عوامفریب ها

عوامفریبی را به ویژه آنجا که تن به شیادی می زند و شیادی را معادل عوامفریبی می سازد، هم در کلاسیک ترین و هم در امروزی ترین نمونه و کارکردش می توان در آن تمثیل ِ معروف ِ ملا و دانشمند یافت. تمثیلی که چه دیروز و چه امروز بیان گویای فریبکاری درآموزش های حکومتی یا غیر حکومتی ی دارودسته های درکمین قدرت سیاسی بوده وهست، و آن کشیدن شکل مار ونشان دادن آن به روستاییان( توده های بی سواد یاکم سواد) ونظرخواستن از آنها که آیا این است مار که من کشیده ام، یا آن چیزی که دانشمند نوشته است. پرسشی که با توجه به «علم آموزی» هزاروچند صدساله ی ملاها پاسخ حاضروآماده و «لدنی» اش ازپیش معلوم وحتا مکتوب است ونیاز چندانی به تفکر ندارد. دار ودسته های منتظرالحکومه نیزاین پرسش وپاسخ را باتوجه به نگرش ایده آلیستی متافیزیکی وشبه مذهبی شان به جامعه وتاریخ، ازدیدگاه سوبژکتیو فردی- فرقه ای خویش به طرز انتزاعی دیگری باز سازی کرده ودر میان همان توده ها اشاعه داده و میدهند.

می خواهم بگویم این تمثیل نمادین، تاریخی ودراز زمان ازشیوه ی رایج عوامفریبی یعنی کشیدن شکل مار و آن را به جای آموزش های علمی-تئوریک به خورد «توده های فریب خور» دادن که ریشه درمکتب خانه ها وایدئولوژی ی ملاها دارد،همچنان به اشکال وروش های دیگردر دو وجه آموزشی وعملی در این جامعه کارکرد دارد وباتوجه به فقدان آزادی های بی قید و شرط اندیشه وبیان در گستره ی وسیع تر از گذشته دراین جامعه کاربرد دارد.

عوامفریبی، هم ازمنفعت جویی وهم از برتری طلبی ناشی می گردد: منفعت جویی ی اقتصادی و برتری طلبی ی سیاسی.  بحث من اینجا عمدتن از عوام فریبی یی است که منافع اقتصادی را درگروی عوامفریبی سیاسی می داند. یا به عبارت دیگر،در سیاست وسیاست ورزی فریبکاری می کند تا ازاین طریق منافع اقتصادی اش را تامین نماید. در واقع، عوامفریبی سیاسی هدف اصلی اش نفع اقتصادی است. اما ازآنجا که نفع یا برتری ی سیاسی امر تکین و انفرادی نیست یا نمی تواند باشد، وامر اجتماعی وطبقاتی است، از این رو، عوام فریبی در سیاست نیز جنبه ورویکرد اجتماعی وخصلت طبقاتی دارد.

خصلت اجتماعی و طبقاتی فریبکاری درسیاست، به ویژه در جامعه های تاریخن عقب مانده در اشکال مختلف ظاهرشده و نمود پیدا می کند.

درجامعه های پیشرفته، عوامفریبی غالبن درپوشش ایده آلیسم مذهبی وازسوی نهادهای دینی به مثابه دستیاران دولت طبقاتی صورت میگیرد ودراشکال و وجوه دیگر اگرچه عملکرد دارد اما به دلیل وجود آزادی بیان وتنوع دیدگاه ها وآگاهی های سیاسی- ایدئولوژیک دامنه شمول  ونفوذش محدودتر ازفریبکاری پنهان تر و زیرکانه ی ایده آلیستی فلسفی و ایده آلیستی مذهبی است.

درجامعه های تاریخن عقب مانده ی زیر حاکمیت استبداد نظامی پادگانی یاخدایگان- بندگی است که عوامفریبی سیاسی و ایده آلیستی مذهبی درهم ادغام شده، وحدت عمل یافته و به دلیل فقدان آزادی های سیاسی و به ویژه آزادی بی حد ومنع نوشتار و انتشار، و خود استبداد متکی بر جهل توده های عقب نگه داشته شده که غالبن به « لطف» استبداد حاکم یا بی سوادند یا کم سواد، در میان همان توده ها کارساز وموثر واقع می شود.

