در وصف دو روز بزرگ تاریخی و فراموش نشدنی! «بمناسبت رستاخیز سیاهکل ١٣۴٩ و قیام بهمن ١٣۵٧»

شباهنگ راد

در پایایه‏ی و اوائل دهه‏ی چهل و پنجاه و در دروانی که شاهِ شاهان، به یُمن حمایت‏های نظامی –  اقتصادی اربابان‏اش بر تنگ نمودن هر چه بیشتر فضای جامعه می‏اندیشید؛ در دورانی که کزمگان و جرثومه‏های فسادِ درباری، به فرمان مطاع همایونی تور بگیر و به بند مبارزین و کمونیست‏ها را گسترده‏تر می‏نمودند؛ در دورانی که شاه این دشمن بشریت و آزادی، ترانه‏ی ابدی "جزیزه‏ی ثبات و امنیت" سرمایه‏داران را زمزمه می‏کرد و در دورانی که به اصطلاح کمونیست‏های مدافع‏ی رهائی توده‏های محروم، کُنج عزلت را بر گزیدند و سیاست تسلیم طلبی را به سیاست روتین خود نبدیل نمودند، تعدادی از فرزندان صدیق و راستین خلق پا به‏میدان گذاشتند و آغازگر مبارزه‏ای گردیدند که در تاریخ مبارزاتی جنبش ضد امپریالیستی میهن‏مان بی نظیر بود.

نزدیک به چهار دهه‏ای‏ست که از آن واقعه‏ی تاریخی می‏گذرد. واقعه‏ای که نماد راهِ رهائی، از زیر یوغ سلطه‏ی جهنمی بود. در حقیقت حمله به پاسگاه سیاهکل در ۱۹ بهمن ۱۳۴۹ سر آغاز مبارزه‏ی رو در رو، با نظامی بود که جامعه‏ی اختناق زده‏ی ایران، می‏طلبید؛ سیاهکل در پاسخ به نیازمندی‏های جامعه و در پاسخ به بن‏بست حاکم بر جنبش‏های انقلابی بود؛ در پاسخ به حرافان و بی عملانی بود که بدون کمترین مسئولیت، مقاومت و تلاشی، نغمه‏ی شکست و عقب را سر دادند و بالاخره سیاهکل، بر خلاف یاوه‏گویان، پژواکِ "ماجراجوئی جوانان کم حوصله" نبود بلکه انعکاس تحرک رو به جلو و باور به، قدرت لایزال توده‏ها بود.

به عبارتی جنبش کمونیستی ایران با سیاهکل فصل نوین و دیگری از تاریخ مبارزاتی میهن‏مان را آغاز نمود. از آن زمان به بعد بود که دشمن خطر را بطور جدی در بیخ گوش خود احساس نمود و با گسیل مزدوران تا بُن دندان مسلح در صدد سرکوبی رزمندگان سیاهکل بر آمد. شاه مزدور همه‏ی دستگاه‏های تحمیق و سرکوب را به صف نموده و به خط مقدم جبهه فراهم خواند تا به اصطلاح مانع‏ی گسترش و انعکاس چنین رخداد تاریخی‏ای در فضای سراسر خفقاق آور جامعه‏ی‏مان گردد. وظایفِ دستگاه‏های تبلیغاتی چند گانه گردید و تحرک ضد انقلابی ساواک این ارگان مخوف‏ نظام بی وقفه ادادمه داشت و روزانه به کشف و سرکوبی مبارزین و کمونیست‏ها می‏پرداخت. بگیر و به بندها ابعاد گسترده‏ای بخود گرفت و در مدت زمانی کوتاه، زندان‏ها پُر از مخالفین و معترضین گردید.

سران حکومت شاهنشاهی با عمل انقلابی رزمندگان سیاهکل دریافته بودند که دیگر آن افسانه‏ی قدر قدرتی و شکست ناپذیری‏شان در هم شکسته شده است و دیر یا زود هم‏چون طوفانی کُشنده، دامان همه‏ی آنانرا در بر خواهد گرفت؛ دریافته بودند که دیگر یارای مقاومت در برابر پیشگامان انقلاب نیستند و ناقوس مرگ‏شان به صدا در آمده است. با سیاهکل بود که آن جامعه‏ی تنگ و بسته تکانی بخود خورد و همه می‏گفتند کیستند اینان که این چنین بمیدان آمدند و بساط جور ظلم را زیر و رو نمودند. در وصف سیاهکل، شعرها سروده شد، سرودها خوانده شد و داستان‏ها به رشته‏ی تحریر در آمد. سیاهکل دیگر متعلق به همه‏ی مدافعین راه رهائی و آزادی بود؛ چرا که نوید بخش رهائی از زیر سلطه‏ی جهنمی نظام وابسته در ایران بود.

