فرقه پروری،توطئه گری،خدایگان سروری

فرقه پروری،توطئه گری،خدایگان سروری
(رابطه ی فرقه سالاری وتوطئه گری ی راهگشا به استبداد سیاسی)

عقب ماندگی اقتصادی و استبداد سیاسی در یک جامعه ی مشخص همانند ایران پدید آورنده ی فرقه گرایی و عامل رشد و نمو وتکثیر آن است. به عبارت دیگر، فرقه گرایی بیماری ِ خاص جامعه هایی است که به لحاظ اقتصادی عقب مانده وبه لحاظ سیاسی استبداد زده اند.
استبداد ازیک سو تضعیف کننده یا درواقع تخریب کننده ی سیستم دفاعی جامعه دربرابر دولت وحاکمیت خودکامه، و از سوی دیگر فراهم آورنده ی ناخود خواسته ی سازوکارهایی است که ایجادگر باندها ودارودسته های مافیایی ِ مخفی کار وتوطئه گر درتقابل با توطئه گری های دولت وحاکمیت تمامیت خواه می شود.
فرقه گرایی در واقع واکنش شناخته شده ی سیاسی و غالبن نظامی در برابر استبداد سراپا مسلحی است که هیچ گونه مخالفت علنی وسازمان مندی را با انحصارگری وتمامیت خواهی خود تحمل نمی کند.
در شرایطی که استبداد تمام ابزار وروش های آگاهی رسانی به جامعه را از کار انداخته وخود بر مقدرات آن سیطره یافته و جامعه به شدت نیازمند فضای باز با آزادی های سیاسی برای بیان ودست یابی به خواست ها و مطالبات تاریخی ِ خویش است، فرقه سازان با غنیمت شمردن وضعیت موجود وبی اعتنا به مطالبات واقعی جامعه با تبلیغات فرقه ای درصدد یارگیری یا درواقع سرباز گیری از توده های غالبن نا آگاه برای رودررویی ِ نظامی باحکومت و کسب قدرت سیاسی اند.
فرقه گرایان هرنام وعنوانی بر خود بگذارند، از فرمول وراهکار واحد اما درعمل متنوعی برای دست یابی به قدرت سیاسی استفاده می کنند که مبتنی است بر: نخست، انکار وحدت تاریخی- تکاملی ِ جامعه ی انسانی وجامعه ی خودی، دوم، انکارقوانین خاص حاکم برجامعه ی معین به تبعیت از قوانین عام حاکم بر جامعه ی انسانی، و سوم انکار جهانشمولی قانون انقلاب اجتماعی دردوران سرمایه داری و گذار قانونمند از این نظام و دوران به نظام و دوران عالی تر سوسیالیسم وکمونیسم. درهرسه ی این موارد، فرقه گرایان مدعی دفاع از منافع طبقه ی کارگر، با ارجحیت دادن به منافع فرقه ای از یک سو، و اراده ی سوبژکت( فاعل) عمل یعنی دار و دسته ی خویش از سوی دیگر، برکل قوانین عام تاریخ وماتریالیسم تاریخی خط بطلان می کشند، در عین حال که فریبکارانه خود را پیرو این تئوری و اندیشه نیز قلمداد می کنند.
ازدید فرقه گرا، تحقق چنان هدفی، یعنی گذار ازیک نظام اجتماعی – اقتصادی ی فروتر به نظام عالی تر هیچ نیازی به پیش شرط های مادی وتولیدی – مناسباتی پیشرفته ندارد بلکه فقط نیازمند عزم جزم واراده ی معطوف به قدرت یک تشکیلات آبدیده درتوطئه گری ورهبری ِ یک شخصیت کاریزماتیک وسازمانده مقتدر است.
اما در سوی دیگر، واقعیت وتجربه ی تاریخی ِ صد ساله ی اخیر نشان داده فرقه گرا جز با توطئه گری وپنهان کاری نمی تواند به نیات خود که تا پیش ازکسب قدرت ازجامعه پنهان نگه داشته شده جامه ی عمل بپوشاند. یعنی پنهان کاری وتوطئه گری عامل کارآمد وکارساز درعملکرد سیاسی تشکیلاتی فرقه و فرقه گرایان است. توطئه گری نیز تنها به عملکرد سیاسی ونظامی درمواجهه با حاکمیت خودکامه – که خود آن نیز به شیوه ی توطئه گرانه وپنهان نمودن نیات اش ازجامعه کسب قدرت نموده – محدود نمی شود، بلکه عوام فریبی با هدف عضو گیری همراه با وعده های تحقق نیافتنی به دلیل مهیا نبودن شرایط مادی نیز به کارگرفته می شود که شکل پنهان تر وزیرکانه تر توطئه گری است.
