت هایی کرده و … تا اینکه نوبت به آقای رضا مریدی نماینده پارلمان انتاریو از ریچموندهیل می رسد و ایشان گویا مراسم را با روضه خوانی اشتباه می گیرد و شروع به روضه خوانی می کند؛ به این شکل که "بسم الله الرحمین الرحیم. انا لله و انا الیه راجعون و…." در این هنگام تعدادی از جمع در اعتراض به صحبتهای ایشان سالن را ترک می کنند، چرا که با همین کلمات و جملات هزاران نفر را در ایران زندان، شکنجه، اعدام و سنگسار کرده اند و حالا شما که مثلا لیبرال هم هستید و نماینده مردم کانادا در ریچموندهیل همین چیزها را به ما تحویل می دهید؟!

گویا از جمعی که در سالن به احترام جمع و ایرج نیز مانده بودند نیز افراد بیشتری به صحبتهای آقای مریدی اعتراض داشته اند و از جمله دو سخنران که اولی اسد مذنبی حسابی از دل آقای مریدی در آورده است و دومی نیز عزت مصلی نژاد (عمو عزت) بوده که ایشان هم به زبان ملایمتری همان حرفها را به جمع و آقای مریدی زده است. جالب اینجاست که بعدا گویا یکی از ژورنالیستهای نان به نرخ روز خور بیشتر از خانواده ایرج مدعی اسد و عزت شده بودند که چرا این حرفها را زده اند.

راستش نمی دانم که اگر در جمع بودم چه می کردم. مطمئنا طاقت شنیدن حرفهای اسلامی آقای مریدی را نمی داشتم و از طرفی دوست داشتم مثل اسد و عزت و همچنین در احترام به ایرج بدون اعتراض رسمی از سالن بیرون نروم. شاید در یک جمله من هم می گفتم "ببخشید جناب اما ایرجی که من می شناختم هر که بود و هر چه بود با این اوراد اسلامی، خرافی قرآن هیچ سر سازشی نداشت"!.

یادش گرامی باد