فصل های من

فریدون گیلانی

gilani@f-gilani.com

www.f-gilani.com

وقتی تابستان را باد می زدم

زبان هیچ گلی باز نمی شد

 

که بگوید ریشه هایش تشنه اند 

هوا مثل آینه در کنارم ایستاده بود

و چنان نگاهم می کرد

که گویا قرار نیست به هیچ باغچه ای سر بزند 

وقتی از کنار تابستان می گذشتم

کسی به من از زمین ترک خورده خبر نمی داد

همه با لحنی که رنگ آمیزی شده بود

به من طعنه می زدند که تو پشت پرده جا مانده ای

همه می گفتند

که شب از امتدادش نمی کاهد

کلمه در کاغذ قفل شده است

ساعت های ایستاده

در دغدغه ی زمانی که اصلا وجود نداشت

به عقربه هاشان تردید کرده اند

همه می گفتند که رابطه ی جمله ها را

در صداهای نا مفهوم خط زده اند

و تو بی صبرانه منتظری

که به آهنگ زنگی برخیزی

و عاشقانه با نهالی راه بروی 

وقتی گلی را ناز می کردم

بهار نشانی مرا پاک می کرد

باغچه معصومانه روی پایم می نشست

و نرگس ها دلواپس بودند

که مبادا هوا در نفسم حبس شود

و گوینده ای خبر بدهد

که شنونده زیر فشار آگهی ها سکته کرده است 

وقتی از پائیر بر می گشتم

شاخه های شکسته راهم را می بستند

و از آن همه سرازیری می شنیدم

که برف دیوانه باز در کتابم آواز می خواند

کتاب منتظر است که شیشه در دستم بشکند

و نگاه تو را

مثل باران به صورتم ببارد 

آنقدر تابستان را باد زده ام

که زمستان با من قهر کرده است

و زادگاه بنفشه مرا غریبه می پندارد 

حالا که بهار را در پیام تو از دست داده ام

شاید هنوز پائیزی باقی مانده باشد

که مرا در برگ های خشک به خاطر بسپارد 

اگر من ایستگاه تو را گم کرده باشم

و شماره ات از شناسنامه ام پاک شده باشد

آنقدر به هوا دست می کشم  

شاید شکوفه ای خودش را به من نشان بدهد

و درختی مرا دوباره به دست پرنده بسپارد .

بهمن ماه ۱۳۸۷