مطلب این است: وقتی یک جامعه گرفتار استبداد نظامی پادگانی با تمام تبعات اجتماعی، سیاسی واقتصادی آن است و راه برون رفت فوری از این وضعیت آزادی های بی قید وشرط سیاسی وبه ویژه آزادی بی حد وحصر اندیشه وبیان است، اما فرقه گرایان چنین تبلیغ وبه جامعه القا می کنند که این آزادی ها فریبی بیش نیست، یعنی همان حرفی را می زنند که خود استبداد حاکم و رسانه های تبلیغی آن شبانه روز به چشم وگوش اهالی فرو میکنند، بی تردید آنها نیز همصدا وهمسو با حاکمیت خواهان بقای استبداد، گیرم درشکل و با عنوان دیگر هستند. چنین همصدایی وهمسویی ِ علنی با حاکمیت از یک سو و ادعای همدردی با و دفاع از محرومان و منافع آنان آنهم فقط درشعار ودرحالی که نیات واقعی در پشت شعارهای بی پشوانه ی مادی ناپیداست ازسوی دیگر، معنایی جز عوامفریبی یعنی شکلی از توطئه گری علیه مطالبه ی اصلی و واقعی ِ جامعه ی زیر سلطه ی استبداد که همان دموکراسی و آزادی های فوری ونامشروط ونامحدود سیاسی است ندارد.
خصوصیات مشترک فرقه ها ازهرگرایش وتشکیلاتی رامی توان اینگونه دسته بندی کرد:
١.تقدم قائل شدن برای منافع فرقه یا حتا فرد فرقه گرا نه فقط برمنافع تاریخی – دورانی ِ طبقه، بلکه بر منافع عام، جهانشمول و راهبردی جامعه. بااین توضیح که فرقه گرا لزومن وابسته به تشکیلات یا دارودسته ی خاصی نیست – اگرچه غالبن چنین است – بلکه حامل تفکر و جهت گیری ِ سیاسی یی است که تبلیغ کننده و ارجحیت دهنده به فرقه گرایی است. همچنانکه هستند کسانی که پیش ترعضو یک گروه یا دارودسته بوده اما اکنون به دلایلی که خارج ازبحث کنونی ِ ماست ازدارودسته بریده ولی همچنان وفادار ومتعهد به فرقه سالاری هستند و نمونه های اش درچپ خلقی و روستایی ایرانی فراوان است.
٢. اتهام زدن به مخالفان فکری وعقیدتی و دروغ پردازی و سفسطه گری برای اثبات حقانیت فرقه و اهداف آن که یکی از مصداق های بارز و رایج توطئه گری است.
٣. روش مخفی کاری و گزینش نام مستعار با توجیه ترس ازسرکوبگری وپیگرد حکومت نیز مصداق رایج وجا افتاده ای از توطئه گری است، بالاخص وقتی فرقه گرا این روش و به اصطلاح شیوه ی مبارزاتی راکه نشان دهنده ی جدایی ِ او از مبارزه ی واقعی که در متن جامعه به اشکال مختلف در جریان است را در بحث های اش با مارکسیست ها که خود اصلی ترین، پیشروترین وپیگیرترین مدافع نظریه پرداز طبقه ی کارگر دردفاع از مطالبات این طبقه و کل جامعه ی محروم از آزادی و آگاهی است به کار می گیرد ودراین پوشش همسو با حاکمیت به انواع تهمت ها واهانت ها به مارکسیست ها متوسل می شود.چرا که ترس حاکمیت خودکامه ی تا دندان مسلح نه از شعار سرنگونی بلکه از آزادی های فوری و بی قید و شرط سیاسی است، آنچنان که این ترس را در جنبش ها وخیزش های دموکراسیخواهانه ی سراسری تمام این سال ها بارها ازخود نشان داده است. از این رو، وقتی فرقه گرا چه با نام مستعار یا نام واقعی مارکسیست ها را به دلیل همسوئی با جامعه ی دموکراسیخواه هدف توهین و ناسزا قرارمی دهد بدون شک همدست حاکمیت در پاپوش دوزی و توطئه گری است.( من در «کودتا با برچسب انقلاب» با ارائه ی فاکت نشان دادم لنین پیشوای فرقه گرایان معاصر چگونه ضمن آنکه خود راضد امپریالیست دو آتشه ی آشتی ناپذیر جا میزد، درهمکاری و درواقع معامله ی توطئه گرانه با امپریالیسم آلمان قدرت را به دست گرفت و همه ی مارکسیست ها وکمونیست های آلمان – وروسیه – را مزدور وجیره خوار امپریالیسم ومستحق اعدام نامید. یعنی آنچه خود بدان عمل کرده بود به مارکسیستها نسبت داد. کاری که بعد از او دیگر لنینیست های منتظرالحکومه ازجمله توده ای – لنینیست ها درایران کرده اند.).