براستی که نزدیک به گذشت چهار دهه از عمر سیاهکل و تأثیرگذاری آن بر مبارزات توده‏ها، آیا می‏توان هم‏چنان بر این ایده اصرار داشت که راه آن رزمندگان، راه پاسخگوئی به جامعه‏ی سراسر خفقاق آور و خشن نبود؟ آیا می‏توان هم‏چنان بخود قبولاند که راه آن رفقا در خلاف قانون‏مندی‏های حاکم بر جامعه‏ای بود که انعکاس خود را در زور و سر نیزه‏ی رژیم سرکوبگر و مسلح بنمایش می‏گذاشت و هر روزه ده‏ها تن از مبارزین و مخالفین را دستگیر و از دم تیغ می‏گذارند؟ سئوالاتی که در برهه‏ای دیگر از تاریخ مبارزات ایران و در برهه‏ای دیگر از حاکمیت رژیم سراپا مسلح و امپریالیستی در مقابل هر عنصر و نیروی آزاده قرار گرفته است و بالطبع بدون پاسخ‏گوئی روشن و دقیق بدان‏ها، امر انقلاب به تأخیر خواهد افتاد و جنبش‏های اعتراضی را با ضربه پذیری بس سنگینی‏تری روبرو خواهد ساخت. 

در هر صورت هدف و قصد، بررسی تحرکات رزمندگان سیاهکل نیست. مقصود بر آن نیست تا بار دیگر آرمان‏های والای آن رفقا را مورد کنکاش و بازنگری قرار دهیم؛ چرا که اعمال آنان بنوبه‏ی خود گویای هر گونه توضیح و ارائه‏ی ارزیابی‏هاست. اعمالی که تأثیرات خود را در ابعادی گسترده بنمایش گذاشت و با هیچ منطق و استدلالی نمی‏توان آنرا رد و یا کم‏رنگ نمود. در حقیقت با سیاهکل بود که کمونیزم بار دیگر اعتبار و حقانیت خود را در میان توده‏ها باز یافت و در مدتی کوتاه به نقطه‏ی امید محرومان تبدیل گردید؛ با سیاهکل بود که جنبش‏های اعتراضی جان دوباره‏ای بخود گرفتند و گرایش به این شیوه از فعالیت به یکی از شیوه‏های محوری مبارزین و کمونیست‏ها تبدیل گردید. همه، فعالیت‏های خود را به سمت ارگان‏های سرکوبگر نظام‏ شاهنشاهی نشانه گرفتند. توده‏ها بمیدان آمده بودند و به قدرت واقعی خویش واقف گردیدند؛ قدرتی که تجلی خود را در صف‏های میلیونی سال‏های ۵۶ الی ۵۷ بنمایش ‏گذاشت و پیکره‏ی نظام منحوس شاهنشاهی را هر روز سست و سست‏تر ‏می‏نمود. براستی که ماشین اعتراضات و مبارزات اقشار مختلف در درون جامعه یک لحظه از حرکت باز نمی‏ایستاد و همه خواهان مرگ این نظام گندیده بودند. به عبارتی حقیقی جامعه در التهاب سیاسی کامل بسر می‏بُرد و در بستر چنین شرایطی بود که امپریالیست‏ها را واداشت تا بمنظور به انحراف کشاندن جنبش‏های اعتراضی و حفظ سلطه‏ی استثمارگرایانه‏ی خویش، شاه را از حکومت خلع و سران رژیم جمهوری اسلامی را جایگزین آن نمایند؛ بدون اینکه تغییری در ساختار ارتش امپریالیستی یعنی این حافظ بقای منافع‏ی سرمایه‏داران وابسته بوجود آورند. ارتش امپریالیستی‏ یک شبه رنگ عوض کرد و لباس دیگری بر تن نمود تا میراث‏دار نظام ظالمانه‏ای گردد که دهه‏ها هم‏چون بختکی خانمان بر انداز بر دوش میلیون‏ها انسان رنج‏دیده لنگر انداخته بود.

سی سالی‏ست که امپریالیست‏ها طی توافقی در کنفرانس «گوادلوپ» سران رژیم جمهوری اسلامی را به قدرت نشاندند و سی سالی‏ست که سران حکومت دارند در تداوم س