در اینجا بازتاکید می کنم منظورم از عوامفریبی به صورت تکین و انفرادی نیست که خود ناشی از شرایطی است که بر کلیت همبسته ی اجتماعی سیاسی ی جامعه حاکم است، بلکه عوام فریبی ی نظام مند وسازمان یافته ای است که یا به طور گروهی و مقدم بر همه و هرکس توسط خود حاکمیت یا عوامل و کارگزاران آن اعمال می گردد، نظیر آنچه در کلیت جمهوری اسلامی با آن مواجه هستیم، ویا عوام زدگی توام با عوامفریبی از سوی دار و دسته های در کمین قدرت که با سوء استفاده از وضعیت موجود منافع سیاسی اقتصادی ی خود را منافع عموم مردم –یا توده های زحمت کش- تبلیغ می کنند وهدفی جز کسب قدرت سیاسی به نام توده ها و به کام خود ندارند.

چهل سال است این جامعه تاوان فریبی را می دهد که اگر شناخت کافی از ماهیت و مقاصد عامل فریب را داشت هرگز مقدرات خود را به دست او ودار ودسته ی همفکر و همراه اش نمی سپرد. شناخت مارکسیستی و ماتریالیستی دیالکتیکی آن شناخت همه جانبه ایست که اگر نه کل در هم وناهمتراز اهالی به لحاظ آگاهی، بلکه بخش دانش پژوه ودانش اندوخته، پیشرفت خواه و پرسشگر، مطالبه گر وکنشگر، وخلاصه بخش عمدتن شهروند جامعه را در برابر انواع عوامفریبی ها وعوامفریب ها واکسینه می کند.

واقعیت است و اغراق نیست اگر بگویم در این چهل سال بخش دانش اندوخته و اندیشه مند جامعه ی شهری نسبت به پیش از خیزش ضد استبدادی که به نادرست انقلاب توده ای نامیده شده  جهش بزرگ وچشمگیری به پیش کرده ودیگر دست کم به لحاظ ایدئولوژیک خودرا در کنار یا هم اندیش روحانیت یاحتا آل احمد وشریعتی نمی داند که«مار» تصوری- تصویری ی ایده آلیسم مذهبی ودینی را بر مار نوشتاری تاریخی ی اندیشمندان ماتریالیست ترجیح می دادند.

از این رو بازهم اغراق نیست که بگویم این بار  باید پرده از چهره ی شعبده بازانی بر داشت که درجوار حاکمیت مارکسیسمی دروغین وجعلی را درشکل مار تصویری به« توده های مردم» نشان می دهند واین تصویر فریبنده رابه عنوان تئوری راه نما یا مارکسیسم راستین تبلیغ می کنند، درحالی که همانگونه که گفتم وخود درتبلیغات شان نشان داده اند، قصدشان فقط کسب قدرت سیاسی برای دارو دسته ی خویش است. اینها هستند که به لحاظ ایدئولوژیک وتاریخی درکنارحاکمیت قرار دارند، واینها هستندکه باید به عنوان دروغ پردازان وتحریف کنندگان تاریخ و ماتریالیسم تاریخی به جامعه شناسانده شوند.

اگر دیگر نیست کسی که تمایل به فریب خوردن از ملاها ومکلاهای حاکم داشته باشد مگر کسی که از منافع( رانت های ) سیاسی اقتصادی ی حکومت بهره مند است، اما شاید باشند وهستند کسانی که به دلیل ضعف دانش تئوریک وفقدان شناخت نظری در فریبکاری های تبلیغی تهییجی( شعار پراکنی های) منتظرالحکومه ها سهمی برای خود قائل اند. به آنان باید هشدار و آگاهی داد و آنان ووابستگی ها و اهداف فرقه گرایانه شان رابه جامعه شناساند.

معیارهای من برای تشخیص وشناخت عوامفریب ها به طور کلی وفرقه های قدرت طلب خصوصن، معیارهای دورانی ی بر گرفته از ماتریالیسم تاریخی و سوسیالیسم علمی ی مارکس وانگلس است. از این رو، این دارودسته های چپ آوازه افکن راست رو( به مصداق پهلوان دروغینی که برای فریب دادن مردم چپ آوازه افکند و از راست رفت!) را برحسب ادعاها و شعارها ونتایج و پیامدهای این شعارها و ادعاهای فاقد مابه ازای مادی و پشتوانه ی علمی وتاریخی  ، ونیزنتایج مترتب بر مدعاهای صرفن تهییجی تحریکی ی معطوف به کسب قدرت شان برخواهم شمرد.

