مجید خوشدل
اگر فاجعهی زندانهای ایران در دههی ۶۰ و زلزلهی ویرانگر سال ۶۷ جامعهی سیاسی ایران را به تکان واداشت، تخریب مزار جانباختگان هم آنان را به فکر وامیدارد؟ هنوز که هنوز است، بانیان اغلب کمپینها و تهیهی طومارها همانها هستند، که بودند. منتهی اینبار عدهای اسامی تازهای برای خود برگزیدهاند.
کشتار زندانیان سیاسی در سال ۶۷ که جنایتی بیشاهد بود، زدودن آثار آن هم از چشمها دور ماند و در پشت درهای بسته انجام گرفت. هنوز کسی به درستی نمیداند که جنایتکاران با بقایای عزیزانمان چه کردهاند و یا چه نقشهی شومی در سر دارند.
شوربختانه فاجعهی تخریب مزار جانباختگان زندانهای ایران و تصور تنهایی دلگیر مادران و خانوادهها در ایران هم نتوانست منافع فرقهای در میان بخشی از نیروهای سیاسی را کنار زند، پوستهی استبداد خانهزاد را پاره کند و کارزاری جهانی را در این عرصه سازمان دهد.
و اما خارج کشور؛ آن بخش «جهان وطن» که دیروز برای «غزه» سنگ تمام گذاشت و تا مرحلهی بازچاپ بیانهی مطبوعاتی دفتر «ولی فقیه» پیش رفت، حتا گوشه چشمی بر این جنایت دهشتناک نکرد. آیا «سیاهکاری» آبرومندانهترین واژه برای فسادی نیست که در دل این جامعه جا خوش کرده است؟
به راستی رژیم اسلامی ایران از تخریب مزار جانباختگان زندانهای ایران چه هدف عمدهای را دنبال میکند؟
ابعاد این عمل جنایتکارانه تا کجا پیش خواهد رفت؟ قرعهی بعدی به نام کدام «لعنت آباد» دیگر اثابت میکند؟
عوامل تسریع کنندهی این اقدام ضد انسانی در داخل و خارج چه بوده است؟
آیا اگر تخریب بخشی از سنگ مزار جانباختگان در استانهای شمالی کشور و سپس «بهشت زهرا» حساسیت و اعتراض نهادهای سیاسی، مدنی و حقوق بشری را به همراه میداشت، عمل خاکبرداری، خاکریزی، تسطیح و تخریب خاوران این گونه به وقوع میپیوست؟
با ناصر مهاجر به گفتوگو مینشینم و بخشی از پرسشهایم را با ایشان در میان میگذارم.
این گفتوگوی تلفنی بر روی نوار ضبط شده است.
……………………………