۴. فرقه گرا «نه» گو به هر واقعیت وحقیقت اثباتی ِ تاریخی و مطالبه ی فوری ِ پیشرفت خواهانه،و «آری» گو به هر رویکرد یا جهتگیری ِ منفی – غیراثباتی و سلبی – واپس گرایانه ای است که تامین کننده ی منافع حقیر فردی – فرقه ای اوست. ضدیت آشکار وهیستریک او با دموکراسی وآزادی های سیاسی ِ بورژوایی که متقدم بر و پیش درآمد ضروری ِ دموکراسی سوسیالیستی است – و او خود یقینن ازاین آزادی ها دست کم به حد نیاز روزمره ی فعالیت های نظری ونوشتاری اش بهره مند است اما ریاکارانه این بهره مندی راتکذیب میکند- ، وجانبداری اش ازمناسبات وایدئولوژی عقب مانده ی فئودالی-پدرشاهی که در سلسله مراتب غیردموکراتیک تشکیلات وبه ویژه رهبری ی مردسالار وجانشین گزینی ی وصیت نامه ای ی ولایتی – خلافتی به شیوه ی پیامبران ادیان کاملن هویداست، نشانگر این خصوصیت وجهت گیری ایدئولوژیک عقب مانده از دوران است.
۵.فرقه گرا ضد وحدت ارگانیک درتمام عرصه ها وکنشگری های اجتماعی وسیاسی وخصوصن همبستگی و وحدت جهانی ِ طبقه ی کارگراست: فرقه گرایی که تحمل دیگر فرقه های همفکر وهمعقیده ی خود را – دست کم آنچنانکه خود ادعا میکند وهست – ندارد ومدام با دیگر فرقه ها برسر مسائل ومصلحت های تشکیلاتی وبرتری جوئی برآن دیگران درحال مجادله ی بی حاصل و اتلاف انرژی است چگونه میتواند موافق سوسیالیسم به معنای جمع گرایی وجامعه گرایی، و وحدت ارگانیک طبقه ی کارگر باشد؟
فرقه گرایی همچنانکه مارکس گفت مذهب است، و مذهب کوچک ترین مخالفت با خود را به شدیدترین وبی امان ترین وجهی مجازات میکند – به یاد بیاورید تهدید های لنین رادرمورد «خائنین به حزب ومرتدان» و بخوانید گفتآوردهای من ازاورا درمقاله ی« کودتا با برچسب انقلاب». بی دلیل نیست که جداشدن یک عضو یا رفیق ازیک تشکیلات (فرقه) با اشد مجازات مواجه شده ورفیق سابق حتا ترور می شود. مجازاتی که تا پیش از بلشویک ها فقط ادیان در مورد مرتدان – یا از دین برگشته گان – اعمال می کردند، وهم اکنون نیز درتمام حاکمیت های استبدادی و نظامی پادگانی آنچنانکه درجامعه ی ما هم افتاد و دانی یک شیوه ی رایج حذف رفیق سابق ورقیب لاحق ازصحنه ی قدرت است که «پیشرفته ترین» حالت توطئه گری ی دارودسته های مافیایی درعرصه ی سیاسی است.