عوامفریب ها چه کسانی هستند:

عوامفریب به مثابه نوع نمونه وار،یا به اصطلاح صاحب نظر وتحلیلگر سیاسی ایدئولوژیک کسی است که ادعا می کند مارکسیست است اما پیوند همبسته ی عام وخاص به مثابه وحدت کلیت وجزئیت پدیده های مادی رانمی فهمد ونمی داند، ونمی داند در این وحدت همبسته و همپیوندی جزء و کل تکامل در  نوع یا کل اتفاق می افتد ونه درجزء. یا به عبارت دیگر بر خلاف ادعای اش در اعتقاد به فلسفه ی علمی، نمی داند- و وقتی حقیقت را بگویی نمی پذیرد – که تقدم گذار از پست به عالی واز عالی به عالی تر با نوع پیشرفته تر است و نه جزء خاص منفرد عقب افتاده. چنین کسی باچنان مدعای دروغینی درحرف می گوید من به دیالکتیک ماتریالیستی اعتقاد دارم ،اما زمان اثبات ادعا وحرف  درعمل (پراتیک اجتماعی و سیاسی)که پیش می آید بی اعتنا به قوانین حاکم بر تکامل اجتماعی اراده ی معطوف به قدرت خود ودارو دسته اش را مقدم بر این قوانین وتعیین کننده ی مقدرات جامعه میداند که معنایی جزتقدم قائل شدن برای ایده های انتزاعی جدا ازواقعیت های مادی جامعه یعنی مقدم دانستن ایده آلیسم ذهنی ومتافیزیکی بر ماتریالیسم دیالکتیکی ندارد.

به بیان صریح تر، این مارکسیست های دروغین برخلاف ادعاها ی شان در فلسفه دانی و فلسفی اندیشی ی ماتریالیستی دیالکتیکی هنوز نمی دانند موضوع و مضمون پراتیک ، خصوصن پراتیک انقلابی پیش تر توسط مارکس وانگلس در بحث های تاریخی و جامعه شناختی و به ویژه در تحلیل نظام سرمایه داری و چگونه گی فرارفت از این نظام و تحقق سوسیالیسم وکمونیسم ازدیدگاه ماتریالیسم تاریخی تجزیه و تحلیل شده و به موجب آن وبراساس فاکتورهای علمی وماتریالیستی تقدم انقلاب سوسیالیستی بنابر قوانین عام تکامل  به جامعه های پیشرفته داده شده ونه جوامع عقب مانده .( سوآل: این که ادعا کنی مارکسیستی اما برخلاف ماتریالیسم دیالکتیک مارکس و انگلس نظری بدهی که درستی این جهان بینی را زیر سوآل ببری، یابدتر از آن  این خلافگویی ها رابااین تصور که خواننده ومخاطب ات بی سواد وعامی است تکامل دادن مارکسیسم قلمدادکنی آیا عین عوامفریبی نیست؟).

عوامفریب نوعی درمقیاس هستی اجتماعی کسی است که انسان را آلت فعل و اراده ی یک آفریدگار توانا یا شخصیت فرهمند می داند که هرگاه آن آفریدگار یا شخصیت توانا وفعال مایشاء اراده کند انسان ها رابه هر حرکتی که خود اراده کند که متضمن نفع آنی یا دراز مدت وی است وا می دارد.همچنان که بر این قیاس فریبکار کسانی هستند که یک طبقه ی جهانی به نام پرولتاریا را آلت فعل یک دار و دسته و رهبر مادام العمر فعال مایشاء آن تصور می کنند به طوری که به هرطریق و روشی باهر عنوانی توسل جویند تنها منافع تاریخی ی این طبقه را فدای قدرت طلبی آن دارودسته می کنند.

عوامفریب کسانی هستند که تهاجم بقایای مناسبات عقب مانده ی پدرشاهی به مدنیت و صنعت  ومناسبات پیشرفته ی شهری را انقلاب پرولتاریایی می نامند وبا این نامگذاری وتهاجم ضد تاریخی وضد پیشرفت،درصددند مناسباتی را برجامعه حاکم سازند که برطبق آن تمام مقام ها ومسئولیت ها به رسم زمینداران بزرگ مادام العمری ودر اختیار یک خان بزرگ یاخانواده و دارو دسته ی مسلح او خواهد بود. مناسباتی که ما هم اکنون هم در جمهوری اسلامی شاهد هستیم، یاازصدسال پیش تاکنون در حاکمیت های بلشویکی رایج بوده است.

(مارکس درتوصیف کمون پاریس که باید سرمشق هر دولت پرولتاریایی باشد نوشت: «کمون تشکیل می شد از مشاوران انجمن شهر که از طریق آرای عمومی در محله های مختلف انتخاب شده، دارای مسئولیت بوده و درهرزمان قابل عزل و انفصال بودند».خود او هرگز حاضرنشد پست و مقامی درانترناسیونال بپذیرد. از این رو، آیا رهبران غیر منتخب و مادام العمر شوروی، چین، کوبا، کره شمالی را مارکسیست یعنی پیرو اندیشه و عمل مارکس معرفی کردن دروغگویی و عوامفریبی نیست؟)

عوامفریبان وتحریف کنندگان تاریخ کسانی هستند که به دروغ خود را مارکسیست و کمونیست می نامند اما نمی دانند دموکراسی مضمونی تاریخی و طبقاتی دارد و تا زمانی که دموکراسی پرولتاریایی و سوسیالیستی جایگزین دموکراسی واقعن موجود بورژوایی نشده این دموکراسی همچنان اعتبار تاریخی ی جهانروا دارد. مانند خود نظام سرمایه داری که تا هنگامی که سوسیالیسم خالص پرولتاریایی جایگزین آن نشده همچنان عالی ترین و پیشروترین فرماسیون تاکنونی ی تاریخ بشری خواهد بود.  این عوامفریبی زمانی آشکارتر می شود که انکار کننده ی دموکراسی خود در یک جامعه ی پیشرفته زندگی می کند و از تمام امکانات و مزایای دموکراسی بورژوایی وخصوصن آزادیهای سیاسی و بالاخص آزادی بیان- یاآزادی گفتار،نوشتار و انتشار اندیشه- بهره مند است اما این آزادی های تاریخی ی محدوده ی دوران سرمایه داری را تمامن انکار می کند. چنین عوامفریبانی که متاسفانه خود را مارکسیست می نامند، نمی دانند با انکار حتا یکی ازمختصات نظام واقعن موجود سرمایه داری ومناسبات تاریخی آن ، در حالی که هنوز سوسیالیسم درهیچ نقطه ای از زمین برقرار نشده،بر تاریخ و ماتریالیسم تاریخی مهر پایان ومهر ابطال می زنند، یعنی با اعلام پایان کارکردهای تاریخی وتاریخمند نظام سرمایه داری خودسرانه پایان تاریخ را اعلام می کنند. اینها بر خلاف تمام ادعاهای شان نمی دانند نظام سرمایه داری را باید از دو نظرگاه نگریست وتحلیل نمود.:  از نظرگاه ماتریالیسم تاریخی به منزله ی  فرماسیون تاریخی-تکاملی که همچون دیگر فرماسیون ها دارای قوانین و سازو کارهای خود ویژه ای است که باید عمر تاریخی اش را به منزله ی یک فرآیند از سر بگذراند، و از نظرگاه سوسیالیسم علمی که به مثابه فرماسیون پیشا سوسیالیسم باید تمام پیش شرط های تولیدی، مناسباتی و جهانروای سوسیالیسم وکمونیسم  وبالاخص پیش زمینه ی انسان تاریخی ی آن دوران را تمام وکمال فراهم ساخته تا جامعه ی بشری قادر به فرارفت به مرحله ی عالی تر تکاملی ی خویش  یعنی دوران کمونیسم وعصر انسان تراز نوین گردد. ( سوآل: آیا چنان عصر و دوران و چنان انسان تراز نوینی از درون شرایط مادی- مناسباتی ی عقب مانده ی کوبا، کره ی شمالی، چین وروسیه ی به جا مانده از حاکمیت بلشویک ها سربرخواهد آورد، یا از درون سازو کارهای تاریخی- تکاملی و قانونمند اروپای غربی و آمریکا؟).

آبرو برای دولت های بورژوایی نگذاشتند بس که ازنابرابری ی زن و مرد در کشورهای سرمایه داری گفتند، عوامفریبانی که بیش از صد سال است هیچ زنی نه به رهبری احزاب شان برگزیده شده و نه به رهبری ی حکومت(های) ایده آل شان. سوآل از این عوامفریبان این است: چرا تاکنون درهیچیک ازحزب ها و حکومت های بلشویکی هیچ زنی به رهبری انتخاب نشده و زنان هیچ پست و مقام مهمی در سلسله مراتب رهبری حزب و مشاغل دولتی احراز نکرده اند؟ آیا اینهمه داد وفریاد از نبود برابری زن و مرد در سرمایه داری های پیشرفته ای که حتا اگر به طور صوری هم باشد زنان به رهبری حزب ودولت رسیده اند فریبکاری نیست؟ در این صد سال حاکمیت بلشویکی بر نیمی ازجمعیت جهان احزاب و دولت های مرد سالار- پدرسالار شما چه گلی به سر نیمی از جمعیت جامعه ی خویش زده اند که بورژوازی ی در قدرت در  جامعه های پیشرفته بهتراز آن را نزده است؟

ازلحاظ شغلی وضعیت زنان در کشورهای پیشرفته همواره  به طرز چشمگیر و قابل توجهی بهتر وراحت تر ازکشورهای عقب مانده ای بوده که با نام دروغین سوسیالیسم زن و مرد به یکسان و به بهانه ها و عناوین مختلف استثمار می شده اند. در کشورهای پیشرفته کارگران مرد و زن بیش از صد سال است حق اعتصاب و اعتراض به دستمزد و دیگر مشکلات شغلی معیشتی ی خویش را به دست آورده اند درحالی که این حق هیچگاه حتا به طور صوری هم شده در حاکمیت های بلشویکی ی شما به رسمیت شناخته نشده است.شما با ادعاهای فاقد پشتوانه ی مادی و اثباتی وصرفن با هدف عوامفریبی آبرو وحیثیت مارکس و مارکسیسم و سوسیالیسم را خدشه دار کرده اید به طوری که در همان کشورهای پیشرفته سوسیالیسم را معادل حکومت های سرکوبگر لنین و استالین و دیگر بلشویک های مرده و زنده می دانند وازنام انقلاب وحشت دارند. خود فرقه سالاری توام با رهبری ی مادام العمر ولایتی خلافتی را سوسیالیسم پرولتاریایی نامیدن بد ترین نوع عوامفریبی است.

مارکسیست ها شعار نویس و عوامفریب با هدف کسب قدرت سیاسی نیستند، بلکه نظریه پرداز وراه نمای بشریت برای رسیدن به غایت تاریخ یعنی سوسیالیسم وکمونیسم اند.   زندگی واندیشه ی مارکس و انگلس الگو وسرمشق مارکسیست ها در این فعالیت نظری است. شعارنویس ها و عوامفریبانی را که از نام واعتبار مارکس و مارکسیسم برای کسب قدرت سیاسی سوء استفاده می کنند باید با نام و عنوان خودشان شناخت و معرفی کرد: توده ای- لنینیست ها، یا بلشویک ها.

در پایان یک مثال آوری ی مستند و نمونه وار حی و حاضر از آنچه گفته شد برای شناخت عوامفریبان سیاسی : حکومت های ایده آل توده ای لنینیست ها یعنی کوبا،کره شمالی،چین،روسیه، بولیوی و ونزوئلا به دلیل همبستگی ایدئولوژیک سیاسی، از دوستان پروپا قرص جمهوری اسلامی هم هستند.- در ایدئولوژی ی پدر شاهی ی ولایتی خلافتی، و  حاکمیت نظامی پادگانی با این رژیم اشتراک نظر و عمل دارند- به همین دلیل هم در اعتراضات اخیر شهروندان ایرانی علیه استبداد حاکم،طبق معمول  جانب جمهوری اسلامی را گرفتند و معترضان را عوامل وسرسپردگان امپریالیسم نامیدند. توده ای لنینیست های  فریبکار هم یا علنن این اهانت را تایید کردند( برای نمونه: تارنگاشت عدالت، و سایت مجله هفته.)، یا عمدن  چشم براین موضعگیری دشمنانه دوستان شان علیه شهروندان ایرانی بستند.